طلبه شهید محمّدجواد روزیطلب
سوخته عشق
شهید حجّه الاسلام محمّدجواد روزیطلب
محمّدجواد روزیطلب در سال 1342 در خانوادهای مذهبی متولّد شد. تحصیلات را تا سال چهارم هنرستان ادامه داد. با شروع جنگ تحمیلی راهی جبهه گردید. در عملیات رمضان (کوشک) زخمیشد و 2 سال پس از شهادت برادرش حبیب که نه فقط برای او برادر که معلّمی بود، راه برادر را دنبال نمود.
ابتدا با درک محضر حضرت آیت اللّه سیّد علیمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» وارد حوزهی علمیهی ابوصالح«عج» شد و پس از آن با ارشاد استاد خود وارد حوزهی علمیهی شهید محمّدحسین نجابت شد و تحت تربیت حضرت آیت اللّه العظمیحاج شیخ حسنعلی نجابت (قدس سره) قرار گرفت. علاقهی وافر او به هنر نقاشی دلیلی شده بود که علاقههایش را برروی بوم و دیوارها نقش کند و تصویر کربلای حسینی را سالها نقش قبله مسجد کند تا عاشقان حرم حضرتش با دیدن آن بارگاه متوسّل به محبوبش شوند. روضههای جان سوز او مکان و زمانی نمیشناخت و در هر فرصتی با سلام به حضرت سیّد الشهداء (علیه السلام) خود و دیگران را به فیض زیارت آن حضرت میرساند.
پیام حضرت آیت الله العظمی نجابت (قدس سره) به مناسبت شهادت حجّهالاسلام محمّدجواد روزیطلب:
بسم اللّه الرحمن الرحیم،
«بهترین سرمایه برای نشئه دوم و سعادت ابد و حیات سرمدی، محبّت به خداوند و اولیاء عظام خداوند و محبّت در جهاد با منافقین و مشرکین و کفّار بالخصوص کفّار بعثی میباشد. قرآن شریف، ناطق و سنّت، ناطقه به این کبری’ میباشد، امّا تطبیق صغروی این کبری بر شهید حجّهالاسلام محمّدجواد روزیطلب و علم به وضع این شهید محترم میباشد، زیرا قبل از بلوغ و هنگام بلوغ تا شهادت، نسبت به علاقه به این موضوعات پیشقدم و جلورو تمام همقطاران خود بود. زیرا شوق لقاء محبوب خودش که خداوند علیّ اعلی و اولیاء عظام سلام اللّه علیهم اجمعین بوده، ایشان را در تمام اوقات وادار مینمود که حسب طاقت خودش بلکه فوق طاقت، موجب رضایت خداوند و اولیائش را فراهم نماید. چون لذّت شوق دیدار محبوب بر وی زیاد شد بنا گذاشت که در مقام ازدیاد علم بالاخص علم به اسماء و صفات خداوند پیدا نماید. لهذا قبل از شهادتش وارد حوزهی علمیه شد و لذّت علم به آثار محبوب، ذوق دیدار محبوب را در وی زیاد نمود. با اینکه نسبت به تدرّس بسیار شائق بود ولی از مقدمه صرف نظر نمود و خودش را در معرض فناء فی اللّه قرار داد تا حسب قدرتش پیشروی به مقدّمات محبوب نموده باشد. حضرت محبوبّ اجلّ تمنّای وی را عملی فرمود و فاصله زیاد بین خودش و محبوبش زائل شد و در اثر تفضّل محبوبش به وی وارد طائفه «أحیاء عند ربّهم یُرزقون» گردید.»
«و السلام علی من اتّبع الهُدی.»
