تفسیر سوره یونس

سوره یونس آیه ۳۷ | جلسه ۳۱

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره یونس آیه  ۳۷ | چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۲/۱۹ | جلسه ۳۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس

 

متن تفسیر

 

 

وَ ما کانَ هٰذَا القُرآنُ أَن یُفتَرىٰ مِن دونِ اللَّهِ وَ لٰکِن تَصدیقَ الَّذی بَینَ یَدَیهِ وَ تَفصیلَ الکِتابِ لا رَیبَ فیهِ مِن رَبِّ العالَمینَ ﴿٣٧)

چنین نیست که این قرآن به دروغ، به غیرِ خدا نسبت داده شود، بلکه تصدیق کننده آنچه پیش‌از خود بوده و بیانِ کتب آسمانی  است. هیچ شکی در آن نیست. از جانبِ پروردگار جهانیان است.

«وَ ما کانَ» هرگز چنین نیست که «هٰذَا القُرآنُ» این قرآن «أَن یُفتَرىٰ» به دروغ نسبت داده شود «مِن دونِ اللَّهِ» به غیر خدا؛ یعنی شأنِ قرآن چنین نیست که ساخته و پرداختۀ غیر خدا باشد و به دروغ به خدا نسبت داده شود. «وَ لٰکِن تَصدیقَ» بلکه تصدیق و تأیید می‌‌کند «الَّذی بَینَ یَدَیهِ» آنچه پیش‌از خود بوده (کتاب‌های آسمانی). «وَ تَفصیلَ» و بیان می‌‌کند و شرح می‌‌دهد «الکِتابِ»کتاب‌های نازل شده بر پیامبرانِ گذشته را. «لا رَیبَ فیهِ» هیچ شک و تردیدی در آن نیست. «مِن رَبِّ العالَمین» از پروردگارِ جهانیان است.

وَ ما کانَ هٰذَا القُرآنُ أَن یُفتَرىٰ مِن دونِ اللَّه؛ این‌طور نیست؛ وضعِ قرآن چنین نیست که گفته شود از غیر خدا بوده و به خدا نسبت داده شده؛ یعنی پیامبر آن را از خودش یا جای دیگر بگیرد و به خدا نسبت دهد. اگر کسی دقت داشته باشد و بر آیات آن فکر کند، می‌‌فهمد این قرآن اصلاً قابل افترا نیست.

وَ لٰکِن تَصدیقَ الَّذی بَینَ یَدَیه؛ ازجمله خصوصیات قرآن این است که اولاً: کتاب‌های آسمانی را که بر پیامبران قبل نازل شده، تصدیق می‌‌کند.

وَ تَفصیلَ الکِتاب؛ ثانیاً: آن کتاب‌ها را تفصیل می‌‌دهد؛ یعنی تورات و انجیل و صُحُف ابراهیم و کتاب‌های دیگری که بر پیامبران گذشته نازل شده و مجمل بوده، از اجمال بیرون می‌‌آورد؛ اضافاتی می‌‌کند و از بعضی می‌‌کاهد. به تعبیر المیزان منظور از «تفصیل» ایجاد فاصله بین اجزاء درهمِ آن است و منظور از «درهم بودن اجزاء» این است که معارف آن در یکدیگر پیچیده و به یکدیگر مرتبط است و خداى تعالى با شرح و توضیح، این اجزاء را از یکدیگر جدا ساخته است.

لا رَیبَ فیهِ مِن رَبِّ العالَمین؛ هیچ شکی نیست که این کتاب از جانب ربّ العالمین، پروردگار جهانیان نازل شده است.

آیه در جوابِ مشرکانی است که نسبت کذب به پیامبر می‌‌دادند و می‌‌گفتند این قرآن ساختۀ خودِ اوست که بر زبان جاری می‌‌کند و به خدا نسبت می‌‌دهد. او در سفرهایی که به شام داشته با یهودیان و مسیحیان تماس می‌‌گرفته، چیزهایی از آنان می‌‌آموخته و اکنون می‌‌گوید این‌ها از طرف خداست.

