طلبه شهیدشیخ محمود اسدی
نورخدایی
شهید حجّه الاسلام شیخ محمود اسدی
در بامداد روز جمعه 21تیر ماه 1345 در خانوادهای که عشق به اهلبیت عصمت و طهارت: در دل و جانشان بود فرزندی به دنیا آمد که او را محمود نام گذاشتند.
مادر میگوید:
«در دوران کودکی ساعتها آرام بود و روحیهاش بسیار حساس بود. کودکی دوست داشتنی بود و سعی داشت، خطایی از او سر نزند و روحیهاش جوری بود که کسی جرات پرخاش به او نداشت. طینتش به دینداری آمیخته شده بود.»
پدرش میگوید:
«به من الهام شده بود که او یک نوجوان معمولی نیست او گل سر سبد خانواده ما بود.»
محمود دوران تحصیل تا دبیرستان را ادامه داد و در سال دوم دبیرستان بود که با استاد گرامی حضرت آیت اللّه سیّد علیمحمّد دستغیب« مدظلهالعالی» آشنا شد و خصوصاً به ایشان بسیار اظهار علاقه میکرد.
پدرشهید عزیز میگوید:
«یک روز به خانه آمد و به من گفت اجازه میدهید طلبه بشوم. من گفتم: یک بسم اللّه الرحمن الرحیم گفتن برای من کافی است، تا چه رسد که شما طلبه شوید.»
و بدین ترتیب دوران طلبگی خود را شروع نمود و در حین اشتغال به دروس حوزوی فعالیتهای خود را در خارج از حوزه به طور وسیعی آغاز نمود. سرپرستی انجمن اسلامی کوی شهید آیت اللّه دستغیب (رحمت الله) در بولوار سیمان. تأسیس کتابخانه شهید رجایی و برپا نمودن نماز جماعت و مراسم دعا، حرکتی بود که در جهت جذب جوانان و نوجوانان و سعی در تهذیب ایشان انجام میداد. سپس گروه مقاومت ثار اللّه را راه اندازی کرد.
در همین دوران، مدرسه ابتدایی ابوصالح«عجّ» را در کوی شهید دستغیب (رحمت الله) بولوار سیمان بنا کرد و بنیانگذار مسجد بقیۀ اللّه«عجّ» در همین محل نیز بود.
از مقدمات، تا فقه و اصول را در محضر استاد گرامی حضرت آیت اللّه سیّد علیمحمّد دستغیب« مدظلهالعالی» فرا گرفت. و در اواخر سال 1363 بود که در معیّت ایشان به قم عزیمت نموده و با دست مبارک حضرت آیت اللّه العظمیمنتظری (قدس سره) ملبس به لباس مقدس روحانیت گردید. وی همیشه از این دوران به مبارکی یاد میکرد.
و از آن پس تا پایان کتاب رسائل و مکاسب را نزد استاد گرامی خود حضرت آیت اللّه سیّد علیمحمّد دستغیب « مدظلهالعالی» به خوبی خواند و به اتمام رساند.»
شهید اسدی زمانی که برای اولّین بار خدمت مرحوم آیت اللّه العظمی نجابت (قدس سره) شرفیاب شد. مرحوم آیت اللّه العظمی نجابت (قدس سره) مشغول درس بودند شهید اسدی کاملاً در وجود مرحوم آقا غرق شده بود و مرحوم آقا را زیر نظر گرفته و ایشان را نگاه میکرد. محمود حال دیگری داشت همینکه درس تمام شد با وجود اینکه خیلیها به خاطر جذبهی معنوی آیت اللّه العظمی نجابت (قدس سره) حتّی سوال کردن از استاد برایشان سخت بود امّا محمود اسدی رفت کنار استاد نشست و شروع کرد به صحبت حضرت آیتاللّه العظمی نجابت (قدس سره) ایشان را مورد عنایت بسیار قرار دادند وصحبتهایش را گوش میدادند و به سوالاتش جواب میفرمودند، بعد مرحوم آقا بلند شدند و به طرف حیاط رفتند و محمود دنبال ایشان رفت همین طور با مرحوم آقا گفتگو میکرد. وقتی آمد پرسیدم چه گفتگوئی میکردید؟ گفت:
«ما چقدر خسران دیدیم و چه قدر ضرر کردیم که اینچنین گوهری اینجا بوده ما خدمتش نمیرسیدیم و ما اطلاع نداشتیم من گمشدهی خود را پیدا کردم سالها بود که مطلبی را میخواستم بدانم ایشان به من نشان دادند و من در وجود ایشان ملاحظه کردم.»
«خطبه همام (در باب صفات مؤمنین ) میخواندیم ولی هر چه در افراد نگاه میکردم کسی با این اوصاف نمیدیدم تا این که حضرت آیت اللّه العظمی نجابت (قدس سره) را دیدم.»
حضرت آیت اللّه نجابت (قدس سره) دربارهی ایشان فرمودند:
«ایشان مصداق این آیه شریفه هستند:
(یکادُ زَیتُها یضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ)[1]
«نزدیک است که روغنش آتش بگیرد و روشنى بخشد هر چند بدان آتشى نرسیده باشد.»
این قدر ایشان گرم بودند که مرحوم آیت اللّه نجابت (قدس سره) به حضرت آیت اللّه دستغیب« مدظلهالعالی» فرموده بودند:
«من ترسیدم بیش از این التفات به شهید اسدی داشته باشم.»
در مرحله پایانی عملیات پیروز آفرین کربلای پنج با لباس رزم و عمامه به نبرد پرداخت. و در سیزدهم اسفند سال 1365 مصادف با 5 رجب سال 1407 هجری قمری در جبهه خونین شلمچه به لقاء اللّه پیوست و به آرزوی دیرین خود رسید.
حضرت آیت اللّه حاج سیّد علیمحمّد دستغیب « مدظلهالعالی» در وصف شهید حجۀ الاسلام شیخ محمود اسدی میفرماید:
«آقای شیخ محمود اسدی، روز به روز نورانیتش بیشتر میشد، آقای شیخ محمود اسدی نور باطنیش صدها برابر نور ظاهریش بود و روز به روز نورانیتش بیشتر میشد.»
روحش شاد
[1]– سورهی نور، آیهی 35.