سخنرانی شب اول محرم ۱۳۹۳
دانلود فایلهای صوتی محرم ۱۳۹۳
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
سخنرانی شب اول محرم | شنبه ۱۳۹۳/۰۸/۰۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
پیش از آغاز بحث ذکر چند نکته ضرورى است؛
از پیش از انقلاب که این مسجد یک مسجد کوچک، به نام مسجد «آتشىها» بود و بنده وارد آن شدم و بعدها که توسعه پیدا کرد و به نام مسجد «قبا» تغییر نام یافت، همواره با دوستان مسجد سعى مىکردیم در همان جهتى که امام خمینى بود، باشیم. حساسیت ساواک هم آن موقع بر این مسجد زیاد بود و دوستان کاملا این را مىدانستند.
هنگامى که مرحوم آیت الله حکیم از دنیا رفت و شهید آیت الله دستغیب و به دنبال ایشان جامعه روحانیت شیراز خواستار مرجعیت حضرت امام خمینى بود، خداوند بر بنده منّت گذاشت و در مسجد جامع شهدا (مسجد نو) مرجعیت ایشان را اعلام کردم. تا آخر هم با حضرت امام همراه بودیم و از ایشان به عنوان شخصى که عَلَم اسلام را در دست گرفته و تمام سعیش این است که از مسیر اسلام و قرآن بیرون نرود، حمایت مىکردیم.
دوستان ما هم همین طور بودند. از همین مسجد، مؤمنان و طلبههاى بسیارى به جبههها مىرفتند و جان خود را فداى اسلام و قرآن مىکردند. این واقعیتى است که همه از آن آگاهند و به آن اذعان دارند و «لا ینکرها الّا المکابر» (جز ستیزهگر کسى آن را انکار نمىکند)
پس از رحلت حضرت امام خمینى، بنده در آن دوره از مجلس خبرگان که آیت الله خامنهاى را به عنوان رهبر انتخاب کرد، عضو بودم و به ایشان رأى دادم و به حساب این رأى، همواره خود را مسؤول مىدانستم و از همان وقت تا به حال هر جا لازم بوده، مطالبى را عنوان کردهام.
در اواخر عمر امام، خبرگان تصمیم گرفت گروهى را که متشکل بود از شوراى نگهبان و افرادى که از سوى خود امام مشخص شده بود، به عنوان تحقیق و تفحص از ولى فقیه تشکیل دهد و نزد خود امام هم رفتند، ولى آنها درباره صفاتى مثل شجاعت، مدیریت، اجتهاد و دیگر صفات ایشان سخن گفتند.
بنده با این کار موافق بودم ولى نظرم این بود که خبرگان نباید از زیرمجموعه رهبرى غافل باشد. منظور از زیرمجموعه، همان است که در قانون اساسى آمده؛ یعنى نیروهاى نظامى و انتظامى، صدا و سیما و دیگر نهادها و سازمانها.
نظرما این است که خبرگان نباید درباره زیرمجموعه رهبرى اغماض کند. زیرمجموعههاى رهبرى چیز کمی نیست و خبرگان باید کاملا آنها را رصد کند. یک نفر نمىتواند از همه چیز اطّلاع داشته باشد. این وظیفهى خبرگان است که تحقیق کند و کم و کاستىها را گزارش دهد تا مبادا خلاف شرعى یا ظلمى در آنها صورت گیرد. تا امروز هم نظرمان همین است و همین خواهد بود. بنده بنا ندارم که دیگر وارد خبرگان شوم، نه این که بد باشد، بنده به اندازه کافى مسائل را گفتهام.
مسئله ولایت فقیه یک مسئلهى اجتهادى فقهى است که از ابتداى غیبت صغرى تا به حال فقها درباره آن بحثها کردهاند و در کتاب مکاسب، صحبتهایى به میان آوردهاند، لکن امروزه مباحث آن گستردهتر شده است. برخى مثل مرحوم آیت الله خویى و جناب شیخ مرتضى انصارى، اختیارات محدودى براى ولى فقیه قائلند و بعضى دگر اختیارات وى را نامحدود مىدانند. نظر بنده در این باره همان نظر مرحوم آیت الله العظمى نجابت است که در ذیل درس خارج مکاسب به تفصیل بیان شده است، البتّه همان طور که در آنجا هم نوشتهام، ولایت فقیه در قانون اساسى فرق مىکند و ما آن چیزى را که در قانون اساسى آمده، قبول داریم.
