سوره یونس آیه ۴۴ و ۴۵ | جلسه ۳۵
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس آیه ۴۴ و ۴۵ | چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۴/۱۳ | جلسه ۳۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس
إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۴۴)
خداوند هیچ ستمی به مردم نمیکند ولی مردم به خود ستم میکنند.
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَهً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ (۴۵)
و روزی که خداوند آنان را محشور میکند، گویی جز ساعتی از روز درنگ نکردند. همدیگر را میشناسند. بهراستی کسانی که لقاء خدا را تکذیب کردند، زیان کردند و هدایت نشدند.
«إِنَّ» از اداتِ تأکید است. «اللَّهَ» خداوند «لا یَظْلِمُ» ظلم نمیکند «النَّاسَ» به مردم «شَیْئاً» هیچ مقدار «وَ لکِنَّ النَّاسَ» امّا مردم «أَنْفُسَهُمْ» به خودشان «یَظْلِمُونَ» ظلم میکنند.
«وَ یَوْمَ» و روزی که «یَحْشُرُهُمْ» آنها را محشور کند «کَأَنْ» مثل این است که «لَمْ یَلْبَثُوا» درنگ و توقف نکردند «إِلاَّ ساعَهً» جز ساعتی یا لحظهای «مِنَ النَّهارِ» از روز. «یَتَعارَفُونَ» میشناسند «بَیْنَهُمْ» همدیگر را. «قَدْ» از اداتِ تأکید است یعنی بهراستی «خَسِرَ» زیان کردند «الَّذینَ» کسانی که «کَذَّبُوا» تکذیب کردند و دروغ شمردند «بِلِقاءِ اللَّهِ» لقاء پروردگار را «وَ ما کانُوا» و نبودند؛ نشدند «مُهْتَدینَ» هدایت یافته. یعنی هدایت نشدند؛ از هدایتیافتگان نبودند.
إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا؛ خدای تعالی میفرماید ما به کسی ظلم نمیکنیم، بلکه خودشان به خودشان ظلم میکنند. ازجمله چیزهایی که میتوان بهعنوان ظلم به خدا نسبت داد، این است که بگوییم خدا فلانی را جهنّمی کرد و فلانی را بهشتی (بدون اختیارِ خودشان) این ظلمِ خدای تعالی است؛ یعنی قائل شدن به جبر و اعتقاد به اینکه ما اختیاری ازخود نداریم و اگر گناه میکنیم یا ثواب، خدا خواسته و خودش تعیین میکند چه کسی عاقبت بهشرّ شود و چه کسی عاقبت بهخیر، نسبتِ ظلم به خدا دادن است. درست این است که بگوییم خدا خواسته هرکسی به اختیار خودش راه جهنّم یا بهشت را درپیش گیرد. شاهدِ این مطلب در قرآن کریم بسیار است. در سورۀ ضحیٰ میفرماید:
﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ۞ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[1]
«سوگند به نفْسِ آدمی و او که آن را بهاعتدال آفرید ۞ پس شرّ و خیرش را به او الهام کرد.»
یعنی خدای تعالی خوبی و بدی را در همه قرار داده و فرموده انتخاب با خودتان. اگر کسی بگوید خداوند شیطان را بر ما مسلط کرده و ما اختیاری نداریم، به خدای تعالی ظلم کرده است. خودِ شیطان میگوید:
﴿وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾[2]
«و هنگامی که کار تمام شود، شیطان گوید: خدا به شما وعدۀ حق داد و من به شما وعده دادم و تخلف کردم. من هیچ سلطهای بر شما نداشتم جز اینکه دعوتتان کردم و شما پذیرفتید. پس مرا ملامت نکنید، خودتان را ملامت کنید. نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من. خودِ من از اینکه پیشاز این مرا شریک خدا میدانستید، کافرم. ستمکاران را عذابِ دردناکی است.»
اینطور نیست که شیطان بر انسان مسلط باشد. معنای این حرف، خدا را ظالم دانستن و قائل به جبر شدن است؛ چراکه ظلمی از این بدتر نیست که خداوند برخی را مجبور کند جهنّم بروند و برخی را بهزور بهشتی کند.
وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون؛ ظلمِ به خود این است که میگویند این گناه را انجام نده، این ضرر را دارد، ولی اعتنا نمیکند و انجام میدهد. هم درونِ انسان به او میگوید و هم کسانی مثل پیامبران و ائمه و مؤمنان، امّا در جوابِ آنها میگوید: من خودم میخواهم به این راه بروم؛ به شما چه؟ میخواهم مالِ مردم را بخورم؛ میخواهم زور بگویم؛ بر سرِ مردم بزنم؛ آبرویشان را بریزم؛ اینها همه ظلم کردن به خود است. وقتی میگویی جلوی زبانت را بگیر؛ غیبت نکن؛ تهمت نزن، میگوید دلم میخواهد، به کسی چه! وقتی خودش میخواهد، یعنی اختیار دارد. خودش به خودش ظلم میکند؛ خودش را جهنّمی میکند.
کسی هم که بهشتی شده، بهاختیارِ خود خلاف نفس کرده است. شیطان گفت بیا، گفت نمیآیم! رفقای بد آمدند گفتند بیا با ما باش، گفت نمیآیم. اگر خودش نخواهد، کسی بهزور نمیتواند مجبورش کند؛ نه شیطان، نه دوستِ بد و نه هیچکسِ دیگر. هرکس به اختیار خودش راه خودش را انتخاب میکند.
هم درونش با او حرف میزند و هم کسانی که خدا واداشته، به او میگویند از جوانیات استفاده کن؛ خوبی کن؛ مراقب باش زینت دنیا تو را فریب ندهد!
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ؛ وقتی مردم در عالم قیامت محشور میشوند، میگویند جز ساعتی از روز درنگ نکردیم. در قیامت همۀ مردم زنده میشوند. اجزای بدن بهمناسبتِ آن عالم دوباره به هم میپیوندد. روح که در عالم برزخ است به بدن بازمیگردد و همه در جایی که نامش صحرای قیامت است جمع میشوند. اینکه محل وقوعِ قیامت در کجاست، خدای تعالی چیزی نفرموده. برخی میگویند در کرات دیگر است، امّا خدای تعالی جواب داده که در قیامت همهچیز عوض میشود؛
﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ۞ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ ۞ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ﴾[3]
«هنگامی که خورشید در هم پیچد ۞ و ستارگان تاریک شوند ۞ و کوهها به حرکت آیند.»
از ظاهرِ آیه چنین برمیآید که همهچیز از بین میرود و یک وضعِ جدیدی بهوجود میآید که خدای تعالی آن را بهصورت رمزی بیان کرده است. این واقعیات را اگر کسی نمیتواند بفهمد، باید تعبداً قبول کند. اگر هم میتواند بفهمد، خدا به او میفهماند، ولی نه به این زودی.
در این عالم، روح بدن را میچرخاند، نه بدن روح را. اگر این دست تکان میخورد؛ چشم میبیند؛ زبان حرف میزند؛ قلب میتپد و اعضاء و جوارح کار میکند، آنهم بهنحوی که خودِ انسان هم ملتفت نیست، همه بهاذناللّه کارِ روح است و وجودِ روح از خدای تعالی است. پس این روح است که بدن را میچرخاند. وقتی روح بهاذناللّه بدن را رها کرد، بدن مثل چوبِ خشک میافتد. اگر هم چند روز بگذرد، مثل گوشتِ فاسد، بو میکند و مردم از تعفّنش اذیت میشوند، مگر بدنِ اولیاءاللّه یا پیامبرانِ خاص، نه همۀ پیامبران. خلاصه بدن سرانجام متلاشی میشود و ازبین میرود، امّا خدای تعالی اجزای متلاشی شدۀ بدن را جمع میکند و دوباره روح به آن بازمیگردد. قرآن کریم بارها تذکر داده که ما شما را هرطور باشید، دوباره زنده میکنیم. حتی اگر کسی خوراکِ حیوانِ دیگری هم شده باشد، خداوند قادر است او را زنده کند.
در سورۀ بقره حکایت عُزَیر را بیان میفرماید که در ضمنِ سفری به یک آبادى رسید و دید آنجا به شکلِ وحشتناکى ویران شده، اجساد و استخوانهاى مردم پراکنده گشته است. وقتى چنین دید، به فکرِ معاد و زنده شدنِ مردگان افتاد و گفت: «أنّىٰ یُحْیی هذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِها»[4] (چگونه خداوند اینان را بعد از مردنشان دوباره زنده مىکند؟)
او این سخن را نه از سر انکار، بلکه از روى تعجب گفت. در این فکر بود که خداوند جانش را گرفت و پساز صدسال دوباره او را زنده کرد. فرشتهاى از طرف خداوند از او پرسید: چقدر در این بیابان درنگ کردى؟
او که خیال مىکرد مقدار کمى استراحت کرده، گفت: «لَبِثْتُ یَوْماً أوْ بَعْضَ یَوْمٍ» (یک روز یا قسمتى از یک روز ماندم).