خدای تعالی در پاسخِ آنها می‌‌فرماید این حرفِ شما با این قرآن و عجایبی که در آن است، نمی‌‌سازد؛ چراکه خودتان می‌‌دانید این کارِ بشر نیست و امکان ندارد از غیرِ خدای تعالی باشد. اعرابِ زمان پیامبر اهل فصاحت و بلاغت بودند و این موضوع در میانشان اهمیتِ فراوان داشت؛‌ مثل سحر در زمان حضرت موسی یا پزشکی در زمان حضرت عیسی. فصاحت و بلاغت در شعر و نثرِ عرب جایگاه خاصی داشت و اشعاری که از همه زیباتر بود به کعبه یا محل رفت و آمد مردم می‌‌آویختند تا همه ببینند، امّا وقتی قرآن نازل شده همۀ اشعار و متن‌ها را کنار زد و خود شد استاد و ملِکِ فصاحت و بلاغتِ آن روز و همۀ اساتید و ادیبان مقابل آن زانو زدند.

ابوسفیان و ابوجهل و اخنس بن شریق شبی بدون اطلاعِ هم از خانه بیرون آمده، اطراف خانۀ رسول اللّه صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله گوشه‌ای پنهان شدند تا به قرآنی که آن حضرت در نماز شب می‌‌خواند گوش فرادهند، درحالی که هیچ‌کدام از جای دیگری خبر نداشت. هنگام طلوعِ فجر متفرق شدند و تصادفاً در راه به هم برخوردند و چون از مکان و منظورِ یکدیگر مطلع شدند، همدیگر را ملامت کرده، گفتند: از این پس چنین کاری نکنید، زیرا اگر سفها و جهال از کار شما اطلاع یابند، ممکن است خیالی دربارۀ شما کنند.

شب دیگر دوباره هرکدام به‌جای دیشب آمدند تا صبح به قرآن رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله گوش دادند و صبح دوباره در راه همدیگر را دیدند و همان سخنان دیروز را تکرار کردند. شبِ سوم باز همین اتفاق تکرار شد و این‌ بار با هم پیمان بستند که دیگر دست به چنین کاری نزنند.

اخنس بن شریق آن روز به منزل رفت و عصای خود را برداشت و به خانۀ ابوسفیان آمد. به او گفت: ای اباحنظله رأی تو دربارۀ آنچه از محمّد صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله شنیدی چیست؟

ابوسفیان گفت: به خدا برخی از آنچه شنیدم، فهمیدم و مقصود آن را دانستم و معنای برخی را ندانستم. اخنس گفت: به خدا سوگند من هم مانند تو بودم.

سپس به خانۀ ابوجهل رفت و به او گفت: نظرِ تو دربارۀ آنچه از محمّد صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله شنیدی چیست؟

ابوجهل با ناراحتی گفت: چه شنیدم! ما و فرزندانِ عبدمناف دربارۀ رسیدن به شرف و بزرگی مانند دو اسب که در میدانِ مسابقه می‌‌تازند منازعه داشتیم؛ ما می‌‌خواستیم از آنها سبقت بگیریم و آنان قصد سبقت بر ما را داشتند؛ آنان اطعام کردند ما نیز اطعام کردیم؛ آنان بخشش کرده، اموال به درِ خانۀ این و آن بردند، ما هم چنین کردیم. چون هردو در موازاتِ هم قرار گرفتیم، آنها گفتند: در میان ما پیغمبری است که از آسمان به او وحی می‌‌شود. ما چگونه می‌‌توانیم به چنین فضیلتی برسیم؟ به خدا ما هرگز به او ایمان نمی‌‌آوریم و او را تصدیق نمی‌‌کنیم.

