سخنرانی شب هشتم محرم ۱۳۹۳
دانلود فایلهای صوتی محرم ۱۳۹۳
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
سخنرانی شب هشتم محرم | شنبه ۱۳۹۳/۰۸/۱۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
«اِلَهِی اطْلُبْنِی بِرَحْمَتِکَ حَتَّى أصِلَ اِلَیْکَ وَ اجْذِبْنِی بِمَنِّکَ حَتَّى أُقْبِلَ عَلَیْکَ إِلَهِی إِنَّ رَجَائِی لاَ یَنْقَطِعُ عَنْکَ وَ إِنْ عَصَیْتُکَ کَمَا أنَّ خَوْفِی لاَ یُزَایِلُنِی وَ إِنْ أَطَعْتُکَ»
«اى خدا مرا با رحمت خود بطلب تا به تو واصل شوم و به جذبهى احسانت مجذوبم کن تا روى دل به سوى تو کنم! اى خدا هرگز امیدم از تو قطع نمىشود؛ هر چند نافرمانىات کنم؛ چنان که از دلم ترس تو برطرف نمىگردد هر چند اطاعتت نمایم.»
این فقرات دعا، حول چهار محور مىچرخد: وصال، جذب، امید و خوف.
اِلَهِی اطْلُبْنِی بِرَحْمَتِکَ حَتَّى أصِلَ اِلَیْکَ وَ اجْذِبْنِی بِمَنِّکَ حَتَّى أُقْبِلَ عَلَیْکَ؛ امام سجاد علیه السلام در «مناجات المریدین» به پروردگار عالم عرض مىکند :
«سُبْحَانَکَ مَا أضْیَقَ الطُّرُقَ عَلَى مَنْ لَمْ تَکُنْ دَلِیلَهُ وَ مَا أَوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَیْتَهُ سَبِیلَه»
«پاک و منزّهى اى پروردگار! اگر تو راهنما نباشى، راهها چه تنگ و دشوار است و اگر تو هدایت کنى، راه حق چه واضح و هویداست!»
یا بنه بر خود که مقصد گم کنى یا منه پا اندرین ره بى دلیل
منظور از دلیل، هادى و راهنماى راه است؛ یعنى خداى تعالى، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام. کسى که به جاى بهرهگیرى از راهنمایى الهى، بر خیال خود تکیه کند و به کوه و درّه رود؛ در به روى خود ببندد و به کسى اعتنا نکند، راه برایش تنگ و مقصد دور مىگردد. باید به ائمه اطهار که منصوبین خداى تعالى هستند توجّه نمود و از ایشان اطاعت کرد؛ باید دید سیرهى آنها چه بوده و از ما چه مىخواهند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شما نمىتوانید مثل من باشید، امّا با تقواى خود مرا یارى کنید. تقوا یعنى ترک محرّمات و مکروهات مؤکد و انجام واجبات و مستحبات مؤکد. مىفرمود : آن قدر به کفش خود وصله زدهام که از وصّال خجالت مىکشم. خوراکش نان جو بود. قدرى نان جو آرد کرده، در کیسهاى ریخته بود و آن را محکم بسته بود. پرسیدند چرا کیسه را این گونه بستهاید؟ فرمود: براى این که فرزندانم، دور از چشم من بر آن روغن نزنند تا نرم شود. آرى ما نمىتوانیم این طور باشیم و این طور بودن را از ما نخواستهاند.
امام سجاد علیه السلام در فرازهاى دیگر مناجات المریدین چنین میگوید :
«إِلَهِی فَاسْلُکْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَیْکَ وَ سَیِّرْنَا فِی أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَیْکَ قَرِّبْ عَلَیْنَا الْبَعِیدَ»
«خدایا ما را مستقیم به راه وصالت ببر و به نزدیکترین راه براى ورود بر حضرتت رهسپار گردان!»
