سوره یونس آیه ۷۳ و ۷۴ | جلسه ۵۵
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس آیه ۷۳ و ۷۴ | یکشنبه ۱۳۹۷/۰۷/۲۲ | جلسه ۵۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس
فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُنْذَرینَ (۷۳)
پس او را تکذیب کردند. ما هم او و کسانی را که همراهش در کشتی بودند، نجات دادیم و آنان را جانشینِ کافران کردیم و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند غرق کردیم. پس ببین عاقبتِ بیم داده شدگان چگونه است!
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدینَ(۷۴)
بعداز نوح نیز پیامبرانی بهسوی قومشان فرستادیم که برای آنان دلایلِ آشکار آوردند، ولی آنها حاضر نبودند به آنچه پیشاز این تکذیب کرده بودند، ایمان بیاورند. اینگونه بر دلهای متجاوزان مُهر میزنیم.
«فَکَذَّبُوهُ» پس او (نوح) را تکذیب کردند «فَنَجَّیْناهُ» ما او را نجات دادیم «وَ مَنْ» و کسانی که «مَعَهُ» همراه او «فِی الْفُلْکِ» در کشتی بودند «وَ جَعَلْناهُمْ» و آنها را قرار دادیم «خَلائِفَ» جانشینِ آنها (کافران) «وَ أَغْرَقْنَا» غرق کردیم «الَّذینَ کَذَّبُوا» کسانی را که تکذیب کردند «بِآیاتِنا» آیاتِ ما را «فَانْظُرْ» ببین «کَیْفَ کانَ» چگونه باشد «عاقِبَهُ» سرانجام «الْمُنْذَرینَ» بیم داده شدگان.
«ثُمَّ بَعَثْنا» سپس برانگیختیم، مبعوث کردیم «مِنْ بَعْدِهِ» بعداز او (نوح) «رُسُلاً» پیامبرانی را «إِلى قَوْمِهِمْ» بهسوی قومشان «فَجاؤُهُمْ» که برای آنها آوردند «بِالْبَیِّناتِ» دلایلِ آشکار «فَما کانُوا» اینطور نبودند، حاضر نبودند «لِیُؤْمِنُوا» که ایمان بیاورند «بِما کَذَّبُوا بِهِ» به آنچه تکذیب کرده بودند «مِنْ قَبْلُ» پیشاز این «کَذلِکَ» اینگونه «نَطْبَعُ» مُهر میزنیم «عَلى قُلُوبِ» بر دلهای «الْمُعْتَدینَ» تجاوزکاران.
خداوند قسمتی از سرگذشتِ حضرت نوح را بهطورِ خلاصه در این چند آیه بیان میکند و در سورۀ هود مفصلتر به آن اشاره میفرماید. در سورههای دیگر ازجمله اعراف و نوح هم به آن پرداخته است.
فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْک؛ مثل همیشه کافرانِ زمانِ نوح هم زیرِبارِ پیامبرِ خود نمیرفتند؛ حرفش را نمیشنیدند و او و پیروانش را بسیار اذیت میکردند. در روایت است که حضرت نوح را چنان میزدند که از هوش میرفت. چرا؟ بهخاطرِ اینکه آنها را به خدا دعوت میکرد و از پرستشِ بتها باز میداشت. بارها کشتیاش را شکستند و خداوند سگانِ نگهبان را به پاسبانی کشتی قرار داد.
تعداد اندکی به جناب نوح ایمان آوردند؛ حدود هشتاد نفر. کافران دائم آنها را اذیت میکردند و میزدند؛ وسوسهشان میکردند؛ گاهی هم نسبتهای زشت به آنها میدادند و آنان را رذل و پست میخواندند. وضعِ جامعه چنان بود که حتی فرزندِ نوح هم به او ایمان نیاورد و با کافران غرق شد.
بهراستی استقامتِ مؤمنان در زمان حضرت نوح مثال زدنی بود. صدها سال از کافران آزار و اذیت دیدند و بر ایمانِ خود ایستادند. گاهی یکیدو سال که زندگیِ انسان مختل میشود، وسوسهها از همه طرف به او هجوم میآورند؛ چرا این همه دعا کردم، مستجاب نشد؛ چرا زندگیام ازهمپاشیده؛ چرا چیزی ندارم! به بالاتر از خودش نگاه میکند و بیشتر در شک و وسوسه میافتد. حتی بهخاطرِ ناراحتیها و سختیها کمکم منکرِ همهچیز میشود. بهراستی آنها کجا و ما کجا!
وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ؛ «خلائف» جمعِ خلیفه بهمعنای جانشین است. سرانجام کافران غرق شدند و این ۸۰ نفر ماندند و جانشینِ آنها شدند.
وَ أَغْرَقْنَا الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا؛ خدا میفرماید کافران را غرق کردیم. همهجا را آب فراگرفت؛ کشتی روی آبها رفت و مؤمنان به ساحل امن رسیدند. «فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُنْذَرین».
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ؛ بعداز طوفانِ نوح و غرق شدنِ کافران تا مدتی مردم همه مؤمن بودند. با گذشت زمان و ازدیادِ جمعیت، عدهای در پی دنیا افتادند و فریبِ شیطان خوردند. وسوسههایی که همیشه دربارۀ خدا و پیامبر وجود داشته، آنها را هم وسوسه کرد. البته پیامبرانی از جانب خدا آمدند که تابعِ شریعتِ نوح بودند و زمین هرگز از حجت خالی نبود، ولی مثل همیشه عدهای جلو افتادند و مقابل پیامبران ایستاند و کافر شدند.
فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّنات فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ؛ وقتی پیامبرانی بعداز نوح آمدند، گروهی از مردم که از اول کافر بودند، مقابلِ آنها ایستادند و به نشانههایی که پیامبران آوردند، اعتنا نکردند. پس اینطور نبود که ایمان آورده باشند و بعد کافر شوند، از اول ایمان نیاورده بودند. اینها نسلهای همان نجاتیافتگانِ طوفان بودند.
کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدین؛ هرزمان پیامبران مردم را بهسوی خدا میخواندند، گروهی مقابلشان میایستادند و گاهی آنان را میکشتند. خدا میفرماید چون آنها بر کفرشان اصرار داشتند، ما هم بر دلهاشان مُهر زدیم. «معتدین» یعنی تجاوزگران. تجاوز از دینِ خودشان و از توحید پروردگار و معاد و نبوت.
بههرحال حق به گوشِ مخالفان هم میرسد. اینطور نیست که آنها حق را نفهمند. کسانی هم که منکرِ خدا و پیغمبر هستند، متوجهاند.
کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدین؛ در اثر گناهانِ زیاد، خدای تعالی قفل بر دلِ انسان میزند. صحبت از جبر نیست، صحبت از این است که عملِ خودِ شخص با او اینطور میکند. خدا چنین قرار داده که هرکس پشت کند و اعتنا نکند و مدام گناه کند، عقب میرود، تا آنجا که قلب و روحش دیگر حاضر نیست حق را بپذیرد. چنین کسی روحش به شیطان و وسوسههایش عادت کرده، لذا دیگر معنویات درونش فرو نمیرود. تا خودِ شخص نخواهد، خدای تعالی قفل بر دل او نمیزند. خودش خواست و اینطور سرش آمد. خدا داند تا کی باید در این ناراحتیها بماند و چه وضعی داشته باشد!