سوره یونس آیه ۶۰ و ۶۱ | جلسه ۴۶
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس آیه ۶۰ و ۶۱ | یکشنبه ۱۳۹۷/۰۶/۰۵ | جلسه ۴۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس
وَ ما ظَنُّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (۶۰)
و کسانی که به خدا دروغ میبندند چه گمانی در روز قیامت دارند؟ بهراستی خداوند به همۀ مردم فضل و بخشش دارد ولی بیشترشان شکرگزار نیستند.
وَ ما تَکُونُ فی شَأنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفیضُونَ فیهِ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (۶۱)
در هیچ کاری نباشی و هیچ بخشی از قرآن را نخوانی و هیچ کاری نکنید، مگر آنکه ما شاهدِ شما هستیم، هنگامی که مشغولِ آن هستید. و کمترین ذرهای از پروردگارِ تو مخفی نیست؛ نه در زمین و نه در آسمان و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر اینکه در کتابِ مبین ثبت است.
«وَ ما» و چیست «ظَنُّ الَّذینَ» گمانِ کسانی که «یَفْتَرُونَ» افترا میزنند «عَلَى اللَّهِ» بر خدا «الْکَذِبَ» به دروغ «یَوْمَ الْقِیامَهِ» در روز قیامت؟ «إِنَّ اللَّهَ» بهراستی خداوند «لَذُو فَضْلٍ» صاحب فضل و بخشش است «عَلَى النَّاسِ» بر مردم «وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ» امّا بیشترشان «لا یَشْکُرُونَ» شکر نمیکنند.
«وَ ما تَکُونُ» و نیستی «ما» در اینجا نافیه است. «فی شَأنٍ» در حالِ انجامِ کاری «وَ ما تَتْلُوا» و تلاوت نمیکنی «مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ» بخشی از قرآن را «وَ لا تَعْمَلُونَ» و انجام نمیدهید «مِنْ عَمَلٍ» کاری را «إِلاَّ» مگر اینکه «کُنَّا» هستیم «عَلَیْکُمْ شُهُوداً» شاهدِ شما «إِذْ» هنگامی که «تُفیضُونَ فیهِ» مشغولِ آن هستید «وَ ما یَعْزُبُ» و پنهان نیست «عَنْ رَبِّکَ» از پروردگار تو «مِنْ مِثْقالِ ذَرَّهٍ» به اندازۀ ذرهای «فِی الْأَرْضِ» در زمین «وَ لا فِی السَّماءِ» و نه در آسمان «وَ لا أَصْغَرَ» و نه کوچکتر «مِنْ ذلِکَ» از آن «وَ لا أَکْبَرَ» و نه بزرگتر «إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ» مگر اینکه در کتاب مبین ثبت است.
وَ ما ظَنُّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَه؛ آیه بیشتر خطاب به علمای یهود و مشرکان است که چیزهایی را از خود به خدا نسبت میدادند، امّا منحصر به آنها نیست و مسلمانانی را هم که بهخاطرِ مقاصد دنیوی این کار را میکنند دربر میگیرد، حتی کسانی که به شوخی به خدا دروغ میبندند هم کار غلطی میکنند. عالمِ نااهل، یهودی مسیحی و مسلمان ندارد؛ هرکس مقداری درس بخواند و بهخاطرِ جلوۀ دنیا، دینش را بفروشد، خطاکار است؛ مثل زمان شاه که بعضی خیلی علم داشتند، ولی از درباریان شاه بودند و او را تقویت میکردند.
خدای تعالی میفرماید گمانِ این افراد در روز قیامت چیست؟ درون خود را نگاه کنند، ببیند خداوند با کسیکه به او دروغ میبندد، باید چه معاملهای کند؟ جزای عالمِ یهودی یا نصرانی یا مسلمانی که دینِ مردم را خراب میکند چیست؟ یقیناً اگر انصاف دهد و کمی با خودش خلوت کند و خیالاتش کنار رود، میگوید اشتباه کردم و استحقاقِ عِقاب دارم.