«وَ ألْحِقْنَا بِعِبَادِکَ الَّذِینَ هُمْ بَالْبِدَارِ إِلَیْکَ یُسَارِعُون»
«و ما را به آن بندگان خاصت که با سرعت به سوى تو مبادرت مىجویند، ملحق گردان!»
«وَ مَلأتَ لَهُمْ ضَمَائِرَهُمْ مِنْ حُبِّکَ وَ رَوَّیْتَهُمْ مِنْ صَافِی شِرْبِکَ فَبِکَ إِلَى لَذِیذِ مُنَاجَاتِکَ وَصَلُوا وَ مِنْکَ أَقْصَى مَقَاصِدِهِمْ حَصَّلُوا»
«و پر فرمودى دلهاشان را از محبّت خود و آن تشنگان جرعه وصالت را از آب صاف خود سیراب گرداندى؛ پس به لطف تو به مقام لذّت مناجاتت رسیدند و از کرمت منتهاى مقصودشان را که مشاهده توست یافتند.»
«فَأَنْتَ لاَ غَیْرُکَ مُرَادِی وَ لَکَ لاَ لِسِوَاکَ سَهَرِی وَ سُهَادِی وَ لِقَاوُکَ قُرَّهُ عَیْنِی وَ وَصْلُکَ مُنَى نَفْسِی وَ إِلَیْکَ شَوْقِی وَ فِی مَحَبَّتِکَ وَلَهِی وَ إِلَى هَوَاکَ صَبَابَتِی»
«تویى مقصودم، نه غیر تو. از شوق تو است بیدارى و کم خوابىام و لقایت نور دیدگانم و مقام وصالت تنها آرزوى من است. شوقم منحصر به تو است و سرگردان و واله محبّت توام دلباخته هواى توام.»
«یَا نَعِیمِی وَ جَنَّتِی وَ یَا دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی»
«اى تو، نعمت و بهشت و دنیا و آخرت من!»
وصالى که امام حسین علیه السلام در دعاى عرفه و امام سجاد علیه السلام در این مناجات و سایر ائمه اطهار علیهم السلام و اهل معرفت مىگویند، چیست؟
وصال پروردگار یعنى متّصل شدن به خداى تعالى. خداوند جسم نیست. حضرت ابا عبدالله علیه السلام امروز روح بزرگى است در عالم برزخ که بر همه چیز احاطه دارد. ایشان به وصال پروردگار رسید؛ از جذب گذشته، مىتواند به اذن الله دیگران را به وصال پروردگار برساند و به آنها «جذبه» دهد. این قدرتى است که خدا به ایشان داده است.
اشک ریختن موجب پاک شدن گناهان مىشود، مگر کسى حق الناس بر عهده داشته باشد. پاک شدن یعنى در موقع مرگ، راحت جان مىدهد؛ فشار قبر از او برداشته مىشود؛ در عالم برزخ تاریکى و مار و عقرب ندارد و راحت است، امّا لذّتهایى که خداوند براى اصحاب و دوستان خاص حسین بن على علیهماالسلام و مقربین درگاهش آماده کرده، چیز دیگرى است.
(رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ وَ اِقامِ الصَّلاهِ وَ اِیتاءِ الزَّکاهِ)
«مردانى که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و بپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمىدارد.
یاد خدا یعنى همیشه خود را در مقابل خداى تعالى ذلیل و بندهى کوچک او مىبیند. علامت این بندگى هم آن است که اگر میلیونها نفر مقابلش تعظیم کنند و دستش را ببوسند، چون مظلومى را ببیند، به فریادش مىرسد؛ خواه دیگران خوششان بیاید و خواه نیاید.
کسى که این طور آمادگى دائمى پیدا کرد، شبانه روز از همهى مشغولیات دنیا قطع مىشود و در خلوت و جلوت؛ در سخن گفتن و سکوت کردن و د رهر حالى که باشد، متوجّه خداى تعالى است.
