سوره یونس آیه ۱۵ | جلسه ۱۴
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس | آیه ۱۵ | چهارشنبه ۱۳۹۶/۱۲/۰۹ | جلسه ۱۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
وَ إِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰ إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ(۱۵)
و چون آیات ما که روشن است بر آنها خوانده میشود، کسانی که به لقاء ما امید ندارند، گویند: قرآنی غیراز این بیاور یا آن را تغییر ده. بگو: مرا نرسد آن را از پیشِ خود تغییر دهم. من جز آنچه بر من وحی میشود پیروی نمیکنم. من اگر نافرمانیِ پروردگارم کنم از عذاب روزی بزرگ میترسم.
تُتْلَىٰ: تلاوت میشود؛ خوانده میشود.
بَیِّنَاتٍ: جمع «بیّنه» بهمعنای روشن، آشکار، واضح و همراه با دلیل است.
یَرْجُونَ: از «رجا» است یعنی امید.
لِقَاءَنَا: دیدارِ ما؛ لقاء پروردگار هنگام مرگ یا در قیامت منظور است.
ائْتِ: بیاور. «ایتِ» هم خوانده میشود.
بَدِّلْهُ: آن را تبدیل کن.
تِلْقَاءِ نَفْسِی: از پیشِ خود؛ خودسرانه. بعضی معتقدند تِلقا مصدر است؛ مثل بیان و تبیان. بعضی هم میگویند اسمِ مصدر است.
أَتَّبِعُ: تبیعت و پیروی میکنم.
أَخَافُ: از خوف بهمعنای ترس است.
عَصَیْتُ: نافرمانی کنم. از عصیان است.
یَوْمٍ عَظِیمٍ: روزی بزرگ. منظور قیامت است.
وَ إِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ؛ کافران قبول نداشتند قرآن وحیِ پروردگار است و به پیامبر نسبتِ سحر میدادند. میگفتند از خودش حرف میزند و بهدروغ میگوید ملائکه بر من نازل میشود؛ از همین رو گفتند: اگر میخواهی به تو ایمان بیاوریم، این قرآن را عوض کن و چیزی بیاور که ما بپسندیم؛ مثلاً به بتهامان بد نگو؛ کارِ ما را شرک مخوان. اگر هم نمیخواهی آن را عوض کنی، چیزهایی از آن حذف کن و چیزهای دیگری جایش بگذار که ما بپسندیم!
قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی؛ خدای تعالی به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله میفرماید: به اینها بگو: من نمیتوانم قرآن را تبدیل کنم یا چیزی از آن کم و زیاد کنم. من جز آنچه بر من وحی شده، انجام نمیدهم و نمیگویم. خلاصه یعنی بندۀ خدا هستم، نه بندۀ نفسم.
إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیم؛ من ترس دارم؛ ترس از اینکه اگر نافرمانیِ پروردگارم کنم، به عذابِ روزِ بزرگ (قیامت) گرفتار شوم.
بعضی هم گفتهاند کفّار این حرف را میزدند تا بعد بگویند اگر قرآن ازطرف خدا بود، پیامبر نمیتوانست آن را تغییر دهد. معلوم میشود ساختۀ خود اوست.
امام صادق علیه السلام دربارۀ این قسمت آیه «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ» فرمود: منظور امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیهالسلام است. «قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیّ» یعنى دربارۀ على علیهالسلام (من نمىتوانم او را از جانب خود تغییر دهم)[1].
ما مسلمانان معتقدیم پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله بنده و مخلوق خداست. سایر ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم از نظر ما شیعه همینطور. ایشان در مقابل خدای تعالی چیزی جز بنده در مقابل مولا نیستند؛ یعنی مولا و بزرگتری دارند که خدای تعالی است و مطیعِ اویند. شبانهروز هم میگوییم «اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله». همۀ ما همینطور هستیم.
