سوره یونس آیه ۸۹ تا ۹۱ | جلسه ۶۱
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس آیه ۸۹ تا ۹۱ | یکشنبه ۱۳۹۷/۰۸/۱۳ | جلسه ۶۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس
قالَ قَدْ أُجیبَتْ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقیما وَ لا تَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ (۸۹)
خداوند فرمود دعای شما اجابت شد. پس استقامت کنید و راه کسانی که نمیدانند، پیروی نکنید!
وَ جاوَزْنا بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ (۹۰)
بنیاسرائیل را از دریا عبور دادیم پس فرعون و لشکریانش با ظلم و سرکشی دنبالِ آنها آمدند. هنگامی که گرفتارِ غرق شد، گفت ایمان آوردم که هیچ معبودی نیست جز آنکه بنیاسرائیل به او ایمان آوردند و من از تسلیم شدگان هستم.
آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ (۹۱)
حالا؟ در حالی که پیشاز این نافرمانی میکردی و از مفسدان بودی!
«قالَ» خداوند گفت «قَدْ أُجیبَتْ» اجابت شد «دَعْوَتُکُما» دعای شما (موسی و هارون) «فَاسْتَقیما» استقامت کنید «وَ لا تَتَّبِعانِ» پیروی نکنید «سَبیلَ» راهِ «الَّذینَ لا یَعْلَمُون» کسانی که نمیدانند، جاهلاند.
«وَ جاوَزْنا» عبور دادیم «بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ» بنیاسرائیل را از دریا «فَأَتْبَعَهُمْ» درپی آنها آمدند «فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ» فرعون و لشکریانش «بَغْیاً» از روی ظلم «وَ عَدْواً» و سرکشی، دشمنی «حَتَّى إِذا» تا هنگامی که «أَدْرَکَهُ» به او رسید «الْغَرَقُ» غرق (هنگامی که خواست غرق شود) «قالَ» گفت «آمَنْتُ» ایمان آوردم «أَنَّهُ لا إِلهَ» که معبودی نیست «إِلاَّ الَّذی» جز همان کسیکه «آمَنَتْ بِهِ» ایمان آوردند به آن «بَنُوا إِسْرائیلَ» بنیاسرائیل «وَ أَنَا» و من «مِنَ الْمُسْلِمین» از تسلیم شدگان هستم.
«آلآنَ» اکنون؟ «وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ» قبلاز این نافرمانی و عصیان میکردی «وَ کُنْتَ» و بودی «مِنَ الْمُفْسِدینَ» از مفسدان.
قالَ قَدْ أُجیبَتْ دَعْوَتُکُما؛ در آیۀ قبل حضرت موسی و جناب هارون از خدا خواستند مال و ثروتِ فرعونیان را نابود کند و دلهاشان را سخت و سنگین گرداند؛ زیرا دیگر امیدی به ایمان آوردنِ آنها نیست تا وقتی عذابِ خدا را مشاهده کنند. در اینجا خداوند میفرماید دعای شما دو نفر را اجابت کردم.
درست است که حضرت موسی خود دعا میکرد و هارون فقط آمین میگفت، امّا خداوند میفرماید «اُجیبَت دَعوَتُکُما» دعای هر دو را اجابت کردم. معلوم میشود «آمین» هم دعاست.
فَاسْتَقیما؛ خدای تعالی میفرماید شما هم باید استقامت کنید؛ یعنی عجله نکنید؛ نگویید خدایا کی این کار را میکنی؟ زمانِ آن دستِ شما نیست و هروقت خودش صلاح بداند انجام میدهد.
وَ لا تَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لا یَعْلَمُون؛ از نادانان پیروی نکنید. در تفسیر است که یعنی وقتی نجات پیدا کردید، بنیاسرائیل تقاضاهای نادرست و غیرمنطقی از شما میکنند، مراقب باشید دنبالِ تقاضاهای آنها نروید و فقط آنچه رضای خداست انجام دهید!
با وجود آنکه حضرت موسی پیامبرِ خداست و معصیت نمیکند و حتی اگر ترکِاولیٰ هم بکند، مؤاخذه میشود، چرا خدای تعالی میفرماید از راه نادانان پیروی نکن!