سوده یکى از زنان مورد احترام امیرالمؤمنین علیه السلام بود، روزى نزد مولا آمد و گفت: یا على حاکمى را که براى ما تعیین کردهاى به ما ستم مىکند. همین که این را گفت، اشک در چشمان مولا جمع شد و دست به آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا تو شاهد باش که من او را نگماشتم که بر مردم ظلم کند.
کفش وصلهدار خود را مقابل ابن عباس گرفت و گفت: این کفش چقدر مىارزد؟ گفت: هیچ. فرمود قیمتى برایش تعیین کن! گفت :نیم درهم. فرمود: به خدا سوگند امارت شما براى من از این کفش بىارزشتر است، مگر آن که حقّى را به اهلش برسانم و جلوى ظلمى را بگیرم.
این بندهى خداست؛ کسى است که هیچ بیع و تجارتى او را از یاد خدا غافل نمىکند. کسى که طالب وصال پروردگار است و مىخواهد همراهى او را بفهمد، باید ابتدا بندهى پروردگار شود و محبّت غیر او را از دل بیرون کند. در این صورت به سوى وصال قدم برمىدارد، به شرط آن که طلبش همیشگى باشد، نه موقت.
وصال این نیست که شعر حافظ و مولوى بخواند و دودى بگیرد و سر تکان دهد و گمان کند به وصال پروردگار رسیده است.
امام حسین علیه السلام در این فراز دعاى عرفه مىگوید: «اِلَهِی اطْلُبْنِی بِرَحْمَتِکَ حَتَّى أصِلَ اِلَیْکَ» یعنى کارى کن که من هم عین رحمت تو شوم! تو رحمان و رحیمى؛ پس عنایتى به من کن که بتوانم مثل تو، رحمان و رحیم شوم؛ یعنى ظهور اسم رحمان و رحیم شوم. امام حسین علیه السلام خود چنین بود.
هر کس هر نعمتى نصیبش مىشود، از برکت ایشان و سایر معصومین علیهم السلام است؛
«بِیُمْنِهِ رُزِقَ الوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الارْضُ وَ السَمَاء»
«از برکت او (حضرت صاحب الزمان) موجودات روزى مىخورند و از وجود او، زمین و آسمان پا برجاست.»
آسمان و زمین و تمام موجودات، وابسته به اسم رحمان خداوند هستند؛ انسانها و حیوانات، از برکت این اسم روزى مىخورند؛ هر شخص کافر و منافق و گناهکارى مشمول اسم رحمان خداوند است. ائمه اطهار علیهم السلام ظهور این اسم هستند و خداوند این اسم و دیگر اسماى حسناى خود را به آنان عنایت کرده است؛ این معناى وصال است.
هرکس بخششى از جانب خداى تعالى نصیبش شود، از برکت ائمه اطهار، مخصوصآ حسین بن على علیهماالسلام است؛ یعنى هر کس از هر مانعى آزاد شود و قدم به قدم جلوتر رود، اسم رحیم خداوند از بستر معصومین علیهم السلام شامل حالش شده است. در این میان حسین بن على علیهماالسلام یک خاصیت دیگر دارد.
إِلَهِی إِنَّ رَجَائِی لاَ یَنْقَطِعُ عَنْکَ وَ إِنْ عَصَیْتُکَ کَمَا أنَّ خَوْفِی لاَ یُزَایِلُنِی وَ إِنْ أَطَعْتُکَ؛ وصال یعنى اسما و صفات خداوند، به طور کامل شامل حال حسین بن على علیهماالسلام گشته، هیچ فاصلهاى بین ایشان و خداى تعالى نیست؛ این به معناى خدا شدن آن حضرت نیست، بلکه ایشان صاحب اسماى حسناى خداوند هستند و در عین حال در مقابل او مىگویند: «إِلَهِی إِنَّ رَجَائِی لاَ یَنْقَطِعُ عَنْکَ»
با وجود داشتن اسما و صفات خدا، چنان از او خشیت دارد که دیگران یک میلیونم آن را ندارند. او عظمت خدا را مىفهمد و مىداند اگر به این مقام رسید، به خاطر بندگى و خاکسارى به درگاه خداوند است. همهى ائمه اطهار همین طورند.
حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام امام معصوم و صاحب علم و قدرت الهى بود؛ علم اولین و آخرین را داشت و صاحب علم الکتاب بود. در جایى که لازم باشد، به عکس شیر اشاره مىکند؛ عکس، جان مىگیرد؛ از پرده بیرون مىآید؛ آن شخص هتاک را مىدرد و به حال اول باز مىگردد، ولى در جاى دیگر، وقتى هارون الرشید ایشان را به زندان مىاندازد، به خداوند عرض مىکند : پروردگارا! خلوتى از تو مىخواستم که به عبادتت مشغول شوم و تو عنایتم کردى.
راوى مىگوید: زندانبان امام کاظم علیه السلام از دوستان من بود. روزى مرا با خود به بالاى سیاهچالى برد و گفت: پایین را نگاه کن! نگاه کردم، گفتم: چیزى پیدا نیست. گفت: بهتر نگاه کن! گفتم: مثل این که تکه لباسى روى زمین افتاده.
گفت: نه. این حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام است. از صبح به سجده مىرود تا ظهر. هنگام نماز ظهر او را صدا مىزنیم و وقت را به ایشان مىگوییم. حضرت بدون تجدید وضو به نماز مشغول مىشود. بعد دوباره به سجده مىرود تا نماز عصر و پس از آن تا شب سجده مىکند. موقع مغرب با اندکى غذا افطار مىکند و اندکى مىخوابد و دوباره نیمه شب برمىخیزد.
حداقل چهار سال، آن حضرت شبانه روز در این حال بودند. این بعد از رسیدن به وصال پروردگار است.
کسى که جذب خدا شده، باید از همه چیزش بگذرد. جذب یعنى اگر محبّت همه چیز در دل انسان باشد، خداوند همهى آنها را بگیرد و او را به خود جذب کند.
حضرت آیت الله العظمى نجابت در یکى از کتابهایشان مىنویسند: روزى جوانى به حضرت موسى بن عمران گفت: امروز که به مناجات پروردگار مىروى، از او بخواه که محبّت خود را به من بچشاند. چون موسى از مناجات فارغ شد، خداوند فرمود: چرا پیغام بندهى ما را نمىرسانى؟ گفت: خدایا تو خود آگاهى به خواست او. فرمود: ذرّهاى از محبّت خود را به او دادیم. وقتى بازگشت، دید جوان تکه تکه شده و از هم پاشیده است.
حسین بن على علیهماالسلام محبّت خود را به ما عنایت مىکند، ولى به هر کس به اندازهى خود؛ به طورى که زندگى بر ما تنگ نشود. این هم خود لطف و مرحمت خداوند است. اگر یک هزارم محبّتى را که حضرت زین العابدین علیه السلام به امام حسین داشت، به ما بدهند، نمىتوانیم تحمّل کینم و زنده بمانیم. این جذبه است و هر کسى طاقت آن را ندارند، ولى بعضى افراد چنان محبّتى از حسین علیه السلام را خداوند نصیبشان کرده که همه چیز را ذوب کردهاند.
آنچه مردم عادى مىخواهند، این است که گناهانشان بخشیده و نفسشان پاک شود؛ مثل توبه که گناهان را پاک مىکند یا پذیرش اسلام که اگر کسى بعد از یک عمر کفر و شرک، اسلام آورد، گذشتهاش جبران مىشود و به بهشت مىرود (الاسلام یَجُبُّ ما سبق) امّا کدام بهشت؟ با آن که در آنجا آزاد و خوشحال است و مىبیند که نعمت خدا بسیار بیشتر از حد تصورش بوده، امّا این بهشت کجا و بهشت حضرت سلمان کجا؟
إِلَهِی إِنَّ رَجَائِی لاَ یَنْقَطِعُ عَنْکَ وَ إِنْ عَصَیْتُکَ؛ معصیتى که حضرت ابا عبدالله مىفرماید، نسبت به خودشان است و با معصیتهاى ما فرق مىکند. حضرات معصومین علیهم السلام در عین وصال و جذب و با آن که چیزى جز خدا در دلشان نیست، امّا حال نمازشان با حال غذا خوردنشان فرق مىکند؛ لذا از حالى که در وقت غذا خوردن ـ یا هر حال دیگرى غیر از نماز ـ دارند، استغفار مىکنند. به همین جهت بود که پیامبر مىفرمود: در هر مجلسى که مىروم بیست و پنج مرتبه استغفار مىکنم؛ چون بر دلم پرده مىافتد.