ما جمهورى اسلامى را تا به اینجا قبول داریم، ولى انتقاد هم مىکنیم و هر جا لازم بوده، به عنوان یکى از اعضاى خبرگان و طلبهاى که عدهاى از طلّاب زیر نظرمان هستند، صحبتهایى کردهایم.
نظر ما همان است که گفتهایم، البتّه اداره اطّلاعات و بعضى دیگر خوششان نیامد و از مدّتها پیش سایت فتواهاى بنده را فیلتر کردند و بعد از آن هم هر چه سایت از طرف بنده راهاندازى شد، فیلتر مىشد و ما را به عنوان یک منتقد ناصواب، کنار گذاشتند، ولى این طور نیست و اشتباه کردند.
نسبت به آقایان موسوى و کروبى و خانم زهرا رهنورد، همان نظرى را دارم که قبلا داشتم؛ یعنى معتقدم ایشان اشخاص مخلصى هستند؛ جمهورى اسلامى، رهبرى و قانون اساسى را قبول دارند و هیچ دشمنى ندارند. بعد از انتخابات 88 که با عدهاى به خیابان آمدند، تظاهرات آرامى داشتند و طبق قانون اساسى هم این کار مجاز بود و نیازى به اذن وزارت کشور نداشت. بنده کاملا در جریان امر بودم و خبرهاى مربوطه را مىشنیدم. اینها تعداد زیادى بودند که حق خود را مطالبه مىکردند.
خلاصه هیچ خلافى بنده از ایشان ندیدم و مطمئن هستم همان اعتقادى که به امام و جمهورى اسلامى داشتند، هنوز دارند. شاگردان ما؛ یعنى کسانى که در خدمتشان هستیم و در اینجا مشغول به تحصیلند، همین نظر را دارند.
اعلامیههایى هم که مىدادیم، سایت کلمه آنها را پخش مىکرد و ما کارى نداشتیم کسى آنها را بخواند یا نخواند، سایتهاى خودمان هم همه فیلتر بود.
ما کارى هم به خارج نداشتهایم و نداریم بنا به فرموده قرآن و سنّت ما هیچ دستى با اولیاى کفر ندادیم و آنها اولیاء و دوستان ما نیستند. با توجّه به ظلمهایى که کردهاند، هیچ دوستى با هیچکدام از مستکبران و سرکردگان آنها نداریم؛ چه آمریکا، چه اروپا، چه چین و چه روسیه. ما همهى آنها را اولیاى کفر مىدانیم و هیچ رابطهاى با آنها نداریم و نمىخواهیم تعریفمان هم بکنند.
بعد از فیلتر کردن سایت مسجد، آقایان اطّلاعات سایتى راهاندازى کردند، سایتی به عنوان شاگردان سید على محمّد دستغیب علیه بنده موضع گرفتند و مطالبى از آیت الله العظمى نجابت گذاشتند. آقایان فضلا و دوستان طلبه پیشنهاد کردند جوابهاى منطقى بدهیم ولى بنده گفتم لزومى به جواب دادن نیست.
همه مىدانیم کسانى از اداره اطّلاعات به مسجد مىآیند و گوش مىدهند و گزارش مىدهند. مشکلى هم نیست؛ همچنان که در حوزه آیت الله نجابت هم هستند.
همه مىدانند که سایت ما فیلتر است و این سایت کاملا در دسترس است. بنده نامهاى هم به وزیر اطّلاعات نوشتم که لطفآ به آنها بگویید نیازى به این کارها نیست. آنچه از آیت الله العظمى نجابت مىنویسند، قبل و بعد هم دارد و اینها مطالب دیگر ایشان را حذف مىکنند و این کار خوب نیست. گفتم: به آنها بگویید این راه صحیحى نیست؛ این یک حیله است که در پیش گرفتهاند. ظاهرآ نامهى ما به دست ایشان رسیده است.
جدیدآ هم نامهاى از طرف شاگردان بنده در پاسخ به آقاى مطهرى نوشتهاند، البتّه چون متن نامه محترمانه است، ما کمال تشکر را داریم، ولى بالأخره حیله هم در آن هست.