جواب این است که خداوند به همه، حتی به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله نصیحت و سفارش میکند، مخصوصاً دربارۀ تبعیت از مشرکان؛ چراکه همه بندۀ خدا و در مقابلِ او مسؤول هستند. طبیعتاً هرکس مسؤولیتِ بیشتری دارد، بیشتر مورد خطاب است و بیشتر باید مواظب باشد.
وَ جاوَزْنا بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْر؛ چهل سال بعداز دعای حضرت موسی، خدای تعالی دستور داد با بنیاسرائیل از مصر بیرون روید. حضرت موسی گفت کجا برویم وقتی مقابلمان دریاست. بعضی گفتهاند مقصود از دریا، رودِ نیل بوده، بعضی نیز معتقدند دریای سرخ بود. خدای تعالی فرمود دریا را به امرِ تو درمیآورم تا به سلامت از آن عبور کنید. حضرت موسی این سخنِ خدا را به بنیاسرائیل گفت و آنها خوشحال شدند.
در روایت است که بنیاسرائیل قبلاز خروج زینتهای فرعونیان را گرفتند و همراه خود بردند. وقتی فرعونیان فهمیدند بنیاسرائیل مصر را ترک کردهاند، با سپاهیانی متجاوز از یک میلیون نفر به تعقیبِ آنها پرداختند. در آن زمان بنیاسرائیل ششصدهزار نفر بودند و فرعون آنها را «شرذمه قلیلون» میخواند و میگفت برای ما یک لقمهاند.
وقتی بنیاسرائیل به دریا رسیدند، حضرت موسی فرمود ای دریا خشک شو تا از تو عبور کنیم! دریا استنکاف کرد و با صدایی که همه شنیدند، گفت: من تحتِ امرِ تو نیستم. این خود امتحانی برای بنیاسرائیل بود.
از آن طرف طلیعۀ سپاه فرعون پیدا شد و بنیاسرائیل وحشتزده گفتند ای موسی فکری کن که الآن همۀ ما را از بین میبرند. حتی برخی پشیمان شدند و با عصبانیت گفتند ما اگر بندگی فرعون میکریم، بهتر بود از اینکه اینجا کشته شویم.
حضرت موسی به آنها اطمینان داد که خداوند راه نجاتی میفرستد. در همین حال خدای تعالی به موسی دستور داد عصای خود را به دریا بزند. موسی عصا را به دریا زد و بهاذناللّه دریا شکافت. موجها مانند کوه عظیم کنار رفتند و دوازده دالان براى عبورِ بنىاسرائیل بهوجود آمد که هر گروه از یک دالان عبور کردند. در روایت است که برخی به موسی گفتند ما از کجا بدانیم حالِ بقیه خوب است؟ حضرت موسی دستور داد حفرههایی در دالانها ایجاد شد و آنها همدیگر را میدیدند.
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً؛ وقتی بنیاسرائیل از دریا گذشتند، فرعونیان وارد شدند؛ طوری که وقتی آخرین نفرِ بنیاسرائیل خارج شد، آخرین نفرِ فرعونیان وارد شد. در همین زمان آبها به هم آمدند و فرعونیان را در کامِ خود گرفتار کردند.
در روایت است وقتی فرعونیان به دریا رسیدند و آن معجزه را دیدند، خواستند بازگردند. جبرئیل بر مادیانی سوار شد و از مقابلِ اسبِ فرعون گذشت. چون بوى مادیان به مشام آن اسب رسید، شروع به سرکشى کرد و هر چه فرعون خواست، نتوانست آن را کنترل کند. بالاخره عنان از دستِ فرعو خارج شد و اسب سر درپى آن مادیان گذاشت و وارد دریا شد و سایر قبطیان به دنبالش آمدند. فرعون چنان بیحیا بود که میگفت دریا به دستورِ من به چنین حالتی درآمده و به سلامت واردِ آن شدیم!
حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ؛ فرعون وقتی دید در حالِ غرق شدن است، گفت ایمان آوردم که خدایی نیست مگر آنکه بنیاسرائیل به او ایمان آوردند و من تسلیمم. امّا زمانی این حرف را زد که آبها روی هم آمدند و در آستانۀ غرق شدن قرار گرفت. «أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ» یعنی غرق به او رسید و بر او مسلط شد. اینطور نبود که میانِ امواج باشد و توانِ شنا کردن داشته باشد.
آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْل؛ خدای تعالی جواب داد الآن ایمان آوردی، درحالی که پیشاز این سرکشی و نافرمانی میکردی؟ چه فسادها به بار آوردی؛ چه بیگناهانی کشتی؛ جلوی دین خدا را گرفتی، نگذاشتی مردم ایمان بیاورند و سعادتمند شوند! اکنون که مرگِ خود را میبینی، ادعای ایمان میکنی؟ بیگمان تو از مفسدانی.
اگر فرعون همان وقت که حضرت موسی و معجزاتش را دید، ایمان آورده بود، فایدهای به حالش داشت، با آنکه سالها ظلم کرده بود و کودکان و مردانِ بسیاری کشته بود، امّا چون ایمان آوردنش باعث میشد جمعیتِ میلیونی مصر به موسی ایمان بیاورند، تلافی ظلمها و کفرها و قتلهایش میشد، ولی وقتی مرگ و عذابِ خود را دید، دیگر ایمانش پذیرفتنی نیست.
تا وقتی هنوز جان در بدن هست و مرگ نیامده، فرصتِ توبه وجود دارد، امّا وقتی حضرت عزرائیل آمد و انسان برزخ و عذابِ خود را مشاهده کرد، دیگر توبه فایده ندارد.
یک روایت
محمّد همدانى گوید از على بن موسى الرضا علیهماالسلام پرسیدم چرا خداوند عزّوجلّ فرعون را با اینکه ایمان آورد و به یکتایى او اقرار نمود، غرق کرد؟
فرمود: زیرا او هنگامى که عذاب را بعینه مشاهده کرد، ایمان آورد و ایمان پس از روبرو شدن با کیفر پذیرفته نیست و این حکمِ خداى تعالى دربارۀ گذشتگان و آیندگان است چنانکه میفرماید: ﴿فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا﴾[1] (چون عذابِ ما را مشاهده کردند، گفتند: ما ایمان آوردیم به خداى واحد و کافر شدیم به آنچه براى او شریک مىآوردیم، امّا ایمانشان در این هنگام که عذاب را دیدند سودى به حالشان نبخشید) و در کلامِ دیگر فرموده ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً﴾[2] (روزى که قسمتی از عذابِ پروردگارت بیاید، هیچکس ایمان آوردنش، در صورتى که قبلاً ایمان نیاورده یا در مدّتِ ایمانش کارِ خیرى نکرده بود، فایدهاى بهحالش نخواهد داشت) و نیز دربارۀ فرعون زمانى که غرق مىشد، فرمود: ﴿قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ (گفت ایمان آوردم به اینکه معبودى نیست، مگر همانکه بنیاسرائیل به آن ایمان آوردند و من از مسلمانان شدم) به او گفته شد ﴿آلآنَ؟! وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً…﴾ (اکنون اظهار ایمان میکنى؟ درحالىکه پیشاز این سخت طغیان داشتى و از تبهکاران بودى! ما امروز پیکرِ بىروحت را نجات میدهیم تا عبرتی براى آیندگان باشد).
با اینکه فرعون سر تا قدمش غرقِ اسلحه بود و زرۀ آهنین بر بدن داشت، خداوند او را پس از غرق شدن بر زمینِ بلندى انداخت تا براى آیندگان نشانهاى باشد و او را با همۀ سنگینى آهن آلات بر آن زمین مرتفع بنگرند، درحالی که خاصیتِ هر چیزِ سنگین فرو رفتن در آب است، نه بالا آمدن. این خود آیه و نشانهاى بود.
علت دیگری که خداوند عزّوجلّ فرعون را غرق ساخت این بود که فرعون به موسى پناه برد تا او را از عذابِ خدا برهاند، امّا به خودِ خدا پناه نجست. خداوند به موسى وحى فرستاد که اى موسى به فریاد فرعون نرسیدى چون او را خلق نکرده بودى، اگر به من پناه برده بود، نجاتش مىدادم.[3]
آموزههای آیه
اولاً: همۀ ما وظیفه داریم چنانچه خطا و گناهی مرتکب شدیم، فوراً استغفار کنیم و نگذاریم گناهان روی هم جمع شوند، امّا گاهی وسوسههایی برای انسان پیش میآید و خودش هم ناراحت است. این گناه نیست و بهترین راه دفعِ آن پناه بردن به خداست.
