سوره یونس آیه ۹۲ | جلسه ۶۲
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس آیه ۹۲ | چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۸/۱۶ | جلسه ۶۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس
فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ (۹۲)
امروز بدنِ تو را نجات میدهیم تا نشانۀ عبرتی برای آیندگان باشد و بسیاری از مردم از آیاتِ ما غافل هستند.
«فَالْیَوْمَ» پس امروز «نُنَجِّیکَ» نجات میدهیم «بِبَدَنِکَ» پیکرِ تو را «لِتَکُونَ» تا باشی «لِمَنْ» برای کسانی که «خَلْفَکَ» بعداز تو میآیند «آیَهً» نشانه / عبرتی «وَ إِنَّ» و به راستی «کَثیراً مِنَ النَّاسِ» بسیاری از مردم «عَنْ آیاتِنا» از آیات / نشانههای ما «لَغافِلُونَ» غافل هستند.
فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِک؛ گروهی از بنیاسرائیل که عقبتر بودند، هلاکتِ فرعونیان را دیدند، ولی آنها که جلو بودند، ملتفت نشدند و برایشان سخت بود باور کنند فرعون غرق شده و مرده؛ لذا خداوند پیکرِ بیجانِ او را با اینکه در زرۀ آهنی بود، در جای بلندی از ساحل انداخت تا همگان ببینند و مایۀ عبرتی برای آیندگان شود که چگونه کسیکه میگفت «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلىٰ» (من خدای بزرگِ شما هستم) و گمان میکرد مُلکِ مصر ازآنِ اوست، چنین هلاک شد.
تفاوتِ بدن با نفس
بدن غیراز نفس است، امّا در عالم ماده این دو با هم متحدند. درواقع بدن آلتِ نفس است و نفس ظهورِ روح و روح ظهورِ وجود (واجبالوجود).خودِ روح شکل ندارد و بهوسیلۀ نفس شکل پیدا میکند.
نفس است که بدن را میچرخاند و موجب حرکتِ اعضاء و جوارح و سیستمهای درونی بدن میشود. بدن فقط همین پوست و گوشت و استخوان و سلولهاست، البته سلولها هم به اندازۀ خود روح دارند؛ یعنی هریک از این سلولهای میکروسکوپی که میلیاردها عدد از آن در بدنِ هرکدام از ماست، حیات و روح دارد، امّا روحشان وابسته به نفس است. اگر نفس نباشد همۀ اینها میمیرند.
نامهای افراد درواقع عنوانی برای نفسِ آنهاست، نه بدنشان؛ چراکه بدن در ادوارِ مختلفِ زندگی تغییر میکند؛ از طفولیت به کودکی و نوجوانی و سپس به جوانی و میانسالی و در نهایت به پیری میرسد، درحالی که نام و عنوان همان است که بوده. از نظرِ علمی هم گفته میشود بدنِ انسان هر هفت سال یکبار عوض میشود؛ یعنی همۀ سلولها تغییر میکنند و سلولهای جدید جایگزین میشود.
اگر به نفس ریاضتهای شرعی داده شود، بهاذناللّه و با معرفت خدای تعالی میتواند از قیدِ بدن آزاد و بر آن مسلط شود و کارهایی مثل طیالارض انجام دهد؛ یعنی بدن مسخرِ نفس میشود و آنقدر سبک میگردد که میتواند در آنِواحد شرق و غربِ عالم را طی کند. ائمۀ اطهار علیهمالسلام و بعضی اولیای بزرگ این موهبت را داشتند. از آیتاللّه انصاری و آیتاللّه قاضی و نیز حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت این کرامت نقل شده است.
بنابراین نفس بر بدن مسلط است. هنگامی که میمیریم، این نفسِ ماست که گرفته میشود و به عالم دیگر یا به تعبیری نزد خدای تعالی میرود.
﴿اللّهُ یَتَوَفَّى الأنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الأُخْرىٰ اِلىٰ أجَلٍ مُسَمّىً﴾[1]
«خداوند جانها را هنگامِ مرگشان مىگیرد و نیز جانِ کسانى را که در خواب مردهاند. پس جانهایى را که حکمِ مرگ بر آنها حتمى شده، نگه مىدارد و جانِ دیگران را تا زمانِ معیّن بازمىفرستد.»
موقعِ مرگ، نفس و بدن کاملاً از هم جدا میشوند؛ جسم در این دنیا میماند و خاک میشود، امّا نفس و مُظهرش یعنی روح، در عالم برزخ باقی میماند تا روزِ قیامت. در عالم خواب هم نفس تا حدودی از ماده بیرون میرود و از بدن جدا میشود، البته آنچه در خواب میبینید، نفس است، ولی میگویید روح.
در روایت است:
«کما تنامون تموتون و کما تستیقظون تبعثون»[2]
«همچنان که بهخواب میروید، میمیرید و همچنان که بیدار میشوید، زنده میشوید.»
