سوره یونس آیه ۷ و ۸ | جلسه ۷
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس | آیه ۷ و ۸ | یکشنبه ۱۳۹۶/۱۱/۰۸ | جلسه ۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُوا بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ اطْمَأَنُّوا بِهَا وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ (۷)
کسانی که به لقاء ما امید ندارند و به زندگی دنیا راضی شدند و به آن آرامش یافتند و آنان که از آیاتِ ما غافل هستند.
أُولٰئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (۸)
بهخاطرِ آنچه میکردند، جایگاهشان آتش است.
إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا؛ «رجا» یعنی امید. لا یرجون یعنی امید ندارند. «لقاء» یعنی دیدن، همنیشنی، نشست و برخاست.
پساز صحبت از کفّار و بیاعتقادی آنها و ایرادهایی که به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله میگرفتند و نسبتهای ناروایی که به ایشان میدادند، همچنین اشاره به توحیدِ پروردگار و آیاتِ او؛ از خورشید و ماه و آسمان و زمین و عرش و شب و روز و غیره و تأکید بر اینکه این آیات برای کسانی مفید است که بخواهند عالم شوند و باتقوا باشند، حال در اینجا خدای تعالی دربارۀ کسانیکه منکرِ لقاء پروردگارند، سخن به میان میآورد؛ آنها که اعتقادی به معاد ندارند و میگویند وقتی انسان مرد، خاک میشود و خاکش پخش میشود و معادی در کار نیست.
﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ﴾[1]
«جز همین زندگی دنیای ما چیزی نیست. میمیریم و زنده میشویم و هرگز برانگیخته نمیشویم.»
این افراد امید به لقاء پروردگار ندارند. امّا لقاء پروردگار چیست و داشتن و نداشتنش چه اثری دارد؟
لقاء خدا به معنی ثوابهای اوست که در اثر اعمال خوب و تهذیبِ نفس عنایت میکند. همچنین لقاء صفات پروردگار است. مقداری از صفات پروردگار در خود انسان وجود دارد و [مقداری در گرو] رسیدن به کسانی است که این صفات را دارند؛ یعنی پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام. ایشان رفقای مؤمنان هستند، امّا کسیکه امید به لقاء خدا ندارد، خدا و پیامبر را چرا قبول داشته باشد؛ لذا ایشان را انکار میکند و اعتباری برایشان قائل نیست. همچنین بهشت و جهنّم را هم قبول ندارد. در مقابل، امید به لقاء پروردگار یعنی انگیزهای برای دنبال کردن آنها در انسان وجود باشد و مطابقش عمل کند.
وَ رَضُوا بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ اطْمَأَنُّوا بِهَا؛ کسانی که به لقاء پروردگار امید ندارند و خدا و قیامت را هم قبول ندارند و مرگ را نابودی میدانند، قهراً باید درونشان را چیز دیگری پر کند؛ به همین دلیل دنبال دنیا میافتند [و به آن تکیه میکند].
هرکسی علاقه و محبّتی دارد و باید درونش را یا عشق به دنیا پر کند یا عشق به آخرت و خدایی که همراهش است، ولی این شخص آن را به حیاتِ دنیا میزند و راضی به آن میشود؛ یعنی آرامشش به همین زندگی دنیاست. اینها آیات خدا را میبینند، ولی خود را به غفلت میزنند.
وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُون؛ آیات خدا چیست؟ هرچه در این عالم است، آیۀ خداست. برخی را در آیات قبل برشمرد؛ آسمان، زمین، کرات، شب و روز و… بهعلاوه پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله قرآن و پیامبرانی که نشانههایی از خدای تعالی داشتند و در قرآن و تاریخ ثبت است؛ اینها همه آیاتِ پروردگار است که کافران از آنها غافل هستند و کاری به آنها ندارند.
أُولٰئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُون؛ کسیکه چنین وضعی دارد، جایگاهش همین الآن آتش است؛ یعنی صورت باطنی دنیا آتش است.
آنکه محبّتِ دنیا دارد و بدان راضی شده و با آن آرامش مییابد، دیگر در باطنش چیزی نیست که واقعاً راضی و خشنودش کند؛ چون بر طلبِ خدای تعالی خاک ریخت و آن را پوشاند. چنین کسی وقتی از یک سو، از خدای تعالی غافل شد و از سوی دیگر با آمدنِ مرگ، دنیا را از دست داد و دیگر چیزی برایش نماند، میسوزد؛ مثل کسیکه از بهترین محبوب و معشوقش جدا شده است. این سوختن همان آتشی است که برای روحش فراهم کرده است.
کسانیکه به لقاء خدا امید ندارند و به حیات دنیا راضی شدند و به این دنیا آرامش یافتند، چند دستهاند؛ یک دسته کسانی هستند که مال روی هم میگذارند؛ انفاق نمیکنند؛ واجباتشان را نمیدهند و همینطور جمع میکنند؛ از مال و خانه و باغ و… کسانی که به این چیزها خشنودند، میگویند ما هرچه میخواهیم فراهم است. بهخصوص فرزندانشان [که همهچیز بدون دردسر] برایشان مهیّا شده است و قهراً زمینۀ کارهای زشت هم برایشان فراهم است. این افراد با همین چیزها آرامشی پیدا میکنند که البته سطحی و موقت است. خندههای عجیب و غریب میکنند و خود را به آنچه دارند مشغول میسازند.
