سوره یونس آیه ۳۰ و ۳۱ | جلسه ۲۶
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس آیه ۳۰ و ۳۱ | چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۱/۲۹ | جلسه ۲۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس
هُنالِکَ تَبلو کُلُّ نَفسٍ ما أَسلَفَت وَ رُدّوا إِلَى اللَّـهِ مَولاهُمُ الحَقِّ وَ ضَلَّ عَنهُم ما کانوا یَفتَرونَ﴿٣٠﴾
آنجاست که هرکس هرچه پیش فرستاده ظاهر میشود و همه را بهسوی اللّه، مولای حقّشان، بازمیگردانند و دروغهایی که به خدا میبستند، گم و نابود می شود.
قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الأَرضِ أَمَّن یَملِکُ السَّمعَ وَ الأَبصارَ وَ مَن یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ وَ مَن یُدَبِّرُ الأَمرَ فَسَیَقولونَ اللَّـهُ فَقُل أَفَلا تَتَّقون(۳۱)
بگو کیست که از آسمان و زمین به شما روزی میدهد یا کیست مالکِ گوشها و چشمها و کیست که زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد و کیست گردانندۀ امور؟ خواهند گفت «اللّه» جلّجلاله. پس بگو آیا تقوا پیشه نمیکنید؟
«هُنالِکَ» اشاره به دور است؛ یعنی آنجا «تَبلو» آشکار میشود؛ معلوم میشود «کُلُّ نَفسٍ» بر هرکسی «ما أَسلَفَت» آنچه از نیک و بد پیش فرستاده «وَ رُدّوا» و بازمیگردانند آنها را «إِلَى اللَّـهِ» بهسوی خدا «مَولاهُمُ الحَقِّ» که مولای برحقّشان است «وَ ضَلَّ» و گم، پنهان و ناپدید میشود «عَنهُم» از آنها «ما کانوا یَفتَرونَ» آنچه افترا میبستند؛ دروغهایی که به خدا میبستند و برای او شریک قائل میشدند.
«قُل» بگو «مَن یَرزُقُکُم» چه کسی شما را روزی میدهد «مِنَ السَّماءِ وَ الأَرضِ» از آسمان و زمین؟ «أَمَّن یَملِکُ» یا کیست مالکِ «السَّمعَ وَ الأَبصارَ» گوش و چشمها «وَ مَن یُخرِجُ» و چه کسی خارج میکند «الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ» زنده را از مرده «وَ یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ» و خارج میکند مرده را از زنده «وَ مَن یُدَبِّرُ الأَمرَ» و چه کسی امورِ عالم را تدبیر میکند؟ «فَسَیَقولونَ» پس خواهند گفت: «اللَّـه» جلّجلاله «فَقُل» پس بگو: «أَفَلا تَتَّقون» آیا تقوا پیشه نمیکنید؟
هُنالِکَ تَبلو کُلُّ نَفسٍ ما أَسلَفَت؛ پساز اینکه در آیاتِ قبل فرمود در قیامت همۀ مردم را جمع میکنیم و به مشرکان میگوییم شما و شریکانتان در جای خود قرار گیرید و سپس آنها را از هم جدا میکنیم، در اینجا میفرماید روز قیامت هرکس هرچه در دنیا انجام داده، برایش ظاهر میشود و آن را میبیند، لکن بهحسابِ طبیعتِ معنوی عمل؛ یعنی هر خطا یا ثوابی انجام داده، صورت برزخی همان عمل را مشاهده میکند و میفهمد این باطنِ آن است. همۀ این اتفاقات خیلی سریع انجام میشود، امّا گاهی برای بعضی گناهکاران طول میکشد تا عذاب بیشتری ببینند.
