شهید محسن اسد الهی زوج
رفیق شفیق
شهید محسن اسد الهی زوج
محسن در سال 1343 در شهر شیراز دیده به جهان گشود؛ دوران زندگی محسن سراسر از وقایعی بود که در عین تلخی زمینه رشد و تعالی او و برادرش مصطفی را فراهم میآورد.
چند بهاری از عمرش نگذشته بود که مادر را از دست داد. فراق مادر و تنهایی در کودکی محسن را آبدیده روزهای سختی میکرد که باید با انس و محبت فضای خالی از مهر مادری را با برادر بگذراند و این دلیلی بر دوستی و انس هر چه بیشتر برادران با هم بود محسن و مصطفی در کنار هم نه دو برادر که دو دوست بودند.
دوران تحصیل محسن همراه با همه فراز و نشیب ها تا دبیرستان طی شد ولی دوران دبیرستان محسن قرین ایام انقلاب اسلامی شد و او توانست همراهی با فرزندان انقلاب را هم در زندگی خود تجربه کند. عشق او به امام و آرامانهای آن پیر و مراد او را جوانی دوست داشتنی کرده بود که همه رفتارش خلق حسن و مردم داری بود و تجلی آن در رفتارش به خوبی مشهور بود.
حضور در پایگاه مقاومت و مسجد محل به عنوان محلی برای انس بیشتر با محبوب تشفی قلب عاشق محسن بود.
اما در گذشت پدر همزمان با ایام انقلاب از دست رفتن سرمایه ی زندگی این خانواده صبور بود که او و برادران را عزادار غمی بزرگ کرد.
ولی محسن از این مصائب حکمتی را دنبال کرد که رحمت پدری معنوی در آن بود خداوند به برکت صبوری آنان او و برادرانش را آشنای عالمی وارسته و الهی کرد که به حق پدری دلسوز و مهربان برای جوانان مستعد و انقلابی بود.
محسن با ورود به محضر حضرت آیت اللّه سیّد علیمحمّد دستغیب «مدظلهالعالی» گمشده خود را پس از سالهای سخت و پر رنج پیدا کرد .
آنچنان شیفته استاد بود که در این مدت کوتاه آشنایی برای رسیدن به محبوب همه امور زندگی را با ایشان در میان می گذاشت؛ و دوستی و رفاقت ایشان که محبت طرفینی بود محسن را به محضر استاد رساند و اذن رفتن به جبهه را خواست. حضرت آیت اللّه دستغیب «مدظلهالعالی» به صورتی دیگر اجازه میدهند.
و این جا با نوشتن رضایت نامه غم فراغ پدر را برای او رفع کردند شاید غرض این که پسرم رسم است بچهها از بابا رضایت نامه میگیرند! تو من را پدر خود بدان.
و دوم این که حق پدری را فراموش نکن و در مواقع حساس الهی پدر را دستگیری کن .
این شیوه مردان خدا است که راه را میان خون طی میکنند و افتادن به پای معشوق را ابتدای پرواز و عروج خود می دانند. و محسن دلداده به معشوق با کسب اجازه از استاد و مراد خود درس و مدرسه را در سال سوم دبیرستان رها میکند و راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل میشود. با حضور در عملیات فتح المبین زخمی، ولی پس از بهبودی مجدداً به صحنه نبرد بازمیگردد و در تاریخ 04/06/61 در ایام نوروز و شکفتن طبیعت روح بلند او میهمان گلستان محبوبش میشود.
روحش شاد