تفسیر سوره یونس

سوره یونس آیه ۵۹ | جلسه ۴۴

 

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره یونس آیه ۵۹ | چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۵/۲۹ | جلسه ۴۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس

 

متن تفسیر

 

 

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ (۵۹)

بگو آیا رزقی را که خدا بر شما نازل کرده، دیده‌اید که برخی را حرام و برخی را حلال کرده‌اید؟ بگو آیا خدا به شما اجازه داده یا بر خدا دروغ می‌بندید؟

 

«قُلْ» بگو «أَ» آیا «رَأَیْتُمْ» دیده‌اید. أرأیتم گاهی به معنای «به من خبر دهید» هم می‌‌آید. «ما أَنْزَلَ اللَّهُ» آنچه خدا نازل کرده «لَکُمْ» برای شما «مِنْ رِزْقٍ» از رزق و روزی «فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ» پس شما قرار دادید برخی از آن را «حَراماً وَ حَلالاً» حرام و حلال؛ یعنی رزقی را که خدا برای شما نازل کرده، از پیشِ خود برخی را حرام شمردید و برخی را حلال. «قُلْ» بگو «آللَّهُ» آیا خدا «أَذِنَ لَکُمْ» به شما اجازه داده «أَمْ» یا «عَلَى اللَّهِ» بر خدا «تَفْتَرُونَ» دروغ و افترا می‌‌بندید؟

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْق؛ چه چیزی باعث شده رزقی را که خدای تعالی برای شما کرده، حلال و حرام می‌‌کنید؟ «ما أنزَلَ اللّه» رزقی که خدا نازل کرده، از کجاست؟ در سورۀ حجر می‌‌فرماید:

﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ‏ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[1]

«و هیچ‌چیز نیست مگر اینکه خزانه‌اش نزد ماست و آن را جز به مقدار معیّن نازل نمی‌‌کنیم.»

در سورۀ ذاریات می‌‌فرماید:

﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ ۞ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ﴾[2]

«روزیِ شما و آنچه وعده داده می‌‌شوید در آسمان است ۞ سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این حق است، مانند سخن گفتنتان.»

رزق و روزی بر دو قسم است؛ مادی و معنوی. از این دو آیه و همچنین آیات دیگرِ شبیه این متوجه می‌‌شویم نعمت‌های معنوی که خدای تعالی نصیب ما می‌‌کند؛ مثل خلقیاتِ خوبی که در ما ظاهر می‌‌شود و خلقیات بد به‌تدریج ازبین می‌‌رود، مالِ این دنیا نیست؛ مثلاً حسن‌خلق یا تواضع پیدا می‌کنیم، این‌ها معنوی است و معنویات مربوط به روح و روح از عالم غیب است؛ لذا رزق معنوی، از پایین‌ترین درجۀ آن تا برسد به معرفت پروردگار، از عالم غیب نازل می‌‌شود و منظور از آسمان در اینجا همین است، نه این آسمانِ محسوس.

بنابراین منظور از آسمان در اینجا آسمانِ معنوی و عالمِ بالاست، نه این فضایی که می‌بینید و کهکشان‌های بسیار و کراتِ بی‌شماری در آن است. این آسمان هم نشانه‌ای از عظمت پروردگار و دلیلِ علم و قدرتِ بی‌انتهای اوست. میلیاردها ستاره در آن وجود دارد که هرکدام مرکز منظومۀ خویش هستند و مدارِ جداگانه‌ای دارند و همگی به جای نامعلومی حرکت می‌کنند. همۀ این‌ها فضای مادی و عالم ناسوت است که برخی گفته‌اند از ۵ فضای نوری و ۲ فضای تاریک تشکیل شده. آسمانِ معنوی ورای این عالم و محیط بر آن است. طبق روایت همۀ این عالم با آسمان‌ها و کهکشان‌هایش در مقابل عالم ملکوت مثل یک انگشتر یا یک ریگ در صحراست. بعداز ملکوت، جبروت است و بعداز آن لاهوت. این‌ها مراحلِ سیرِ انسان به‌سوی کمال است که البته فهمِ انسان به این زودی به آن نمی‌‌رسد و باید مقداری طول بکشد. مهم‌تر از همه اینکه خالقِ این عوالم خدای تعالی است که جسم نیست، مکان ندارد و با چشم دیده نمی‌‌شود؛ پس باید چشم دل باز کنیم و از آیاتش او را بشناسیم.