وَ رُدّوا إِلَى اللَّـهِ مَولاهُمُ الحَقّ؛ آنها را بهسوی خدایی که مولا و همهکارۀ برحقّ آنان بود، بازگشت میدهند؛ یعنی در عالم قیامت وقتی مراحلی پشتِسر هم واقع میشود، میفهمند آنکه باید دنبالش میرفتند و همۀ زندگیشان را برای او قرار میدادند، خدای تعالی بود. امروز و از این به بعد هم مولایشان خدای تعالی است، ولی چون اینجا نمیفهمند، در قیامت بهزور و اجبار میفهمند.
وَ ضَلَّ عَنهُم ما کانوا یَفتَرونَ؛ آنچه به خدا افترا میبستند، در آن روز برایشان محو و نابود و پنهان میشود. افتراشان این بود که بتها را شریکِ خدا میدانستند و میگفتند آنها ربّ ما هستند. «اللّه» را قبول داشتند، امّا بتها را هم مؤثر میدانستند. در قیامت این اوهام و خیالاتی که برای خودشان درست کرده بودند، از بین میرود. البته باید در دنیا این اوهام را کنار میزدند و با اختیار خود از خدا میخواستند و دنبال میکردند تا این حق برایشان آشکار شود، امّا چون این کار را نکردند، در آخرت بهناچار برایشان آشکار میشود و عذاب و افسوس نصیبشان میشود؛ افسوس از عمری که تلف کردند و دنبالِ آنچه باید میرفتند، نرفتند!
با آنکه ظاهرِ آیه دربارۀ افراد کافر و فاسق است، میتواند برای مؤمنان هم مصداق داشته باشد. وقتی مسلمانی که خدا و پیامبر و قیامت و ائمۀ اطهار علیهمالسلام را قبول کرده، خودش یا دیگری را کارکن و مؤثر میداند، در دامِ نوعی شرک افتاده است. مثالهای مختلفی میتوان برای این موضوع بیان کرد؛ مثلاً میگوید: خدا جای خود، امّا پول هم کارکن است؛ تا پول ندهی، نانوا نانت نمیدهد؛ قصاب گوشتت نمیدهد و نمیتوانی لباس و خوراک و مسکن تهیه کنی. حرفش هم ظاهراً درست بهنظر میآید. یا مثلاً میگوید درست است که خدا کار میکند، ولی اگر من سرِکار نروم و کار نکنم چیزی گیرم نمیآید. پس خودم هستم که باید کار کنم، یا میگوید امروزه در ادارات اگر پارتی نداشته باشی و رشوه ندهی کار انجام نمیشود؛ پس پارتی و رشوه هم کارکن هستند.
این چیزها در ما هم هست. اگر درس نخوانیم آیا عالم میشویم؟ این درسها را چه کسی میخواند و در کلهاش قرار میدهد؟ تا درس نخوانیم که نمیتوانیم دکتر و مهندس و مجتهد بشویم. پس آقا میگوید: من درس خواندم؛ من دکتر و مهندس و عالم هستم؛ پس بگوییم خدا اینطور است؟ خدا که مجتهد نیست. به خدا که نمیگویند دکتر و مهندس؛ پس من هستم که دکتر و مهندس هستم.
پس چه باید کرد؟ چطور باید مسأله را حل کنیم؟
جوابش این است که حرفِ شما درست، ولی چه کسی این تأثیر را در ثمن و مثمن و بیع و شراء قرار داده که تا کار نکنی یا جنسی ندهی، پول گیرت نمیآید. چه کسی قدرت به تو داده کار کنی؟ اصلاً اعتبارِ پول را چه کسی قرار داده است؟ این نان و مرغ و گوشت از کجا آمده؟ آیا جز این است که خدای تعالی اینها را برای رزق و روزی بشر مهیّا کرده؟ پس باید حواسمان باشد که نیروی ما، آموختنِ ما و سلولهایی که این کارها را میکنند، همه از خداست. البته که خودت باید دنبالِ کار بروی و کار کنی، امّا حواست باشد آنکه این فکر و توان را به تو بخشیده، خداست؛ اینها همه سبب هستند و مسبِب اوست و او سببیت را در اسباب قرار داده. توجه به این موضوع بهتدریج انسان را از شرک بیرون میآورد، امّا کارِ آسانی نیست و تحملش سخت است.