کفّار و مشرکان می‌‌دانستند و اقرار می‌‌کردند که کسی نمی‌‌تواند مثل قرآن بیاورد، در عین حال برای اینکه ریاستشان برپا باشد، به پیامبر و قرآن تهمت می‌زدند. با هم مشورت می‌‌کردند که به پیامبر چه بگویند. می‌‌دانستند ایشان دروغگو نیست؛ لذا می‌‌گفتند ساحر است و این قرآن هم نوعی سحر است. خدای تعالی در آیاتِ مختلف قرآن صحبت‌هاشان را افشا می‌‌کند که شما این‌طور به قرآن افترا می‌‌بندید، در حالی که خودتان می‌‌دانستید این‌طور نیست.

در اینجا نیز خدای تعالی می‌‌فرماید «وَ ما کانَ هٰذَا القُرآنُ أَن یُفتَرىٰ مِن دونِ اللَّه» وضعِ قرآن این‌طور نیست که کسی بتواند آن را از خود درآورد یا از کسی یاد بگیرد و به خدای تعالی نسبت بدهد؛ چراکه

﴿ما کُنْتَ‏ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا﴾[1]

«تو نه می‌‌دانستی کتاب چیست و نه ایمان، لکن ما آن را نوری قرار دادیم تا با آن هرکدام از بندگانمان را بخواهیم، هدایت کنیم.»

در سورۀ حاقه دربارۀ پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله می‌‌فرماید:

﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ ۞ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ ۞ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتین﴾[2]

«اگر سخنِ دروغی به ما می‌‌بست، او را به قدرت می‌‌گرفتیم و رگِ گردنش را قطع می‌‌کردیم.»

همه می‌‌دانستند پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله با آنکه درس نخوانده بود، این قرآن را که همه‌چیز در آن است و این مرتبۀ عالی فصاحت و بلاغت را دارد، آورده بود. به‌قول بعضی تفاسیر فقط فصاحت و بلاغت نیست، مواعظ و حکمت‌هایی در قرآن است که جز پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام از کسی نمی‌‌تواند صادر شود؛ قصصِ گذشتگان و اخبارِ آیندگان در این کتاب آمده که همه مطابقِ واقع است. همچنین مطالبی در آن است که حضرات معصومین علهیم‌السلام از دلِ آن احکام و مسائلِ شرعی بسیاری بیرون می‌‌کشیدند و می‌‌گفتند. اسراری در خود نهفته دارد که جز با تفکر و تدبر آشکار نمی‌‌شود و خودِ قرآن بارها دستور به تدبر در آیاتش می‌‌دهد؛

﴿أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ‏ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها﴾[3]

«آیا در قرآن تدبر نمی‌‌کنند یا بر دل‌هاشان قفل زده شده؟»

این کتابِ آسمانی برای زندگی دنیا و آخرت بشر از طرف خدای تعالی نازل شده، کتابی انسان‌ساز که فقط برای خواندن نیست.

وَ لٰکِن تَصدیقَ الَّذی بَینَ یَدَیهِ وَ تَفصیلَ الکِتاب؛ آنچه در تورات و انجیل از طرف خدا نازل شده، در قرآن آمده است. اگر تورات و انجیلِ تحریف نشده را که مخفی کردند، بیاورند، شواهدِ حقانیت قرآن را در آنها می‌‌یابند؛  ازجمله بشارتِ آمدنِ پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله از قول حضرت عیسی.

﴿وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد﴾[4]

«و بشارت دهنده به پیامبری هستم که بعداز من می‌‌آید و نامش احمد است.»

این اخبار معجزاتِ قرآن است، امّا یهودیان با دستِ خود تورات را نوشتند و چیزهایی به آن اضافه و از آن کم کردند و به خدا نسبت دادند.

لا رَیبَ فیهِ مِن رَبِّ العالَمینَ؛ هیچ شکی در قرآن نیست. چراکه از سوی حضرت ربّ العالمین است؛ کسی‌که عالم را خلق کرده؛ خدایی که ازلی و ابدی است. او بود و هیچ خلقی نبود و اگر همه‌چیز نابود شود، خدای تعالی هست.