بنده نامهى آقاى مطهرى به آیت الله جنتى را خواندم. از نظر بنده نامهاى بسیار محترمانه، دقیق و منطقى بود، و نامهاى که اینها از طرف شاگردان آیت الله دستغیب نوشتند، که دارای تناقض است را دیدم. اطلاعیهاى هم که مدرسین و محققین حوزه دادند خوب و مورد تأیید است.
باز هم از آقایان مىخواهیم دست بردارند. ما چیزهایى که لازم بود را گفتیم و مواضعمان معلوم است و شاگردان خودمان هم مىدانند. شما عدّهاى را فرستادهاید اینجا، حرفى نیست. ان شاء الله که بتوانید در راه خدا قدم بردارید. خودتان هم مىدانید که ما قصد و غرضى نداریم و لشکرکشى هم نمىخواهیم بکنیم. انتقادهاى ما هم بر حسب علمى است که داریم و شکى در آن نداریم. خودتان هم مىدانید که بنده اهل این نیستم که بخواهم مشهور بشوم. چنین بنایى نداریم بحمدالله؛ لذا خواهش مىکنیم این سایت را هم ببندید و چیزهاى دیگر بنویسید و کارى با ما نداشته باشید. ما هم کارى به شما نداریم. چند نفرى هم که آنجا (اداره اطّلاعات) بودند و با مسجد رابطهاى داشتند، بازنشسته کردید و نیروهاى جدید آوردید، خدا اجرتان بدهد.
و این مطلب را صراحتا می گویم که نامه های اینجانب و نامه هایی که به عنوان شاگردان اینجانب است همه زیر نظر خودم می باشند. و این حیله جدید را جهت افتراق راه اندازی کرده اند که به نام شاگردان حقیر مطالبی که بنده و شاگردانم دربست قبول نداریم را می نویسند.
«وَ أنْتَ الَّذِی أزَلْتَ الأغْیَارَ عَنْ قُلُوبِ أحِبَّائِکَ حَتَّى لَمْ یُحِبُّوا سِوَاکَ وَ لَمْ یَلْجَئُوا اِلَى غَیْرِک»
«تویى که از دل دوستان و مشتاقانت بیگانگان را محو کردى تا غیر تو را دوست نداشته باشند و جز درگاهت، به جایى پناه نبرند.»
دوستان خدا چه کسانى هستند؟
سر سلسلهى دوستان خدا، پیامبر و اهل بیت اویند و بعد از آن هر کس به ایشان نزدیکتر است. امّا براى این که دقیقتر بدانیم چه کسانى خدا را دوست مىدارند، ابتدا باید ببینیم خدا چه کسانى را دوست مىدارد؟ بىتردید خداوند کسانى را دوست دارد که واقعآ او را دوست بدارند، وگرنه هر کسى نمىتواند ادعاى محبّت خدا کند و باید دید خدا هم او را دوست مىدارد یا خیر؟
با مراجعه به قرآن کریم، کسانى را که خدا دوستشان مىدارد، معلوم مىشود؛
(اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ )
(اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ )
(فَإنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ )
(وَ اللهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ )
(اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ )
(اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ )
«محسنین»، چنان که از روایات و آیات دیگر قرآن استفاده مىشود، کسانى هستند که براى خدا به پدر و مادر، اقوام و خویشان، ایتام و مؤمنین نیکى مىکنند. یادمان باشد که تا نیّت خالصانه و هدف، رضاى خدا نباشد، شخص، محسن نمىشود.
از جمله مصادیق محسن کسى است که به خودش احسان مىکند؛ احسان به خود یعنى مواظبت بر این که خلاف و گناهى از او سر نزند و واجبى را از دست ندهد.
«متوکلین» کسانى هستند که به تعبیر امام صادق علیه السلام از کسى غیر از خدا نمىترسند؛ «أن لا یخاف مع الله شیئا»
«صابرین» آنهایند که در برابر سختىها و ناملایمات صبر مىکنند و هر گاه مصیبتى در جان و مال و نزدیکانشان به آنها رسید، مىگویند: (اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ )
«توّاب» کسى است که پیوسته به خداى تعالى رجوع مىکند. از رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله نقل شده که فرمود: «بر قلب من پردهاى نازک مىنشیند و هر روز هفتاد بار استغفار مىکنم.» معلوم مىشود معاشرت با افراد مختلف ایشان را مقدارى افسرده مىکرد.
