طلبه شهید سید محمد حسین انجوی امیری
شهید والامقام، مجاهد فی سبیل اللّه
حجّه الاسلام سیّد محمّدحسین انجوی امیری
سیّد محمّدحسین انجوی امیری، در پنجم آذرماه سال 1344 در شب میلاد حضرت فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) در خانوادهای از سادات معظم در شهر شیراز به دنیا آمد. شهید سیّدمحمّدحسین تنها فرزندِ پسر خانواده بود و از دوران طفولیت مورد علاقه خاص خانواده قرار داشت. علاقهی شدید خانواده نسبت به ایشان چنان بود که تمام اهتمام را در تعلیم و تربیت او داشتند. به طوری که در سن دوازده سالگی اهمیت به نماز را شعار خود قرار میداد. مظلوم و صبور و سخت کوش، رئوف، مهربان و در عین حال بسیار شجاع و دلسوز بود.
دوران تحصیل را تا پایان دوره راهنمایی به پایان رساند و همزمان با اوج درگیری و پیروزی انقلاب به همراه شهید گرانقدر انقلاب محمّدرضا اسلامی، در یکی از مساجد، با تأسیس کتابخانهای فعالیتهای خود را آغاز نمود.
در راهپیمایی 21 بهمن 57 و تسخیر شهرداری و کلانتریهای شیراز حضور فعال داشت.
پس از پیروزی انقلاب با ورود به دبیرستان فعالیّتهای خود را در انجمن اسلامی دبیرستان شروع نمود. حسن خلق و رفتار متین ومتواضعانه او همراه با تلاش در درس و کسب نمرات ممتاز در کل دروسِ دبیرستان او را در بین هم سن و سالهایش متمایز کرده بود.
با شروع جنگ تحمیلی مصادف با سال دوم دبیرستان رهسپار جبهه شد، و در همان سال، آشنایی با دوست و مرشد راه، او را وارد به مکتب امام صادق (علیه السلام) کرد و خود چنین میگوید:
«علاقه من نسبت به استاد گرامی سیّد علیمحمّد دستغیب و صفات اخلاقی ایشان موجب شد که به حوزهی علمیه بروم.»
سال 1362 یعنی بعد از اخذ دیپلم وارد گزینش آموزش و پرورش شد و حدود یک سال در آن جا خدمت کرد.
و در سال 1363 مصادف با عملیات خیبر روانه جبهه شد و پس از بازگشت در حالی که از ناحیه دست مجروح شده بود خدمت استاد رسید و حضرت آیت اللّه سیّد علیمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» از سیّد محمّد حسین درخواست کردند که طلبه شوند.
مادر شهید میگوید:
«وقتی محمّد حسین به منزل آمدند از این لطف استاد خیلی خوشحال بودند.»
شهید بزرگوار علاقه خود را نسبت به استاد در کتاب خاطراتش چنین بیان میدارد:
«…آقا چندین بار بر سر کلاسهای مقدماتی آمدند و رهنمودهایی ابراز داشتند و هر دفعه که آقا تشریف میآوردند روحیهی جدید و شوقی برای شروع کردن و امید برای ادامهی بهتر درس در برادران مشهود بود به طوریکه انسان احساس میکرد بارهای سنگینی از دوشش برداشته شده و اصلا وجود خود آقا برای همه روحیه بود؛ خلاصه خصوصیات آقا قابل وصف نیست چرا که من حس میکنم که آقا را خوب نشناختهام با وجود اینکه از سال 1358 به مسجد میآمدم و صحبتها و نصیحتهای این شخصیت بزرگوار را گوش میکردم باز حسّی در درون من بود که واضح میکرد این مسئله را، (یعنی اینکه هنوز خوب نشناختم.) از خدا میخواهم که خداوند ما را قدردان اینان قرار بدهد چرا که ایشان خیلی حق به گردنمان دارد.»
روحانیتِ نماز شب، سجدههای طولانی، اشکهای شبانه و راز و نیاز نمازهای اوّل وقتِ شهید سیّد محمّدحسین گوشهای از حالات بینظیرش بود که او را مهیّای سفری الهی میساخت.
مادر شهید سیّد محمّد حسین میگوید:
«آنقدر مظلوم بود که او را حسین مظلوم صدا میزدم.»
اوعشق به جبهه و خدمت به اسلام و دفاع از آرمانهای شهیدان و وفاداری به امام (ره) را برای مادرش چنین بیان میکند:
«شما مادرها باید که ما را از خانه بیرون کرده و روانه جبهه سازید.»
شهید سیّد محمّدحسین انجوی امیری در عملیات کربلای پنج شرکت کرد و حیات طیّبهای را که همزمان با میلاد جدّهاش زهرای اطهر (سلام الله علیها) شروع کرده بود در روز وفات آن مظلومه(سلام الله علیها) در (24/10/65) پایان بخشید و ندای معبود را لبیک گفت.
کس راز حیات او نداند گفتن
|
|
|
|
بایست زبان به کام خود بنهُفتن
|
|
هرچند میان خون خود خُفت ولی |
|
|
|
سوگند که خون او نخواهد خُفتن[1]
|
|
روحش شاد.
[1]– قیصر امین پور.