﴿وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ ۞ وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُون﴾[4]
«بگو پروردگارا از وسوسههای شیاطین به تو پناه میبرم ۞ و به تو پناه میبرم پروردگارم از اینکه آنها نزد من باشند.»
خواندنِ سورههای چهار قل و مشغول شدن به کارهایی مثل مطالعه یا قرائتِ قرآن، تأثیرِ خوبی در رفع وساوس دارد، امّا بهتر است اعتنا نکند. اگر بخواهد به وسوسه اعتنا کند و جواب بدهد، ذهنش بیشتر درگیر میشود.
شخصی به امام صادق علیهالسلام عرض کرد هلاک شدم. امام فرمود آیا شیطان دربارۀ خدا تو را وسوسه میکند؟ گفت بله. فرمود به او اعتنا نکند و «لا اله الّا اللّه» بگو.
امّا گاهی هم وسوسه نیست و شخص واقعاً بنا دارد خود را در معصیت اندازد. در اینجا باید حواسش باشد که به امیدِ توبه مغرور نشود! شاید فرصتِ توبه پیدا نکرد. مگر نبودند کسانی که در حال معصیت مرگشان رسید؟ اگر هم مهلت داده شد، فوراً توبه و استغفار کند و قصدِ بازگشت به گناه نداشته باشد.
ثانیاً: خدای تعالی در قرآن میفرماید ما از رگِ گردن به انسان نزدیکتریم. همچنین به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله میفرماید وقتی بندگانم از تو دربارۀ من سؤال میکنند، من به آنها نزدیکم و اگر مرا بخوانند، اجابتشان میکنم. در جای دیگر نیز وعدۀ عذاب به کسانی میدهد که از دعا و عبادتِ او تکبر میورزند.
بنابراین در لزومِ دعا به درگاه پروردگار و قطعیتِ اجابتِ او جای شکی باقی نیست، لکن سخن اینجاست که نباید انتظار داشته باشیم همین که دعا کردیم، خدا اجابت کند. حضرت موسی هم وقتی دعا کرد، چهل سال طول کشید تا دعایش به اجابت رسید. ما هم نه چهل سال، ولی مقداری صبر و بردباری باید داشته باشیم تا موعدِ مقررِ خدای تعالی برسد. در عینِ حال باید بدانیم که او شنوا و محیط بر ماست؛ هرچه داریم از اوست؛ روح و نفس و اصلِ وجودِ ما از اوست و ما در مقابلِ او کارهای نیستیم. قدرت و علمی اگر ما داریم، از او و در ادامۀ قدرت و علمِ اوست؛ یعنی در طولِ آن است. اینطور نیست که داده و روزی پس میگیرد، همین الآن هم مال خداست.
گفتند دعا بکن، بگو چشم و یقین بدان مستجاب میشود! چهکار داری کی! هروقت خودش خواست اجابت میکند. او مولا و خالقِ ماست و ما بندۀ اوییم. وقتی قرار شد بنده و تسلیمِ او باشیم، باید هرچه گفت اطاعت کنیم. نگو چقدر دعا کنم و خدا اعتنا نکند! نسبتهای ناروا به خدای تعالی و ائمۀ اطهار علیهمالسلام نده!
شهید آیتاللّه دستغیب میگفت کسی خواست عبدی بخرد. به او گفت چه میخوری؟ گفت هرچه بخورانی. گفت چه میپوشی؟ گفت هرچه بپوشانی. گفت کجا سکنی میکنی؟ گفت هرجا جایم دهی. گفت میخواهم تو را بخرم، جوابم را درست بده. گفت من بندهام؛ بنده نباید به مولایش چون و چرا کند.
