سخنرانی شب تاسوعا محرم ۱۳۹۳
دانلود فایلهای صوتی محرم ۱۳۹۳
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
سخنرانی شب تاسوعا | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۸/۱۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
چند نصیحت
پیش از آغاز شرح دعاى عرفه، چند سفارش به همهى دوستان عزیز، به خصوص جوانان و نوجوانان داریم
اول: نماز را ترک نکنید! نماز شما را از هر بدى باز مىدارد و موفق به انجام واجبات دیگر مىکند؛ «الصلاه عمودُ الدّین». پسرها سعى کنند از سنین نُه، ده سالگى شروع کنند به خواندن نماز و آموختن احکام آن، در حد خود. در روایت هم داریم که فرزندان خود را از همین سنین به نماز وادارید. دخترها هم از هفت سالگى مشغول نماز شوند و حجاب خود را هم از پیش از بلوغ رعایت کنند.
دوم: آنچه مورد نظر پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام است و قرآن با حساسیت به آن دستور مىدهد، «صدق» است. در هر سنّى هستید، راستگو باشید! از کودکى راستگویى را به فرزندان خود بیاموزید. به محض آن که دروغ خواست بر زبانتان جارى شود، زبان خود را بگیرید. فراموش نکنید که خداى تعالى صداقت را دوست مىدارد؛ (کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ ) از کسانى هم که دروغ مىگویند، پرهیز کنید و با آنها همنشین نشوید.
سوم: از معاشر بد بپرهیزید. از کسانى که اخلاق بد دارند و در دین اعتقاد درستى ندارند و شبهه ایجاد مىکنند، دور شوید. هر شبههاى پاسخى دارد، ولى گاه شبههها در ذهن مىمانند و چه بسا تا سالها انسان را اذیت کنند و باعث ایجاد مشکل در اعتقاداتش شوند. غیر از این، اخلاق ناپسند دوستانتان به طور قطع بر شما تأثیر مىگذارد. اگر مىتوانید آنها را هدایت کنید، و اگر نمىتوانید از آنها دور شوید.
چهارم: امانتدار باشید! اگر کسى امانتى به شما سپرد، در آن خیانت نکنید.
پنجم: اگر عیبى مخفی در کسى دیدید، آن را آشکار نکنید. سرّ دیگران را فاش نکنید و دور غیبت را خط بکشید. یکى از منکرات بسیار ناپسند، غیبت است؛
(وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضآ أ یُحِبُّ أحَدُکُمْ أنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أخیهِ مَیْتآ فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ تَوّابٌ رَحیمٌ )
«و از یکدیگر غیبت نکنید! آیا کسى از شما دوست دارد گوشت برادر مردهى خود را بخورد؟ از این کار کراهت دارید، و از خدا بترسید. خداوند توبهپذیر و مهربان است.»
غیبت هیچ فرقى با خوردن مردار ندارد.
اگر آیات یا روایاتى درباره این چند موضوع یا مطالب دیگرى به ذهنتان رسید، بنویسید و آن را مطالعه کنید و سپس به خود رجوع نمایید ببینید این مطالب چه تأثیرى بر شما داشته است.
بى وفایى دنیا
حضرت ابا عبدالله علیه السلام طى اشعارى درباره بىوفایى دنیا چنین مىفرماید :
فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیَا تُعَدُّ نَفِیسَهً فَدَارُ ثَوَابِ اللَّهِ أَعْلَى وَ أَنْبَلُ
اگر دنیا چنان به انسان رو بیاورد که همهى آرزوهایش برآورده شود و دست به خاکستر بزند، طلا شود، باز ثواب خداى تعالى بالاتر و بهتر است و سزاوار است انسان طالب آن شود و به دنیا نچسبد.
