طلبه شهید شیخ مجتبی اجرایی
عاشق شیدائى
شهید حجّه الاسلام شیخ مجتبی اجرایی
حجهالاسلام و المسلمین شیخ مجتبى اجرایى متولد 1343 در شیراز، از علماء عاملین و دلداده اهل بیت: بود. ایشان از همان کودکى و نوجوانى علاقه خاصّى به روحانیت داشت. در محل زندگى ایشان سیّدى بود که مجتبی در برخورد با این سیّد محترم مىایستاد و با احترام خاصّى به او سلام مىکرد.
توجّهى به زخارف و مظاهر دنیوى نداشت و از همان دوران جوانى به دنبال کسب کمالات معنوى بود.
در بهمنماه سال 1361 حوزهی علمیهی ابوصالح«عج» به سرپرستى حضرت آیتاللّه سیّد علىمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» تأسیس و او که منتظر چنین فرصتى بود بیدرنگ در محضر آن جناب زانوى ادب زد و با جدیت مشغول تحصیل شد.
انس و شاگردی محض در محضر استاد برای او ملکه شده بود و از شرکت در نماز جماعت و اقتدا به استاد معظم خود هرگز غافل نبود. اقتداء و حضور در جماعت حضرت آیتاللّه حاج سیّد علىمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» برایش به حدّى اهمیّت داشت که براى رسیدن به این فضیلت حتّى نماز مغرب و عشاء ماههای رمضان را از منزل تا مسجد با دوچرخه رکاب مىزد و مجدّداً با طى همین مسیر در منزل افطار مىنمودند.
علاقهاش به حضور در جبهه در کنار رزمندگان به حدّی بود که هر وقت حضرت استاد آیت اللّه سیّد علیمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» به ایشان اجازه حضور در جبهه را مىداد، پدر و مادر را راضى مىکرد و در بین رزمندگان حضور مىیافت.
از هر موقعیّتى براى رفع عطش معنوى خود استفاده مىنمود؛ از جمله؛ زیارت قبور شهدا ودوستان شهیدش.
حکایت گریههاى ایشان در دعاى کمیل و توسّلات ایشان مفصل است، او هرچه سعى مىکرد آن را مخفى نگه دارد برایش ممکن نبود و معمولاً بعد از دعا چشمهایش مانند کاسه خون بود. این اشک و زاری اختصاص به مسجد و جلسات دعا نداشت و بعضاً که براى تفریح با دوستان به خارج از شهر مىرفت جاى خلوتى پیدا میکرد و دور از چشم بقیه به گریه و مناجات مشغول مىشد و سپس در بین رفقا به شوخى و مزاح مىپرداخت تا کسى متوجه حالش نشود.
مادر شهید عزیز مجتبی اجرایی میگفت:
«در آخرین سفر وقتى خواست به جبهه برود به من گفت: حضرت معصومه (سلام الله علیها) را در خواب دیدم و ایشان فرمودند: این دفعه به آرزویت مىرسى و پیش ما مىآیى؛ و از من مىخواست مانع رفتنش نشوم و همیشه قبل از رفتن سعى مىکرد حتماً پدر و مادر خود را راضى کند و من هم که شدت التماس او را دیدم گفتم: من راضىام و پس از خارج شدن از منزل، قبل از رسیدن به سر کوچه رو برگرداند و خواب خود را یادآورى کرد و گفت: خداحافظ، و من فهمیدم سفر آخر اوست امّا نتوانستم چیزى بگویم.»