چند نکته
نکتۀ اول: مردمِ ایران از گذشته مردمی بودند که ولایت ائمۀ اطهار علیهمالسلام را پذیرفتند و بیشاز همۀ کشورها روبه ائمۀ اطهار علیهمالسلام آوردند. آغازِ این گرایش از زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بود و اوجِ آن از زمان امام رضا به بعد تحقق یافت. در سراسرِ مسیرِ حرکتِ امام رضا علیهالسلام مردمِ شهرهای مختلفِ ایران استقبالِ پرشکوهی از ایشان کردند و در نیشابور با قلمدانهای طلا روایتِ سلسله الذهبِ امام را نگاشتند.
این حبِّ اهلبیت در سینۀ ایرانیان بود و ادامه داشت تا امروز. امروز هم بهخاطرِ این محبّتِ پاک و خالصی که به ائمۀ اطهار علیهمالسلام دارند، حضرت صاحبالزمان عجّلاللّهتعالیفرجه نگهبانِ این مردم است.
هر زمان کارِ آنها گره میخورد و به جای باریکی میرسد که دیگران میخواهند مردم را کاملاً بیدین کنند، خدای تعالی فریادرسی میرساند. در زمان ناصرالدین شاه که چه فسادها کردند، یکباره میرزای شیرازی فتوای حرمتِ تنابکو داد که حتی زنِ ناصرالدین شاه قلیانِ شاه را شکست و گفت میرزای شیرازی حکم کرده. منظور اینکه خدای تعالی این کشور و مردمِ دوستدارِ اهلبیت را نگه میدارد.
همانطور که بارها عرض کردیم، رضا خان و محمّدرضا آنهمه فساد کردند و بهنظرِ خودشان چیزی از دین باقی نگذاشتند. محمّدرضا میگفت مذهب در ایران نقشی ندارد. میگفتند خدا، شاه، میهن. ولی خدا را از روی اجبار میگفتند و کاری با خدا نداشند. امّا ناگهان خدای تعالی امام خمینی را فرستاد و چنین انقلابی برپا شد؛ این جز با نظرِ امام زمان نیست.
اگر الآن صحبت از این است که کاری با آمریکا نداریم، روسیه و بقیۀ کشورها هم همینطورند. هر کشوری بخواهد بر کشور ما مسلط بشود، به نحوی که به دستور او باید این کار و آن کار را بکنیم، غلط است. قرآن به ما میگوید با یهود و نصارا دوستی تنگاتنگ نداشته باشید. رابطۀ سطحی مشکلی نیست، ولی مسلط شدن بر ما، خیر.
بنده به یاد دارم زمانی که آیتاللّه خویی میخواستند به ایران مراجعت کنند، آیتاللّه مدنی در نجف منبر رفت و گفت من خواب دیدم –خوابِ صادق- امام زمان عجّلاللّهتعالیفرجه به محمّدرضا پهلوی نهیب دادند که در کشورِ من چکار میکنی؟ برو بیرون!
یعنی اینجا کشورِ امام زمان است؛ چراکه باطنِ مردم با ائمۀ اطهار علیهمالسلام خوب است. مردم باطنِ خوبی دارند.
نکته دوم: نگویند زمان شاه بهتر بود! کجا بهتر بود؟خدا لعنت کند شاه و رضاخان را، چه فسادها کردند.
البته نصیحتِ جلودارها لازم است. ما یک فردِ کوچکی هستیم و باید نصیحت و خیرخواهی کنیم. بنای ما از اول بر نصیحت بوده و به انداۀ خودمان تکلیف داریم. آنها هم که بالاتر هستند، تکلیفشان روشن است. ولی نصیحت غیراز این است که بگویی انشاءاللّه این آخوند و سیدها بروند. اینها دین را از بین بردند! درست است که برخی عالمِ بیعمل هستند، ولی همه اینطور نیستند و نباید همه را متهم کرد.
همه باید شکر کنند و از خدا بخواهند و دعا کنند اگر خلافی هست، خداوند رفع کند. اگر افراد یا گروههایی هستند که باعث میشوند مردم در سختی بیفتند، خودش آنها را متنبّه کند. این خوب است. شما دعا کنید و دیگران هم که باید نصیحت کنند و تذکر بدهند، در زمانِ خود به تکلیفشان عمل میکنند.
[1] ـ غافر، ۸۴ و ۸۵.
[2] ـ انعام، ۱۸۵.
[3] ـ عیون أخبار الرضا، 2، 77.
[4] ـ مؤمنون، ۹۷ و ۹۸.