کسیکه میمیرد، دیگر بازگشتی به عالم ماده ندارد، حتی در قیامت. همانطور که قرآن میفرماید، در قیامت نفس ذراتِ بدن را هرجا باشند، جذب میکند و خداوند آن را به حسابِ آن عالم دوباره زنده میکند. فقط برخی از کسانی که از امام زمان خواستهاند، موقعِ ظهور بهاذناللّه زنده میشوند تا در رکابِ ایشان شهید شوند.
عالم برزخ نوعی قیامت است و قیامتِ صغری نامیده میشود. آنجا هرکسی جای مشخصی در بهشتِ برزخی دارد و بعضی کفّار و منفافقین هم در جهنّمِ برزخی هستند.
بنابراین در اینجا که خداوند میفرماید «نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ» بدن غیر از نفس است. نفسِ فرعون بود که گرفته شد و نزد پروردگار رفت و جزا میبیند.
پردۀ غفلت
خدای تعالی از برکت ائمۀ اطهار علیهمالسلام به همۀ ما لطف کرده که این مطالب را میفهمیم و قبول میکنیم، امّا درعینِحال میدانیم بهخاطرِ غفلتهایی که داریم، آنطور که باید، ملتف نمیشویم. اگر خدا کمک کند، شاید در نماز کمی غفلتمان کم شود، وگرنه بیشترِ اوقات از نفس و درونمان و از خدایی که همراهمان است، غافلیم و نمیفهمیم «هُوَ مَعَکُمْ» یعنی چه و «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید» چگونه است.
اینهمه اصرار بر اینکه در نماز حواستان جمع باشد؛ سعی کنید در خیالات نیفتید؛ حواستان اینطرف و آنطرف نرود و ملتفت باشید چه میخوانید، برای این است که مقدرای تمرینِ حضور و ذُکر داشته باشید؛ یعنی «یادِ خدا» باشید. موقعِ قرآن خواندن هم همینطور؛ حواستان به آنچه میخوانید، باشد و این کتاب را مانند کتابهای معمولی، تندتند نخوانید! اینطور نباشد که فقط کلمات را بخوانید و حواستان پرت باشد. این خواندن فایدهای ندارد. قرآن بخوانید، ولی با حواسِ جمع. معنی آن را هم اگر نمیفهمید، عیبی ندارد، همینکه ملتفت باشید چه میخوانید، خوب است. ذکر هم همینطور؛ صلوات فرستادن با حواسِ پرت نهتنها فایدهای ندارد، گاهی نتیجۀ معکوس هم میدهد.
سفارشِ ائمۀ اطهار علیهمالسلام این است که در نماز و قرآن و ذکر متوجه آنچه میگویید، باشید. ازهمینرو سفارش شده با شکمِ پُر به نماز نایستید. وقتی شکم پر باشد، انسان از حالِ روحانی میافتد و نمیتواند آنطور که باید ذُکر داشته باشد. بهقول سعدی:
اندرون از طعام خالی دار تا در او نورِ معرفت بینی
اینهمه سفارش به روزه و تعریف از آن به همین دلیل است. همچنین خوابِ زیاد و حرفِ زیاد هم غفلت میآورد و انسان را از یادِ خدا بازمیدارد.
مختصری از احوال امام رضا علیهالسلام
امام رضا علیهالسلام در سال ۱۴۸ هجری در مدینه متولد شدند و در سال ۲۰۳ در سن ۵۵ سالگی به شهادت رسیدند. برخی چون شیخ مفید معتقدند ایشان فقط یک فرزند یعنی امام جواد علیهالسلام داشتند. از جمله القابِ امام علیهالسلام رضاست که حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام دستور دادند فرزندم را به این لقب زیاد خطاب کنید.
یکی از القابِ معروفِ امام رضا علیهالسلام «عالمِ آلمحمّد» است. برخی بر این باورند که آن حضرت به دلیلِ مناظراتی که با علمای ادیانِ مختلف داشتند و بر همه غالب میشدند، بدین لقب معروف شدند، امّا برخی دیگر معتقدند این لقب را امام صادق علیهالسلام بر ایشان نهاد.
در منتهیالآمال آمده است یکی از جهات «رضا» بودنِ ایشان این بود که هم شیعیان و هم اهل تسنن آن حضرت را دوست میداشتند. وقتی واردِ نیشابور شدند، تقریباً همۀ مردم از شیعه و سنی به استقبال آمدند و اهل حدیث از حضرت خواستند روایتی برایشان نقل کند. امام همچنان که در هودج نشسته بودند، سرِ مبارک بیرون آوردند و فرمودند:
«سَمِعْتُ أَبِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِیلَ یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»
فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَهُ نَادَانَا «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[3]
«از پدرم، موسى بن جعفر شنیدم که فرمود از پدرم جعفر بن محمّد شنیدم که فرمود از پدرم محمّد بن على شنیدم که فرمود از پدرم على بن الحسین شنیدم که فرمود از پدرم حسین بن على شنیدم که فرمود از پدرم امیرالمؤمنین على بن ابىطالب شنیدم که فرمود از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله شنیدم که فرمود از جبرئیل شنیدم که فرمود خداى عزّوجلّ میفرماید «لا إِلهَ إِلَّا اللَّه» قلعۀ من است و هرکه در قلعۀ من درآید، از عذابم در امان است.»