چطور تحملش سخت است؟ مثلاً میگوید دنبالِ کار رفتم، ولی هیچکاری گیرم نیامد. زندگیام با قرض میگذرد و دیگر کسی هم به من قرض نمیدهد. بله؛ گاهی همان خدایی که سببیت را قرار داده، اسباب را از کار میاندازد؛ مثل وقتی که انسان مریض میشودو بیحرکت در خانه میافتد. نه دست و پایش کار میکند و نه فکر و مغزش. امّا سؤال این است که در این شرایط آیا خدا قادر است قرضِ تو را بدهد یا خیر؟ قطعاً میتواند. آیا تا به حال گرسنه ماندی یا بهطریقی نان و آبی برایت رسانده؟ همین که رسانده، جای شکر دارد. خیلیها در جاهای مختلف دنیا هستند که فقط نان خالی میخورند. همان خدایی که برای آنها چنین وسیلهای قرار داده و صلاحش این است، برای تو هم اینطور صلاح دانسته. البته این صلاح، گاهی معلوم است و گاهی پوشیده.
پس چه باید کرد؟ اگر میخواهی از این مراحل بگذری، بگو خدایا من بندۀ تو هستم؛ اگر صلاح میدانی همینطور باشد، راضی به رضای تو هستم. اگر میخواهی جانم را هم بگیری، این جان مالِ توست. هیچکس نمیتواند بگوید جانم مالِ خودم است و نمیخواهم بمیرم. چه بخواهی و چه نخواهی باید بروی. زمانِ مرگِ هرکسی نوشته شده و کسی نمیتواند بگوید نمیآیم.
پس هرکسی باید بداند همان خدایی که خلقش کرده و سلامتی به او داده، رزق و روزیاش را هم معیّن کرده است. در این بین عدهای روزیشان وسیعتر و عدهای تنگتر است. آنکه توسعۀ بیشتری دارد، باید به دیگران کمک کند؛ این دستور خداست و اگر نکرد، گرفتار میشود و گرفتاریاش هم آسان نیست، برحسبِ مراتبِ اشخاص فرق میکند.
امّا مؤمنی که طبقِ تکلیفِ خود دنبال کار رفت و کاری پیدا نکرد، به خدای تعالی میگوید کارِ من درست نشد، ولی تو بینا و آگاهی؛ تو مرا خلق کردی و قول دادی رزقم را بدهی، حال هرچه تقدیرِ من است، تسلیمم. خداوند میفرماید: باید صبر کنی! هرچه گشتی و نشد، صبر کن؛ آنچه بر سرت آمد، تحمل کن و اگر از من بخواهی، خودم صبر و تحملت میدهم و هرگز رهایت نمیکنم.
پس کسی که میخواهد تقرّب و اتصالی با خدای تعالی پیدا کند، باید حواسش باشد که در سختیها ناگهان از راه بهدر نرود؛ نگوید خدایا کجایی هستی؟ مگر مرا نمیبینی! هرکس دنبال زیاد شدن ایمانش است، باید حواسش به خودش باشد.
اگر دنبال ازدواج رفتی و نشد یا کسی را نپسندیدی یا کسی تو را نپسندید، آیا خدا را هم حاضر و ناظر می بینی؟ آیا قائلی که خدا تو را میبیند؛ میتواند کارَت را درست کند و اگر نمیکند، اینطور مصلحت دیده؟ بد نیست گاهی هم بگویی: شاید تقصیرِ خودم باشد؛ شاید آنطور که او خواسته، رعایت نکردم؛ شاید اشکالی در من باشد؛ خدیا اگر اشکال از من است، خودت رفع کن و اگر تقدیرِ من این است، راهی پیشِ پایم بگذار!
