تفسیر سوره یونس

سوره یونس آیه ۷۱ و ۷۲ | جلسه ۵۴

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره یونس آیه  ۷۱ و ۷۲ | چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۷/۱۸ | جلسه ۵۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس

 

متن تفسیر

 

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامی‏ وَ تَذْکیری بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّهً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ (۷۱)

داستانِ نوح را برای آنها بخوان.آن‌گاه که به قومِ خود گفت: ای قومِ من! اگر مقامِ رسالتِ من و تذکراتم به آیاتِ خدا بر شما گران است، من بر خدا توکل کرده‌ام. شما هم تصمیمِ خود را بگیرید و با معبودانتان همدست شوید، طوری که کارتان برایتان پوشیده نباشد. هرکاری می‌خواهید بکنید و مهلتم ندهید.

 

فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ (۷۲)

اگر رو برگردانید، من از شما مزدی نمی‌خواهم. مزدِ من فقط بر خداست و به من امر شده از تسلیم شدگان باشم.

 

«وَ اتْلُ» تلاوت کن، بخوان «عَلَیْهِمْ» بر آنان «نَبَأَ» خبر، در اینجا یعنی سرگذشت و داستان نوحٍ «إِذْ» هنگامی‌ که «قالَ» گفت «لِقَوْمِهِ» به قومش «یا قَوْمِ» ای قومِ من «إِنْ» اگر «کانَ» بوده است «کَبُرَ» سنگین و گران «عَلَیْکُمْ» بر شما «مَقامی» مقامِ نبوتِ من «وَ تَذْکیری» و تذکراتم «بِآیاتِ اللَّهِ» به آیات خدا «فَعَلَى اللَّهِ» پس من بر خدا «تَوَکَّلْتُ» توکل کرده‌ام. «فَأَجْمِعُوا» شما هم جمع کنید «أَمْرَکُمْ» تصمیم و عزم خود «وَ شُرَکاءَکُمْ» و معبودانتان را «ثُمَّ» سپس «لا یَکُنْ» طوری که نباشد «أَمْرُکُمْ» کارتان «عَلَیْکُمْ» بر شما «غُمَّهً» پوشیده «ثُمَّ اقْضُوا» هرکاری می‌خواهید بکنید «إِلَیَّ» دربارۀ من «وَ لا تُنْظِرُونِ» و مهلتم ندهید.

«غُمّه» از غم است؛ یعنی پوشیده شدنِ بعضی چیزها. وقتی می‌گویند فلانی غم دارد، یعنی شادی‌های درونش با ناراحتی پوشیده شده. به ابر هم غَمام می‌گویند، چون آسمان را می‌پوشاند.

«فَإِنْ» پس اگر «تَوَلَّیْتُمْ» پشت کنید و رو بگردانید «فَما سَأَلْتُکُمْ» من از شما درخواست نمی‌کنم «مِنْ أَجْرٍ» هیچ پاداش و مزدی را «إِنْ» نیست «أَجْرِیَ» پاداشِ من «إِلاَّ» مگر «عَلَى اللَّهِ» بر عهدۀ خدا «وَ أُمِرْتُ» و من دستور دارم، مأمور شده‌ام «أَنْ أَکُونَ» که باشم «مِنَ الْمُسْلِمینَ» از تسلیم شدگان.

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ؛ حضرت نوح ۹۵۰ سال مردم را دعوت به خدا می‌کرد. نه سالی و ماهی یکبار، هر روز می‌گفت و تذکر می‌داد که این بت‌ها به دردِ شما نمی‌خورد؛ این‌ها خدا نیستند و کاری از دستشان بر نمی‌آید. در این مدت حدود ۸۰ نفر به او ایمان آوردند. عده‌ای هم بودند که به مردم سفارش می‌کردند بت‌ها را رها نکنید و گوش به حرف‌های نوح ندهید.