فرشته گفت: بلکه صدسال در اینجا بودى. اکنون به غذا و آشامیدنى خود بنگر که چگونه به فرمان خدا در طول این مدّت هیچ آسیبى ندیده است، ولى به الاغِ خود نگاه کن و ببین چگونه از هم متلاشى و پراکنده شده و مرگ، اعضاى آن را از هم جدا نموده است. اکنون بنگر که چگونه اجزاى پراکندۀ آن را جمع کرده، زندهاش مىکنیم.
عُزیر وقتى زنده شدن الاغ را دید گفت: «أعْلَمُ أنَّ اللّه عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» یعنى اکنون دانستم و مسألۀ معاد از نظرِ من شکلِ حسّى به خود گرفت و قلبم سرشار از یقین شد.
کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَهً مِنَ النَّهار؛ اینجا صحبت از کافران است، امّا برای مؤمنان هم همینطور است؛ یعنی وقتی در قیامت محشور میشوند و عذابها را میبینند، یادشان به دنیا میافتد و وضعِ دنیا در نظرشان میآید که گویی ساعتی از روز بود. میگوید کو دنیا و لذتهای دنیا؟ مثل اینکه لحظهای بیش نبود! «ساعه» به لحظه هم گفته میشود.
بعضی گفتهاند منظور از «لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَهً مِنَ النَّهار» توقف در عالم برزخ است. وقتی کافران در قیامت محشور میشوند و عذابهای آنجا را میبینند، میگویند عالم برزخ مثل ساعتی از یک روز برایمان گذشت.
کافران در عالم برزخ هم در عذاب هستند. الآن یزید و معاویه که اینهمه ظلم کردند، در عالم برزخ که عالمِ ملکوت است و وراء این مادیات است، روحشان در عذاب است. خواب مثالِ خوبی برای آن عالم است. مثلاً در خواب میبیند در درهای افتاده که اطرافش دیوارهای خیلی بلند و مار و عقرب و آتشهای فراوان است و راه به جایی ندارد. بعضی از این خوابها خیلی سخت هستند و گاه انسان تا هفتهها و ماهها از شدتِ ناراحتی به خود میلرزد. این عذابِ روح است. عالمِ خیال هم عالمی است و واقعیت دارد.
ادعاهای مضحک
خورشید یکمیلیون و سیصدهزار برابر زمین است و نورِ آن در عرض ۸ دقیقه و ۱۳ ثانیه به زمین میرسد. ستارههای دیگری هم هستند که برخی میلیونها سالِ نوری با زمین فاصله دارند. بعضی از آنها وقتی نورشان به ما میرسد که خود از بین رفتهاند. اینها همه جزء عالمِ طبیعت است، نه عالم برزخ و نه قیامت. همۀ اینها را خدا میگرداند و روزی همگی منقرض میشوند. ما هیچ اطلاعی نداریم که چه عوالمی در آن بالاهاست. منظومۀ شمسی که ما در آن هستیم یکی از میلیاردها منظومۀ این کهکشان است و ما در مقایسه با این عالم پهناور، به اندازۀ یک میکروب هم نیستیم، ولی بعضی از سرِ نافهمی سر بلند میکنند و سینه جلو میاندازند که خدایی نیست؛ اگر خدا بود، آن را میدیدیم! ببین بشر یک متر و چند سانتیمتری چه ادعاهایی دارد!
یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُم؛ مؤمنان و کافران همدیگر را میشناسند. علاوه بر این کافران مؤمنان را و مؤمنان هم کافران را میشناسند.
در سورۀ حدید میفرماید:
﴿یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَهُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ﴾[5]
«روزی که زنان و مردانِ منافق به مؤمنان گویند به ما نظر کنید تا از نورتان بهره گیریم. گفته شود: بازگردید و نوری کسب کنید. پس میانشان دیواری زده میشود که دری دارد، باطنش رحمت و ظاهرش عذاب است.»
