طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۲۰ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۲۰ | پنجشنبه ۱۴۰۲/۶/۳۰ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی
قال اللّه تعالی فی کتابه المبین:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»[1]
در بحث طلب و طلبگی گفتیم که اوج طلب «عشق» است؛ یعنی وقتی طلب اوج بگیرد و بالا و والّا رود، تبدیل به عشق میشود.
لازمۀ این طلب و خواستن «وصال» است؛ یعنی کسی که طالب محبوب و عاشق معشوق است، وصال او را میطلبد؛ دستوپا میزند و تلاش میکند که به معشوق برسد. این تلاش و دستوپا زدن برای وصال و وصول را اصطلاحاً در عرفان «سلوک» میگویند.
رضوان خدا به حضرت آیتاللّه نجابت، هر وقت چیزی میگفتند یا سؤالی میکردند و بحثی بود میگفتند در اصطلاح نرو، هرچه میفهمی بگو! بهجای کلمۀ عرفان میگفتند چیزفهمی.
عرفان و عارف که بگویند، میگویند پا جای پای کی میگذارید! لذا چیزفهمی باشد. بنده هم بهجای سلوک میگویم دستوپایی بزنیم تا به محبوب و معشوق برسیم.
همه خواهنخواه با خدا ملاقات خواهند داشت و همه بهسوی او حرکت میکنند، ولو جبراً؛
«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه»[2]
همۀ شما حرکت و تلاشی دارید و به هر وضعیتی باشید، سرانجام و فرودگاهتان -به تعبیر حضرت آیتاللّه نجابت- خداست. همه سرانجام بر خدا وارد میشوند، امّا مهم این است که بر چه اسمی از اسماء خدا وارد شویم و او را ملاقات کنیم.
در این حرکت و در این دستوپا زدن، رابطۀ ما با خدا رابطۀ «من تو» یا «من او» است، نه رابطۀ «من آن». خدا «چیزی» نیست، «کسی» است. این تعبیر قرآنی و عرفانی است، البته تنزیه هم باید بکنیم؛ چراکه «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ».
خدا کسی است که دوستش میداریم؛ بهسوی او حرکت میکنیم و او را «تو» خطاب میکنیم. در دعای کمیل و ادعیۀ دیگر که از ائمۀ اطهار علیهمالسلام رسیده، همیشه میگوییم تو. خدا را به لفظ «کس» یاد میکنیم.
این رابطه چند نوع میتواند باشد؛ گاهی رابطۀ عبید و صاحب است. از ترس اینکه شلاقش بزنند یا بر او سخت بگیرند، عبادت میکند؛ لذا امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: اگر کسی از ترس جهنّم خدا را عبادت کند، عبادتش «عباده العبید» است؛ عبادت بردگان.
عدهای دیگر برای بهشت خدا را عبادت میکنند. چرتکه میاندازند ببیند چقدر سود میکند. نماز میخوانیم، هر نمازی اینقدر ثواب دارد؛ روزه میگیریم، همین طور. فرمود این «عباده التجار» است.
همۀ این رابطهها رابطۀ من تو است؛ تو یکی، من هم یکی؛ تو ربّی، من بندهام؛ تو طرف معاملهای، من هم طرف معاملهام؛ بدهبِستان میکنیم.
امّا یک عده خدا را بهخاطر اینکه دوستداشتنی است عبادت میکنند، این «عباده الاحرار» است؛ عبادت آزادگان.
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بند غم آزاد آمد
نه از چیزی میترسد و نه چیزی میخواهد، فقط خود خدا را میخواهد که در دعای کمیل هم اشاره شده.
دعا از جهتی مثل قرآن است. هر کسی سهم خود را از قرآن برمیدارد. به تعبیر مولانا مثل سفرهای است که مزاجهای مختلف سر این سفره مینشینند. صاحب سفره سهم هر کسی را داده، هیچکس گرسنه برنمیگردد.