سرگذشتِ حضرت نوح در سوره‌های هود، شعراء، قمر و نوح آمده است و همه یک سنخ است. با آنکه قرآن در مدتِ ۲۳سال نازل شده، هیچ اختلافی در آن نیست. خودِ قرآن هم به این موضوع تذکر می‌دهد. حکایت‌هایی که خدای تعالی از انبیای گذشته در سوره‌های مختلف بیان فرموده، همه یک مطلب هستند و اختلافی با هم ندارند.

إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ…؛ خدای تعالی در این سوره به‌طورِ مختصر به حضرت نوح اشاره کرده، اتمامِ حجتِ او با کافران را بیان می‌فرماید. درواقع همۀ پیامبران الهی مثل هم بودند. حضرت ابراهیم، موسی، عیسی و رسول خدا خاتم انبیا محمّد بن عبد اللّه صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله همه در مقابل مشرکان و بت‌پرستان ایستادند؛ هیچ باکی از آنها نداشتند و تا آخرِ عمر از بیان توحید پروردگار خسته نشدند و یک قدم عقب نرفتند. اگر جناب نوح پس‌از قرن‌ها تبلیغ تقاضای نزول عذاب کرد و از خدا خواست کافران را مهلت ندهد، به‌خاطرِ این بود که قبلاً خدای تعالی به او فرموده بود دیگر کسی به او ایمان نمی‌آورد.

﴿وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً﴾[1]

«نوح گفت: پروردگارا هیچ‌یک از کافران را در زمین باقی نگذار!»

فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ؛ حضرت نوح به کافران اعلام کرد که من بر خدا توکل کردم؛ یعنی من کسی جز او ندارم و تکیه‌گاه و پناهم در مقابل شما فقط اوست.

طلابی که برای خدا درس می‌خوانند و تبلیغ می‌کنند، باید بدانند وظیفۀ ما این است که اولاً: به احکام خدا عمل کنیم و ثانیاً: احکامِ الهی را به مردم ابلاغ کنیم؛ یعنی واجب و حرام و مستحب و مکروه را برایشان بگوییم و نصایح قرآن را به آنها تذکر بدهیم. [در این راه به خدا توکل می‌کنیم و] کاری نداریم مردم عمل می‌کنند یا خیر. دوستان طلبه هرجا هستند؛ در مساجد، حسینیه‌ها، مدارس، دانشگاه‌ها تبلیغ برایشان واجب است. این غلط است که بگویند چون فایده‌ای ندارد، تذکر نمی‌دهم و تبلیغ نمی‌کنم. ﴿وَ ما عَلَى‏ الرَّسُولِ‏ إِلاَّ الْبَلاغُ‏ الْمُبینُ﴾[2]. اگر کسی حرف شنید، خوشا به حالش! خداوند به او عنایتِ بیشتری می‌کند، اگر هم نشنید، ما نباید خسته شویم، حتی اگر دوسه نفر هم به مسجد می‌آیند، شما رها نکنید.

سایر مؤمنان هم باید تا آنجا که می‌‌توانند تذکر بدهند؛‌ به خانواده، مخصوصاً به فرزندان تذکر بدهید نماز بخوانند، با حجاب باشند، گناه نکنند و… اگر حرف نمی‌شنوند، خسته نشوید. نه یکبار، نه دوبار، هرروز بگویید و نصیحت کنید. این تذکرِ خداست. خدای تعالی که فقط قصه نمی‌گوید. ما مریدِ قرآن هستیم و می‌خواهیم قرآن جلودارمان باشد. این دستور قرآن است.

نگو این‌قدر گفتیم و نوشتیم، کسی اعتنا نکرد. ما تکلیف داریم موعظه و نصیحت کنیم، ولو تکرار باشد.