فرقِ ایشان با ما این است که همۀ پیامبران بهخصوص پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله بندگانِ خاصی هستند که خداوند به آنها لیاقت داده، آنچه برای رشدِ خود -باتوجه به مقامی که دارند- و دیگران لازم است، از جهت انسانیت و پاره کردن موانع بین خود و خدا، به آنها عنایت فرموده است.
کسانی که میل دارند راهی طی کنند تا به مقامِ خلیفهاللّهی برسند و بافهم شوند؛ یعنی مطالبی را که دیگران در عالم آخرت هزاران و میلیونها سال بعد شاید بفهمند، در همین دنیا بفهمند، باید به دستورات پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله که از خدا گرفتهاند، عمل کنند.
همۀ اینها را خدای تعالی در این قرآن گنجانده و به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله وحی کرده که هم برای خودشان و هم برای دیگران در دسترس است.
﴿وَلا رَطبٍ وَلا یابِسٍ إِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ﴾[2]
«هیچ تر و خشکی نیست، جز آنکه در کتاب مبین ثبت است.»
خدای تعالی در این قرآن از هیچچیز فروگزار نکرده است، لکن مهمتر از همه، اسبابِ سعادتِ بشر است که در این کتاب آمده است و این از عنایت خاصِ پروردگار به بندگانش بود که کسانی را معیّن فرمود تا وحی را بگیرند و به مردم ابلاغ کنند.
این را هم باید بدانیم که انبیای الهی به هیچوجه مجبور نبودند یعنی خدا ایشان را اجبار نکرده بود که تا مدتی عبادت کنند و بعد پیامبر شوند. دربارۀ رسول گرامی اسلام در روایت است، قبلاز رسالت، ملکی بهطورِ شخصی با ایشان گفتگو میکرد و مطالبی به حضرت الهام میشد، ولی هیچ اجباری درکار نبود. خودشان طالب بودند و عنایت خاص پروردگار هم بود تا بعداز چهل سال عبادت و زحمت، صلاحیت پیدا کردند چنین قرآنی به ایشان وحی شود که متأسفانه تعداد کمی از مسلمانان از آن استفاده میکنند و غیر مسلمانان که دیگر هیچ! اگر کسی در این قرآن فرورود؛ یعنی بعداز خواندن، بر آن تفکر کند و بخواهد برای خدا خود را نجات دهد، خدای تعالی کمکش میکند و از برکت قرآن چیزهایی نصیبش میشود که خودش هم تعجب میکند.
این را هم اضافه کنیم که طبقِ روایت علوم معنوی ۲۹ حرف است که تابهحال ۲ حرفش بین بشر منتشر شده و ۲۷ حرف آن در زمان حضرت ولیّعصر عجّلاللّهتعالیفرجه ظاهر میشود. این به معنای این نیست که هیچکس دسترسی به آن ۲۷ حرف ندارد؛ اول از همه تمام این علم نصیب ائمۀ اطهار علیهمالسلام شده است و بعد هم هرکس دنبال کند، میتواند بیش از به دو یا سه یا چهار حرف دسترسی یابد؛ یعنی چیزهایی از این قرآن ملتفت شود که برای خودش هم تعجبآور است.
شرک خفی
مشرکان اعتقادی به معاد نداشتند، امّا خدا را قبول داشتند و میگفتند خداوند نیاز به کمک دارد و بتها کمککارش هستند. باید دعا کنیم که اینها بین ما و خدا وسیله شوند؛ چون کارکن هستند. اگر کمی فکر کنیم میبینیم تعجبی از کارِ آنها نیست که شریک برای خدا قرار میدادند و بت میپرستیدند و مقابل بتها سجده و ندبه و زاری میکردند. بسیاری از افراد بشر همینطور هستند، امّا به شکلهای دیگر؛ مثلاً پول چیست، جز کاغذی که مشتی نقش و نگار بر آن کشیده شده؟ حتی اگر طلا و نقره هم باشد، فقط جماد است.