دعای کمیل، هم برای کسانی که در حالت خوف هستند، هم برای کسانی که در حالت محبّت هستند و هم برای کسانی که در حالت معرفت هستند غذایشان را ارائه میدهد.
توبه
در این رابطۀ من تو گاهی خطایی از ما سرمیزند که در اصطلاح میگویند گناه؛ چه رابطۀ عبید باشد، چه رابطۀ تاجر و چه رابطۀ عاشق.
این خطا و گناه تلخ است، امّا در جریان عاشقانه «مناجات» هم داریم که شیرین است. آنطرف تلخی گناه و اینطرف لذتی که کنار خدا مینشینی و مناجات میکنی و لذت میبری؛ حلاوت ذکر! هم خطا کردیم، هم مناجات میکنیم. «بوسه و دشنام را تکتک بده».
این رابطه که خراب شد، در هرکدام از این صورتها که بخواهی اصلاح کنی، زیباترین و بالاترین شکلش توبه است. توبه که میکنی، میسوزی و میگدازی.
توبه درجات مختلف دارد. اوجش این است که از وجود خود توبه میکند؛ لذا گفت:
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
آنقدر با اشک و سوز میشویی و شستهشو میکنی که اثری از گناه نمیماند.
در مرحلۀ عشق وقتی معشوق را گناه کردی، فرمودند تو به کوچکی گناه نگاه نکن، به معشوق و محبوبی که در حضورش خطا کردی نگاه کن.
اگر کسی واقعاً عاشق باشد، به صغیره و کبیره بودن گناه کار ندارد، وقتی مقابل محبوب و معشوق میایستد، میخواهد آب شود و زمین برود؛ یعنی از وجود خودش هم عذرخواه است.
قبلاً گفتیم که اثر گناه بر قلب و نفس باقی میماند، امّا توبه و اشک که آمد، اگر از ته دل و سوزش دل باشد، همه را پاک میکند و دیگر اثر گناه را باقی نمیگذارد؛ لذا حافظ گفت:
هرچند غرق بحر گناهم ز شش جهت
تا آشنای عشق شدم زاهل رحمتم
خدایا از هر جهت گناه بر سر ما ریخته، امّا وقتی محبّت تو پیدا میشود و ما را با محبّتت بیدار میکنی، احساس رحمت میکنیم «وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظِرَهً رَحِیمَه».
این حالت خاصی است که در بحث توبه گذشت.
قبلاً گفتیم که عاشق همیشه کمِ معشوق را زیاد و زیادِ خود را کم میبیند. اگر معشوق گوشۀ چشمی به او کند، بال درمیآورد.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشۀ چشمی به ما کنند
در مقابل اگر همۀ جانش را بدهد، میگوید من هیچ نیاوردم.
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
عاشق هیچ نمیخواهد جز محبّت و عشق معشوق؛ لذا گفتند اولین عاشق خود خداست.
غلام همت آن نازنینام
که کار خیر بی روی و ریا کرد
اینهمه نعمت داد، هیچ منّتی نگذاشت و هیچچیز نخواست. او غنی مطلق است، چه بخواهد؟ امّا فرمود ذکری که شما میگویید «ذکر کثیر» است. مگر ذکر ما چقدر است؟! از آن طرف خودش اینهمه نعمت در این دنیا داد و آن را قلیل شمرد؛ «مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ».
اگر ما هم عاشق او هستیم باید همین حالت را داشته باشیم. در این دعای کمیل این رابطۀ من و تو در عشق جلوۀ زیادی دارد.
گام بعد از توبه در سلوک «محاسبه» است؛ یعنی دائم محاسبه داشته باشیم و حساب کنیم که چه کار کردیم و چه برخوردی داشتیم و وضعیتمان چگونه بود.
آنکه تاجر است حساب میکند چه سودی از کفم رفته، آنکه برده است یک جور حساب میکند و آنکه عاشق است یک جور دیگر، لکن عاشق وقتی حساب میکند عمل خود را نمیبیند. اگر هر شب عبادت کند و هر روز روزه بگیرد، خدا را شکر میکند و به تعبیر امام حسین علیهالسلام در دعای عرفه، همین شکر هم نعمت خداست و بر آن شکرِ دیگری واجب است. چگونه میتوانم شکرگزار این همه نعمت باشم؟!
