سخنرانی شب اول محرم ۱۳۹۴
دانلود فایلهای صوتی محرم ۱۳۹۴
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
سخنرانی شب اول محرم | چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۷/۲۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
شرح دعای عرفه
«اِلَهِی کَیْفَ أخِیبُ وَ أنْتَ أمَلِی أمْ کَیْفَ أُهَانُ وَ عَلَیْکَ مُتَّکَلِی»
«اى خدا چگونه ناامید باشم، در حالى که تو آرزوى منى یا چگونه خوارم کنند، با آنکه اعتمادم بر تو است!»
آمال و آرزوها گاه جنبهى دنیوى دارند و گاه جنبهى اخروى. آرزوهاى دنیایى؛ مال و مقام دنیا، شهوات، همسر نیکو، آبرو، شهرت و…. است. چه بسا کسى نماز بخواند، روزه بگیرد، دعا و مناجات کند، امّا همهى همّ و غمّش دنیا باشد و آخرت را فرع بداند؛ چنین کسى اگر وضع زندگىاش بهم بریزد، رفته رفته ایمانش کمرنگ شده، درباره خدا، پیامبر و قیامت به شک و شبهه مىافتد؛ از همین رو مولا على علیه السلام مىفرماید :
«أیُّهَا النَّاسُ اِنَّ أخْوَفَ مَا أخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الأمَلِ فَأمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أمَّا طُولُ الأمَلِ فَیُنْسِی الآْخِرَهَ»
«اى مردم! بیشترین چیزى که بر شما مىترسم دو چیز است؛ پیروى هواى نفس، و آرزوهاى دراز؛ امّا پیروى نفس، انسان را از حق باز مىدارد، و آرزوى دراز، آخرت را از یاد مىبرد.»
آیات مختلف قرآن کریم، زندگى دنیا را بىارزش، بازیچه و فریبنده خواندهاند؛
(اعْلَمُوا أنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الاْمْوالِ وَ الاْوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرّآ ثُمَّ یَکُونُ حُطامآ وَ فِی اْلآخِرَهِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا اِلّا مَتاعُ الْغُرُورِ )[2]
«و بدانید که زندگانى دنیا، بازى و سرگرمى و آراستگى و فخرفروشى میان شما و زیادهخواهى در اموال و اولاد است؛ مانند بارانى که گیاهانش کشاورزان را به شگفتى مىآورد، سپس خشک شود و آن را زرد بینى و سپس تبدیل به خاشاک شود و در آخرت عذابى سخت (یا) آمرزش و خشنودى پروردگار است و زندگى دنیا جز متاع فریبنده نیست.
خداى تعالى بندگان خود را برحذر مىدارد از این که همهى آرزویشان دنیا و مادیات باشد و آن را مایه سعادت و افتخار خود بدانند؛ به همین دلیل آرزوى اصلى بندگان مؤمن این است که در آخرت، سعادتمند باشند؛ محبّت خدا، پیامبر و اهل بیت را در دل داشته باشند و ایمانشان کامل باشد؛ ایمانى که بر دنیا و مادیات بچربد؛
(قُلْ اِنْ کانَ آباوُکُمْ وَ أبْناوُکُمْ وَ اِخْوانُکُمْ وَ أزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أحَبَّ اِلَیْکُمْ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللهُ بِأمْرِهِ وَ اللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ )[3]
«بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و بستگانتان و اموالى که به دست آوردهاید و تجارتى که از کسادى آن بیم دارید و خانههاى دلخواهتان در نظر شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه خدا محبوبتر است، منتظر باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خدا هرگز فاسقان را هدایت نخواهد کرد.»
بنابراین شرط اول دیندارى این است که محبّت خدا و اولیاى او، از محبّت دنیا و مادیات بیشتر باشد، در غیر این صورت، حتّى اگر محبّت این دو، با هم برابر باشند، ایمان نیست.