رزق و روزی مادی ما نیز از غیب است. نعمت‌های ظاهری که خدای تعالی عنایت می‌‌کند، در همین عالم است، ولی کیست ‌که این‌ها را به‌وجود می‌‌آورد و پرورش می‌‌دهد؟ بی‌شک دستِ قدرتِ خدای تعالی بر این‌ها حاکم است؛ اوست که [به خورشید دستور تابش می‌‌دهد؛ بادها را می‌‌فرستد؛ باران نازل می‌‌کند و] دانه را در دل خاک می‌‌شکافد. او بشر را از نطفه‌ای به‌وجود می‌‌آورد. مراحلی که بر این نطفه می‌‌گذرد و تبدیل به علقه و مُضغه می‌‌شود تا وقتی که انسان می‌‌گردد و همچنین در سایر حیوانات، از این عالم نیست؛ از غیب است؛ دستِ قدرتِ خدای تعالی است که از دیده‌ها مخفی است و همۀ موجودات را می‌‌چرخاند. اگر می‌‌فرماید «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» ظاهر بودنش به این چشم نیست.

دیگر از رزق و روزی‌های ظاهری این است که مثلاً شما باید در آینده عالم یا پزشک یا رئیس شوید؛ این‌ها همه [برحسبِ طلب و تلاشِ خودتان و آنچه خدا مقدر کرده،] نوشته شده و همه از عالم غیب است. دستِ غیبِ خدای تعالی و قدرت و احاطۀ علمی او این موقعیت‌ها را به‌تدریج پیش می‌‌آورد؛ «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُون».

فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً؛ خدای تعالی خطاب به مشرکان می‌‌فرماید چرا از پیشِ خود حکم به حرام و حلال می‌‌کنید. به‌عنوان مثال همان‌طور که در سورۀ مائده بیان فرموده، حیوانی را که چندین بار وضع‌حمل کرده «بحیره» می‌‌نامیدند و از گوشتش استفاده نمی‌‌کردند یا شتری را که ده یا دوازده بچه آورده بود «سائبه» می‌‌خواندند و حرام می‌‌دانستند و نیز گوسفندی که هفت بار زاییده بود «وصیله» نام می‌‌گذاشتند و حکم به حرمتش می‌‌دادند. علاوه‌بر این گاهی غلات و محصولات کشاورزی را هم با عناوین مختلف و بی‌پایه تحریم می‌‌کردند. بعضی چیزها را قربانی بت‌ها می‌‌کردند و دیگر از آن نمی‌‌خوردند. برخی را به شفای مریض اختصاص می‌‌دادند و از آن استفاده نمی‌‌کردند. خدا می‌‌فرماید این حرام شمردن‌ها را آیا خدا به شما فرموده یا به او افترا می‌بندید؟

این دربارۀ کافران و مشرکان و یهودیان است که از پیشِ خود چیزهایی را حرام و حلال می‌‌کردند، بدون اینکه مدرکی از خدا داشته باشند، امّا آیه برای ما مسلمان‌ها هم هست. ما نیز اگر بخواهیم چیزی را به خدای تعالی یا پیامبر یا امام نسبت دهیم، درحالی که می‌‌دانیم چنین نیست یا باوجود داشتنِ شک، نگوییم شاید این‌طور باشد، گناه کبیره کرده‌ایم و این کار موجب بطلانِ روزه می‌‌شود.

کسی حتی به شوخی هم نباید بگوید این چیز حلال یا حرام است، باید بداند و از روی علم سخن بگوید. اگر هم می‌‌خواهد فتوای کسی را نقل کند، همین‌طور؛ یا باید از خودش شنیده باشد یا در رساله دیده باشد یا از افراد موثق نقل قول کند.

بعضی طلبه‌ها وقتی لمعه می‌‌خوانند، شروع می‌‌کنند از پیش خود فتوا دادن؛ این غلط است. لمعه یک درس خارج است و مطالبِ غنی و دقیقی در آن گنجانده شده، ولی این‌طور نیست که هرکس لمعه خواند، بتواند فتوا دهد. باید تلاش و تمرینِ زیاد کند تا خدای تعالی قدرت استنباط به او عنایت فرماید.

پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هم از خود چیزی نمی‌گفتند و دستوراتشان همه از جانب خدای تعالی بود. همان‌طور که می‌‌دانید خدای تعالی احکامی را در قرآن به‌طور عمومی و اجمالی بیان فرموده که توضیح و تبیینِ آن برعهدۀ پیامبر است.

﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ‏ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِم‏﴾[3]

«قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم بیان کنی آنچه برایشان نازل شده.»

﴿وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ‏ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیه‏﴾[4]

«ما این کتاب را بر تو نازل نکردیم جز برای اینکه آنچه در آن اختلاف دارند، برایشان بیان کنی.»

از طرفی آنچه پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله بیان می‌‌کند، همه از خداست و کلمه‌ای از آن کم‌ و زیاد نمی‌‌کند.

﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ ۞ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ ۞ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ﴾[5]

«اگر به‌دروغ سخنی بر ما می‌‌بست ۞ با قدرت او را می‌‌گرفتیم ۞ سپس رگِ قلبش را قطع می‌‌کردیم.»

پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله از خودش چیزی نمی‌گوید، هرچه هست از خداست. تفسیر قرآن را هم خداوند برای پیامبر بیان کرده؛ یعنی آن هم وحی است، امّا قرآن نیست. رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله همۀ عمومات و مجملاتِ قرآن را بازکرده، تحویلِ علی علیه‌السلام و یازده فرزندش تا امام زمان داده است؛ ازجمله امام باقر و امام صادق علیهماالسلام که ایشان به لطف خدا در دورانی بودند که می‌‌توانستند احکام را به‌طورِ مشروح بیان کنند؛ لذا بیشتر روایات قال الباقر و قال الصادق است.

روایاتِ متعدد از ائمۀ اطهار علیهم‌السلام وارد شده که می‌‌فرمایند ما هرچه می‌‌گوییم از قرآن است. گاهی کسی‌که حکمِ شرعی از حضرات می‌‌پرسید، بعد‌از شنیدن پاسخ، می‌‌گفت این حکم در کجای قرآن است و امام آیۀ مورد استناد را بیان می‌‌کردند.

فقها هم که به لطفِ خدا قدرتِ استنباطِ احکام شرع از قرآن و سنّت را دارند، پیشِ خدای تعالی مسؤل‌اند و اگر تخلفی کنند یا چیزی از خود بگویند یا آن‌طور که لازم است، تحقیق و تفحص نکنند، مؤاخده می‌‌شوند. بله؛ اگر تلاشِ خود را کردند و اشتباه فهمیدند، خدا می‌‌بخشد.

شیخ مفید رحمه‌اللّه خیلی ترس داشت که حرفی خلاف قرآن و سنّت بزند. شخصى از روستا خدمت ایشان رسید و سؤال کرد: زنِ حامله‌ای فوت کرده و حملش زنده است، آیا شکمِ زن را بشکافیم و طفل را بیرون آوریم یا به همان حالت او را دفن کنیم؟

شیخ فرمود: با همان حمل، زن را دفن کنید.

آن مرد برگشت، امّا متوجه شد سوارى از پشتِ‌سر مى‌تازد و مى‌آید.وقتى نزدیک رسید، گـفـت: شیخ مفید فرمود: شکمِ زن را شکافته، طفل را بیرون آورید، بعد او را دفن کنید. مرد روستایى همین کار را کرد.

پـس‌از مدتى ماجراى آن سوار را براى شیخ نقل کردند. ایشان فرمود: من کسى را نفرستاده بودم.مـعلوم است آن شخص حضرت صاحب الزمان عجّل‌اللّه‌تعالی‌فرجه بوده‌اند. حال که ما در احکام شرعى اشتباه مى‌کنیم، همان بهتر که دیگر فتوا ندهیم؛ لذا درِ خانه را بست و بیرون نیامد، امّا از ناحیۀ مقدس حضرت صاحب‌الأمر نامه‌ای براى شیخ صادر شد که «بر شماست فتوا دادن و بر ماست که نگذاریم در خطا واقع شوید». با صدور این نامه شیخ مفید بار دیگر بر مسند فتوا نشست.[6]

وقتی این بزرگوار از دنیا رفت، شعری منسوب به امام زمان درباره‌اش نقل شده که بر سنگ قبرش نوشته‌اند.

منظور اینکه این بزرگواران ترس داشتند و هرگز چیزی را از پیشِ‌خود حلال یا حرام نمی‌‌کردند. اینکه بعضی فقها این‌همه دستور به احتیاط می‌‌دهند به‌خاطرِ این است که بین خود و خدا به واقع نمی‌‌رسند و از خدا می‌‌ترسند. هرکه می‌‌خواهد باشد؛ هرچه می‌خواهد مرید داشته باشد؛ مگر خدا از مریدانش می‌‌ترسد؟ آقایانی هم که مقلد هستند، مواظب باشند از خودشان حکمی ندهند.