برخی معتقدند با این پول کارها درست میشود. میگویند: اگر پول نباشد، خدا هم نیست. یعنی اینقدر پول را دوست میدارد و مؤثر میداند یا میگوید فلانی فلان مقام را دارد؛ هرکاری بخواهد، میکند و هرچه بنویسد، میشود. یعنی این مقام برای او بت شده، آن را ضامنِ خوشبختی میداند. کسیکه صاحب مقام است، چنان به آن چسبیده که اگر برکنار شود، گویی شکستِ سختی خورده و بدبخت شده است.
آیا باید پول را دور بریزیم؟ خیر، امّا باید توجه داشته باشیم که این فقط یک سبب است؛ مثل غذایی که میخوریم و سیر میشویم. باید حواسمان باشد که خدا این اثر را در غذا گذاشته است. خداست که اثرِ رفع خستگی را در خواب قرار داده. قرآن کریم در آیات متعدد تکرار میکند این غذاها را ما برایتان فراهم کردیم. چقدر آیه در قرآن راجعبه اسباب و وسایلی است که خدای تعالی برای انسان در این دنیا تهیه کرده؛ اینها اسباب هستند. مسبِّب خدای تعالی است. اوست که اینها را سبب قرار داده، خودش هم میفرماید ما این کار را کردیم و آن کار را کردیم. اگر کسی این را متوجه شد، کمی از شرک بیرون میآید. شرک همین چیزهاست.
آیا ممکن است کسی هیچ پول و مقامی نداشته باشد، ولی زندگیاش خوب باشد؟ بله، بسیار بودند کسانی که پول نداشتند، ولی خدای تعالی از جایی که امید نداشتند، برایشان کارسازی کرده است. قرآن کریم میفرماید:
﴿وَ مَن یَتَّقِ اللَّـهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا ۞ وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ﴾[3]
«هرکس تقوای الهی پیشه کند، خدای تعالی راه نجاتی برایش مقرّر کند ۞ و از جایی که گمان نمیکند روزیاش میدهد.»
قرآن حق است و دروغ نمیگوید، ولی نگویید من دیگر دنبال کار نمیروم، ببینم چگونه روزیام میرسد! آن مقداری که آدمی نمیرد، میرسد. اگر دهانش را هم روی هم بگذارد، چند نفری میآیند و دهانش را باز میکنند و چیزی در دهنش میگذارند، امّا باید دنبال وسیله رفت. گاه واجب است برای تأمین نفقۀ همسر و فرزندان سرِ کار برود، امّا باید ملتفت باشد که نیرو از خداست و اسباب را او مهیّا کرده است. این میشود بیرون آمدن از شرک.
فرق ما با بتپرستان این است که آنها هیچ التفاتی به خدا ندارند و بت را مؤثرِ مستقل میدانند، ولی ما قدرت را تماماً از خدای تعالی میدانیم و میگوییم اگر همۀ اسباب قطع شوند، او باز هم میتواند کار کند؛ میتواند بدون اسباب ما را زنده بگذارد. شیخ بهایی در ماه رمضان فقط قرآن میخواند و غذا نمیخورد. فقط برای اینکه روزهاش روزۀ وصال نشود کمی آب میخورد. احتیاجی به غذا نداشت. نقل شده آیتاللّه قاضی گاه چند روز به اتاقی میرفت و در را میبست و موتِ اختیاری میکرد؛ نه آبی و نه خوراکی.
منظور اینکه میشود انسان در وضعیتی قرار گیرد که خدا همۀ وسایل را فراهم کند، ولی معنای این حرف این نیست که در خانه بنشیند و بگوید خدا میرساند؛ این غلط است و مخالف قرآن و روایات است. روایات زیادی دربارۀ لزوم کار کردن وارد شده که برخی از آنها را در کتاب دعا و توسل جمعآوری کردهایم.