هر کسى به اندازه خود، حضرات معصومین را مىشناسد، نه آن مقدار که آنها هستند. اگر کسى به جایى رسیده باشد، باید خود را از همه کوچکتر ببیند و بداند همه، به خصوص مؤمنین، نزد خدا محترمند. رسیدن به این فهم، نیاز به تمرین دارد؛ یعنى باید حواسش جمع باشد و متوجّه کوچکى خود باشد و بداند خدا همه کاره است. همین حال را هم اگر نصیبش شد، باید از خدا ببیند، البتّه لازم هم نیست زیاده از حد به مردم توجّه کند و تملق آنها را بگوید. کسى که قرب و وصال خدا را مىجوید، باید به جایى برسد که هیچ چیز او را از یاد خدا غافل نکند؛ (رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ )
شخصى به خانه آیت الله العظمى نجابت مىرفت و در یکى از اتاقهاى خانه، ساعتها مشغول نماز مىشد و اشکهاى عجیب مىریخت. بعد که خدمت آقا مىرسید، ایشان هیچ توجهى به او نمىکردند، امّا یکى دیگر که نمازى عادى مىخواند و پیش خود شرمندهى خدا بود، وقتى وارد مىشود، آقا بسیار تحویلش مىگرفت و جلوى پایش برمىخاست.
در تاریخ است که عبد الملک ابن مروان پیوسته معتکف مسجد بود و عبادت مىکرد. روزى در حال تلاوت قرآن بود که خبرش دادند خلیفه شده است. قرآن را کنارى گذاشت و گفت :
(هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ)
«اینک زمان جدایى من با تو است.»
مدّتى بعد حال خود را به قرآن عرضه کرد، قرآن را باز نمود و با آیات عذاب مواجه شد. خطاب به قرآن گفت: آیا مرا مىترسانى؟ سپس کتاب خدا را در مقابل خود گذاشت و آن راهدف تیر قرار داد.
عبادتى که براى خدا نباشد، عاقبتش این مىشود. صحبت از ناامیدى نیست. هر کس در مجلس اباعبدالله الحسین علیه السلام شرکت کند، یقینآ براى خدا مىآید. هر کسى هم به این مسجد مىآید، باید از خیلى چیزهایش بگذرد و خطراتى را به جان بخرد؛ پس آمدن شما هدفى جز رضاى خدا ندارد؛ پس نباید ناامیدى به خود راه دهید، لکن صحبت ما چیز دیگرى است. باید قدر عمر خود را بدانید. این عمر را، به تعبیر حضرت زین العابدین، مىتوانید به خدا بفروشید و در مقابل، وصال او را بگیرید.
(اِنَّ اللهَ اشْتَرى مِنَ الْمُوْمِنینَ أنْفُسَهُمْ وَ أمْوالَهُمْ بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ )
«خداوند از مؤمنان، جانها و مالهایشان را مىخرد، به بهاى این که بهشت براى آنان باشد.»
هر کس به مجلس امام حسین علیه السلام مىآید، محترم است و مورد احترام حضرات معصومین است؛ «الا و صلّى الله على الباکین على الحسین» صلوات خدا بر کسانى که بر امام حسین علیه السلام گریه مىکنند و با این کار دل پیامبر و اهل بیت را شاد مىسازند!