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاس؛ فضلِ خدا بر مردم -و نه مؤمنان- زیاد است، لکن بیشترشان شکر نمیکنند. وقتی به تاریخ نگاه میکنید، میبینید فرعون با آنهمه خباثتی که داشت؛ ادعای خدایی که میکرد؛ آدمهایی که کشت؛ شکمهای مادرانی که درید، باز خدای تعالی به موسی فرمود با نرمی با او سخن بگویید؛ «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنا»[1] اگر قبول کرده بود بود، با همۀ گناهانش پذیرفته میشد؛ زیرا بهواسطۀ او هزاران نفر به موسی ایمان میآوردند و نجات پیدا میکردند. این فضل پروردگار است که حتی به فرعون هم بیشاز چهل سال مهلت داد. قوم نوح این همه پیامبر خدا را اذیت کردند و کتکش زدند طوریکه غش میکرد و از هوش میرفت، ولی خدا سالها مهلتشان داد.
خدا با ما هم همینطور است. گاهی کسی سالها گناه میکند و خدا مهلتش میدهد، ناگهان آخرِ عمر توبه میکند و خدا میبخشدش. او مردم را خلق نکرده تا عذابشان کند. میخواهد به آنها عنایت کند، امّا هرچه میگوید بیایید، اعتنا نمیکنند.
وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُون؛ بهجای اینکه شکر کند، [دشمن خدا میشود.] اگر چند بار دعا کرد و مستحاب نشد، قهر میکند؛ نماز نمیخواند و کفر میگوید. چه میگویی بندۀ خدا، سر تا پایت نعمتِ خداست! اگر مدتی زندگیات پایین و بالا شد یا همسر و فرزندت اذیتت کردند، باید ناشکری کنی و بدِ خدا را بگویی؟! خدای تعالی میفرماید ما همیشه به این مردم عنایت داریم و اینهمه نعمت به آنها دادیم، امّا شکرگزار نیستند.
وَ ما تَکُونُ فی شَأنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ؛ شأن یعنی مطلقِ هر کاری؛ اعم از اینکه در فکری باشی یا نگاهی کنی یا حرفی بزنی، خلاصه در هر حالی.
اعتقاد شیعه بر این است که پیامبر و امام، معصوم هستند و هرگز گناه یا اشتباهی، عمداً یا سهواً انجام نمیدهد؛ چون در غیر این صورت مردم نمیتوانند به آنها اعتماد کنند و وقتی سخنی از خدا میگویند، احتمالِ اشتباه در آن داده میشود. اگر گفتیم پیامبر سهو میکند، باید در همهچیز احتمال سهوِ ایشان را بدهیم. این هم البته لطفِ خدا به ما بشر است که چنین راهنمایانِ کاملی برای هدایتمان برگزید و آنها را تافتۀجدابافته قرار داد.
بااینحال خداوند در این آیه خطاب به پیامبر میفرماید در هر حالی باشی، خدا شاهدِ توست و تو را می بیند. علت این خطاب آن است که گناه نکردنِ پیامبر و امام به اختیارِ خودشان است، نه از سرِ اجبار.
توضیح: پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام به عنایت پروردگار پیشاز رسیدن به مقامِ نبوت یا امامت [یعنی از همان ابتدای تمییز] آثار گناه را ملتفتاند و زشتی و تعفنِ آن را میفهمند؛ لذا به آن نزدیک نمیشوند؛ مثل کسیکه بوی گندِ نجاست را میفهمد و آن را نزدیک دهانش هم نمیکند، حتی اگر در خواب باشد. نهفقط معصومین، اولیای خدا هم همینطور بودند؛ امثال آیتاللّه قاضی، آیتاللّه انصاری، آیتاللّهالعظمی نجابت و دیگران. گاهی میشد لقمهای نزدیک دهان میبردند، ولی فوراً متوجه میشدند و در دهان نمیگذاشتند. این اجتناب از گناه به اختیارِ خودشان است و امام و پیامبر باید از اول اینطور باشند. چون اختیار است، باید خدای تعالی دائم گوشزد کند که مراقب باشید؛ حواستان باشد؛ مبادا اشتباهی کنید!
