شهید محمّد غیبی
در اول خرداد ماه سال 1340 محمّد عزیز پا به عرصه حیات گذاشت. محمّد غیبی دوران کودکی را در شیراز و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت شاه چراغ احمد بن موسی (علیه السلام) گذراند. دوران تحصیل را تا سوم متوسطه ادامه داد و این در حالی بود که کشور اسلامی مان در بحبوحه ی موج عظیم انقلاب اسلامی قرار داشت. محمّد هم دوش و هم صدا با مردم انقلابی با شرکت در تظاهرات و راهپیمایی ها و با پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) از هیچ کوششی در جهت اعتلای فرهنگ اسلام در جامعه دریغ نداشت.
شهید محمّد غیبی جزء اولین کسانی بود که پس از آغاز جنگ، عاشقانه پا به عرصه های نبرد گذاشت و تا لحظه شهادت بطور مستمر در جبهه های حق علیه باطل بود.
در غالب عملیات ها از جمله عملیات های فتح المبین، بیت المقدس، بدر و کربلای چهار و پنج شرکت داشت و به علت استعدادهای درخشانی که از خود بروز داد از همان ابتدا مسؤولیت های مهمی بر عهده او نهاده شد.
از جمله: فرماندهی گردان و قائم و قائم مقامی تیپ امام سجاد بود. ولی عزت این بزرگ مرد ما نه در فرماندهی او، که در فرمانبرداری تام و تمام از حضرت ربِّ جلیل، و اولیای به حقش بود.
لذا حضور مداوم در جبهه ها او را طلب کار جلوه نمی داد بلکه این تلاش را ادای دین و انجام وظیفه بر خود می دانست. مثل درخت پرثمری بود که با رشد و کسب معرفت سر به زیر تر می شد و تواضع و فروتنی او بیشتر می شد، ایمان و اخلاص، که زیبنده مردان الهی است شاکله این مرد میدان رزم و استواری شده بود و ظهور این معرفت در چهره ی همیشه متبسّمش نمایان بود. سردار محمّد غیبی که بارها آماج تیر و ترکش قرار گرفته بود با تمسک به یاران امام مظلومش که طالب کشته شدن چندین باره برای مولای خود بودند بارها تا مرحله شهادت رفت و برگشت تا با جانفشانی بیشتر نزد ارباب شیفتگی کند. ولی سرانجام در بیست و پنجم دیماه هزار و سیصد و شصت و پنج همراه دو یار دیرینه اش شهیدان هاشم اعتمادی و جواد روزیطلب عاشقانه دعوت حضرت حق را لبیک گفت و با جسمی صد چاک در دامان امام شهیدان حضرت ابا عبد اللّه الحسین (علیه السلام) مشرف به محضر حضرتش شد.
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن |
هر که دید آن سرو سیم اندام را |
صبر کن حافظ به سختی روز و شب |
عاقبت روزی بیابی کام را[1] |
روحش شاد
[1] – حافظ.