«متطهّرین» کسانى هستند که از جهت ظاهر، همیشه با وضو هستند و از جهت باطن، سعى مىکنند خود را پاک کنند.
«مقسطین» آنهایند که در هر مقام و موقعیتى هستند، سعى مىکنند به خود و دیگران با عدالت رفتار کنند.
أَزَلْتَ الأغْیَارَ؛خداى تعالى در سوره توبه مىفرماید :
(قُلْ اِنْ کانَ آباوُکُمْ وَ أبْناوُکُمْ وَ اِخْوانُکُمْ وَ أزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أحَبَّ اِلَیْکُمْ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللهُ بِأمْرِهِ وَ اللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ )
«بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و بستگانتان و اموالى که به دست آوردهاید و تجارتى که از کسادى آن بیم دارید و خانههاى دلخواهتان، در نظر شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه خدا محبوبتر است، منتظر باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خدا هرگز فاسقان را هدایت نخواهد کرد.»
«اغیار» عبارت است از هر کس و هر چیزى غیر از خدا؛ از جمله پدر و مادر، همسر، فرزند، برادر، مال، زراعت، خانه و… اگر محبّت اینها بیشتر از محبّت خدا و رسول باشد، اصلا ایمان نیست، امّا صحبت در این است که باید محبّت اغیار کاملا زدوده شود؛ حتّى اگر کمتر از محبّت خدا هم باشد.
امّا خداوند چگونه محبّت اغیار را از دل دوستانش بیرون مىکند؟ یکى از راههاى این کار، بلا و امتحان است؛
(وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الاْمْوالِ وَ الاْنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ الَّذینَ اِذا أصابَتْهُمْ مُصیبَهٌ قالُوا اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ )
«و به یقین شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و کم شدن اموال و جانها و محصولات امتحان مىکنیم و صبر کنندگان را بشارت ده؛ آنان که چون مصیبتى به ایشان رسد، گویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او باز مىگردیم.»
(أ حَسِبَ النّاسُ أنْ یُتْرَکُوا أنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ )
«آیا مردم گمان کردند که چون گفتند ایمان آوردیم به خود رها مىشوند و در بوته آزمایش قرار نمىگیرند؟»
در این بلاها، اگر شخص استقامت داشته باشد، به تدریج محبّت غیر در دلش کم و کمتر مىشود تا آن که زائل شود. این فقط براى مؤمنین عادى نیست، پیامبران و اوصیا بیش از همه گرفتار بلا بودند. در اصول کافى، باب ابتلاى مؤمن، بیش از سى روایت درباره بلا براى مؤمن آمده است و نزدیک به ده روایت آن صحیح و معتبر، و بقیه هم خوب است. در سه یا چهار روایت مىفرمایند: آنها که بیش از همه مبتلا مىشوند، انبیا و اوصیا هستند و بعد از آن، هر کس به آنها نزدیکتر است.
پیامبر گرامى اسلام، حبیب و محبوب خداست و خداوند او را بیش از همه دوست مىدارد، امّا به خاطر محبّتى که به بندگانش دارد، حبیب خود را براى آنها فرستاد. چنین پیامبرى به مشرکان مکّه گرفتار شد و آنها او را دروغگو، جادوگر، دیوانه و… خواندند؛ خاکستر بر سرش ریختند و جسارتهاى بسیار به او کردند، امّا او همواره مىفرمود: «خدایا قوم مرا هدایت کن که آنها نمىدانند».
بعد از پیامبر، امیرالمؤمنین علیه السلام بیش از همه مبتلا شد. خود فرمود صبر کردم، در حالى که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم. هر کدام از ائمه اطهار علیهم السلام تا امروز امام زمان عجّل اللهتعالى فرجه همه همین طور بودهاند.