شما هم که مدرسه و دانشگاه می‌روید، با جوان‌ها صحبت کنید. نگو این‌ها سربه‌راه نمی‌شوند. نگو می‌خواهند مرا هم با خود ببرند. شما محکم باش و دست از عقایدت و از آنچه فهمیدی برندار. در عین حال با آنها هم صحبت کن. نگو مسخره‌ام می‌کنند! با آنها رفیق شو؛ حرف‌های خوب برایشان بزن؛ به نماز دعوتشان کن. اگر هم شبهه‌ای انداختند که نتوانستی جواب بدهی، از اهلش بپرس و تحت تأثیرِ آنها قرار نگیر! نگو اعتنا نمی‌کنند. تکلیف داری و باید بگویی، ولی با احترام، نه با دعوا. هرچه می‌خواهند مسخره کنند، تو کارِ خودت را محکم انجام بده. به اندازه خود هرچه فهمیدید، به دیگران هم بگویید و آنها را به‌سوی خدا بکشانید.

امّا نسبت به درون خودمان هم وظیفه‌ای داریم. یکی از دشمنانِ بزرگِ ما نفسمان است. این نفسِ بی‌پیر دست‌بردار از سرِ ما نیست. وقتی می‌خواهد انسان را به‌سوی دنیا بکشد، می‌گوید کسی‌که نان ندارد، ایمان ندارد. این چه حرفی است! خدای تعالی رازق است.

این نفس به این زودی سر زیربارِ خدا نمی‌برد و بنایش این است که با خدا مخالفت کند؛ لذا باید همواره با او مجاهده کرد. باید دائم از خدا بخواهیم کمک کند بر او فائق شویم. نکند ناگهان در شهوات بیفتیم؛ مبادا به جان و مال مردم تعرض کنیم، به ناموسشان چشم بدوزیم و امثال این‌ها. باید همیشه مواظب نفس بود. از دوستان نوجوانی که هنوز بالغ نشده‌اند تا آنها که به پیری رسیده‌اند، همه باید مراقبِ نفس باشند! باید به او خطاب کنی که ای نفس دست از سرَت برنمی‌دارم؛ مثل حضرت اباالفضل العباس علیه‌السلام که فرمود:

یا نَفْسُ لا تَخْشَی مِنَ الْکُفَّارِ               وَأَبْشِری‏ بِرَحْمَهِ الْجَبَّارِ

مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ الُمخْتارِ                      قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِمْ یَسارِی‏

فَأَصْلِهِمْ یا رَبِّ حَرَّ النَّار

اى نفس! از کفار هراسى نداشته باش. تو را بشارت باد به رحمت خداوند و همنشینى با پیامبر بزرگ و برگزیده. اینان دست چپم را به ستم قطع کردند، خدایا حرارت آتش را به آنان بچشان.

مولای ما اباالفضل و امام حسین علیهما‌السلام است. ما تابع ایشان هستیم؛ پس به نفس خطاب می‌کنیم «یا نَفْسُ لا تَخْشَ مِنَ الْکُفَّارِ» ای نفس از کفّار نترس!

آنها هم که خدای تعالی نصیبشان کرده و جلوتر رفته‌اند، در خطراتِ دیگری هستند و البته خطراتشان بدتر از ماست. اگر پناه بر خدا افتادند، بازگشتشان خیلی سخت است. ماندنشان سخت و بازگشتشان هم سخت است. هرچه انسان بالاتر رود، سقوطش بدتر می‌شود؛ لذا همه باید به خدا پناه ببریم و هرگز نباید به این نفس اطمینان کنیم!

فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُم؛ چرا حضرت نوح به کافران گفت همه دست به دست هم دهید و علیه من اجماع کنید؟ او قرن‌ها آنها را دعوت کرده بود و آنها ایمان نیاورده بودند. حال که معلوم بود کار به آخر رسیده، می‌گوید جمع شوید و هرکاری می‌خواهید بکنید و مهلتم ندهید، امّا بدانید که من بر خدا توکل کردم و تسلیمِ او هستم. چیزی از خودم ندارم و تکیه‌گاه من اوست. اگر او کنار رود، هیچ نیستم؛ پس «توکلت علی اللّه» خدا همه‌کارۀ من است. شما که می‌خواهید مقابل من بایستید، درواقع می‌خواهید با خدا مبارزه کنید. اگر من تنها باشم، می‌توانید با چند نفر مرا بکشید، امّا خدای تعالی پشتیبان و مولای من است.