وَ إِنْ تَکُنِ الأمْوَالُ لِلتَّرْکِ جَمْعُهَا فَمَا بَالُ مَتْرُوکٍ بِهِ الْحُرُّ یَبْخَلُ
همه را بعد از مرگ، لخت و دست خالى در قبر مىگذارند؛ نه خانه را مىشود در قبر برد؛ نه مال را؛ نه آبرو را و نه هیچ چیز دیگرى را. همهى اینها رها مىشود؛ نه مرید و نه مراد و نه رفیق. فقط آدمى مىماند و اعمال و عقایدش؛ پس حال که جمع کردن مال براى گذاشتن و رفتن است؛ چرا در واجبات مالى که بر عهده دارد، کوتاهى کند و به مستحبات مالى عمل نکند؟ چرا به دوستان و مؤمنین کمک نکند؟
وَ اِنْ تَکُنِ الأرْزَاقُ قِسْماً مُقَدَّراً فَقِلَّهُ حِرْصِ الْمَرْءِ فِی الرِّزْقِ أجْمَلُ
اگر روزى هر کسى معین است، پس حرص زدن براى چیست؟ البتّه باید در طلب رزق حلال تلاش کرد، ولى تقسیم کننده روزى خداست و او باید اجازه دهد. بعضى هر چه مىزنند به در بسته مىخورند. وضع جامعه مهم است و کسانى که اموال بیت المال را مىخورند و حق مردم را مىبرند، مقصّر و مجرمند، ولى باید دانست که تقسیم رزق دست خود خداوند است؛
(اللهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ )
«خدا روزى را براى هر کسى بخواهد فراخ مىگرداند و تنگ مىگیرد.»
گاهى به خاطر حرص دنیا، شخص از عبادتش مىزند یا در تحصیل علمى که باید براى خدا و نفع رساندن به مردم باشد، کم مىگذارد. حیف است انسان اسیر حرص شود و به جمعآورى زمینها و مالهاى فراوان بپردازد.
وَ اِنْ تَکُنِ الأبْدَانُ لِلْمَوْتِ أُنْشِئَتْ فَقَتْلُ امْرِئٍ بِالسَّیْفِ فِی اللَّهِ أَفْضَلُ
حال که قرار است بدن خاک شود، بهتر است شهادت در اه خدا را انتخاب کند و به جاى مرگ در بستر، آروزى شهادت داشته باشد.
عَلَیْکُمْ سَلامُ اللَّهِ یَا آلَ أحْمَدَ فَإِنِّی أرَانِی عَنْکُمْ سَوْفَ أَرْحَل
سلام من به شما اى فرزندان پیامبر که به زودى از میان شما مىروم.
شرح دعاى عرفه
فَقَدْ دَفَعَتْنِی الْعَوَالِمُ اِلَیْکَ وَ قَدْ أوْقَعَنِی عِلْمِی بِکَرَمِکَ عَلَیْکَ
«مرا همهى عوالم به سوى تو افکند و آگاهىام به کرم و بزرگواریت مرا بدرگاه تو کشانید.»
عوالم مختلفى را همهى ما پشت سر گذاشتیم تا به اینجا رسیدیم؛ ابتدا از خاک آفریده شدیم؛ سپس تبدیل به نطفه؛ بعد علقه؛ پس از آن مضغه شدیم و مضغه، استخوان گشت و بر استخوانها گوشت رویید و روح در ما دمیده شد. پس از تولد هم مراحل دیگرى را گذراندیم تا بالغ و رشید شدیم و امید است خداوند از برکت معصومین ما را از مراحل معنوى هم بگذراند!
همهى ما اعتقاد به یکتایى خدا، نبوت پیامبر، حقّانیّت ائمه اطهار علیهم السلام، وقوع قیامت و عدل پروردگار داریم. بر این اعتقادات تمرین مىکنیم؛ آنها را بر کفن خود مىنویسیم و در قبر هم بر زبان برزخی مىآوریم. این اعتقادات ما را وادار به انجام واجبات و ترک محرّمات مىکند و از رهگذر آن، خداوند حیات معنوى طیّب به ما مىدهد، امّا اکتفا کردن به این مقدار، کم است و از خدا مىخواهیم بیش از این نصیبمان کند و صاحب «علم الیقین» شویم؛ یعنى این اعتقادات چنان درون ما قرار بگیرند که اگر تمام عالم جمع شوند و بگویند خدا نیست، هیچ شکى براى ما ایجاد نشود. همچنین درباره پیامبر، ائمه اطهار و معاد، به علم برسیم.
کسى که به علم مىرسد، مثل کسى است که مىداند روز است و خورشید برآمده؛ پس اگر همهى عالم بگویند شب است، بر این شخص تأثیرى نمىگذارد؛ چون علم به وجود روز و دمیدن آفتاب دارد؛ هرچند خورشید را نبیند.
