شهید محمّد اسلامی نسب
عاشق لقای حق
سردار شهید محمّد اسلامی نسب
پیام حضرت آیت اللّه العظمی سید علیمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» به مناسبت شهادت سردار شهید حاج محمّد اسلامی نسب.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
سلام خداوند بر محمّد و آل محمّد و سلام خداوند بر سیّد الشهداء و یاران با وفایش، و سلام خدا بر همه شهدای راه حق و حقیقت به خصوص شهدای جنگ تحمیلی و سلام خدا بر شهید محمّد اسلام نسب که از آغاز جوانی تقوای پروردگار را رها نکرد و صفت صبر و شکر و تواضع را سر لوحه زندگی خود قرار داد. او از دوستان شهید آیت اللّه سیّد عبدالحسین دستغیب (رحمت الله) بود نصایح و مواعظ ایشان آویزه گوش و همنشین قلبش بود، در جنگ تحمیلی با وجود داشتن فرزندان متعدّد غالباً با جوانهای خواستار وصال حق و عاشقان لقاء اللّه همراه بود. کمتر کسی از رزمندگان شیراز بلکه فارس بود که او را نشناسد، از جلو افتادن فرار میکرد و قلبی رئوف و مهربان داشت که از نشانههای آن محبّت و عشقش به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. از مرگ و شهادت ابداً هراسی نداشت بلکه عاشق شهادت بود.
از او که زنده و جاویدان است میخواهیم که برای ما از خداوند عنایت خاصه بخواهد. و السلام
سیّد علیمحمّد دستغیب
8/10/92
محمّد اسلامی نسب در آخرین روزهای سال 1333 در روستای لایزنگان از توابع شهرستان داراب (استان فارس) پا به عرصه گیتی گذاشت. نخستین روزهای زندگیش در بهار زیبای روستا سپری میشد که دست تقدیر یتیمی را در نخستین صفحات زندگیاش نوشت. با رسیدن به سن نوجوانی با اصرار، مادر و خانواده خود را راضی کرد تا جهت تحصیل و کار به شیراز مهاجرت کند، تصمیم بزرگی که نه تنها زندگی محمّد را دگرگون و مسیر زندگیاش را در مسیری الهی قرار داد بلکه در آینده نه چندان دور زندگی نوجوانان و جوانان را تحت شعاع خود قرار داد. محمّد در خانه خواهرش ساکن شد و در کنار ادامه تحصیلات ابتدایی در مغازه خیاطی شروع به شاگردی کرد تا کسب حلال را از همان نوجوانی تجربه کند. کم کم ضمیر پاک و روح بلند پرواز او را به پای منبر شهید آیت اللّه دستغیب (رحمت الله) و بعدها به پای منبر و درس فقیه مجاهد حضرت آیت اللّه سیّد علیمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» کشاند. و تا کتاب لمعه را در محضر ایشان تلمذ کرد او در کنار کسب روزی حلال برای همسر و کودکانش بخشی از وقت خود را صرف آموزش و تربیت کودکانی کرد که قرار بود در آینده نه چندان دور سربازان وعده داده شده حضرت امام خمینی (ره) در سال 42 باشند.
محمّد در کنار کار و تربیت نوجوانان، روز به روز خشم انقلابیاش نسبت به ظلمها و بی عدالتیهای رژیم طاغوت بیشتر میشد و کم کم این وجه مبارزاتی محمّد در کلام و رفتارش بروز میکرد. محمّد برای دفاع از انقلاب کم نگذاشت و هر کجا نیاز بود بسم اللّه گفت و با نفس و جانش حضور یافت.
مدتی در شهرداری به عنوان نماینده مردم برای مبارزه با اشراف گری منسوب شد، مدتی هم به عنوان سرتیم حفاظت از استاد و مرادش حضرت آیت اللّه سید علیمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» حفاظت کرد. وقتی که شنید منافقین کور دل در کردستان چشم به خاک و ناموس مردم دوختهاند سراسیمه به مهاباد رفت و چندین ماه در آنجا خدمت کرد. محمّد خوب میدانست که این کشور نیاز به سربازانی دارد که ابتدا باید از جهاد اکبر سربلند بیرون بیایند تا بتوانند سربازانی از جان گذشته برای میهن باشند و با همین هدف مقدس شروع به آموزش نظامی نوجوانان در مساجد کرد.
