سوره یونس آیه ۳۵ | جلسه ۲۹
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس آیه ۳۵ | یکشنبه ۱۳۹۷/۰۲/۰۹ | جلسه ۲۹ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدىٰ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ(۳۵)
بگو آیا از شریکانِ شما کسی به حق هدایت میکند؟ بگو خداست که به حق هدایت میکند. آیا کسیکه بهسوی حق هدایت میکند سزاوارتر است اطاعت شود یا کسیکه هدایت نمیشود جز اینکه هدایتش کنند؟ شما را چه شده؟ چگونه حکم میکنید؟
کسیکه به حق هدایت میکند، اول خدای تعالی است و بعد کسانی هستند که خدای تعالی هدایتشان کرده، ایشان در مرتبۀ نخست انبیاء و اوصیای آنها هستند؛ ازجمله خاتمِ انبیاء، محمّد بن عبداللّه صلّیاللّهعلیهوآله و ائمۀ اطهار علیهمالسلام. در مرتبۀ بعد کسانی که زحمت کشیدند و از خدا خواستند و مورد نظر شدند نیز میتوانند هدایت کننده بهسوی حق باشند. در این میان تفاوتی وجود دارد و آن این است که همۀ هادیانِ الهی راه نشان میدهند، ولی خدای تعالی ایصال الی المطلوب میکند و چهارده معصوم علیهمالسلام هم بهاذناللّه ایصال به مطلوب یا به حق میکنند.
کسیکه به مطلوب (به حق) رسیده، واقعیاتی که برای انسانِ کامل وجود دارد؛ یعنی مقام خلیفهاللّهی، برایش واضح میشود. هرکس جانشین کسی میشود، باید خصوصیاتِ او را هم داشته باشد؛ پس قهراً خلیفهاللّه یعنی جانشین خدا کسی است که اسماء و صفات و خصوصیات خدای تعالی را دارد.
اولین خلیفۀ خدای تعالی در مقام و مرتبت، خاتِم و خاتَمِ انبیاء، محمّد بن عبداللّه صلّیاللّهعلیهوآله است که به عنایتِ خدای تعالی و بهخاطرِ زحماتی که کشیدند، آنچه درونشان بود، از فطرتِ توحیدی و مقام خلیفهاللّهی ظاهر شد.
از رهگذرِ ایصال به مطلوب که خداوند برای رسول خود رقم زد، ایشان خدای تعالی را شناختند و خود را نیز بهعنوانِ ظهورِ کاملِ حقتعالی شناختند و ملتفت شدند اسماء و صفات خدای تعالی یعنی چه؛ بعد هم خود بهاذناللّه هادیِ به حق شدند، آنهم بهنحو ایصال الی المطلوب . درونشان از هر انحراف و باطلی مصون است و مظهرِ کاملِ حق هستند.
حق چیست؟
حق در لغت بهمعنی ثابت و پابرجاست؛ چیزی که زوال ندارد؛ همیشه بوده و خواهد بود، درمقابلِ باطل که زوالش قطعی است و فقط نما و ظاهری دارد؛ مثل موجِ دریا که غیراز آب نیست. در قرآن کلمۀ حق و مشتقاتش ۲۶۳ مرتبه تکرار شده است و در بیشتر صفحات و سورهها آمده است.
حق، خدای تعالی است که ثابت است و هیچ زوالی در آن نیست. خدای تعالی را باید به صفات و ظهوراتش شناخت. قرآن نیز از ابتدا تا انتها بیانِ نشانههای خداست و تأکید میفرماید که او را از نشانههایش بشناسید. نشانههای خدا، مخلوقاتی است که آفریده؛ از شب و روز، ماه خورشید و ستارگان، چهارپایان، حشرات، ابرها، بادها، باریدنِ باران، حرکتِ کشتیها، روییدنِ گیاهان و انسان که از بزرگترین آیاتِ پروردگار است.
با دیدنِ مخلوقات پی به خالقی دانا و توانا و حکیم میبریم که نامش «اللّه» جلّجلاله است. از صفاتی که خود داریم، میفهمیم خالقِ ما نیز صاحبِ اسماء و صفاتی است، لکن صفاتِ ما ناقص و اندک است و صفاتِ خالق، کامل و بیانتها. ازجملۀ این صفات علم، قدرت و حیات است. هر موجودی طبیعتاً صاحب وجود است و بهاندازۀ خود علم و قدرت دارد و همه، لااقل برای بقای حیاتشان، هدایت شدهاند؛ یعنی بهطورِ فیالجمله میفهمند چه چیزهایی برایشان خوب است و چه چیزهایی بد.
﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطىٰ کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَ هَدى﴾[1]
«پروردگار ما آن است که هرچیزی را خلقتی درخور داده سپس هدایت کرده است.»
امّا انسان از جهت معنوی نیز با دو حجتِ درونی و بیرونی هدایت شده است و در پرتو همین هدایت از آثار پی به مؤثر میبرد و پروردگارِ خود را میشناسد؛ پروردگاری که همۀ صفاتش کامل است و هیچ نقصی در او نیست. ما اگر چیزی میدانیم، چیزهای زیادی را هم نمیدانیم و قدرتمان ناقص است، ولی او جلّجلاله بر همهچیز احاطۀ کامل دارد و قدرتش در همۀ عالم نافذ است؛ این میشود شناخت پروردگار.
خدایی که میشناسیم، زوال ندارد یعنی همیشه بوده و خواهد بود. اگر بگوییم از چیزی ساخته شده، باید آن چیز هم مادۀاولیهای داشته باشد و این مادۀاولیه نیز از چیز دیگری ساخته شده باشد و همینطور تا بینهایت؛ این تسلسل و محال است؛ لذا میگوییم «کان اللّه و لَم یَکُن مَعَهُ شَیء» خدا بود و هیچچیز همراهش نبود. او همهچیز را از هیچ بهوجود آورد. بهقول امام باقر علیهالسلام: «خَلَقَ الأشیاء لا مِن شَیء» چیزی نبود و او بهوجود آورد.
این کار را پیامبران و ائمه هم بهاذناللّه انجام میدادند. حضرت موسی عصا را میانداخت و اژدها میشد؛ این قدرتِ خداست، وگرنه عصا کجا و اژدها کجا! یا مثلاً امام موسی بن جعفر علیهماالسلام اشاره به عکسِ شیرِ روی پرده کردند؛ شیر زنده شد؛ آن جادوگر را درید و بهجای خود بازگشت. منظور اینکه از قدرتِ خداست که ائمه و پیامبران قدرتِ خلق و ایجاد دارند؛ پس میشود نظیرِ خلقتِ خدا را در این عالم دید؛ این خدا حق است یعنی همیشه بوده، هست و خواهد بود. ازلی و ابدی است. امّا چطور او را بشناسیم؟ باید ابتدا به فطرتمان رجوع کنیم و بعد به آثاری که دارد.
عقایدِ حق
انسان دارای حیوانیت است، امّا چیزی اضافه بر حیوانات دارد که «عقل» است و با آن خصوصیات معنوی را میفهمد؛ مثلاً حیوانات نمیفهمند عفو و احسان چیست، ولی ما میتوانیم صفاتِ خوب را بفهمیم و آنها را در خود تقویت کنیم یا صفات بد را بشناسیم و از آنها دوری کنیم. حیوانات چیزی از این مطالب نمیفهمند. بسیاری از صفاتِ بد در طبیعتشان وجود دارد و اگر صفتِ خوبی هم داشته باشند، جبری و طبیعی است.
ازجمله صفاتِ خوب «شکرِ منعم» است؛ یعنی عقل میگوید خالقی که اینهمه نعمت به ما داده شایستۀ شکر و سپاس است. یقیناً وجود بهتر از نیستی است. انسان بودن بهتر از جماد و نبات و حیوان بودن است؛ پس باید شکر خدا کنیم که همۀ لوازمِ انسانی را داریم و چیزی هم بیشتر داریم؛ ما «ابدی» هستیم؛ نابود شدنی نیستیم. علاوهبر همۀ نعمتهایی که در این دنیا به ما داده، وعده فرموده بهتر از اینها را بعداز مرگ میدهد.
چگونه شاکرِ خدا باشیم؟ او خود کسانی را فرستاده تا راه نشان دهند و علامت هم دارند؛ ازجمله پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله با معجزۀ جاویدش، قرآن کریم. در همین قرآن چند مرتبه اعلام کرده هرکس در آن شک دارد، مثل آن را بیاورد، امّا تابهحال کسی نتوانسته چیزی شبیه قرآن بیاورد. اگر کسی هم ادعایی کرده، مفتضح شده است. بنابراین اگر کسی میخواهد شکر خدا کند، باید به دستورات پیامبر که از طرف پروردگار آورده عمل کند؛ یعنی نماز بخواند؛ روزه بگیرد و دیگر واجبات را انجام دهد و از حرام پرهیز کند. این میشود تبعیت از حق. چراکه پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله حق است.
آیا بعداز رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله کسی هست که این کتاب را برای ما تشریح کند و اگر حاجاتی داشتیم به او روجوع کنیم؟ بله، علی بن ابیطالب علیهالسلام وصی بلافصل پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله هستند و بعداز ایشان سایر فرزندانشان تا امام زمان عجّلاللّهتعالیفرجه مشخص شدهاند. ایشان حق هستند و خداوند به زبان پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله آنها را معین کرده است.