دستۀ دیگر هیچ ندارند؛ نه خانه، نه زندگی، نه پول و نه هیچچیز. لقاء خدا را هم قبول ندارند و میگویند این حرفها بیاهمیت است. بعضی خانوادههای خیلی فقیر که در فقرِ مطلق بهسر میبرند، بهخصوص جوانها و نوجوانهاشان اینطور هستند. عدهای از اینها با اعتیاد یا مشغول شدن به کثافتکاریهایی مثل دزدی یا تعرض به نفوس و اعراضِ مردم خود را به حیات دنیا راضی میکنند و به این چیزها خوشاند.
دستۀ دیگری هم هستند [که از لحاظ اجتماعی و اقتصادی بینِ این دو قرار دارند؛ یعنی] نه مثل گروه اول ثروتمند هستند و نه مثل گروه دوم فقیرِ مطلق. زندگی بدی ندارند، امّا وقتی به بالادستِ خود نگاه میکنند، دچارِ شک و تردید میشوند. ممکن است مسلمان هم باشند، ولی همیشه اسیر شک و شبههاند، نفس و شیطان هم در این میان به شکشان دامن میزند. این گروه بر اثر ناراحتیهایی که میبینند، بهتدریج زبان به اعتراض میگشایند که این چه عدالتی است که خدا دارد؟ اگر خدا هست، چرا ما اینطوریم و آنها آنطورند؟ آنقدر چون و چرا میکنند تا آخر یا دیوانه میشوند یا مرضهای دیگر میگیرند.
این سه گروه امیدی به لقاء خدا ندارند. افرادِ دیگر هم ممکن است به شکلِ دیگری باشند.
امّا کسانِ دیگری هم هستند که امید به لقاء پروردگار دارند و برای آن کار میکنند؛ گرچه تعدادشان نسبت به جمعیتِ بشر انگشتشمار است. انسان ساخته شده برای خدای تعالی، ولی آنکه قید میزند و ایمان به خدا و امید به لقاء او در قلبش رسوخ میکند، بسیار اندک است. درمیانِ گروههای اول و دوم و سوم که پیشاز این اشاره شد، جز اندکی یافت نمیشوند. این در جوامعِ اسلامی است، وگرنه در دیگر جوامع که قهراً کار سختتر است.
لقاء پروردگار یعنی چه و آثارش چیست؟
هرکس با دید و فهمِ خود به لقاء پروردگار مینگرد. کسیکه نماز میخواند؛ پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهمالسلام را قبول دارد؛ در مجالسشان شرکت میکند، اولین چیزی که در این باره بهنظرش میرسد، شاید این باشد که وارد بهشت شود یا شاید بگوید به خدا نزدیک شوم یا به حضرات معصومین علهیمالسلام نزدیک شوم و همنشینِ آنها باشم یا از نعمتهایی که در آخرت است بهرهمند شوم؛ اینها همه درست است.
حال ببینیم اگر کمی فکر بالاتر رود، لقاء خدا برای کسانی که قدمهای زیادی برداشتهاند و خداوند معرفتِ کامل را نصیبشان کرده؛ مثل پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام و کسانی که به ایشان نزدیک بودند، چگونه است؟
وقتی از ایشان بپرسید لقاء پروردگار چیست؟ میگویند یعنی با خدایی که همراهتان است آشنا شوید و کاملاً برایتان محسوس شود که او همراه همه است؛ «هو معکم این ما کنتم». بهقولِ پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله: «اللهم ارنا الاشیاء کما هی» یعنی همهچیز را آن طور که هست به ما نشان بده. یعنی وقتی به موجودات نگاه میکند؛ به گلها، ریاحین، حیوانات و… از این آیات پی به خدای تعالی و صفاتِ جمال و جلال او میبرد و با قلب و روحش حضور پروردگار را حس میکند. اگر این التفات ۲۴ ساعت باشد، خیلی مهم است. پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام اینطور بودند و از خدا میخواستند یک لحظه هم غافل از این نباشند.