امام صادق علیه السلام به شخصى فرمود: گاه انسان در حالتى قرار مىگیرد که دلش مانند لباس کهنه است؛ یعنى نه کاملا مؤمن است و نه کاملا کافر. آیا در خود چنین حالى را یافتهاى؟
آنچه مایهى سعادتمندى انسان است، دوستى خدا و اولیاى او است؛ کسى که این را بداند و آرزویش همین شود، بتدریج این دوستى در دلش قرار مىگیرد و دوستان آنان را هم دوست مىدارد. ممکن نیست کسى خدا را دوست بدارد، امّا پیامبر را دوست نداشته باشد؛ یا ادعاى دوستى پیامبر کند و اهل بیت او را دوست ندارد؛ یا اهل بیت را دوست بدارد، امّا با دوستان ایشان دشمن باشد.
ثمره محبّت
تمام عالم وجود، مخلوق خدا و تحت امر اویند؛
(وَ اِنْ مِنْ شَیْءٍ اِلّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ )
«هیچ چیز نیست، مگر این که در حال ستایش، تسبیح او مىگوید، ولى شما تسبیح آنها را نمىفهمید.»
هیچ موجودى از امر او تخلّف نمىکند، حتّى انسان هم در طبیعت خود (اعضا و جوارح) مطیع امر خداست. هر کس رو به خدا کند و عاشق و محبّ او شود، همه چیز او را دوست مىدارد و برایش کرنش مىکند.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: «هر کس از خدا بترسد، خدا همه چیز را از او بترساند و هر که از خدا نترسد، خدا او را از همه چیز بترساند.»
ترس از خدا؛ یعنى ترس از نافرمانى او و بیم ناخشنودى و روگردانى او و اولیائش. کسى که از خدا نمىترسد، از همه چیز مىترسد؛ مبادا فقیر شوم؛ مبادا مریض شوم؛ مبادا غیبتم کنند؛ آبرویم بریزد و…
و در همان روایت است که به حضرت عرض کردند: گروهى از مردم گناه مىکنند و مىگویند: ما به خدا امیدواریم و آرزوى او را داریم.
حضرت فرمودند: آنها دروغ مىگویند و خود را فریب مىدهند؛ کسى که آرزوى چیزى را دارد، آن را طلب مىکند.
محبّت خدا، امید به او را در پى دارد. کسى که خدا را دوست نمىدارد، امیدى هم به او ندارد.
معناى محبّت حسین بن على علیهماالسلام و دیگر معصومین علیهم السلام این نیست که کنار آنها بنشیند یا آنان را در آغوش بگیرد، بوسد و خاک پایشان را در چشم کند. این غایت محبّت نیست. معناى محبّت حسین علیه السلام این است که خصوصیات او را در خود ظاهر کند.
هر کس حسین علیه السلام را بشناسد، او را دوست مىدارد چون او راستگو بود؛ به نماز بیش از همه چیز اهمیّت مىداد؛ خود را فداى دین خدا کرد و در راه خدا، از همه چیزش گذشت، حتّى از فرزندان، برادران، برادرزادگان و یاران باوفایش. کسى که حسین علیه السلام را دوست مىدارد، باید این گونه باشد! آن که ادعاى محبّت حضرت ابا عبدالله مىکند، باید بتواند پس از مدّتى در حد خود مانند ایشان شود؛ یعنى زبان خود را از دروغ نگه دارد؛ قلبش را از محبّت غیر خدا خالى کند؛ به نماز اهمیّت دهد و…
کسى که تمام آرزویش، دنیا و همّ و غمّش، پول و مقام است، چه نسبتى با حسین علیه السلام مىتواند داشته باشد؟ همهى فکر و ذکر او این است که به پول و مقام برسد و تمام عمر و جوانىاش را در همین راه صرف مىکند.
