طلبه شهید حمیدرضا (سعید) ابوالاحراری
واصل به مقام لقا
طلبه شهید حمیدرضا (سعید) ابوالاحراری
مصاحبه با حضرت آیت اللّه االعظمی سیّد علیمحمّد دستغیب در مورد شهید سعید ابوالاحراری
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر عزیز شهید و مجاهدی مبارز سعید ابوالاحراری از وقتی که بنده با ایشان آشنا شدم چهار سال قبل از انقلاب بود البته قبل از آن با اخوی (حضرت آیت الله سید علی اصغر دستغیب) رفت آمد داشت. که از این جهت اخوی حقی به گردن ایشان دارد.بعد که میآمد در مسجد درست از حالاتش با خبر نبودم تا یک بار آمد منزل ما ظاهراً سه سال مانده بود به پیروزی انقلاب دیدم صحبت هایی میکند. که معلوم است از فرو رفتگی در خودش و این صحبتها نشانگر این است که مدتها دارد تمرین مهذب شدن میکند هر چند از بلوغش زیاد نگذشته بود ولی در فکر مهذب شدن و رو به طرف خدا آمدن و راهی را به سوی خدای تعالی پیدا کردن است. تا بعد از پیروزی انقلاب رفت آمدش بیشتر شد.چون لازم بود در استانها بروند برای تبلیغ فرهنگی بودند . (مثلاً باخبر میشدیم که ایشان به کردستان رفته اند) به اندازهای حال مقربی در نزد خداوند تعالی داشت که بعضی از برادران تعریف میکردند که میرفتند قم نزد ایشان وقتی برمیگشتند میگفتند وضع ما حسابی عوض شده است. وقتی رفت در جبهه پیغام میداد که ما منتظر شهادت هستیم و ظاهراً هم گفته بود که خدا کند جنگ به این زودی تمام نشود که ما آرزوی خودمان برسیم. در این صورت روشش واقعاً پند و اندرزی است برای همه ماها که هیچ وقت خودمان را بالا نگیریم و به دیگران فخر نفروشیم هر چند هم عمل خوب داشته باشیم باید بدانیم مقابل ما خداوند تعالی است و اعمال ما در مقابل عظمت و فضل خدای تعالی هیچ است .
حمیدرضا ابوالاحراری در دوم بهمن 1338 در شیراز دیده به جهان گشود و در دامان پرعطوفت خانوادهای منوّر به نور ایمان پرورش یافت. وی تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم ریاضی به پایان رساند و پس از شرکت در کنکور و قبولی در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت تهران مشغول به تحصیل شد. وی همزمان با تعطیلی دانشگاهها در جریان انقلاب فرهنگی از ادامهی تحصیل باز ماند امّا شوق تحقیق
و مطالعه او را به آغوش روحانی حوزهها سپرد و سالیانی از عمر پربار خود را در محضر پر نور حضرت آیت اللّه سیّد علیمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» سپری نمود.
فعالیّتهای سیاسی و مبارزاتی وی از سالها پیش از انقلاب و از دوران دبیرستان آغاز گردید و در ایام شکوهمند پیروزی انقلاب با چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) این مبارزات را به اوج خود رساند.
وی در این مسیر بارها مورد تعقیب، بازداشت و شکنجه قرار گرفت با این همه دست از مبارزه برنداشت و تا لحظه پیروزی انقلاب، خالصانه به فعالیّتهای خود ادامه داد. با آغاز جنگ تحمیلی دورهای نوین از مبارزات حقّ طلبانه وی آغاز گردید. او که دلی مشتاق و سری شوریده داشت پس از گذراندن دورههای مختلف آموزش، چندین بار عازم جبهه گردید. و در مدت حضور در جبهه بارها مجروح گردید.
شهید حجّهالاسلام والمسلمین سعید ابوالاحراری، سرانجام در پسین گاه خونین بیستم آبان 1360 در جبههی سوسنگرد در حالی که هدایت گروهی از رزمندگان همیشه پیروز اسلام را به عهده داشت در اثر اصابت ترکش جان به جان آفرین تسلیم کرد و به وصال حضرت حقّ نایل گردید.
در وصیتنامهاش در کنار ذکر مطالب و تذکراتی برای دوستان چنین میگوید:
«…تنها مقداری کتاب از این بنده باقی مانده که هر مقداری که از آن مورد استفاده مادر عزیزم میباشد پیشکش، برگ سبزی است… و بقیه آن بهتر است وقف بر یکی از کتابخانههای معموره طلاب در شیراز شود و به صلاح دید آقا سیّد علیمحمّد «دام افاضاته» که حق عظیم و کثیری بر این حقیر دارد و در عین حال هیچ وقت آنچه را که مقتضای ادب و شاگردی بوده… برایشان بهجا نیاورده ام.»
«آرزو دارم در جهاد و دفاع از میهن اسلامی چنان باشم که خشنودی امامم را به دست بیاورم که خشنودی او خشنودی حضرت ولی عصر «ارواحناله الفدا» است و خشنودی امام زمان«عج» خشنودی پروردگار عالمین و رستگاری است آرزو دارم و عزم دارم که نمیرم تا زمانی که دشمن را به لرزه بیاندازم تا بفهمند اسلام آن هم اسلام راستین فقط در پیروی از خط امام خمینی میباشد و بس و هنگامی که دشمنان اسلام دیدند که اسلام قویتر از آن است که آنان تصور میکردند و هنگامی که ثابت کردیم ما پیروان خمینی فقط بندگان خداوندیم و بس و در برابر هیچ قدرتی تسلیم نخواهیم شد آنگاه که اثری به جا گذاردیم که دشمن یا نابود شد یا تسلیم آنگاه دیگر آرزویی ندارم غیر از لقاءالله.»
شهید سعید ابوالاحرار از افرادى بود که همواره شهید حبیب روزیطلب از او به عنوان یک استاد و برادر بزرگتر یاد مىکرد. سعید ابوالاحرار مدّت زیادى از عمر خود را با حبیب روزیطلب گذراند که خاطرات و نتایج مطلوبى از آن باقى مانده وهمواره حبیب از آن به خیر یاد مىکرد.
و شهید عبدالرسول گلبن حقیقی در حق سعید چنین میگوید :
داغ سعید واقعاً غیر قابل تحمل بود، ولى همچون داغهاى دیگر تحمل شد و صدایى برنیامد و ما ماندیم با آن همه درد، گناه و دورى از خدا. امروز بیش از هر روز خود را گناهکار مىبینم که چگونه روحهاى پاک به نزد خداوند بارى تعالى مىروند و ما نشسته و حسرت آنها را مىخوریم. سعید با آن همه مظلومیت و کم حرفیش از او یاد نگرفتیم که چگونه باشیم. باید گفت که او چگونه در برابر دشمنان مىایستاد و چگونه درس مىخواند! از او نمىدانم چه بگویم و چه بنویسم که واقعاً زبانم قاصر و قلم شکسته و نمىتوانم حق او را بیان کنم.
روحش شاد