منظور اینکه این مطالبی که در قرآن و روایات آمده، به خودش یادآوری کند تا ایمانش به سستی کشیده نشود و به شک و تردید نیفتد. اگر از شک بگذرد، خدای تعالی ایمانِ ثابتی در او قرار میدهد که اگر همۀ عالم بگویند خدا نیست، او بر اعتقادِ خود که «علمالیقین» است، ثابت میایستد و میگوید خدا هست.
بارها گفتهایم اگر خدایی نکرده اتفاقاتی در این مملکت بیفتد، ما دست از دینمان برنمیداریم، نمیگوییم خدایی نیست، قیامتی نیست، پیامبر و ائمه دروغاند. هرکس هرکاری بکند و هرطور بشود، ما دستبردار نیستیم. بهقول حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت: ما که دینمان را که از سطل زباله پیدا نکردیم؛ دینمان را از روی اعتقادِ قلبی بهدست آوردهایم و با عقلِ سلیم پذیرفتهایم.
بنابراین عکسِ این آیه میتواند برای ما ظاهر شود؛ یعنی وقتی جنابعالی دائم متوسل شدی به خدای تعالی؛ گفتی: خدایا حفظم کن تا در سختیها دینم ضعیف نشود و شک و شبهه برایم پیش نیاید؛ نمازهایت را خواندی؛ واجبات را انجام دادی و حرام را ترک کردی و بعداز هر نماز، وقت و بیوقت خواستی، خدای تعالی در همین دنیا تاحدودی نتیجۀ این استقامت را نشانت میدهد؛ یعنی برایت واضح میشود آنکه پول را منهای خدای تعالی مؤثر میداند و میگوید «خدا یکی، پول هم یکی» ایمانش ضعیف است. ممکن است مؤمن هم باشد و اعتقاد داشته باشد، ولی ضعف دارد و اشتباه میکند. این فهمیدن لذت دارد و لذتش را در همین دنیا به کامت میچشانند و استراحتِ خاطر و کیفِ ایمانی نصیبت میشود؛ مثل اولیای خدا.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت میگفتند: شیخ بهایی سراسرِ ماه رمضان به مکانی میرفت و فقط قرآن میخواند و دیگر نیاز به خوراک نداشت. برای اینکه روزهاش روزۀ وصال نشود، سحرها فقط مقداری آب میخورد؛ یعنی قرآن برایش شده بود نان و غذا. منظور اینکه میشود خدای تعالی در همین دنیا طوری برای انسان فراهم کند که نیاز به نان و آب هم نداشته باشد؛ یعنی برایش روشن شود که اسباب دستِ خداست؛ مولای حقِّ تو اوست؛ مولایی که همهکاره است و همهچیز را برای همه فراهم میکند. واضح شدن این معنا در این دنیا استراحتِ خاطری است برای انسان؛ خودش یک بهشت است.
کسانی که اینطور نیستند «رُدّوا إِلَى اللَّـهِ مَولاهُمُ الحَق» به اجبار بازگردانده میشوند و خدا داند چقدر در عالم برزخ و قیامت طول بکشد تا بفهمند و «ضَلَّ عَنهُم ما کانوا یَفتَرون». برعکسِ شما که با فکر و خواستن از خدا و با اطاعت از او، همینجا به خدا برگشت میکنید. همینجا رجوعت به خدا میشود، چون از خدا آمدی «انّا للّه و انّا الیه راجعون». میبینی مولای حقّت اوست؛ خالق و رازق و مدبرت در همه وقت اوست و آنچه آنها فکر میکردند خدایشان است، همینجا برایتان روشن میشود خلاف است و حق کاملاً برایتان آشکار میگردد. این کیف دارد.
اینها برفانباری نیست. واقعیاتی است که خدا باید نصیب کند؛ توحیدِ نابی است که خودش آدم را ملتفت میکند.