خدای تعالی در سورۀ مائده می‌‌فرماید:

﴿یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا اِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ المُعْتَدین﴾[7]

«اى کسانى که ایمان آورده‌اید! پاکیزه‌هایى را که خداوند براى شما حلال کرده، حرام نشمارید و تجاوز نکنید که خدا تجاوزکاران را دوست نمى‌دارد.»

از امام صادق علیه‌السلام روایت شده این آیه درباره امیرالمؤمنین علیه‌السلام، بلال و عثمان بن مظعون نازل شد. امیرالمؤمنین سوگند یاد کرد هرگز شب نخوابد و بلال سوگند یاد کرد که هرگز در روز افطار نکند و عثمان بن مظعون سوگند یاد کرد که هرگز با همسرش آمیزش نکند. روزی همسرِ عثمان بن مظعون که زن زیبایى بود نزد عایشه رفت. عایشه به وى گفت: چرا دست از خود کشیده‌اى و زینت نکرده‌اى؟

همسر عثمان گفت: براى چه کسى خود را بیارایم؟ به خدا سوگند از فلان زمان همسرم به من نزدیک نشده، او رهبانیت اختیار کرده و لباس‏هاى زبر مى‏پوشد و دنیا را رها کرده است.

عایشه ماجرا را برای پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله بازگو کرد. آن حضرت مردم را به مسجد فراخواند، بر فراز منبر رفت و حمد و ثناى الهى به‌جا آورد و سپس فرمود: گروهى را چه شده است که پاکى‏ها را بر خود حرام مى‏کنند؟ آگاه باشید که من در شب مى‏خوابم و آمیزش مى‏کنم و روز افطار مى‏کنم. هرکس از سنّتِ من رو برتابد از من نیست.

در این هنگام آن گروه برخاستند و گفتند: اى رسول خدا ما بر این کارها سوگند یاد کرده‏ایم. به همین مناسبت خداوند این آیه را فرستاد: «خداوند شما را به سوگندهاى بیهوده‏تان بازخواست نمى‏کند؛ بلکه به سوگندهاى با قصد و اراده، شما را بازخواست مى‏کند که کفّارۀ آن غذا دادن به ده بینواست از غذاى متوسط خانواده‏تان یا پوشاندن آنان یا آزاد کردن برده‏اى. پس هرکه نیابد، سه روز روزه بگیرد.»

معجزه‌ای از حضرت باقر علیه‌السلام

مردى به حضور امام باقر علیه‌السلام آمد و گفت: من مردى شامى هستم و به خدا سوگند که همواره شما خاندان را دوست داشته‏ام و از دشمنان شما دورى و بیزارى مى‏جویم، ولى پدرم دوستدار بنى‌امیه بود و آنان را بر شما برترى مى‏داد و به این سبب بر یکدیگر خشمگین بودیم و با آنکه فرزندى جز من نداشت، در زمان زندگی‌اش بر من ستم مى‏کرد و پس‌از مرگ هم با آنکه مال بسیارى داشت، مرا از آن محروم کرده است. او پستو و صندوقخانه‏یى داشت که خود به تنهایى آنجا مى‏رفت. پس از مرگش همه‌جا را جستجو کردم و به مال او دست نیافتم و تردید ندارم آن را جایى در زیر خاک پنهان کرده است و از من پوشیده داشته است.

امام باقر علیه‌السلام به او فرمود: آیا دوست دارى پدرت را ببینى و از او بپرسى که مالش را کجا پنهان کرده است؟

مرد گفت: آرى به خدا سوگند که نیازمند و مستمندم.

امام باقر علیه‌السلام براى او در کاغذ سفیدى چیزى نوشت و آن را با مهر خود ممهور کرد و فرمود: امشب با این نامه به وسط گورستان بقیع برو و بگو اى درجان‏! مردى که عمامه بر سر دارد پیش تو مى‏آید. این نامه را به او بده و بگو من فرستاده محمّد بن على هستم و سپس از هرچه مى‏خواهى از او بپرس. آن مرد نامه را گرفت و رفت.

راوی می‌گوید فردا صبحِ زود بر درِ خانۀ امام باقر علیه‌السلام رفتم تا ببینم کار آن مرد به کجا رسیده است. دیدم او هم بر در خانه ایستاده و منتظر اجازه است. با یکدیگر به حضور امام رسیدیم. آن مرد گفت: خداوند مى‏داند علم خود را کجا نهد.