 

تکلیفِ ما در برابر قرآن

تاکنون تفاسیرِ بسیاری از شیعه و سنّی بر قرآن نوشته شده است. فخر رازی از مفسرانِ معروفِ اهل سنّت، تفسیرِ کبیر را در ۳۲ جلد نگاشته، علامۀ طباطبای تفسیر المیزان را در ۲۰ جلد به‌رشتۀ تحریر درآورده، آیت‌اللّه جوادی عاملی نیز در تسنیم به‌طورِ مفصل تفسیرِ این کتاب ارزشمند را نوشته‌‌اند که هنوز به پایان نرسیده است. دیگر مفسران نیز با تلاش و تحقیقاتِ بسیار کار بر قرآن را انجام داده و می‌‌دهند، بااین‌حال هنوز اسرارِ نهفته در این کتابِ الهی فراوان است که باید اهلِ آن آنها را بازگو کنند.

امّا تکلیفِ ما در مقابل قرآن چیست؟ علما یک تکلیف دارند و دیگران، از جوان و نوجوان و میانسال یک تکلیف. عالمانی که بنیۀ علمی دارند، هرکدام به اندازۀ خود بر آیاتِ قرآن فکر می‌‌کنند و می‌‌نویسند و نکاتِ پیچیده و پوشیدۀ آن را بازگو می‌‌کنند.

عوامِ مردم هم در هر سطحی هستند باید ملتفت باشند این کتابِ دینی آنهاست که لااقل باید خواندنِ آن را یاد بگیرند و رها نکنند و مثل نمازی که می‌‌خوانند، به مطالعۀ قرآن هم ملتزم باشند. در روایاتِ معصومین علیهم‌السلام تأکید شده حداقل ۵۰ آیه در روز بخوانید یا بعضی روایات می‌‌فرمایند هر ماه یا هر ۴۰ روز یک بار قرآن را ختم کنید. کسانی که سوادِ عربی ندارند، سعی کنند بیاموزند یا ترجمۀ آن را بخوانند. اگر بی‌سواد هستند و آموختن برایشان سخت است، با دستگاه گوش بدهند، البته با حواسِ جمع و اگر بتوانند با آن بخوانند، بهتر است. سعی کنند روزی یک جزء گوش دهند. کسانی که جوان‌تر هستند، صحیح خواندنِ قرآن را یاد بگیرند و در کنارِ آن کمی هم صرف و نحوِ عربی بیاموزند تا بتوانند ترجمۀ آیات را تطبیق بدهند. با آموختنِ کمی صرف و نحو می‌‌شود بسیاری از عباراتِ قرآن را دانست. البته تندتند خواندن هم غلط است. هروقت خسته شدید، رها کنید. خستگی برای جوان‌ها خوب نیست.

حیف است انسان این همه مطالبِ مختلف بخواند یا تلوزیون نگاه کند، امّا بهره‌ای از قرآن نگیرد و نتواند آن را بخواند و بعضی مطالبش را بفهمد. احترام گذاشتن به قرآن تکلیفِ ماست. این کتابِ پروردگارِ ماست که برای ما نازل کرده، می‌‌فرماید آن را بخوانید و در آن تدبر کنید. همه‌چیز از اصول و فروع در آن آمده. این کتاب فقط برای تاقچه یا روی قبر نیست. سعی کنید با وضو و حواسِ جمع، روبه قبله آن را بخوانید و در بینِ خواندن حرف نزنید. در این صورت خدای تعالی چیزهای جدید از این کتاب به شما می‌‌فهماند.

شهید آیت‌اللّه دستغیب در کتاب داستان‌های شگفت می‌‌نویسد:

تقریبا پانزده سال قبل، از جمعى از علماى اعلامِ قم و نجف اشرف شنیدم که پیرمرد هفتاد ساله‌اى به نام کربلائى محمّدکاظم کریمى ساروقى که هیچ سوادى نداشته، تمام قرآن مجید به او افاضه شده به‌طورى که تمام قرآن را حافظ شده، به طرز عجیبى که ذکر مى شود.