در آیۀ بعد همین را اشاره میکند «قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الأَرضِ» کیست شما را از آسمان و رزمین روزی میٔدهد؟ نانی که میخورید، گندم بود، خدا کسانی را واداشت آن را بکارند، سپس باران فرستاد تا رشد کند. چه کسی آن را رشد میدهد و یکدانه را هفتاد برابر میکند؟ میوهها، غلّات و سایر خوراکهایی که لازمۀ زندگی است، از کجاست؟ اینها فقط برای این نیست که انسان بخورد و گاهی شکری بکند، البته باید شکر کرد، ولی مهم این است که رازق و ولینعمتِ خود را بشناسد و بفهمد چه کسی او را از آسمان و زمین روزی میدهد؛ «مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الأَرضِ»
أَمَّن یَملِکُ السَّمعَ وَ الأَبصار؛ مالکِ گوش و چشمهای شما کیست؟ این دو را از آن جهت که بیشترِ کار و زندگی انسان با آن است ذکر کرد. آیا خودت این گوش و چشم و دیگر اعضاء و جوارحت را درست کردی؟ پس وقتی کسی را میبینید که نابینا بهدنیا آمده، شکر کنید؛ یک جهتِ این افراد همین است و او هم اگر صبر کند، ثوابِ زیادی برایش دارد.
بگو خدایا تو این چشم و گوش را درست کردی، خودت هم کمک کن به چیزهای خوب گوش بدهم و چیزهای خوب ببینم تا عقل و ایمانم زیاد شود؛ کمکم کن با آنها گناه نکنم.
«أَمَّن یَملِکُ» یعنی تو مالکِ خودت نیستی. باید هنوز کار کنی و جلو بروی تا بفهمی مالکت ما هستیم.
وَ مَن یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ؛ کیست که زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد؟ مرده چیست؟ نطفه بهصورتِ ظاهر حیات ندارد. سلولهایی که از اسپرمِ مرد و تخمکِ زن ترکیب میشوند و نطفه را تشکیل میدهند، بسیار کوچک هستند، امّا بهتدریج زیاد میشوند و اعضاء و جوارح را تشکیل میدهند و پساز چند هفته روح در آن دمیده میشود. کیست جز خدا که این کارها را انجام میدهد؟ زن و مرد غیراز مضاجعت چه نقشی در خلقتِ انسان دارند؟
دانهای که ظاهرش هیچ حیاتی ندارد، میکارید و میبینید حیات پیدا کرد؛ جوانه زد و ریشه دواند، بعد هم محصول میدهد و تبدیل به گندم و جو میشود. دوباره این گندمها مثل جمادات هیچ حرکتی ندارند.
از جهت معنوی گاهی از پدر و مادرِ مؤمن و خداپرست، فرزندی کافر بهعمل میآید یا برعکس از یک کافر، فرزند مؤمنی بهوجود میآید. این هم مصداقِ «یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ» است. بهعنوان مثال مولا علی علیهالسلام دربارۀ فرزند خلیفۀ اول که از شیعیانِ خوب امیرالمؤمنین بود، فرمود: «نگویید محمّد بن ابیبکر، بگویید محمّد بن علی». هرکسی میتواند با اختیارِ خودش خوب یا بد بودن را انتخاب کند، خدا هم در راهی که برگزیده، کمکش میکند. او میتوانست مخالفِ علی علیهالسلام باشد، امّا با اختیارِ خودش نشد. یکی هم میتواند خوب باشد، زمینه هم دارد، ولی با اختیار خودش بد میشود؛ مثل فرزند حضرت نوح که کافر شد و خداوند دربارهاش فرمود: ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ﴾[1] یعنی او از جهت معنوی فرزند تو نیست.