حسنعلی نجابت
پیام حضرت آیت اللّه العظمی سیّد علیمحمّد دستغیب «مدظلهالعالی» در مورد شهید حجه الاسلام محمد جواد روزیطلب
بسم اللّه الرحمن الرحیم
سخن درباره ی شهیدی همانند حجه الاسلام محمدجواد روزیطلب با عنایت خاصی که ولی خدا حضرت آیت اللّه العظمی حاج شیخ حسنعلی نجابت (قدس سره) داشتند بسی مشکل است. اما ( ( المعروف بقدر المعرفه ))
شناختی که حقیر از ایشان داشتم به دوران پیش از بلوغ و سن ده یا دوازده سالگی میباشد که در جلساتی که برادر بزرگوار ش شهید حبیب روزیطلب داشتیم شرکت میکرد و مسائل را یاد میگرفت و قرآن حفظ میکرد . او خود شاید توجه نداشت که کجا میرود و چه کسی او را به خود میکشد اما اهل معرفت خوب میدانستند که اگر عاشق طاقت دوری معشوق را ندارد که معشوق بیش از او لقایش را دارد. لذا خداوند علی اعلی و اولیای خاص او یعنی چهارده معصوم8ذرّه ذرّه که این ذرّه در مقام معنا سالها می باشد او را میکشانیدند. و یکی از دوستان خود یعنی حضرت استاد حاج شیخ را معرفی کردند و چه خوب بر او تطبیق میکند که ((این طفل یک شبه ره صد ساله می رود )) آری واقعاً همانگونه که حضرت استاد فرمودند، از مقدمه بذی المقدمه کشیده شد و نتوانست در این حرکت لا یتناهی بماند که تقاضای حضور کرد و قبول شد. آری عزیز ما به لقای محبوب شتافت و به مولای خود سید الشهداء حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) پیوست ، و از یاران با وفای حضرتش گردید.
گوارا باد به او شهادت ، و روشن باد چشم خانواده او هنیئا و له ثم هنیئا له
شهید محمّد جواد میگفت:
«یک روز در جبهه با تعداد زیادی از دوستان به حمّام رفتیم. موقعی که از حمّام بیرون آمدیم ظهر شده بود و ما از جلوی ایستگاه کبابی جبهه رد شدیم. رفقای بسیجی بوی کباب به مشامشان خورد و من، همه را دعوت کردم بعد دیدم که پولی در جیب ندارم. نگران شدم و از خدا خواستم که آبروی مرا حفظ کند. در همان لحظه یکی از دوستان با ماشین رد شد و ما را دید و گفت جواد آقا بیا جلو. من رفتم، او گفت: شخصی مقداری پول به من داده و گفته در راه جبهه خرج کنید و من کسی را بهتر از شما برای این کار در نظر ندارم و آن مقدار پول را به من داد و موقع حساب دیدم دقیقاً آن پول به مقدار مخارج نهار رفقا بود که خداوند عنایت کرد.»
یکی از دوستان نقل میکند:
حضرت آیت اللّه العظمینجابت (قدس سره) فرمودند:
«از ششماه پیش بوی سوختن از مرحوم شیخ محمّدجواد روزیطلب میآمد و در زمان حیاتش فرمودند: ایشان حرارتش زیاد است.»
یکی دیگر از دوستان نقل میکند:
«یک شب شهید محمّدجواد منزل ما میهمان بود، دیر آمد و همراه خود یک تکه پارچه آورده بود. از او سؤال کردم که این (تکه پارچه) چیست؟ گفت: امشب مرا برای خواندن دعای توسّل که به یاد شهیدی برگزار شده بود در بنیاد جانبازان دعوت کردند. در بین مجلس شخصی آمد و عکس آن شهید را جلوی من گذاشت. من به یاد برادرم حبیب افتادم و منقلب شدم. بعد برادر جانبازی آمد و گفت پزشکان از دوپای من قطع امید کردند و باید فردا صبح دو پای مرا قطع کنند که اگر چنین نشود زنده نمیمانم. من بیشتر منقلب شدم و دعا را با حال تضرّع خواندم. اواخر مجلس آقا امام زمان«عج» به مجلس ما تشریف آوردند و دستان مبارکشان را روی پای آن عزیز جانباز کشیدند و هر دوپای او شفا یافت. مردم از خوشحالی و برای تبرّک لباس او را تکه تکه کردند و این تکه، همان لباسی است که دست آقا امام زمان«عج» به او خورده است.»
و نهایتاً در ادامه عملیات والفجر هشت در بندر فاو عراق در12 اسفندماه 1364 هنگام غروب آفتاب در حالی که مشغول کشیدن نقاشی گنبد آقا اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) بر روی دیوار سنگر بود چنین گفت: «حیف است، این پرچم باید با قرمزی خون رنگ بشه!»
هنوز جمله اش تمام نشده بود که خمپارهای قلم موی رنگ را از دستان بیقرار جواد ربود و با خون پیشانیاش سرخی پرچم گنبد حضرت اباعبداللّه (علیه السلام) را تجلی بخشید و تمام نمود.
به درجه رفیع شهادت نائل آمد و خون سرخش تمام کننده نیمه این تصویر عاشقانه گردید.
روحش شاد