امام حسین علیه السلام به خداى تعالى عرض مىکند: «أنتَ أمَلی» یعنى تو تمام آرزو و منتهاى همت و طلب من هستى؛ جز تو چیزى در دل و نظر من نیست. به تعبیر امام زین العابدین علیه السلام، در مناجات المریدین :
«یَا نَعِیمِی وَ جَنَّتِی یَا دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی»
حسین علیه السلام در حالى این گونه، خدا را غایت آرزوى خود مىخواند که خداوند درباره او چنین مىفرماید :
(یا أیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی اِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً )
«اى نفس اطمینان یافته! خرسند و خداپسند به سوى پروردگار خود باز گرد!»
انسان ابتدا داراى «نفس امّاره» است که باید به شدت از آن پرهیز کند.
(وَ ما أُبَرِّىُ نَفْسی اِنَّ النَّفْسَ لاَمّارَهٌ بِالسُّوءِ اِلّا ما رَحِمَ رَبّی )
«من نفس خود را تبرئه نمىکنم. به راستى نفس، پیوسته به بدىها دستور مىدهد، مگر کسى را که خدا بر او رحمت آورد.»
هر کس به شکلى اسیر نفس امّاره است؛ یکى با حسد؛ یکى با کینه؛ یکى با کبر و… این نفس، باید با مجاهده و مبارزه مهار شود تا بتدریج تبدیل به نفس «لوامه» (ملامت کننده) گردد. در این مرحله، وقتى خطایى مىکند، خود را سرزنش مىکند. پس از این، نفس تبدیل به «مطمئنّه» مىشود؛ یعنى هرگز تن به گناه نمىدهد؛ جز به محبوب اصلى، مشغول نمىشود و دلش آرام، از یاد پروردگار است. صاحب نفس مطمئنّه مىداند که هر چه در عالم است، از خداست؛ تمام زیبایىها از او است؛ مالک اصلى او است؛ لذا مىگوید: «من خدا را دارم، دیگر چه مىخواهم؛ چه نیازى به غیر او دارم. «أنت أملی» تو آرزوى من هستى.» چنین کسى جز خدا چه مىخواهد؟
توشه محرم
در این روزها و شبهاى محرم که همه براى خدا مىآیید و از مصیبتهاى حضرت ابا عبدالله علیه السلام یاد مىکنید، فراموش نکنید که خداوند شما را خلق کرده تا «حسینى» شوید؛ «خدایى» شوید! چهل روایت درباره گریه کردن و گریاندن براى آن حضرت وارد شده که جزاى این کار جز بهشت نیست؛ این بجاى خود، ولى شما باید حسینى شوید! حسینى شدن؛ یعنى مانند حبیب بن مظاهر شدن. او هر شب تا صبح یک ختم قرآن مىکرد و همیشه از خدا ترسان بود.
شیخ شوشترى، عمر خود را در راه فقه و اصول و علم دین گذراند؛ همواره سعى کرده واجباتش را مو به مو انجام دهد؛ محرّمات را ترک کند و در راه خدایى شدن باشد. او مىگوید :
«من نگاه کردم، دیدم سنّم از شصت گذشته و مرگم نزدیک شده است و وسیلهاى براى نجات، در خود ندیدم. یک یک اعتقادات و اعمالم را بررسى کردم، دیدم چیزى که بتواند مرا نجات دهد ندارم. در آخر کار مىگوید: دیدم تنها یک چیز است که مىتواند نجات دهندهى من باشد و آن حسین بن على علیهماالسلام و توسل به ایشان است.
نظر کردم به ایمان، چراکه آن است مدار قبول شدن اعمال و مناط حصول نجات از مهالک و اهوال. نیافتم در خود علامتى از علامتهاى آن و نه اثرى از آثار وى و نه آثار تمام ایمان را و نه ناقص آن را و نه کمترین درجاتش را.