پس این میت (فرزند ناصالح) که از حی (پدر و مادر صالح) بهوجود میآید یا برعکس، همه خلقتِ خدا هستند و او همه را خوب خلق کرده، لکن هریک به اختیارِ خود راه خوب یا بد را برمیگزینند. به این جهت میفرماید «یخرج» چون در هرحال خالقِ همه خداست، ولی نه آنکه از جهت معنوی میت است، مجبور بوده اینطور باشد و نه آنکه از جهت معنوی حی است. خدا کسی را مجبور نمیکند بد یا خوب شود. هرکس خود را مستقل دید و به خدا متوسل نشد و از او نخواست، بد میشود.
سادات نور پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله را دارند، ولی ممکن است سیدی کافر و فاسق شود و از جدش برگردد. آیا خدا گفته این کار را بکن؟ خیر. او با اختیار خود نورِ پیامبر را پوشاند و خودش را در ظلمت انداخت. این هم میتی است که خدا او را از حی بیرون آورد. برخی از فرزندان ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم بهدروغ ادعای امامت داشتند؛ مثل جعفر کذّاب، فرزند امام هادی علیهالسلام یا عبداللّه افطح، فرزند امام صادق علیهالسلام. پس میشود کسی فرزندِ امام باشد و بد شود. حال اینکه چه برسرش بیاوند، خدا داند.
این باید عبرتی شود برای همۀ ما که خود را به خدا بسپاریم و دائم از او بخواهیم عاقبت بهخیر شویم. کسانی که پدر و مادرِ خوب دارند، باید از خدا بخواهند کمک کند راه بد انتخاب نکنند، نه اینکه اگر بد شدند، بگویند خدا خواسته ما بد شویم! فکر نکنید اگر کارِ خوب یا بد کردید، خدا خواسته! خواستِ خدا پشتسرِ خواستِ شماست؛ یعنی خودت بهاختیارِ خودت انتخاب کردی و خدا این انتخاب را برایت خواست. اگر کمک هم خواستی، کمکت میکند؛ چه برای خوب بودن و چه برای بد بودن.
اگر این تفسیر برای کسی سنگین بود، مطابقِ ظاهرِ آیه آن را تفسیر کند که گیاهان زنده را از مرده و جماداتِ بیجان را از گیاهانِ زنده خارج میکند.
وَ مَن یُدَبِّرُ الأَمر؛ کارهای دنیا و آسمان و زمین را چه کسی انجام میدهد؟ تدبیرِ همۀ امور در قبضۀ قدرتِ خداست.
فَسَیَقولونَ اللَّـه؛ اگر از مشرکان بپرسی چه کسی رزق و روزیتان میدهد؛ مالکِ گوش و چشمتان است؛ نبات را از زمین میرویاند و در جماد روح میدمد، میگویند: خدا همۀ این کارها را میکند.
فَقُل أَفَلا تَتَّقون؛ چرا وقتی اقرار میکنید، تقوا پیشه نمیکنید؟ اگر انصاف بدهید، میگویید هیچکدامِ اینها اتفاقی نیست. نمیشود اتفاقی چشم و گوش و ابرویت سرجای خود باشد. نمیشود بگویی در اثر گذشتِ زمان اینطور شده. این چشم جای دیگر بوده، بعد آمده اینجا یا این دهن یا بینی یا دیگر اعضاء و جوارح! اینها شبهاتی است که بعضی القاء میکنند. وقتی آدم به دلش نگاه میکند، میبیند همۀ کارها بهدست خداست. خدایی که میبیند و دیده نمیشود. دیدنش فقط از راه ایمان و قلب ممکن است. چشمِ مادی نمیتواند او را ببیند؛ چون در اینصورت باید مکانی برایش باشد و اگر نیاز به مکان داشته باشد، دیگر خدا نیست.
از خدا میخواهیم عنایتی کند تا بتوانیم واقعیات را برای دوستانمان بیان کنیم و ایمانِ ما را ثابت کند و در هرحال ما را به خودواگذار نکند!
[1] ـ هود، ۴۶.