با شروع جنگ تحمیلی هنوز یک هفته از آغاز جنگ نگذشته بود که گروهی هفتاد نفره از شهر شیراز به سمت خوزستان کانون حادثه حرکت کرد. یکی از پیش قراولان سپاهیان فارس محمّد اسلامی نسب بود.
محمّد در همان نخستین روزها شجاعت و قدرت و بینش فرماندهی خود را به نمایش گذاشت.
در نخستین روزهای سال 61، محمّد به عنوان جانشین گردان شهید فتوّت فرد، وارد عملیات فتح المبین شد و به شدت مجروح شد. اما پس از بهبودی بار دیگر پس از عملیات رمضان به جبهه بازگشت و به عنوان مسؤول آموزش تیپ امام سجاد7 شروع بکار کرد که در همین زمان بخاطر مشغله زیاد خانواده خود را نیز به اهواز منتقل کرد و آنها را درکنار پادگان منزل داد. در اوایل سال 63، محمّد همراه با جمعی از فرماندهان لشکر 19 فجر و جمعی دیگر از فرماندهان ارشد سپاه به سوریه و لبنان اعزام شد، پس از بازگشت از سفر محمّد کم کم مقدمات خروج خود را از بحث آموزش نظامی مطرح میکرد که به خاطر دست آوردهای خویش در زمینه آموزش با مخالفت شدید فرماندهان لشکر روبرو شد اما بالاخره اصرارهای محمّد پس از ماهها به ثمر نشست و در اواخر سال 63 آموزش نظامی را به هم رزم خود شهید بهاء الدین مقدسی تحویل داد تا وجود پر برکت خود را در زمینههای دیگر در اختیار جنگ قرار دهد. در همین ایام در منطقه سومار در حادثه بمباران پادگان ابوذر به شدت از ناحیه چشم مجروح شد، مجروحیتی که تا مرز نابینا شدن پیش رفت. اما محمّد با توسل به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) اشک حیرت را به چشم پزشکان معالج خود نشاند و بینایی خود را باز یافت تا از هدف مقدسش یعنی جهاد در راه خدا باز نماند. با شنیده شدن زمزمههای عملیاتی جدید در جنوب او بار دیگر به جبهه بازگشت و این بار در کسوت معاون یگان دریایی شد. در این عملیات بی نظیر که معروف به عملیات والفجر هشت شد، محمّد علاوه بر هدایت قایقها، مسؤولیت یکی از دو نهر اصلی که گردآنها را از آن عبور میدادند به عهده داشت.
با آغاز سال 65 حکم تشکیل یک گردان مستقل به ایشان ابلاغ شد محمّد نام زیبای امام رضا (علیه السلام) را برای گردان نو پای خود انتخاب کرد. شدت علاقهی بسیجیها به محمّداسلامی نسب و جذبهی روحانی او باعث شد تعداد داوطلبان حضور در گردان ایشان بیش از حدّ نیاز باشد همین باعث شد که محمّد مجوز اضافه کردن یک گروهان دیگر به گردانش را بگیرد. قبل از عملیات کربلای چهار بود که محمّد برای آخرین بار خود را به حرم مولا و مقتدایش امام رضا (علیه السلام) میرساند و از ایشان طلب شفاعت برای شهادت خود میکند. پس از خدا حافظی با خواهر و برادر و مراد خود حضرت آیت اللّه سیّد علیمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» به منطقه بر میگردد. در همین ایام که گردانش را جهت حرکت به سوی منطقه عملیاتی شلمچه آماده میکرد بچههای تبلیغات لشکر به اجبار میکروفن را به دست محمّد میدهند تا وصایا و توصیههای خود را برای آیندگان به یادگار بگذارد. در آن چند دقیقه محمّد ناخواسته آنچه را سالها در سینه داشت برملا میکند و آن هم عنایت و الطاف حضرت صدیقه طاهره3 به ایشان در طول این سالها بوده که اشک را بر دیدگان محمّد جاری میسازد.