اینها اعتقاداتِ ماست که در قرآن و روایات آمده. عقلمان هم به ما میگوید که خدای تعالی کار بیهوده نمیکند. این آسمان و زمین و مخلوقات را خلق نکرده برای همین عمرِ چند روزه. باور نمیکنیم اینهمه پیامبران بیایند و بروند و دستوراتی بدهند و با مرگ همهچیز تمام شود. پیامبران خبر دادهاند دنیای دیگری وجود دارد و زندگی ما در آنجا ادامه خواهد داشت. در این دنیا نمیتوانیم چیزی از عالم برزخ و قیامت بفهمیم، ولی پساز مرگ به ما میفهمانند. خدای تعالی در عالم برزخ چیزهایی برایمان آماده کرده که مشاهده خواهیم کرد.
وقتی این عقاید؛ یعنی توحید، نبوت، معاد و امامت را قبول کردید و پذیرفتید که خداوند صاحبِ صفات حسنیٰ؛ ازجمله عدل است، حق در روح و دلِ شما قرار میگیرد و تابعِ حق میشوید. درواقع خداوند بهوسیلۀ پیامبران و فطرتِ درونیتان شما را به حق هدایت میکند. این هدایتِ اولی است و با همین اعتقادات که از برکت ائمۀ اطهار علیهمالسلام موقعِ مرگ بهتر و بیشتر هم میشود، بهسوی پروردگار میروید. از اول خلقت تابهحال همۀ مؤمنان در همین راه بودهاند و ما هم بهدنبال همانها هستیم.
ولی اگر کسی روی این حق پا گذاشت، سختیها و ناراحتیهای زیادی در دنیا و آخرت خواهد داشت، مگر اینکه توبه کند و برگردد که البته خداوند توبهپذیر و مهربان است، ولی آنکه از اول عمر تا آخر ثابت بوده و از خدا کمک خواسته، با آنکه یکروز یا یکماه یا یکسال از عمرش برگشته، فرق دارد؛ او یک مقام دارد و این هم یک مقام. البته خدا همۀ مؤمنان را نجات میدهد، ولی این دو نمیتوانند مثل هم باشند و هرکدام لذاتِ خاصِ خود را در عالم برزخ و قیامت دارند؛ لذاتی که بعضی قابل مقایسه با بعضی دیگر نیست.
این هدایتِ اول بود، امّا از کجا بفهمیم که از هدایتِ دیگر نصیبی داریم یا خیر؟
خدای تعالی در سورۀ انعام میفرماید:
﴿فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ﴾[2]
«خداوند خواستارِ هدایتِ هرکس باشد، سینهاش را برای پذیرش اسلام وسعت میدهد و هرکس را بخواهد در گمراهی رها کند، سینهاش را چنان تنگ میگرداند که گویی میخواهد از آسمان بالا رود.»
منظور از «اسلام» هم معنای لغوی آن؛ یعنی تسلیم شدن است و هم دینِ مبینِ خاتم انبیاء، محمّد مصطفی صلّیاللّهعلیهوآله.
شرح صدر یعنی چه و علامت آن چیست؟
شرح صدر در لغت یعنی گشادی سینه. حضرت موسی در آغازِ نبوتش از خدا خواست ﴿رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری﴾[3] یعنی خدایا سینهام را باز کن. از دعاهایی که آموختهایم و همیشه میگوییم، همین دعاست.
در عرف یکی از معانی گشادی سینه، سخاوت برای انفاق است. در مقابل به شخصِ بخیلی که انفاق برایش سخت است، میگویند سینهاش تنگ است.
یکی از نشانههای شرح صدر این است که صفاتِ حیوانی تبدیل به صفاتِ انسانی میشوند؛ یعنی با زحمت و خواستن از خدا نفس تهذیب میشود؛ پس اگر بخواهیم شرح صدر را در خود پیدا کنیم، باید ببینیم آیا کینه، حسد، بخل، کبر، سوءظن، عُجب، ریا و دیگر صفات ناپسند را داریم یا خیر. با دقت بر خود در پیشامدهای مختلف، خداوند به ما نشان میدهد که چقدر به این صفات آلودهایم یا از آنها فاصله گرفتهایم. یکی از مصادیق «اللَّهُ یَهْدی لِلْحَقِّ» همین است؛ یعنی هرکس بخواهد، خدا هدایتش میکند و واقعِ درونش را نشانش میدهد .