حضرت آیت الله العظمى نجابت مىفرمودند: «این علم است که به کارمان مىخورد و با خودمان مىبریم.»
البتّه اعتقادات، انسان را نجات مىدهند، ولى نصیب شدن علم، به تعبیر آیت الله العظمى نجابت ضامن ادامهى حرکت به سوى خداى تعالى در عالم دیگر است. این علم موجب مىشود انسان متوقف نشود و بالا و بالاتر رود تا به «عین الیقین» برسد. عین الیقین یعنى آنچه را بدان علم یافته، با چشم دل ببیند.
معراج السعاده، در تعریف مراحل سه گانهى یقین؛ یعنى علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین چنین مثال آورده است :
علم الیقین آن است که از دور دودى مىبینى و مىفهمى آتشى برپاست. عین الیقین آن است که نزدیک مىروى و آتش را با چشم خود مىبینى و حق الیقین هنگامى است که درآتش مىروى و مىسوزى!
دیدن با چشم دل، یعنى اول متوجّه خود مىشود و خدا را همراه خود مىیابد؛ یعنى وجود خدا و همراهى او با خود و با تمام موجودات کاملا محسوسش مىشود. این چندان چیز سختى نیست. وجود یعنى هستى. اگر هستى موجودى گرفته شود، دیگر چیزى از او باقى نمىماند. باید این امر را کاملا ملتفت شد؛ یعنى ابتدا صاحب علم شد و بعد با چشم دل، آنچه را درباره آن به علم رسیده، دید؛ باید حس کرد که همه چیز از خداست؛ از همین رو بود که مولا على علیه السلام فرمود: هیچ چیز ندیدم مگر آن که خدا را قبل و بعدش دیدم. این دیدن، با چشم سر نیست.
از مولا على علیه السلام سؤال شد: آیا پروردگارت را دیدهاى؟ فرمود: «من پروردگارى را که ندیدهام نمىپرستم». پرسیدند او را چگونه دیدى؟ فرمود: «چشمها با نگاه کردن، او را نبینند، ولى دلها با حقایق ایمان دریابندش.»
اگر عین الیقین نصیب شود، غفلت از انسان رخت مىبندد و خیالات از بین مىرود و شخص از عالم خیال بیرون مىآید. خیال یعنى همان چیزهایى که مردم از صبح تا شب اسیر آن هستند؛ در یک نماز چند دقیقهاى نمىتوانند از دست آن در امان بمانند و حواس خود را کاملا جمع کنند تا بىحساب به بهشت روند.
بعد از این نوبت به «حق الیقن» مىرسد که انسان در وجود خداى تعالى مىسوزد؛ یعنى مىفهمد که هیچ است و به بیان حضرت زین العابدین علیه السلام خود را ذرّه و کوچکتر از ذرّه مىبیند.
این فقط یک لفظ نیست؛ فناى در خداست؛ یعنى خداى تعالى فهمى نصیبش مىکند که نیستى خود و همهى موجودات را حس مىکند، آن هم نه یک روز و دو روز، بلکه همیشه و در تمام طول عمر کاملا ملتفت مىشود که خدا همه کاره است.
براى بازتر شدن مطلب و فهم بهتر آن، مىگوییم: توحید بر سه قسم است: توحید افعالى، توحید صفاتى و توحید ذاتى. مرحلهى قبل از توحید، شهادت به یکتایى خداست.
توحید افعالى؛ یعنى فهمى خدا نصیب کند که متوجّه شود هر فعلى از هر موجودى سر مىزند، سبب و پشتش خداى تعالى است؛ یعنى وقتى به سخن کسى گوش مىدهد، متوجّه باشد که این بیان وابسته به قدرت است و قدرت از خداست؛ «لا حول و لا قوه الّا بالله» دیدن، شنیدن و سایر کارها متکى به قدرت است و قدرت از آن خداست. یا بگو: بصیر فقط خداست؛ سمیع فقط خداست؛ قادر فقط خداست. چون او بصیر است ما مىبینیم؛ چون او سمیع است، ما مىشنویم و چون او قادر است، ما هم قدرت داریم.
پس توحید افعالى یعنى توجّه به این که پشت هر فعلى، قدرتى است که از آن خداست، لکن بشر مىتواند این قدرت را در کار خوب به کار بیندازد یا در کار بد، البتّه در پس پرده، همه چیز به خدا وصل است و دست او بسته نیست.