امّا حالا که رو به حسین بن على علیهماالسلام آوردهاى، تقاضاى بلند از او کن و بر سر طلبت بایست! اگر کمى زندگىات کم و زیاد شد، نترس! بدان که خدا پشت و پناهت است و نمىگذارد آبرویت بریزد و همه چیزت از هم بپاشد.
نمىشود گفت: من حسین علیه السلام را مىخواهم به شرط آن که هیچ کم و زیادى نداشته باشم. این را هم عیبى ندارد بگویى، ولى بدان اگر به معناى واقعى حسین علیه السلام را در آن درجات عالى مىخواهى، باید بتوانى از بعضى چیزها بگذرى!
کسى که مىگوید «یا لیتنى کنت معکم فافوز فوزآ عضیما» باید آماده تیرها و زخم شمشیرها باشد. درست است که آن جنگ و تیر و شمشیرهایش یک نیم روز بیشتر نبود، ولى آنها که اطراف حسین علیه السلام بودند، عمر خود را به جهاد با نفس گذرانده بودند.
هر زمانى سختىهای خود را دارد. یاران واقعى ائمه اطهار علیهم السلام که محکم ایستادهاند، باید منتظر ناراحتىهایى باشند و البتّه خدا آنان را حفظ مىکند. آن که رضاى خدا را مىطلبد، حال و ضع دیگرى دارد؛ بالأخره ایمان درجات مختلفى دارد.
اصحاب امام حسین علیه السلام همه فدایى ایشان بودند و مرتبهاى دارند که امام زمان عجّل اللهتعالى فرجه مقابلشان مىایستد و مىفرماید: «پدر و مادرم فداى شما!» امّا هر کدام، درجات خاص خود را دارند و با هم برابر نیستند؛ مقامى که اباالفضل العباس علیه السلام یا جناب على اکبر علیه السلام دارد، با مقام دیگر اصحاب فرق مىکند. یقینآ هر کدام از اصحاب امام از حیث المجموع این جمعى که اینجایند بالاتر بودند؛ چراکه اصحاب امام بودند و به حد خود وصال خدا نصیبشان شد. آنها زجر بسیار کشیدند، امّا وقتى امام حسین علیه السلام را مىدیدند، زجرها و دردهایشان را فراموش مىکردند. امام حسین علیه السلام از همه چیز آگاه است، ولى هر چه باشد بشر است. امام صاحب مقام جمع الجمع است؛ یعنى توجّه به همه جا دارند؛ با آن که به وصال کامل پروردگار رسیدند، ولى باید مراقب یاران خود هم باشند؛ یعنى با آن که در وصال پروردگار، در نهایت شادمانى و خوشى هستند، از شنیدن صداى العطش کودکان، دلشکسته مىشوند.
حسین بن على علیه السلام همهى شما را دوست مىدارد. به حساب ایمانتان و محبتى که به پیامبر دارید، هر کس به ایشان نزدیکتر باشد، آنها بیشتر دوستش دارند و وقتى در سختىهاى دنیایى یا حتّى در عالم برزخ ـ با تفاوتهایى که وجود دارد – مىافتند، ایشان نظر می کنند؛ یعنى پیامبر با آنکه صاحب همهى اسما و صفات خداست، ولى وضع بشرى دارد و از ناراحتى دوستان و بستگان خود اندوهگین مىشود. از همین جهت بود که هرگاه یاد اتفاقات پیش روى امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مىافتاد، گریه مىکرد. وقتى فرزند هفده ماههشان، ابراهیم از دنیا رفت، گریه کردند و فرمودند: دل مىسوزد و اشک جارى مىشود.
در لحظات آخر عمر، حسین علیه السلام را به سینه مىچسباند و مىفرمود: «ما لى و یزید» (مرا با یزید چه کار؟)
امام حسین علیه السلام هم على اکبر را بسیار دوست مىداشت؛ چراکه به فرمودهى خودشان، در خُلق و خَلق و بیان شبیهترین مردم به رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله بود و مىفرمود: هرگاه مشتاق دیدار روى پیامبر مىشویم، به على اکبر مىنگریم.