خداوند ایشان را دوست مىدارد و نمىخواهد قلبشان ذرّهاى به کمترین چیزى از دنیا میل پیدا کند. حتّى لحظهاى نباید به صورت زیبا یا خوراک خوشمزه یا حتّى خوابى مایل شوند. براى ایشان چشم بر هم زدنى میل کردن به دنیا، موجب افتادن از مقام خود مىشود. البتّه پیامبر گرامى اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام هرگز نلغزیدند، امّا بعضى پیامبران دچار لغزش شدند. چرا حضرت یعقوب چهل سال به فراق یوسف مبتلا شد یا حضرت داود چهل شبانه روز گریه کرد؟
همین طور در درجات پایینتر، خداوند مىخواهد قلب همهى ما را از غیر خودش پاک کند؛ به همین جهت به اندازهى ایمانمان، مبتلایمان مىکند؛ تا هر کس چقدر استقامت داشته باشد.
ابتلا هم یک جور و دو جور نیست؛ گاهى فقر است؛ گاهى توهین؛ گاهى تهمت؛ گاه نقصان در بدن، فرزند، خانواده و… گمان نکنید بلاهایى که بر سر انسان مىآید، به خاطر این است که خدا مىخواهد او را طرد کند!
حَتَّى لَمْ یُحِبُّوا سِوَاکَ؛ منظور از دوست نداشتن غیر خدا چیست؟ یعنى پیامبر، فاطمه زهرا یا على مرتضى را دوست نمىداشت؟ اگر مىداشت پس این دوستى چگونه با محبّت خدا جمع مىشود؟
رسول خدا آن قدر امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را دوست داشت که روزى بر منبر خطبه مىخواند که امام حسین علیه السلام وارد شد و به سوى ایشان آمد امّا پایش گیر کرد و بر زمین خورد. پیامبر سراسیمه از منبر پایین آمدند و آقازاده را در آغوش گرفتند و فرمودند: نمىدانید چه حالى شدم وقتى حسین بر زمین افتاد!
اینها دوستى غیر خدا نیست؛ چراکه وجود مقدس فاطمه زهرا، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام سراپا اسما و صفات خداست. ایشان بوى خدا مىدهند و رنگ خدا دارند؛ لذا دوستى ایشان جدا از دوستى و محبّت خدا نیست.
حضرات معصومین هر کسى را دوست مىدارند، به جهت خدایى است. ایشان همهى بندگان خدا را دوست مىدارند و هر کس هم از خدا دور مىشود، به سوى خدا دعوتش مىکنند؛ چراکه جهات خدایى را که در همه وجود دارد، درک مىکنند.
وَ لَمْ یَلْجَئُوا اِلَى غَیْرِک؛معصومین علیهم السلام هرگز به غیر خدا پناهنده نشدند. اگر به کسى رو آوردند، فقط براى هدایت او بود. اگر امام حسین علیه السلام در روز عاشورا آن همه دشمنان را موعظه کرد، براى هدایت آنها بود تا دچار عذاب جهنّم نشوند. لذا حضرت به آنها با نظر لطف برخورد مىکرد. ابتدا فرمود: یزید را رها کنید و رو به من که ولى خدا و شایستهترین خلق هستم بیاورید. چون قبول نکردند، فرمود: مرا رها کنید تا دست اهل عیالم را بگیرم و به جاى امنى بروم. حتّى از این بالاتر، در روز عاشورا، بعد از این که همه را کشتند، فرمود: مرا رها کنید تا عذابتان کمتر شود.
ایشان این گونه به مردم لطف داشت؛ چراکه خداوند بندگانش را دوست مىدارد و به هر بدى هم باشند، باز آنها را مىخواهد و به سوى خود دعوتشان مىکند و دستور بازگشت و توبه مىدهد، امّا وقتى خود شخص نمىخواهد، چارهاى جز عذاب نیست. خداى تعالى هرگز دوست ندارد کسى اهل جهنّم شود، امّا خودانسانها از او فرار مىکنند و به سوى دوزخ مىشتابند. بناى خدا بر اجبار نیست و باید هر کس با اختیار خود به سوى بهشت رود. اسباب رحمت را هم در اختیار همه گذاشته است.
خداوند مىگوید: بیا و براى محبوب من، حسین علیه السلام اشکى بریز تا قبولت کنم و همهى گناهانت را ببخشم! چنین وسعتى را خداوند در عزاى امام حسین علیه السلام قرار داده. این لطف خداست.
خداوند آن قدر حضرت ابا عبدالله را دوست مىدارد که هر کس وارد بساط ایشان شود، قبولش مىکند؛ چراکه او محبوب خداست و همه چیزش را براى خدا داد.