عصر پنجشنبه کربلائى محمّدکاظم به زیارت امامزاده‌اى که در آن محل مدفون است، مى‌رود. هنگام ورود، دو نفر سیدِ بزرگوار را مى‌بیند و به او مى‌فرمایند کتیبه‌اى که در اطراف حرم نوشته شده، بخوان:

مى گوید: آقایان من سواد ندارم و قرآن را نمى‌توانم بخوانم.

مى‌فرمایند بلى مى‌توانى. پس‌از التفات و فرمایشِ آقایان حالت بى‌خودى عارضش مى‌گردد و همان‌جا مى‌افتد تا فردا عصر که اهالى ده براى زیارتِ امامزاده مى‌آیند و او را افتاده مى‌بینند. پس او را بلند کرده، به خود مى‌آورند. به کتیبه مى‌نگرد، مى‌بیند سورۀ جمعه است. تمام آن را مى‌خواند و بعد خودش را حافظِ تمام قرآن مى‌بیند و هر سوره از قرآن مجید را که از او مى‌خواستند، از حفظ به‌طور صحیح مى‌خوانده.

از جناب آقاى میرزا حسن، نوادۀ مرحوم میرزاى حجه الاسلام شیرازى شنیدم فرمود مکرر او را امتحان کردم، هر آیه‌اى را که از او مى‌پرسیدم، فوراً مى‌گفت از فلان سوره است و عجیب‌تر آنکه هر سوره‌اى را مى‌توانست به قهقرا بخواند؛ یعنى از آخرِ سوره تا اول آن را مى‌خواند.

و نیز فرمود: کتاب تفسیر صافى در دست داشتم. برایش باز کرده، گفتم این قرآن است و از روى خط آن بخوان.

کتاب را گرفت، چون در آن نظر کرد، گفت: آقا تمام این صفحه قرآن نیست و روى آیۀ شریفه دست مى‌گذاشت و مى‌گفت تنها این سطر قرآن است یا این نیم سطر قرآن است و هکذا و مابقى قرآن نیست.

گفتم از کجا مى‌گویى؟ تو که سواد عربى و فارسى ندارى.

گفت: آقا! کلام خدا نور است. این قسمت نورانى است و قسمت دیگرش تاریک است (نسبت به نورانیت قرآن) و چند نفر دیگر از علماى اعلام را ملاقات کردم که مى‌فرمودند همۀ ما او را امتحان کردیم و یقین کردیم امرِ او خارقِ عادت است و از مبداء فیاضِ جلّ و علا به او چنین افاضه شده.

در سالنامۀ نور دانش، سال ۱۳۳۵ صفحۀ 223 عکس کربلائى محمّدکاظم مزبور را چاپ کرده و مقاله‌اى تحت عنوان «نمونه‌اى از اشراقات ربانى» نوشته و در آن شهادت عده‌اى از بزرگان علما را بر خارق‌العاده بودن امر او نقل نموده است تا اینکه مى نویسد از مجموع دستخط‌هاى فوق، موهبتى بودن حفظ قرآن کربلائى ساروقى به دو دلیل ثابت مى‌شود.

۱- بى‌سوادى او که عموم اهالى ده او شهادت مى‌دهند و احدى خلاف آن را اظهار ننموده است. نگارنده شخصاً از ساروقی‌هاى ساکن تهران تحقیق نمودم و با اینکه موضوع بى‌سوادى او در جراید کثیرالانتشار چاپ و منتشر شده، معذلک هیچ‌کس ‍ تکذیب نکرده است.

۲- بعضى از خصوصیات حفظ قرآن او که از عهدۀ تحصیل و درس خواندن خارج است، به شرح زیر است:

۱- هرگاه یک کلمۀ عربى یا غیر عربى بر او خوانده شود، فوراً مى‌گوید که در قرآن هست یا نیست.

۲- اگر یک کلمۀ قرآنى از او پرسیده شود، فوراً مى‌گوید در چه سوره و کدام جزء است.

