شهدا

طلبه شهیداحمد شجاعی فرد

 

طلبه شهیداحمد شجاعی فرد 1

شهید والا مقام و مجاهد فی سبیل اللّه

طلبه شهیداحمد شجاعی فرد

در اولین روز پاییز سال 1342 جمع خانواده به قدوم فرزندی منّور شد که با زیباترین اسم نام گرفت. پرورش احمد در آغوش خانواده‌ای سرشار از عشق به اهلبیت (علیهم السلام) از او مردی قوی و مستحکم ‌ساخت که در عمر کوتاه ولی پرخیر و برکت خود منشاء خدمات و افتخارات والایی گردد. و بی‌شک که جزء اصحاب حضرت  امام خمینی (ره)  بود که ایشان در سال 1342 بشارت همراهی آنان را به دوستان داده بود.

همراه با خیل انقلابیون در برچیده شدن بساط طاغوت سهیم بود. در وقایع پس از انقلاب یار و کمک رسان مردم ستمدیده بود. آشنایی احمد با فضای معنوی مسجدقبا (آتشی‌ها) او را در دریایی افکند که پایانی برای آن نمی‌دید. درک محضر استاد اخلاق حضرت آیت اللّه سیّد علی‌محمّد دستغیب«مدظله‌العالی» روح تشنه و پر تلاطم احمد را چنان مطیع و آرام کرد ه بود که خضوع وخشوع او روزانه بیشتر می‌شد.

دریغ و درد که تا این زمان ندانستم

 

 

که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

     

 راه اندازی کتابفروشی حنیف و تهیه‌ی کتاب‌های مفید برای جوانان مستعّد در آن زمان که کمتر امکاناتی برای مطالعه و تحقیق فراهم بود کمک بسزایی در رشد و تعالی جوانان داشت. همراه بودن در هر امر خیر و کمک به دوستان و فقرا از جمله صفات بارز ایشان بود. ولی این عطش و شیفتگی با چشمه‌ای بزرگ به سیرابی می‌رسید.

لذا قفسِ تنگ شهر برای او رنج آور بود  و هر فرصتی را برای رسیدن به فضای معنوی جبهه‌ها  که چشمه جوشان فیوضات  الهی بود مغتنم می‌داشت.

چنان‌چه خود در وصیت می‌آورد:

«با عنایت و توجه و طلب او،[خدای تعالی] به سوی جبهه نور آمده‌ام تا بلکه انشاء اللّه بتوانم در این مکان الهی که مسلّماً او نظر دارد و بهتر از همه جا می‌‌توان او را درک کرد و بهتر از همه جا می‌‌توان او را شناخت و بهتر از همه جا می‌‌توان به او متوسّل شد، با یاری او بعد از این همه مدّت عمر که نافرمانی او را کرده‌ام و به نفس خودم ظلم کردم و از او غافل بودم، بتوانم به فضل و کرمش با یاری و اتکاء به خودش سر شرمندگی را به زیر انداخته و از او در این مکان و این جایگاه پر فیض در کنار کسانی که پیش او آبرو دارند و در کنار قلب‌های پاک برادران خوبی که نگاه به پاکی خودشان می‌کنند، قرار بگیرم و از خدا طلب آمرزش و مغفرت می‌‌نمایم.»

و به حقّ، صادقانه بر این عهد ماند چرا که هم مکان امن را یافته بود هم طعم نجوای با خدا، و هم رفیق را و چه می‌خواهد کسی که این دارد:

مقام امن و می ‌‌بی‌غش و رفیق شفیق

 

 

گرت مدام میسّر شود زهی توفیق [1]

 

     

لذا خدا را به اسماء و صفاتش قسم می‌دهد که به وصالش برساند:

«خدایا در کنار همه‌ی این بدی‌هایم به اعظم صفاتت قسم می‌‌خورم که دوست دارم خوب باشم و در راه رضای تو حرکت کنم. خدایا  اجابت کن مرا  به سوی  خودت  یا ارحم الراحمین.»

وبا همّت بلند و اعتقاد محکم می‌گوید:

«انشاء اللّه در آخرت با سرافرازی در کنار آقا اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) سرور شهیدان بایستم و بگویم من فرزند شما هستم و بر فرزندی شما و فدای راه حق شدنم افتخار می‌کنم.»

احمد آخرین سفارش را به رفیقان راهش می‌کند:

«امید دارم در نبود بنده ان شاء اللّه راه حق را که همان پیروی کامل از نایب به حقّ امام زمان(عج) حضرت حاج آقا روح اللّه خمینی و قائم مقام رهبری ایشان حضرت آیت اللّه العظمی منتظری، طی نمایید که امر ایشان امر خداست. و اجراء امر خدا نهایت بندگی است که وظیفه‌ی ما همان بندگی اوست.»

و بدرقه‌ی راهش را هم راهی دوست و مرشد راهش طلب می‌کند:

«و اگر جنازه من آمد، نماز و تلقین را حضرت حجّه الاسلام و المسلمین حاج سیّد علی‌محمّد دستغیب«مدظله‌العالی» که حقّ بزرگی بر گردن این حقیر دارند برایم بخوانند، زیرا که می‌‌دانم که باعث رحمت بیشتری برایم است و ایشان کسی است که حتّی ذره‌ای بدین دنیا دل نبسته و حقیقت بندگی را به جای آورده. ان شاء اللّه که خدا از ایشان راضی باشد و خودش یاور این مرد خدایی باشد.»

و چه زیباست که در غروبی این وصیت را می‌نویسد که در سپیده دمش رو سفید محضر حق می‌شود و دعوت حق را لبیّک می‌گوید و سر ارادت را به محضر دوست می‌گذارد.

روحش شاد

 

[1] – حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است