وقتی حضرات معصومین علهیمالسلام اینهمه از خدا میترسند و اینهمه گریه و ناله از خوفِ خدا میکنند، آیا به زور و اجبار است؟! اگر اینطور باشد که فایدهای ندارد و درجهای محسوب نمیشود. باید به اختیار خودشان باشد و البته خدا هم کمکشان میکند؛ چون قرار است امام و راهنمای مردم باشند.
هشدارهای خدای تعالی به پیامبر در آیات مختلف آمده است؛ ازجمله در این آیه:
﴿وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾[2]
«صبوری کن با کسانی که صبح و شام پروردگار خود را میخوانند و رضای او را میطلبند. در طلبِ زیباییهای زندگی دنیا چشم از آنها برمدار! و از کسیکه قلبش را از یادِ خود غافل کردیم و تابعِ هوای نفسش شد و کارش زیادهروی است، پیروی مکن!»
بعضی پیامبران ترکِاولیٰ کردند و گرفتار شدند؛ مثل حضرت داود که چهل روز مبتلا شد یا ایوب که هفت سال تبعید شد یا یعقوب که در فراقِ یوسف چهل سال گریه کرد.
وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفیضُونَ فیه؛ «فیض» در لغت یعنی جاری شدن. وقتی رودخانه جاری میشود، میگویند فاضَ. ریختنِ اشک را هم فیض میخوانند. این عبارت گاهی به معنی فرورفتن هم میآید؛ یعنی کاری که انسان در آن فرومیرود و همۀ فکر و ذکرش مشغولِ آن میشود؛ انگار همۀ مغزش در جریانِ این کار میفتد.
خدای تعالی در این قسمتِ آیه به همه و نهفقط پیامبر میفرماید: در حال انجامِ هر کاری باشید، خداوند حاضر و ناظر و شاهدِ شماست. امّا خدای تعالی چطور شاهدِ اعمالِ ماست؟
شاهد کسی است که در مکانی حاضر بوده و چیزی را با چشم دیده و با گوش شنیده؛ دراینصورت میتواند نزد قاضی حاضر شود و شهادت دهد. وقتی خدای تعالی میفرماید ما شاهدِ اعمالِ شما هستیم، یعنی شما هرجا باشید و در هر حال و مشغولِ هر کاری باشید، ما حضور داریم و شما را میبینیم؛ «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم»
﴿ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَهٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَهٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾
«هیچ نجوایی میانِ سه نفر نیست، مگر اینکه خدا چهارمینِ آنهاست و نه میانِ پنج نفر، مگر اینکه او ششمینِ آنهاست و نه کمتر از آن و نه بیشتر، مگر اینکه او با آنهاست، هرجا که باشند، سپس روز قیامت آنها را از آنچه میکردند باخبر میکند. بهراستی خداوند بر همهچیز داناست.»
فعلاً به این مطلب اعتقاد داشته باشید و حرفِ پیامبرِ صادق را قبول کنید تا بهتدریج و با خواستن از خدا، از اعتقاد بالاتر بیایید و به «علمالیقین و عینالیقین و حق الیقین برسید که همه را خداوند باید عنایت فرماید.
﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ۞ ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً ۞ فَادْخُلی فی عِبادی ۞ وَ ادْخُلی جَنَّتی﴾[3]
«اى نفسِ اطمینان یافته ۞ خرسند و خداپسند بهسوى پروردگار خود باز گرد ۞ و در میان بندگان من درآ ۞ و در بهشتم داخل شو!»
[1] ـ طه، ۴۴.
[2] ـ کهف، ۲۸.
[3] ـ فجر، ۲۷ تا ۳۰.