آثارِ امید به لقاء پروردگار چیست؟ مواظبت بر انجام واجبات و ترک محرمات اولین اثرِ امید به لقاء پروردگار است که از آن به «عمل صالح» تعبیر میشود و در آیۀ بعد به آن اشاره میشود. اثرِ دیگر آن «اخلاص» است. اخلاص دو قسم دارد؛ یکی اینکه در انجام واجب و ترک حرام هیچ نظری جز خدای تعالی ندارد و کارش برای خوشامدِ مردم نیست. قسمِ دیگر و البته سختترِ اخلاص این است که بهطورِ کلی ریا از درونش بریده شود و اصلاً در این فکر نباشد که به مردم نشان بدهد آدمِ خوب و مؤمنی است. علامتِ آن هم این است که از تعریف مردم فرار میکند و تمجید یا تکذیبِ دیگران هیچ اثری بر او ندارد؛ به فرمودۀ امام باقر علیهالسلام: «بدان که ولیّ ما نمیشوی، مگر آنوقت که اگر همۀ مردم شهر بگویند: مردِ بدی هستی، ناراحت نشوی و اگر همه بگویند: مردِ خوبی هستی، دلخوش نگردی، لکن خود را به کتاب خدا عرضه نما!» [2]
اثرِ دیگر امید به لقاء پروردگار این است که سعی میکند اخلاقِ ناپسندش را بهتدریج از درون خود پاک کند. خدا هم کمکش میکند و حرکتش میدهد؛ یعنی وقتی قدمهایی در این راه برداشت، خداوند به او میفهماند که الآن سوءظن دارد؛ کینه دارد یا بخل و حسد و سایر صفات بد را دارد و راه برطرف کردن آنها را هم نشانش میدهد.
کسیکه امیدِ لقاء خدا را دارد قهراً چیزهایی را که آیه برشمرد، درونش کم میشود؛ یعنی اینطور نیست که راضی به حیات دنیا باشد. وقتی در رنج و سختی میافتد، میگوید: جای دیگری خدا برایمان مهیّا کرده است. میداند دنیا جای آسایش نیست. خشنودیاش به نماز و قرآن و دعاست؛ به مؤمنانی است که با هم مینشینند و حرفهای خوب میزنند. هرچه از دنیا نصیبش شود، شکر میکند. اگر پولِ زیاد داشته باشد، به خدا پناه میبرد و همیشه میگوید خدایا حفظم کن. نمیگذارد پولهایش روی هم جمع شود تا بعد برایش مصیبت شوند. دائم انفاق میکند. لذتش در این چیزهاست. چنین کسی دیگر «رَضُوا بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا» نیست، بلکه «رَضِیَ اللَّـهُ عَنهُم وَ رَضوا عَنهُ» است. او از خدا خشنود و خدا از او خشنود است.
خدای تعالی در سورۀ نجم میفرماید:
﴿فَأَعرِض عَن مَن تَوَلّىٰ عَن ذِکرِنا وَ لَم یُرِد إِلَّا الحَیاهَ الدُّنیا ۞ ذٰلِکَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِ﴾[3]
«از کسیکه از یاد ما رو میگرداند و جز زندگی دنیا را نمیخواهد، روبگردان ۞ نهایتِ علمِ آنها همین است.»
آخرِ فهم و علمِ اینها همین است، ولی آنها علمشان از خدا و پیامبر و صفات خدای تعالی است.
کسیکه لقاء خدا را امید دارد، آرامش و اطمینانش به دنیا نیست؛ به کارهای خوب است؛ به نشستن کنار مومنانِ خوب و حرف زدن از خداست؛ گوش دادن به قرآن و تفسیرِ آن است.
از آیاتِ خدا هم غافل نیست. آیات خدا [یعنی هرچیز ماسویاللّه.] هرچه در اطراف خود میبیند، میگوید «سبحاناللّه» «اللّهاکبر». خدایا تو اینها را خلق کردی؛ اینها همه از توست. وقتی یادِ مرگ میافتد، پناه بر خدا میبرد و عاقبت بهخیری میطلبد. ائمۀ اطهار علیهمالسلام یکی از مصادیقِ مهمِ آیات خدای تعالی هستند؛ از آنها غافل نیست؛ توسل به آنها پیدا میکند و به زیارتشان میرود.
أُولٰئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ؛ کسیکه امید به لقاء پروردگار ندارد، جایگاهش آتش است، ولی مؤمن، خیر. شاید بهرهاش از دنیا کم باشد؛ قرض، بدهکاری و گرفتاریهای دنیا زیاد داشته باشد، ولی همۀ اینها برایش سختتر از این نیست که یک وعده نمازش قضا شود. وقتی پول ندارد، صبر میکند و میگوید هروقت صلاح باشد، خدا میدهد؛ کمک میکند؛ تنهایم نمیگذارد.
آنکه به دنیا چسبیده و مال و ثروت محبوبش شده، موقعِ مرگ میسوزد، ولی آنکه محبوبش خدای تعالی است، وقتی از دنیا میرود، به همان چیزی میرسد که همیشه دنبالش بود؛ لذا از اولِ مرگ شاد و خوشحال است تا روز قیامت که خدا عنایت میکند.
مگر آدمی چقدر در دنیا میماند؟ آخرِ کارِ همه، رفتن است. پیر و جوان هم ندارد؛ همانطور که پیرها میمیرند، جوان ها هم میمیرند. هرکه آمد باید برود. امیدواریم خدا ما را با مطالبِ قرآن آشنا کند و دلمان را به یادِ خودش زنده بدارد؛ بهحق محمّد و آل محمّد!
[1] ـ مؤمنون، ۳۷.
[2]ـ تحفالعقول، ۲۸۴.
[3] ـ نجم، ۲۹ و ۳۰.