حضرت استاد می فرمایند:
«وقتی برای کسب اجازه آمد دستم را گرفت و شروع کرد به گریه به وضعی که دیدم دستم خیس شده و با اشک و زاری میگفت تمام سلول های من به شهادت رضایت داده اند مگر شما»
پیام حضرت آیتاللّه سیّد علىمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» به مناسبت شهادت شهید مجتبی اجرایی:
«بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم»
(قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِک بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً)[1]
خداوند مىفرماید: هر کس امید (آرزوى) لقاء (و وصال) پروردگارش را دارد پس باید عمل صالح انجام دهد و در بندگى پروردگارش کسى را شریک قرار ندهد. یعنى انگیزه او در بندگى و عبادت، مدح مردم نباشد، دوستى مال، ریاست و مظاهر دنیا دلش را فرا نگرفته باشد. چنین شخصى مىتواند بگوید من آرزوى وصال پروردگارم را دارم، آن کس که مرا پرورش داد و به لطف و کرمش اصل مرا به من شناسانید و ملتفت شدم که از او هستم و به او باز مىگردم.
شهید عزیز حجّهالاسلام آقا شیخ مجتبى اجرائى از ابتداء بلوغ طالب علم شد و موانع را یکى پس از دیگرى پشت سر گذاشت و به یادش آمد کسى که او را از همه بیشتر دوست دارد خالقش و رازقش، یعنى خداى تعالى مىباشد؛ پس باید تنها او را دوست بدارد، کوشید تا دل را از غیر او خالى کند، و سریعترین و بهترین راه تخلیه را همراه با دروس حوزوى گریز به جبهه دانست، و متوجّه شد که او را از سالها پیش دعوت کردهاند:
(وَ اللّه یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم) [2]
خدا (با زبان قرآن و زبان خلقت) بندگانش را به سوى دار السلام دعوت مىنماید، و از میان آنان هر که را بخواهد به سوى صراط مستقیم هدایت مىکند. عازم جبهه شد و جهاد کرد و برگشت. چندین بار رفت و برگشت، مىگفت و مىنوشت:
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
|
|
|
|
راحت جان طلبم از پى جانان بروم[3] |
|
تا بالاخره به او گفتند که این سفر آخرین است بیا که دیگر غمى ندارى و او گفت:
آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد |
|
|
|
تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم[4]
|
|
او رفت تا در بساط قرب الهى لنگر اندازد و چه خوش مىگفت:
حافظ شب هجران شد بوى خوش وصل آمد |
|
|
|
شادیت مبارک باد اى عاشق شیدائى [5] |
|
برگزیدهای از یاداشتهای شهید
…اى کاش الآن آقا اینجا بود[6] در حالی که داشت دعا مىخواند و من کنار دستش بودم تا یک باره عقده را باز کنم و خودم را نجات بدهم. کجاست آن فریادى که انسان را از دار دنیا نجات دهد؟! خدایا با تمام خواستم و وجودم مىگویم که دیگر اصلاً دلم نمىخواهد برگردم.
اى کاش الآن کنار دست آقا مىنشستم ولى خیلى دلم براى ایشان تنگ شده… مطلب خیلى دارم امّا همانطور که گفتم تمامش را دلم مىخواهد با خدا در میان بگذارم و هیچ طریقى نمىبینم مگر صحیفه، قرآن، مفاتیح و نماز.
در عملیات کربلای چهار شرکت و مجروح گردید، ایشان را برای درمان به شهر مقدس قم اعزام نمودند پس از بهبودی نسبی مجدداً جهت شرکت در عملیات کربلای پنج به سمت جبهه حرکت کرد و در زمستان 1365 در عملیات کربلاى پنج منطقه شلمچه انتظار مجتبی به پایان رسید و در میدان نبرد زیر سخت ترین آتش تیر بار دشمن با شادی و شعفی بی نظیر قهقههی مستانه میزد و دوستان را از این شادی به تعجب واداشته بود و مجتبی عند ربِّه یُرزَقُون به وصال حضرتش رسید و به معبود و مقصود خویش رسید.
روحش شاد
[1] – سوره کهف آیه 110.
[2] – سوره یونس آیه 25.
[3] – حافظ.
[4] – حافظ.
[5] – حافظ
[6] – اشاره به استادشان حضرت آیت اللّه سید علیمحمّد دستغیب (دام ظلّه).