یکی دو شب مانده به عملیات کربلای چهار، پادگان معاد آخرین منزلگاه محمّد در این دنیای فانی است پادگانی که با همت محمّد پایه گذاری شده پادگان معاد برای آخرین بار نواها و ذکر یاحسین (علیه السلام) و یا زهرای محمّد را برای همیشه در حافظه خود ثبت میکند. در همان منزلگاه آخرین وصایا و دل نوشتههایش را با قلبی مطمئن برای همیشه در سینۀ تاریخ ثبت میکند…
«حال که وصیت نامه مینویسم بسیار حالت عجیب و حساسی دارم عالم جدایی از زن و فرزند و عالم ملحق شدن به محبوب عالم، هجران از بچههایی که دیروز وقتی میخواستم از درب منزل خارج شوم تا درب منزل و حتی بیرون مرا بدرقه کردند و حالات مخصوص از بچههای کوچک مشاهده کردم چون نمیتوانستند حرف بزنند با چشمانشان خدا حافظی میکردند، مثل اینکه میدانستند دیگر بابایشان بر نمیگردد. البته این هجران از فرزند و چیزهای دیگر برای ما قابل تحمل است و در جهت رضای معشوق آسانتر از آب گوارا است. ما هم مثل دیگران احساس داریم و علاقه به زن و فرزند و مادر… ولی وقتی پای اسلام به میان میآید همه چیز حل میشود وقتی پای دفاع از اسلام در میان است باید قید همه چیز را زد. این حقیر گنهکار با آغوشی باز و قلبی مطمئن به استقبال شهادت و میدان رزم میروم که این مردن شیوه مردان آزاد جهان و مردان خداست. این آخرین لحظات یک سرباز کوچک ناقابل اسلام است و هیچ احتیاج مادی و تعلقی ندارم، و امام خمینی را نزدیکترین فرد به معصومین (علیهم السلام) میبینم که گوش به فرمان امام زمان«عج» است. خط او صراط مستقیم و دوری از خط و راه او گمراهی محض است. در پایان خدا را شکر میکنم که مرا با جهاد آشنا کرد تا صفت خدای بزرگ را با دل و جان پذیرم. و السلام مورخه 3/10/65 ساعت 20/1 نیمه شب نزدیک عملیات، گردان آقا امام رضا (علیه السلام) پاسدار محمّد اسلامی نسب»
محمّد روز بعد با قدمهایی استوار از معاد به سمت میعادگاه خود میرود، گردان او خط شکن است با گفته شدن رمز عملیات، از زمین و آسمان روی کانالی که گردان محمّد در آن است آتش میبارد، اما گردان محمّد چشم به فرماندهاش دوخته که جلو هیچ آتشی قامت خم نکرده است قایقها یکی پس از دیگری نیروهای گردان اسلامینسب را از کانالی که معروف به کانال ماهی است عبور میدهند. محمّد استوار است، پیشاپیش همه نیروهایش محکم قدم بر میدارد، درست جلوی، اولین نفر، تا نیروهایش ببینند آنچه در جنگ مهم است برتری آتش و سلاحهای پیشرفته نیست بلکه ایمان است. محمّد گردانش را با موفقیت به آنجا که باید میرساند، امّا کربلای چهار، داغ نگفتهها و گفتههاست. بالاخره در سحرگاه چهارم دی ماه سال 65، سفیر الهی به سینه و گلوی محمّد مینشیند و محمّد در آغوش بی سیم چیاش فرود میآید. وجود محمّد به مثابه بند تسبیح گردان امام رضا (علیه السلام)که نه، همه لشکر است و بی سیم چیاش این را خوب میداند برای همین شهادت محمّد را از هم رزمان و فرماندهشان پنهان میکند تا با خبر شهادت محمّد، قوام و پیکره لشکر از هم نپاشد امّا پیکر محمّد در منطقه میماند. شبها و روزهای سخت انتظار خانواده محمّد ادامه پیدا میکند و تنها دلخوشی آنها سنگ قبری است که کنار شهید حاج مهدی زارع به یاد محمّد گذاشتهاند تا عقدههای نبودنش را خالی کنند، امّا محمّدی که ذکر لبانش نام و یاد گمنام بقیع حضرت صدیقه طاهره3 بود گویی دوست داشت کمی از طعم غربت و گمنامی بانوی دو عالم را بچشد. و بالاخره بعد از عملیات کربلای پنج، در روز میلاد امام حسین (علیه السلام) پیکر مطهر محمّد در منطقه عملیاتی کربلای چهار، نزدیک به کانال ماهی تفحص میشود که الماس اگر هزاران سال هم زیر خاک بماند زنگار و کدورت نمیگیرد که عاشقان پرواز را، میل خزیذن نیست.
«و السلام علی عباد اللّه الصالحین»
روحش شاد