شهید سیّد جواد حسینی
شهید والا مقام و مجاهد فی سبیل اللّه
شهید سیّد جواد حسینی
شهید سیّد جواد فرزند سیّد جلال از نوادگان حضرت امام باقر (علیه السلام) در سال 1340 در خانوادهای مذهبی متولد شد و پس از اتمام درس در مقطع ابتدائی وارد دبیرستان نمازی شیراز گردید.
قبل از رسیدن به سن تکلیف نسبت به انجام واجبات خصوصاً نماز و روزه مقید بود همزمان با تحصیل در دبیرستان با کانون انقلاب اسلامی مسجد قبا(آتشیها) و حضرت آیت اللّه العظمی سیّد علیمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» آشنا گردید واین انس وگرمی در کنار دل دادن به نوای دلنشین آیت اللّه شهید دستغیب (رحمت الله) در مسجد جامع، روح بلند ایشان را مهیّای ورود به مراتب عالی نمود. در کنار دوستان خوب در مسجد قبا(آتشیها) و درک محضر آیت اللّه العظمی سیّد علیمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» پرورش یافت تا اینکه در سنین نوجوانی و در بحبوحهی انقلاب اسلامی یکی از یاران حضرت امام خمینی (ره) باشد که آن عارف وارسته خبر همراهی ایشان را در سال 42 داده بود. در راهپیمایی های قبل از انقلاب با اطاعت و تقلید از حضرت امام خمینی (ره) شرکت میجست و با توزیع اعلامیهها و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) مشارکتی جدی داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی طلب و عطش الهی سید جواد را با ارشادات استادش آیت اللّه العظمی سیّد علیمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» وارد بر محضر عارف الهی و ولی برحق حضرت آیت اللّه العظمی حاج شیخ حسنعلی نجابت (قدس سره) کرد و این فصل از زندگی برای سید جواد دوران رشد و تعالی برای رسیدن به مقاصدی والا و دور از انتظار بود. خودسازی و خداشناسی در اطاعت تام از محضر حضرت آیت اللّه العظمی نجابت خانه انس و امن او را پس از جبهه ها درک حضور استاد کرده بود و لذا به محض بازگشت از جبهه بیشتر اوقاتش را صرف استفاده از مجلس پر نور آیت اللّه العظمی نجابت (قدس سره) میکرد و در جبهه هم توسط نامه و مکاتبه از دستورات ایشان بهرهمند بود و به حق و جدیت مرید تام آیت اللّه العظمی نجابت (قدس سره) بود.
ایشان با شرکت در کنکور دانشگاه علیرغم قبول شدن با شروع جنگ تحمیلی جهت مقابله با تهاجم دشمن به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و مدتی به عنوان محافظ بیت حضرت امام خمینی (ره) به جماران رفت و از محضر ایشان فیض فراوان برد.
در رفتار با ضد انقلاب و منافقین در پشت جبهه هنگام خدمت در دادگاههای انقلاب در کنار حضرت آیت اللّه سید علیمحمّد دستغیب«مدظلهالعالی» کوشا بود و اهتمام فراوان به حقوق مردم و مسلمانان و جلب و جذب مردم به انقلاب داشت.
در انجام مستحبات و خصوصاً قرائت قرآن و تهجد مستمراً ساعی بود. چون در طبقه دوم منزل آب نبود شبها برای وضو و انجام نماز شب نیمه شب بدون کفش به صورت نشسته از پلهها یکی یکی پائین میآمد که اهالی خانه متوجه نشوند.
هنگامیکه حضرت آیت اللّه العظمی نجابت (قدس سره) به ایشان پیشنهاد ازدواج را دادند در جواب ایشان گفت: آقا من مطیع شما هستم چشم بسته هر که را جنابعالی بفرمائید به دیده منت میپذیرم و نیاز به دیدن و ملاقات ندارم تا اینکه بنا به دستور ایشان مراسم عقد انجام شد خانواده شهید اصرار مینمودند فعلاً به جبهه نرو و مراسم عروسی را انجام بده سپس عازم جبهه شو ایشان نمیپذیرفت تا اینکه برادر شهید نزد آیت اللّه العظمی نجابت (قدس سره) رفته و موضوع را به ایشان عرضه میدارد آیت اللّه نجابت (قدس سره) شهید را خواستند و پس از نیم ساعت گفتگو ایشان به برادر شهید فرمودند:
«آقای آسیّد جواد در اینجا نیستند روح ایشان جای دیگری است و اصرار ننمائید آسیّد جواد طالب موضوع دیگری است.»
و استاد عروج شاگرد خود را خوب مشاهده کرده بود و سید جواد عزیز در تاریخ 13/12/62 در منطقه عملیاتی خیبر به آرزوی دیرینه خود که شهادت در راه خدا و اعتلای کلمه توحید بود رسید. پس از شهادت هویت ایشان معلوم نبود و مدت 16 روز در سردخانه بیمارستان اهواز گمنام بود تا شبی به خواب برادرش میآید و میگوید من در بهشت منتظرم. برادر شهید خواب را به حضرت آیت اللّه العظمی نجابت (قدس سره) عرضه میکند، ایشان میفرمایند:
«همین الان به جبهه برو و هر طور شده او را پیدا کن.»
برادر شهید به دستور معظمله به منطقه میروند و متوجه شهادت ایشان میشود.
سید جواد در وصیت نامه اش می نویسد:
ای خوشا با فرق خونین در لقای یار رفتن سر جدا، پیکر جدا، در محفل دلدار رفتن |
بنا به قول برادر شهید روزی حضرت آیت اللّه العظمی نجابت (قدس سره) به همراه سایر رفقا برای زیارت اهل قبور به دارالرحمه میروند و بر سر قبر شهید بیش از حد معمول جلوس میفرمایند و پس از بلند شدن از کنار قبر شهید میفرمایند:
«آقای آسیّد جواد از همه مستتر هستند و علت اینکه زیاد ماندیم برای این بود که آدم را رها نمیکند.»
روحش شاد