در یکی از مراحلِ قیامت منافقان جز تاریکی هیچ ندارند. حس میکنند که مؤمنان نور دارند پس به آنها میگویند به ما نگاه کنید تا از نورِ شما استفاده کنیم. مؤمنان میگویند نور در دنیا بود. به آنجا بازگردید و کار کنید و نورِ عبادت و ایمان و ولایتِ اهلبیت پیدا کنید. در همین بین که با هم سخن میگویند، حجابی میانشان پیدا میشود که دری دارد. این حجاب باطنش رحمت است و ظاهرش عذاب.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت از این آیه استفاده میکردند که با همۀ ظلمهایی که ستمکاران مرتکب شدند، پساز تحملِ عذابهایی، رحمتِ خدا شاملِ حالشان میشود. یعنی پساز سالها رنج و عذابی که در قیامت میبینند، کثافات و آلودگیهایشان ازبین میرود و فطرتشان ظاهر میشود. این دیگر رحمت خداست و هرطور بخواهد با بندگانش معامله میکند. این معنای عذابی است که باطنش رحمت است.
قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّه؛ کسانی که لقاء خدای تعالی را تکذیب کردند، زیانکار شدند. لقاء خدا یعنی در همین دنیا میتوانی خدا را بشناسی و با او دوست شوی. او همراهت است، میتوانی آنقدر به او نزدیک شوی که وقتی سجده میروی، بدانی خودت چیزی نیستی، اصلاً کسی در عالم چیزی نیست؛ هرچه هست، خداست. میتوانی او را در همین دنیا با چشمِ دل و با حقیقتِ ایمان ببینی.
کسانی که لقاء پروردگار را تکذیب کردند، به لقاء شهواتشان رسیدند؛ بهجای اینکه برای خدایی که خلقشان کرده، سجده کنند، برای شهوات و پول و کرسی دنیا و این کثافات سجده کردند. در عالم برزخ میفهمند چه کسی را رها کردند و برای چه چیزهایی سجده کردند؛ خسران یعنی همین.
در سورۀ احقاف حالِ این بیچارگان را اینطور بیان میفرماید:
﴿أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُون﴾[6]
«نعمتهای پاکیزۀ خود را در زندگی دنیا صرف کردید و از آن بهرهمند شدید و امروز به عذابِ خفتبار کیفر میشوید.»
پاکیزههایی که داشتید؛ یعنی روح و نفسِ پاکتان را ازبین بردید و قانع شدید به دنیای زودگذر و حالا امروز باید کیفرِ آن را بچشید.
وَ ما کانُوا مُهْتَدین؛ ما آنها را هدایت کردیم. پیامبران آمدند؛ ائمۀ اطهار علیهمالسلام و مؤمنان را واداشتیم تا بهوسیلۀ قرآن آنها را هدایت کنند. غیراز این، درونشان هم هشدارشان میداد، امّا نپذیرفتند. «اهتدیٰ» باید همراه با پذیرش باشد، آنها پذیرش نداشتند. روی پای خود ایستادند و گفتند همین که ما میگوییم درست است. به سرگرمیهای بیفایده که خودشان ساخته بودند، دل خوش کردند و به واقعیاتی که درونشان بود، اعتنا نکردند.
این همه حکایات، سرگذشتِ انبیاء، اوصیاء، علمای بزرگ و اولیای خدا، بهعلاوه قرآن و کتب آسمانی دیگر برای آنها گفته شد، ولی به هیچکدام اعتنا نکردند و عدهای را هم دنبال خود کشیدند! این چنین شخصی نباید جزای کارش را ببیند؛ نباید ادب شود؟ آن بدبختهایی که به زور یا با مغالطه و شبهه دنبال اینها افتادند و گرفتارِ عذاب شدند، [شاکی آنها نخواهند بود؟] آنها که در ذهنِ مردم انداختند علی نماز نمیخواند، آیا عذاب ندارند؟ خیر؛ حساب و کتاب در کار است. این افراد با امثالِ مالک اشتر و کسانی که عمرشان را در راه بندگی خدا گذراندند، فرق دارند.
از معاویۀ ملعون نقل شده که آخر کار، وقتی میخواست بمیرد، گفت من خودم را بهخاطرِ یزید بدبخت کردم. مسلمانها را بدبخت کردم که برای یزید بیعت بگیرم.
خدا عاقبتِ همۀ ما را ختمِ به خیر کند. دوستان عزیز مراقب باشند خدای ناکرده اگر اوضاع تغییر کرد، در گودالها نیفتند که واقعاً خطرناک است.
[1] ـ شمس، ۷ و ۸.
[2] ـ ابراهیم، ۲۲.
[3] ـ تکویر، ۱ تا ۳.
[4] ـ بقره، ۲۵۹.
[5] ـ حدید، ۱۳.
[6] ـ احقاف، ۲۰.