چگونه سر ز حجالت برآورم بر دوست
که خدمت بسزا بر نیامد از دستم
امیرالمؤمنین علیهالسلام همین طور است و در دعای کمیل همین را میگوید. او بندگی که میکند مزد نمیخواهد. می گوید خدایا، من فقط خودت را میخواهم. بهقول حافظ:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن
که خواجه خود روش بندهپروری داند
خدایا من فقط میخواهم با تو حرف بزنم. همین لذت مناجات و عبادت شکر دارد.
گناه یعنی این رابطه را خراب کردم. خیلیها وقتی میگویی این کار را نکن، میگوید مگر چه کردم؛ دزدی کردم؛ از دیوار کسی بالا رفتم؛ آدم کشتم؟ مثل اینکه گناه فقط همینهاست.
فکر میکنید امیرالمؤمنین علیهالسلام چه گناهی کرده که میگوید:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ»
گناهی که باعث نقمت میشود؛ هر گناهی که به رابطۀ من و خدا مقداری آسیب بزند، باعث نقمت میشود. اگر من مقابل خدا یک گناه کردم، ولو هر گناه کوچکی، خدا حاضر است و میبیند. «حسنات الابرار سیئات المقربین» هم جای خود.
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ»
گمان میکنید گناهی که پردهها را هتک میکند چه گناهی است؟
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمِ… تَحْبِسُ الدُّعَاءَ… تُنْزِلُ الْبَلَاءَ»
خدایا این گناه را ببخش، آن گناه را ببخش. چقدر گناه خودش را بالا میبیند! هم کای که میکند هیچ نمیبیند، هم خطایی که کرده بزرگ میبیند.
عاشق دستور معشوق را نعمت میبیند و از خدا میخواهد حتماً امری بکند. همان دستوری هم که میدهی و حکمی که میکنی منّت تو بر من است.
گفتهاند کسی که محضر خدا میرود باید با تمام جان برود. ما وقتی محضر آیتاللّه نجابت بودیم، گاهی چنان دل میدادیم که از خدا میخواستیم ما را دنبال کاری بفرستند، ولو مقداری میوه بگیر؛ لیوان آبی بیاور. این برای ما خیلی اهمیت داشت و با سر میدویدیم. البته هر موقع بنده چنین احساسی داشتم داغش را بر دلم میگذاشتند.
این نعمت خداست که منّت بگذارد و چیزی بخواهد که آن هم به نفع خود شخص است. در قرآن میفرماید:
«یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ»[3]
منّت میگذارند که اسلام آوردند، بگو این منّت گردن پیامبر نیست، بلکه خدا بر شما منّت دارد که بهسوی ایمان هدایتتان کرده.
بنابراین عاشق حکم خدا را با تمام جان اجرا میکند، اگر هم خطایی کند، مثل امیرالمؤمنین علیهالسلام میگوید، گویی همۀ پردهها را پار کرده، نقمت آمده و بلا ریخته!
محاسبه یعنی من چه کردم، تو چه کردی؛ رابطۀ من تو.
روزی در دفتر دانشکده نشسته بودم، از یکی از کلاسها صدای مشاجرۀ دو دانشجو میآمد. من گوش نمیدادم، امّا به گوشم میخورد. این به آن میگفت من این کار را برای تو کردم، مقابل پدرم ایستادم، تو چه کردی؟
این رابطۀ عاشقانه نیست. در رابطۀ عاشقانه چیزی از خود نمیبیند که منّتی بگذارد و طلبی داشته باشد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در دعای کمیل، وقتی آن طرف را میبیند، میگوید:
«اللَّهُمَ مَوْلَایَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَه»
خدایا چقدر بدی در من بود که تو پوشاندی!