بنده و شما هم اگر تبلیغ می‌کنیم و اگر حتی هزاران نفر را با خدا آشنا می‌کنیم، باید بدانیم که هیچ‌کاره‌ایم. خدا پشتیبانِ ماست و توفیق می‌دهد. ای امام خمینی شما که آمدی و مردم یک کشور را آزاد کردی، آیا جز این بود که خدای تعالی پشتیبانت بود؟‌مگر تو همان نبودی که سال ۴۲ قیام کردی و دستگیر و تبعید شدی؟ چطور شد شما را در هواپیما نکشتند؟پس ‌این کارِ خداست.

یادمان باشد در مقابل پروردگار هیچیم. به اندازۀ مگسی هم نیستیم. قرآن می‌فرماید اگر مگسی از شما چیزی برباید، نمی‌توانید آن را پس بگیرید. ما این‌طور هستیم؛ این‌قدر ضعیف هستیم. اگر پروردگار عالم نظر لطفی به ما نداشته باشد، نه می‌توانیم ایمانِ درستی داشته باشیم، نه می‌توانیم عبادت درستی به‌جا آوریم و نه می‌توانیم آدمِ درستی باشیم. باید نظر او باشد.

پس چه کنیم؟ باید همیشه بگوییم خدایا کمکم کن. ائمۀ اطهار علیهم‌السلام ظهور اسماء و صفات خدا هستند، باید بگوییم یا علی کمکم کن؛ یا امام زمان کمکم کن.

گاهی اوقات انسان فکر می‌کند کاره‌ای است و مدعی می‌شود. حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت می‌فرمود: شخصی خدمت آیت‌اللّه قاضی رسید و گفت می‌خواهم امام زمان را ببینم. گفتند تو نمی‌توانی. اصرار کرد که می‌توانم و می‌خواهم و چندین بار گفت. سرانجام آیت‌اللّه قاضی گفتند فردا روزه بگیر، در مسجد سهله نزدیک مقام حضرت با وضو و توجه بنشین و منتظر باش.

او هم آمد و نشست. مدتی گذشت، صدایی شنید که فلانی منتظر باش  که حضرت می‌خواهند تو را مشرف کنند.

گاهی انسان امام زمان را می‌بیند و نمی‌شناسد، ولی اگر امام بخواهند با اعلانی که شخص بفهمد، تشریف بیاورند، تحملش خیلی سخت است. این شخص نیز نتوانست تحمل کند. هیبتِ این حرف وحشتی در دلش انداخت که پا به فرار گذاشت و آن‌قدر رفت تا از خستگی بر زمین افتاد.

کمی که حالش جا آمد، با خود گفت چرا این کار را کردم؟ مقداری به خودش دلداری داد و برخاست. دوباره به مسجد آمد و وضو گرفت و همان‌جا به نماز ایستاد. دوباره صدا بلند شد که فلانی منتظر باش که حضرت می‌خواهند تو را مشرف کنند. باز نتوانست تحمل کند و بدتر از دفعۀ قبل وحشت‌زده از مسجد گریخت. بار سوم هم همین اتفاق افتاد تا دست برداشت. وقتی خدمت آیت‌اللّه قاضی رسید، به ایشان گفت شما درست گفتید من نمی‌توانم.

چرا نمی‌تواند؟ چون خودش را می‌بیند. اعمال خود را می‌بیند و حاضر نیست دست از خودش بردارد. امام زمان چرا پیش کسی‌ بیاید که فقط دور خودش می‌چرخد؟

 

[1] ـ نوح، ۲۶.

[2] ـ عنکبوت، ۱۸.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است