نتیجهى توحید افعالى این است که سود و زیان را از خدا مىبیند؛ «یا ضارّ و یا نافع» از هر کسى خیر یا شرّى به انسان برسد، از خدا مىبیند و آن را براى خود خوب مىداند؛ هرچند از فاعل آن هم غافل نیست.
اگر مالش را بردند، سارق را مقصر مىبیند و در پى احقاق حقّش مىرود، امّا از سوى دیگر متوجّه است که خدا این زیان را براى او رقم زده و به تقدیر او راضى است. همچنین اگر کسى به او خوبى کرد، تشکر مىکند، امّا متوجّه است که این نعمت و عنایت خداست.
توحید صفاتى یعنى هر صفت خوبى در هر کس ببیند، از خدا مىبیند؛ اگر کسى سخاوت دارد، متعلّق به خداست؛ اگر شجاع است، از خداست و… لذا دیگر نمىگوید: من شجاع هستم؛ من سخاوتمندم؛ من بخشندهام و…
بعد از توحید صفاتى، عوالم دیگرى را پشت سر مىگذارد تا به توحید ذاتى مىرسد؛ یعنى اسما و صفات پروردگار در شخص ظاهر مىشود؛ مثل حضرت ابا عبدالله علیه السلام. نه تنها ایشان خود به این مقامات عالى رسید، بلکه در این راه از دیگران هم دستگیرى و آنان را بلند مىکند.
کسى که براى حسین بن على علیهماالسلام عزادارى مىکند و با شنیدن مصائب ایشان دلشکسته مىشود، به حد خود در حسین علیه السلام غرق مىشود و دلش قیمت پیدا مىکند؛ لکن نه این دل ظاهرى بلکه دل روحانى که به خدا وصل است. در این صورت هر کس در حد خود، حسینى مىشود و صفات حسین علیه السلام را مىیابد. این عزادارىها یک چیز کم ارزشى نیست، بلکه فواید بسیار دارد. هر کسى براى امام حسین علیه السلام اندوهگین باشد، خداوند مقامش را بالا مىبرد.
گذشته از این، کسى که براى حسین علیه السلام مىگرید و عزادارى مىکند، در واقع به حضرت ولى عصر عجّل اللهتعالى فرجه اقتدا کرده است؛ چراکه در زیارت منتسب به ایشان نقل شده که فرمودند: «یا حسین شبانه روز براى تو گریه مىکنم».
مبادا کسى اسیر شبهات شود و حرفهاى بیهوده بر او تأثیر بگذارد. امروز امام زمان عجّل اللهتعالى فرجه براى جدش حسین علیه السلام محزون است و هر کس ایشان را دوست مىدارد، بر آن امام همام اندوهگین مىشود. این اثر محبّت به امام زمان است. براى کسى که ایشان را دنیا و آخرت و بهشت و نعمت خود مىداند.
پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام نیز بر حسین علیه السلام محزون بودند و سفارش به اقامهى عزاى ایشان مىکردند. حتّى بنا به برخى روایات و خوابهایى که دیده شده، در ایام محرم، حضرات معصومین در عالم برزخ هم محزونند.
شهید آیت الله دستغیب در داستانهاى شگفت از قول بعضی از مومنین مىنویسد :
تقریبا بیست سال قبل که اغلب مردم مبتلا به مرض حصبه مىشدند در خانه حقیر هفت نفر مبتلا به مرض حصبه در یک اطاق بودند، شب هشتم ماه محرم الحرام براى شرکت در مجلس عزادارى، مریضها را در خانه به حال خود گذاشتم و ساعت پنج از شب گذشته با خاطرى پریشان به مجلس تعزیهدارى خودمان رفتم.
موقع تعزیهدارى، سینهزنى، نوحه و مرثیه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام قرائت شد، پس از فراغت از تعزیهدارى و اداى نماز صبح، با عجله به منزل مىرفتم و در قلب خود شفاى هفت مریض را بوسیله عزیز زهرا از خدا مىخواستم.
وقتى به منزل رسیدم دیدم بچهها اطراف منقل آتشى نشسته و مختصر نانى که از روز قبل و شب باقیمانده است، روى آتش گرم مىکنند و با اشتهاى کامل مشغول خوردن آن نانها هستند. از دیدن این منظره عصبانى شدم؛ زیرا خوردن نان آن هم نانى که از روز و شب گذشته باقیمانده براى مبتلا به مرض حصبه مضر است.