به اخلاق خود نظر کردم، دیدم نه تنها اخلاق حمیدهاى ندارم بلکه اضداد آن را دارم؛ نه تواضعى؛ نه حلم و کرم و رحمى و نه حسن ظنّى به خداى تعالى! برعکس، صفات مخالف آنها را دارم. به اعمال حسنه و طاعات و آنچه مىتواند باعث تقرّب من شود، نظر کردم، دیدم چیزى که بتواند مرا نجات دهد ندارم. آرام آرام حالت ناامیدى در من پیدا شد. با خود گفتم: ناامیدى کفر است. بالأخره تو امّت پیامبر خاتم و شیعه امیرالمؤمنین و از موالیان اهل بیت هستى. آنها سبیل اعظم و صراط اقوم و کهف حصین و عروه الوثقى هستند؛ «الفُلْکِ الَّتى مَنْ رَکِبَها نَجَا وَ مَن تَرَکَها غَرَق» (کشتى نجاتى که هر کس در آن سوار شود، نجات مىیابد و هر کس آن را ترک کند، غرق مىشود). با نگاه به این ائمه، اندکى به خود امیدوار شدم، امّا باز دیدم که محبّت و دوستى باید علامتى داشته باشد.
کجاست تبعیت من از امام حسین علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام؟ در خود چنین تبعیتى نیافتم لذا حال اضطرار و خوفى در من ایجاد شد.
پس از آن نظر کردم در وسایل متعلّق به ائمه علیهم السلام دیدم از میان آنها، با آن که همه کشتى نجات و چراغ هدایت و صراط اقوم هستند، امام حسین علیه السلام ویژگى دیگرى دارد و راهش وسیعتر و فایدهاش بزرگتر است. قصد ایشان کردن و به ذیل عنایاتش آویختن، آثار دیگرى دارد. با خود گفتم به قرارگاه کشتى حسین علیه السلام وارد شوید؛ (بِسْمِ اللهِ مَجْراها وَ مُرْساها ) پس از آن دیدم از میان خصوصیات حسین بن على علیهما السلام کدامشان مىتواند مرا از این وضع نجات دهد، دیدم حسین بن على علیهما السلام خود مىفرماید: «انا قتیل العبره ما ذکرت عند مؤمن الّا بکى و اغتم لمصابى» (من کشته اشکم؛ نزد هیچ مؤمنى یاد نشوم مگر آن که اشکش جارى شود و در مصائب من غمگین گردد) پس یافتم این حال را در خود، در وقت ذکر اسم شریف او.
دوم آنکه دیدم ائمه اطهار علیهم السلام در وقت داخل شدن محرّم، غمگین و محزون مىشوند و هر روز که به عاشورا نزدیک مىشد، حزن و اشکشان بیشتر مىشد. من نیز در خود چنین حالى یافتم و دیدم که چون ماه محرّم وارد مىشود، حال تأثّر و گریه و غمى در من به وجود مىآید پس استدلال کردم از این، به وجود اثرى از آثار ولایت و محبّت ایشان، که فرمودند: «شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا و عجنوا بنور ولایتنا» (شیعیان ما از زیادى گِل ما خلق و به نور ولایت ما عجین شدهاند).
پس از آن روایاتى را ملاحظه کردم درباره فضل زیارت امام حسین علیه السلام. حضرت زینب سلام الله علیها وقتى وارد کربلا شد، با دیدن قبر امام حسین علیه السلام اندوه فراوانى ظاهر ساخت و تربت برادر را برداشت و بویید و بر سر گذاشت و گریه کرد. من نگاه کردم دیدم چنین وضعى نسبت به کربلا دارم. وقتى به این سرزمین وارد مىشوم، اندوهگین مىشوم. به این جهت اثر شیعگى و محبّت را بیشتر در خود احساس کردم، امّا از سوى دیگر باز دیدم مگر نه این است که اولین چیزى که در قیامت سؤال مىشود، نماز است و اگر پذیرفته شود، دیگر اعمال پذیرفته مىشوند و اگر رد شود، اعمال دیگر هم رد مىشوند. دیدم من نماز درستى نخواندهام. اگر نماز من قبول نشود، چه بسا ابراز محبّتم به ساحت ابا عبدالله نیز پذیرفته نشود. امّا باز التفات کردم به این روایت که هر کس بر امام حسین علیه السلام بگرید یا بگریاند، بهشت بر او واجب مىشود.