۳- هرگاه کلمه‌اى در چند جاى قرآن مجید آمده باشد، تمام آن موارد را بدون وقفه مى‌شمارد و دنبالۀ هرکدام را مى‌خواند.

۴- هرگاه در یک آیه یک کلمه یا یک حرکت غلط خوانده شود یا زیاد و کم کنند، بدون اندیشه متوجه مى‌شود و خبر مى‌دهد.

۵- هرگاه چند کلمه از چند سوره به دنبال هم خوانده شود، محل هر کلمه را بدون اشتباه بیان مى کند.

۶- هر آیه یا کلمۀ قرآنى را از هر قرآنى که به او بدهند، آن را نشان مى‌دهد.

۷- هرگاه در یک صفحه عربى یا غیر عربى یک آیه مطابق سایر کلمات نوشته شود، آیه را تمیز مى‌دهد که تشخیص آن براى اهل فضل نیز دشوار است.

این خصوصیات را خوش حافظه‌ترین مردم نسبت به یک جزوۀ بیست صفحۀ فارسى نمى‌تواند دارا شود تا چه رسد به 6666 آیۀ قرآنی. نگارندۀ مقاله پس‌از نقل شهادت چند نفر از علما، مى‌نویسد: موهبت قرآنِ کربلائى کاظم براى مردمى که فکر محدود خود را در چهاردیوارى مادیات محدود و منکر ماوراى طبیعت هستند، اعجاب‌آور بوده و سبب هدایت عده‌اى از گمراهان گردیده است، ولى این امر با همۀ اهمیتش در نظر اهل توحید یک شعاع کوچک از اشعۀ بیکران افاضات خداوندى و از کوچک‌ترین مظاهر قدرت حق است، نه‌تنها امور خارق‌العاده به‌وسیلۀ انبیا و سفراى حق به کرات به ظهور رسیده و در تواریخ ثبت و ضبط است، در عصر حاضر نیز کسانى که به علت ارتباط و پیوند با مبداء تعالى، صاحب کراماتى هستند وجود دارند که اهمیت آن به مراتب از حافظ قرآن ما بیشتر است.

نکته‌اى که در پاپان این مقاله لازم است تذکر دهم اینکه در نتیجۀ انتشار شرح حال حافظ قرآن و معرفى او به مردم تهران، از عده اى از متدینین بازار شنیدم که در چند سال قبل؛ یعنى در زمان مرحوم حاج آقا یحیى، مرد کورى به نام حاج عبود به مسجد سید عزیزاللّه رفت وآمد داشت که در عین کورى حافظ قرآن باخصوصیات کربلائى ساروقى بود. او نیز محل آیه را در عین کورى نشان مى‌داد و براى مردم با قرآن استخاره مى کرد.

مى‌گویند روزى کتاب لغت فرانسه به قطر قرآن مجید به او دادند استخاره کند، فوراً آن را پرت کرد و عصبانى شد و گفت این قرآن نیست.

در مجلسى که حافظ قرآن حضور داشت، جناب آقاى ابن‌الدین استاد محترم دانشگاه، خصوصیات حاجى عبود را تأیید و اظهار کردند که نامبرده را در منزل آقاى مصباح در قم در حضور مرحوم آیت‌اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى ملاقات و آزمایش کرده‌اند.

این‌ها از آثار قدرت حق است که گاهى براى ارشاد مردم و اتمام حجت ظاهرى است. «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ ذُواْلفَضْلِ الْعَظیمِ»[5]

این اشخاص چون به‌اندازۀ خود ملتزم به واجبات و محرمات و مستحبات بوده‌اند، مورد نظر حضرت صاحب الزمان عجّل‌اللّه‌تعالی‌فرجه واقع شده‌اند.

منظور اینکه فکر نکنید کتابِ قصه‌ای می‌‌خوانید یا کتاب تاریخ و جغرافی یا بالاتر، مولوی و حافظ؛ این‌ها همه جای خود خوب است، ولی همۀ مطالبِ حقّی که بزرگان فهمیده و گفته‌اند، از قرآن است.