چون قافله راه افتاد، حضرت فریاد زد با شروطِ آن و من از شروطِ آنم.
یعنی «لا اله الّا اللّه» بهشرطی قلعۀ محکم خدای تعالی است، که همراه با پذیرشِ ولایتِ اهلبیت باشد.
امام رضا علیهالسلام نصایحی در قالبِ شعر بیان فرمودند که برخی ابیاتِ آن از این قرارند:
اِرْغَبْ لِمَوْلاکَ وَ کُنْ راشِدا
وَاعْلَمْ بِاَنَّ الْعِزَّ فى خِدْمَتِهِ
میل به خدای تعالی داشته باش و راه رشد را که بندگی پروردگار است، درپیش بگیر و بدان عزت در خدمت به خدای تعالی است.
وَاْتُل کِتابَ اللّهِ تُهْدى بِهِ
وَ اتَّبِعِ الشَّرْعَ عَلى سُنَّتِهِ
قرآن بخوان و آن را سببِ هدایتِ خود قرار ده (بر آن تأمل کن و سعی کن معنی و مقصودِ آن را بفهمی). شرعِ اسلام را به همان روشی که فرمودند، تبعیت کن. به واجبات و محرمات مقید باش و تا آنجا که میتوانی مستحباتِ مؤکده را انجام بده و از کراهات مغلّظه پرهیز کن.
لاتَحْتَرِصْ فَالْحِرْصُ یُزْرِى الْفَتى
وَ یُذْهِبُ الرَّوْنَقَ مِنْ بَهْجَتِهِ
از صفاتی که انسان را خوار می کند و جوانمرد را از جوانمردی میانداز «حرص» است. حرص آدمی را از طراوتی که باید داشته باشد، دور میکند.
لِسانَکَ اَحْفَظْهُ وَ صُنْ نُطْقَهُ
وَ احْذَرْ عَلىْ نَفْسِکَ مِنْ عَثْرَتِهِ
زبانت را نگه دار. مراقبِ حرفی که میزنی باش. مبادا دورغ و تهمت و غیبت و سخنچینی و طعنه در کلامت باشد!
فَالصُّمْتُ زَیْنٌ وَ وَقارٌ وَ قَدْ
یُؤْتى عَلَى اْلاِنْسانِ مِنْ لَفْظَتِهِ
خاموشی زینت و وقار است. لازم نیست زیاد حرف بزنید. چه بسیار افرادی که از کلمات در غفلتها میافتند.
بعداز جلساتی که مأمون میان علمای ادیان و امام رضا علیهالسلام ترتیب داد و مفتضح شد، کینهای که از امام داشت، درونش شعله کشید و تصمیم گرفت حضرت را به قتل برساند. به همین منظور طبقِ انگوری آماده کرد و حضرت را وعده گرفت. خوشۀ انگوری را به زهرِ مهلکی آغشته کرد و جدا گذاشت و کسی را دنبالِ امام فرستاد. حضرت لباس پوشیدند و رفتند.
وقتی چشمِ مأمون به حضرت خورد، خیلی احترام گذاشت. حضرت را بوسید و بغل گرفت و جای خود نشاند و بعد هم از آن انگور بسیار تعریف کرد و به ایشان تعارف نمود.
حضرت فرمود مرا معاف بدار!
گفت مگر به من شک دراید؟ من که اینهمه به شما مهربان هستم.
بعضی نقل کردند شمشیری زیر لباسش گذاشته بود و وقتی حضرت امتناع کردند، شمشیر را نشان داد؛ یعنی اگر نخورید، شمشیر است. میدانست حضرت چنین علمی دارند. امام علیهالسلام سه حبه انگور میل فرمود و برخاست.
میدانیم که ائمۀ اطهار علیهمالسلام از اتفاقی که قرار است پیش بیاید، باخبر هستند، امّا نباید از امرِ پروردگار تخطی کنند. مولا علی علیهالسلام وقتی شبِ نوزدهم رمضان وارد مسجد شد، همهچیز را میدانست و به کنایه خبر میداد، ولی استفاده اختصاصی از علمِ غیب ممنوع! وقتی میدانند ارادۀ پروردگار به چیزی تعلق گرفته، باید به آن تن دهند. بههرحال ایشان هم عمرِ معینی دارند و باید در مقابل مرگ مثل اشخاص عادی رفتار کنند.
[1]ـ زمر، ۴۲.
[2] ـ تفسیر صافی، ۴، ۱۸.
[3] ـ امالی صدوق، ۲۳۵.