امام صادق علیهالسلام در حدیث عنوان بصری که مطالعۀ چندبارۀ آن را به همه سفارش میکنیم، فرمودند:
«حقیقت عبودیت سه چیز است؛ اول: بنده آنچه را خدا به او بخشیده، مِلک خود نداند؛ زیرا بندگان مالک نیستند، بلکه مال را از آن خدا مىبینند و هرکجا خدا فرمان داده، مصرف مىکنند. دوم: بنده امور خود را تدبیر نمىکند. سوم: تمام وقت خود را صرف انجام اوامر خدا و ترک نواهى او میکند.»
علامت شرح صدر همین است. حضرت در ادامۀ روایت میفرمایند:
«هرگاه بنده، چیزى را که خدا به او بخشیده ملک خود نداند، انفاقش در راه خدا بر وى آسان گردد؛ هرگاه تدبیر امورش را به دست مدبّر واقعى سپارد، سختیهاى دنیا برایش آسان شود و هرگاه به امر و نهى خدا گردن نهد، هرگز با مردم جدل نمىکند و به آنان فخر نمىفروشد.
هرگاه خداوند، بنده را به این سه خصلت گرامی داشت دنیا، شیطان و مردم در نظرش خوار مىشود؛ بهخاطر جمع کردن مال و فخر فروشى، به دنبال دنیا نمىرود؛ از مردم عزّت و مقام نمىطلبد و اوقاتش را هدر نمىدهد. این اولین درجۀ تقواست.»[4]
کسیکه شیطان در نظرش خوار شد، دیگر آن خبیث نمیتواند کاری با او بکند و بهتدریج جزء عبادِ مخلَصین قرار میگیرد. خوار شدنِ دنیا و مردم یعنی در عین حال که به دیگران احترام میگذارد و کاری به کسی ندارد، کسی هم نمیتواند بر او تأثیرِ بد بگذارد. این اولین درجۀ تقواست و هنوز درجات دیگر باقی مانده. البته تقوایی که امام میفرمایند؛ یعنی خلاص شدن از حیوانیت و افتادن در راه انسانیت. چنین کسی شرح صدر دارد.
روایت
امام صادق علیهالسلام فرمود: امیرالمؤمنین علیهالسلام دربارۀ واقعهاى داورى کرد که پیشاز او کسى چنین داورى نکرده بود و این اولین داورى حضرت پساز پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله بود. ماجرا از این قرار است که وقتى پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله درگذشت و حکومت به ابوبکر رسید، مردى را پیش وى آوردند که شراب خورده بود. ابوبکر به وى گفت: آیا شراب خوردهاى؟ مرد گفت: آری.
ابوبکر گفت: چرا خوردی، درحالى که حرام است؟
مرد گفت: زمانى که من مسلمان شدم خانهام در کنار خانههاى مردمى بود که شراب میخوردند و آن را حلال مىشمردند. اگر مىدانستم خوردن شراب حرام است، از آن دورى مىجستم.
ابوبکر رو به عمر کرد و گفت: اى ابوحفص! دربارۀ این مرد نظرت چیست؟
عمر گفت: مشکلى است که ابوالحسن را لازم دارد.
ابوبکر گفت: اى پسر! على را صدا کن که پیش مابیایید.
عمر گفت: براى داورى باید به خانۀ داور رفت. آنان به خانۀ على علیهالسلام آمدند و سلمان هم پیش وى بود.
ابوبکر ماجراى آن مرد را به على علیهالسلام خبر داد، سپس او خود ماجرایش را شرح داد.
على علیهالسلام به ابوبکر فرمود: کسى را همراه او بفرست که وى را در محلّههاى مهاجران و انصار بگرداند تا چنانچه کسى قبلاً آیه تحریمِ شراب را براى اوخوانده بود، شهادت دهد، ولى اگر کسى این آیه را برایش نخوانده، حدّى بر او نیست.
ابوبکر آنچه على علیهالسلام گفته بود، دربارۀ آن مرد انجام داد. ولى کسى علیه او شهادت نداد و ابوبکر هم او را رها کرد.
سلمان به حضرت گفت: شما آنها را ارشاد کردید.
حضرت فرمودند: من میخواستم تأکیدِ این آیه را دربارۀ خودم و آنها تجدید کنم: «أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدىٰ» آیا کسیکه بهسوی حق هدایت میکند سزاوارتر است اطاعت شود یا کسیکه هدایت نمیشود جز اینکه هدایتش کنند؟[5]
[1] ـ طه، ۵۰.
[2] ـ انعام، ۱۲۵.
[3] ـ طه، ۲۵.
[4] ـ مشکاهالأنوار، ۳۲۵.
[5] ـ کافی، ۷، ۲۴۹.