 

نصیحت

امروز مردمِ ما و به‌خصوص جوان‌ها در محیطی زندگی می‌‌کنند که چیزهای مختلف به شکل‌های گوناگون به گوش و چشمشان می‌‌رسد و انواع و اقسامِ افراد را می‌بینند. امّا از آن‌طرف چیزی درون شماست که شما را به‌سوی مسجد می‌‌کشاند. وقتی به مسجد می‌‌آیید، خدای تعالی نصیب می‌‌کند و سخنان حقّی به گوشتان می‌‌رسد و در خودتان حس می‌کنید که این آمدن و نماز خواندن و گوش دادن به قرآن و حرف زدن با دوستان خوب، بهجتِ دیگری غیر از لذتِ موبایل و اینترنت و تلویزیون و چیزهای دیگر دارد. این بهجتی که درونتان حس می‌‌کنید، توجه به خدای تعالی است؛ چراکه با قصد قربت می‌‌آیید و هیچ نظری ندارید جز اینکه کلامِ حقّی بشنوید و حالِ خدایی و روحانی پیدا کنید.

حال که این زحمت را می‌‌کشید و این حسِ خوب را خداوند نصیبتان می‌‌کند، بیایید و کار دیگری هم انجام دهید؛ وقتی برای نماز می‌‌آیید و وضو می‌ گیرید، دیگر حرف‌های زیادی را رها کنید؛ حرف‌های بیرون مسجد را به مسجد نیاورید. سلام و احوالپرسی و گفتگوی خوب عیبی ندراد، امّا سعی کنید به خودتان بقبولانید که اینجا خانۀ خدا و محل عبادت و بندگی و یادِ اوست؛ جایی است که باید حواستان به خدا باشد؛ مکانِ آموختنِ علومِ مربوط به خدای تعالی است؛ اینجا مسجد است.

سعی کنید به هم احترام بگذارید؛ جوان‌ها به بزرگ‌ترها و بزرگ‌ترها به جوان‌ها. هرچه به هم احترام بگذارید، خودتان محترم می‌‌شوید.

ماه رمضان ساعات و دقایقش سراسر عبادت است. خود را برای این ماه بزرگ آماده کنید. نزدیکِ وقتِ نماز خود را آماده کنید مقابل خدا بایستید؛ حرف‌های زاید را کنار بگذارید، حتی سلام و تعارف را هم رها کنید. بگویید می‌خواهم مهم‌ترین تکلیفی که خداوند بر دوشم گذاشته، انجام دهم.

نمی‌‌شود وسطِ حرف زدن، نیت کرد و تکبیر گفت! مسلماً همان حرف‌ها در نماز مقابل انسان می‌آید و دیگر نمی‌‌شود حضور قلب پیدا کرد. لذا چند دقیقه‌ای پیش‌از نماز خود را جمع کنید؛ بگویید خدایا کمک کن نمازم را با خیالِ کمتری بخوانم. نفع این کارها اول برای خودتان است، بعد هم برای امام جماعت.

حال که با این اخلاص می‌‌آیید و می‌‌روید، کاری کنید که بیشتر نصیبتان شود. راه بیشتر شدن همین است که عرض شد؛ این می‌‌شود یاد خدا. یاد خدا یعنی از خانه که بیرون می‌آیید، به این امید بیایید که قرآن گوش بدهید و حالِ خوبِ روحانی پیدا کنید. خودتان هم این حال خوب را حس می‌‌کنید؛ پس آن را رها نکنید. رفت و آمد به مساجد و  گوش دادن به تفسیر قرآن را رها نکیند! کم‌کم سعی کنید گوش و چشمتان را تا آنجا که می‌‌شود فقط به همین‌چیزها بیندازید!

 

[1] ـ شوری، ۵۲.

[2] ـ حاقه، ۴۴ تا ۴۶.

[3] ـ محمّد صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، ۲۴.

[4] ـ صف، ۶.

[5] ـ داستان‌های شگفت، شمارۀ ۳۱.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است