روزى رسول خدا صلّى الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را در دامن گرفته بود و او را مىبوسید. عایشه گفت: یا رسول الله! مثل این که این فرزند خود را خیلى دوست مىدارید؟ فرمود: چرا او را دوست نداشته باشم؟ او میوهى دل و نور چشم و ثمرهى عمر من است. هر کس حسین علیه السلام را زیارت کند، ثواب یک حج از حجهاى مرا خواهد داشت. عایشه با تعجب پرسید: یک حج شما؟! فرمود: بلکه دو حج… و اضافه کرد بر آن تا صد حج.
با خود گفتم: من زیارت حسین بن على علیهما السلام رفتم و این زیارت معادل حجّ رسول خدا است و حجّ رسول خدا هیچ خلل و نقصى ندارد و به سادگى از بین نمىرود.
پس از آن به روایاتى که درباره مجالس امام حسین علیه السلام وارد شده، نظر کردم، دیدم از جمله مکانهایى که آن حضرت نظر دارد و براى دوستان و شیعیانش طلب آمرزش مىکند، مجالس عزادارى ایشان است و از جدّ خود مىخواهد که واسطهى بخشیده شدن آنها شود. این روایات نیز برایم امیدوارکننده بود. باز دیدم در روایت است که هر کس به زیارت حسین بن على علیهما السلام مىرود، ملکى به او مىگوید: خداى تعالى به تو سلام مىرساند و مىگوید: اعمالت را از سر گیر که خداوند گذشتهى تو را بخشید. ملائکه او را بدرقه مىکنند تا به سلامت به وطن خود برسد. امیدوار شدم به توسّل به امام حسین علیه السلام و شروع کردم به نوشتن این کتاب (خصائص الحسینیه) تا برایم زاد و توشهاى شود.
اگر کسى مثل جناب شیخ شوشترى باشد و بگوید: «یا حسین! تو آرزوى منى» راست گفته است. عاشق واقعى حسین علیه السلام تمام قلبش حسین علیه السلام است و رنگ حسین را دارد.
در این دههى محرم از حضرت ابا عبدالله علیه السلام محبّت و عشق او را بخواهید و نترسید؛ مال و مقام را کنار بگذارید و نترسید! بگویید: «یا حسین مىخواهم تو امید و آروزى من باشى؛ دنیا و آخرت من باشى؛ نعیم و بهشت من باشى!» کسى که حسین علیه السلام را آرزوى خود قرار مىدهد، دنیایش خراب نمىشود، بلکه دنیا ذلیلش مىشود و پیش پایش مىافتد، در حالى که براى او اهمیتى ندارد. در پول و مقام غرق نمىشود؛ چراکه عشق حسین او را نگه مىدارد، ولى اگر حسین علیه السلام را همراه دنیا بخواهد، آنچه باید بشود، نمىشود. هر چه هم ادعا کند و فریاد بزند، هرگز آن طور که باید باشد، نیست.
ریّان بن شبیب گوید: روز اول ماه محرّم خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم. حضرت فرمود: اى پسر شبیب روزهاى؟ گفتم: نه. فرمود این روزى است که زکریا به درگاه پروردگارش دعا کرد و گفت: پروردگارا! به من ببخش از پیش خود نژاد پاکى زیرا تو شنواى دعایى. خدا برایش اجابت کرد و به فرشتگان دستور داد ندا کردند زکریا را که در محراب ایستاده بود که خدا تو را به یحیى بشارت مىدهد. هر کس این روز را روزه بدارد و سپس دعا به درگاه خدا کند، خداوند مستجاب کند، چنان که براى زکریا مستجاب کرد.
سپس گفت: اى پسر شبیب! به راستى محرّم ماهى است که اهل جاهلیت در گذشته ظلم و قتال را به خاطر احترامش در آن حرام مىدانستند و این امّت حرمت این ماه را نگه نداشتند و نه حرمت پیغمبرش در این ماه. و ذریّه او را کشتند و زنانش را اسیر کردند و بنهاش را غارت کردند. خدا هرگز این گناه را از آنها نیامرزد.