آیا این غیر از عشق خدا به بنده است که می پوشاند؟
«وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ» بلاها را رد کردی.
«وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ» من به خودم هیچ اعتماد و تکیهای ندارم. آنجا که پای بزرگان میلغزد تو مرا نگه داشتی.
«وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ» چقدر بدیها را از من دفع کردی!
«وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَهُ» خدایا ثناء جمیلی که من اهلش نبودم تو در میان مؤمنان نشر دادی، گفتند فلانی آدم خوبی است. من که خودم را میشناسم.
مقایسۀ کارهایی که خدا کرده با کارهایی که من کردم، میشود «محاسبه»، چه تاجرانه حساب کنید، چه عاشقانه.
تا اینجا هستیم و وقت داریم باید به حساب خود رسیدگی کنیم، خواه عاشقانه -که خدا نصیب کند- خواه تاجرانه و خواه عبادهالعبید. هرکدام در جای خود خوب است و درجاتی دارد.
خدای تعالی به حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله فرمود: «فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ»[4] تو پیام رسانی است و حساب با ماست.
اینکه حسابت را میرسند و حسابت را کف دستت میگذارند بستگی به دیدگاه شما دارد.
این حساب جای دیگری نیست. هر کاری میکنید اثرش در نفس و قلب ظاهر میشود. اینطور نیست که مثلاً کرامالکتابین نشستند و مینویسند و اگر دفترشان گم شود، بگویند حالا چه کنیم! اعمال در قلب ما استنساخ میشود.
«إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[5]
«ما آنچه را میکردید در قلبت استنساخ میکردیم.»
هرچه میگوییم و انجام میدهیم در قلب نوشته میشود، هست؛ لذا همیشه حواسمان باشد که در قلبمان چه نوشته میشود. آیا قلبمان بوی عفونت گناه گرفته یا بوی عطر خدا!
همه سرانجام به خدا میرسند. بازگشت همه بهسوی او و حسابشان هم با اوست؛ لذا «زان پبشتر که عالم فانی شود خراب» خودمان به حساب خودمان برسیم.
به قول امیرالمؤمنین علیهالسلام: «زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا» خودتان را وزن کنید قبل از اینکه وزنتان کنند. «وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا» از خودتان حساب بکشید قبل از اینکه در قیامت حسابتان را بکشند. نفس خودمان را به حساب بکشیم!
خدایا، دست ما خالی است. چیزی نداریم که بتوانیم ادعا کنیم خوشحساب بودیم؛ چه عاشقانه حساب کنی، چه تاجرانه، امّا دلمان به یک چیز خوش است. در زیارت جامعه عرض میکنیم:
«وَ إِیَابُ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیْکُمْ»
«بازگشت مردم بهسوی شما و حسابشان با شماست.»
ما غیر از امام حسین و امیرالمؤمنین هیچ نداریم.
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
علی الصباح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفتگوی تو خیزم به جستجوی تو باشم
خدایا، خداوندا، تو را به حسین بن علی، تو را به امیرالمؤمنین که این دعای کمیل و این سفره را برای ما پهن کرد، خودت در این معاملۀ با خودت ما را سرافراز بدار!
خدایا تو را به این معصومین علیهمالسلام هرچه گناه کردیم، کوچک و بزرگ، همه را ببخش و بیامرز؛ «زما بگذر شتر دیدی ندیدید».
خدایا تو را به امام حسین و امیرالمؤمنین، پدر و مادر ما را ببخش و بیامرز، حق حقداران گردن ما را ادا بفرما، طول عمر و موفقیت توأم با عزّت سایهگستر به حضرت استاد آیتاللّه سید علیمحمّد دستغیب عنایت بفرما!
ما را با حسین و علی و اهلبیت علیهمالسلام محشور بگردان!
[1]. حشر، ۱۸.
[2]. انشقاق، ۶.
[3]. حجرات، ۱۷.
[4]. رعد، ۴۰.
[5]. جاثیه، ۲۹.