دیشب با نامۀ شما وسط گورستان بقیع رفتم و درجان را صدا کردم. مردى که عمامه بر سر داشت آمد و گفت: من درجانم. چکار دارى؟ گفتم: من فرستاده محمّد بن على هستم و این هم نامه اوست. گفت: اى فرستادۀ حجت خدا بر خلق خدا خوش آمدى. نامه را گرفت و خواند و گفت: دوست دارى پدرت را ببینى؟

گفتم آرى.

گفت: همین‌جا باش تا او را بیاورم که او در ناحیه ضجنان است. او رفت و چیزى نگذشت که با مرد سیاهى که بر گردنش ریسمان سیاهى بسته بود و از تشنگى زبانش بیرون افتاده بود، برگشت و گفت: این پدر تو است، ولى شعله و دودِ دوزخ و آتش و درد شکنجه‏هاى دردناک او را دگرگون کرده است.

گفتم: تو پدرم هستى؟

گفت: آرى.

گفتم: چه چیز موجب دگرگونى تو شده است و این چنین چهره‏ات را تغییر داده است؟

گفت: من دوستدار بنى امیه بودم و آنان را به اهل‌بیت رسول خدا ترجیح دادم و خداوند به آن سبب مرا عذاب داد و تو دوستدار اهل‌بیت پیامبرت بودى و من از این سبب بر تو خشمگین بودم و از مال خود تو را محروم کردم و آن را زیر خاک پنهان کردم و اکنون از پشیمانانم. به بوستانِ من برو و زیر درخت زیتون را حفر کن و آن مال را که ۱۵۰ هزار درهم است بردار. ۵۰ هزار درهم آن را به محمّد بن على بپرداز و بقیه ازآنِ تو باشد.

ابوعتیبه مى‏گوید: سال بعد به امام باقر علیه‌السلام گفتم: آن مرد چه کرد؟

فرمود: ۵۰ هزار درهم آورد که من وام خود را از آن پرداختم و زمینى خریدم و به نیازمندان دادم و این کار بر آن مردۀ پشیمان، با همۀ بى‏مهرى که بر ما داشت، سودبخش است؛ زیرا مرا شاد و با من مهربانى کرد.[8]

آنچه این جوان دید روحِ پدرش بود. از برکت نظر امام باقر علیه‌السلام چشم برزخی‌اش باز شد و حالی مثل مکاشفه برایش ایجاد گشت.

امام صادق علیه‌السلام در روایتی فرمودند:

«ثَلَاثٌ‏ مِنْ‏ مَکَارِمِ‏ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تَحْلُمُ إِذَا جُهِلَ عَلَیْکَ»[9]

«سه چیز از صفات خوب دنیا و آخرت است: گذشتن از کسى که به تو ستم کرده و پیوند کردن با آن‌که از تو بریده و خویشتن‌دارى هنگامی که با تو نادانى کنند.»

شما برای خدا عفو کن. نگو او پررو می‌‌شود. چه کار داری به او؛ این کار برای خودت خوب است و خودت بالا می‌‌روی. خدای تعالی می‌ داند چه کند. اگر اقوام و ارحامت قطع رحم کردند، تو صله کن؛ با آنها اشتی کن و آنها را در آغوش بگیر. اگر کسی جسارتی به تو کرد، خودت را بگیر؛ حلم بورز! روزی شهید آیت‌اللّه دستغیب از شبستان مسجد بیرون می‌‌آمدند، زنی شروع کرد فحاشی به ایشان. ایشان سرش را زیر انداخت و هیچ اعتنا نکرد و فرمود کارش نداشته باشید. حلم بورز با کسی‌که قدر تو را نمی‌ داند و احترامت را رعایت نمی‌‌کند.

 

[1] ـ حجر، ۲۱.

[2] ـ ذاریات، ۲۲ و ۲۳.

[3] ـ نحل، ۴۴.

[4] ـ نحل، ۶۴.

[5] ـ الحاقه، ۴۴ تا ۴۶.

[6] ـ کرامات امام مهدی عجّل‌اللّه‌تعالی‌فرجه یا خلاصه العبقری الحسان.

[7] ـ مائده، ۸۷.

[8] ـ بحارالأنوار، ۴۶، ۲۶۷.

[9] ـ کافی، ۲، ۱۰۷.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است