دختر بزرگم که حالت عصبانیت مرا دید گفت ماها خوب شدهایم و از خواب برخاستیم و گرسنهایم؛ نان و چاى مىخوریم. گفتم خوردن نان براى مرض حصبه خوب نیست، گفت پدر! بنشین تا من خواب خودم را تعریف کنم و ما همه خوب شدهایم. گفتم خوابت را بگو! گفت: در خواب دیدم اطاق، روشنى زیادى دارد و مردى آمد در اطاق ما و فرش سیاهى در این قسمت از اطاق پهن کرد و پهلوى درب اطاق با ادب ایستاد، آن وقت پنج نفر با نهایت جلالت و بزرگوارى وارد شدند که یک نفر آنها زن مجللهاى بود، اول به طاقچههاى اطاق و به کتیبهها که به دیوار زده بود و اسم چهارده معصوم را روى آنها نوشته بود خوب با دقت نگاه کردند پس از آن اطراف آن فرش سیاه نشسته و قرآنهاى کوچکى از بغل بیرون آورده و قدرى خواندند پس از آن یک نفر از آنها شروع کرد به روضه حضرت قاسم علیه السلام به عربى خواندن و من از اسم حضرت قاسم که مکرر مىگفتند فهمیدم روضه حضرت قاسم مىخوانند و همه شدیدآ گریه مىکردند و مخصوصا آن زن خیلى سوزناک گریه مىکرد، پس از آن در ظرفهاى کوچکى چیزى مثل قهوه همان مردى که قبل از همه آمده بود آورد و جلو آنها گذارد. من تعجب کردم که اشخاص با این جلالت چرا پاهاشان برهنه است، جلو رفتم و گفتم شما را به خدا کدامیک از شما حضرت على علیه السلام هستید؟
یکى از آنها جواب داد و فرمود منم. خیلى با مهابت بود. گفتم شما را به خدا چرا پاهاى شما برهنه است؟ پس با حالت گریه فرمود ما این ایام عزاداریم و پاى ما برهنه است، فقط پاى آن زن در همان لباس پوشیده بود.
گفتم ما بچه ها همه مریضیم مادر ما هم مریض است، خاله ما مریض است، آن وقت حضرت على علیه السلام از جاى خود برخاست و دست مبارک بر سر و صورت یک یک ما کشیدند و نشستند و فرمودند خوب شدید مگر مادرم، گفتم مادرم هم مریض است، فرمودند مادرت باید برود. از شنیدن این حرف گریه کردم و التماس نمودم پس در اثر عجز و لابه من، برخاستند دستى هم روى لحاف مادرم کشیدند آن وقت خواستند از اطاق بیرون روند رو به من کرده فرمودند بر شماباد نماز که تا شخص مژه چشمش به هم مىخورد باید نماز بخواند.
تا درب کوچه، عقب آنها رفتم دیدم مرکبهاى سوارى که براى آنان آوردهاند، روپوشهاى سیاه دارد، آنها رفتند و من برگشتم در این وقت از خواب بیدار شدم صداى اذان صبح را شنیدم دست به دست خودم و برادرانم و خالهام و مادرم گذاشتم، دیدم هیچکدام تب نداریم، همه برخاستیم و نماز صبح را خواندیم، چون احساس گرسنگى زیاد در خود مىکردیم لذا چاى درست کرده با نانى که بود مشغول خوردن شدیم تا شما بیایید و تهیه صبحانه کنید و بالجمله تمام هفت نفر سالم و احتیاجى به دکتر و دوا پیدا نکردند.
همهى محبّین ابا عبدالله در ایام عزادارى ایشان محزونند؛ اگر دلشکسته و گریان شوند، چه بهتر و اگر نشوند، حال گریه و تباکى به خود مىگیرند و تباکى مىکنند و اگر این هم نشد، بر سر و سینه مىزنند.
ما حسین علیه السلام را دوست مىداریم و گریههاى ما از عشق و محبّت ماست. ما انتظاراتى از ایشان داریم، ولى چه عطا کنند و چه نکنند، در محبّت ما اثرى نمىگذارد؛ هر چند ایشان کار خود را مىکند.