در عبادات هم باید بدانیم که نماز و دعا و قرآن هرکدام اثری دارند، ولی این اثر از خداست. نماز در کنار واجب بودنش، اثر و نورانیتی به نمازگزار هدیه میکند؛ روزه و دعا و دیگر عبادات هم همینطور، امّا باید حواسمان باشد که خدا اثر را به اینها داده است. نتیجه این میشود که فردا نمیگوید ما اینقدر نماز خواندیم؛ اینقدر قرآن خواندیم؛ این کار را کردیم و آن کار را کردیم، چرا بهشت نرویم؟ خدا باید ما را ببرد بهشت! این یعنی خودمان را مستقل دانستیم.
وقتی آدمی بفهمد اثر را خدا در عبادت گذاشته، دائم او را شکر میکند و میگوید: اگر چیزی دارم؛ اگر حالم خوب است؛ اگر متوجه شدم دنیا چیزی نیست و کمکم به آخرت یقین پیدا میکنم، از عنایتِ خداست. این را متوجه میشود و شکر میکند و بهتدریج از شرک بیرون میآید، ولی اگر بگوید ما اینقدر برای امام حسین گریه کردیم. این چشم مال کیست؛ قلب مال کسیت؟ چه کسی موفقت کرد و چنین انکساری به تو داد؟ اینها را باید همیشه متوجه باشد و بگوید لطف خدا بود. در این صورت دیگر منمن نمیکند و خود را با دیگران یکسان و بلکه پایینتر میبیند. درنتیجه آرامآرام کبر از او منعزل میشود.
وقتی در عبادات اینطور شد، در مادیات هم همینطور میشود و دیگر نمیگوید پولِ من بیشتر از فلانی است؛ مقام من بالاتر از فلانی است؛ اگر من نبودم اینطور میشد؛ اگر من نبودم آنطور میشد. بهتدریج این «من» که ریشۀ همۀ بدبختیها و مصیبتهاست کنار میرود.
در جلسۀ افتتاحِ اولین دورۀ مجلس شوراى اسلامى که در ابتدا آقاى حجازى سخنرانى خود را با جملۀ «بأبی أنت و أمّی» آغاز کرد و بقیۀ محتواى سخنرانى نیز در تجلیل از مقام والاى امام خمینى رحمهاللّه بود، امام فرمودند:
«من خوفِ این را دارم که مطالبى که آقاى حجازى فرمودند دربارۀ من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشاتِ ایشان و امثال ایشان براى من یک غرور و انحطاطى پیش بیاید. من به خداى تبارک و تعالى پناه مىبرم از غرور. من اگر خودم را براى خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتى قائل باشم، این انحطاطِ فکرى است و انحطاطِ روحى. من در عین حال که از آقاى حجازى تقدیر مىکنم که ناطقِ برومندى است و متعهّد، لکن گله مىکنم که در حضور من مسائلى که ممکن است من باورم بیاید فرمودند…»[4]
چرا این طور است؟ مؤمن واقعی که اسباب را منعزل از خدا نمیداند و حتی عبادات را هم منعزل نمیداند، این حال سرش میآید که مبادا احترامِ دیگران بر او اثر بگذارد و نفهمد خدا دلهای مردم را با او مهربان کرده، فراموش کند خودش کارهای نیست. اگر غفلت کرد، میافتد؛ یعنی حالی برایش پیدا میشود که میگوید «من بالاتر هستم» و این یعنی خدایا تو یکی من هم یکی. همانطور که باید حرف خدا را بشنوید، باید حرف مرا هم بشنوید.
لذا آدم باید حواسش را جمع کند و همیشه از خدا بخواهد حفظش کند. اگر کسی غیبتی کرد و تهمتی زد، نگو اگر بینیام به لحد هم بخورد، نمیبخشمش! حالا حرفی زد و سرِ هوا رفت و تمام شد. آیا فکر میکنی او خاک میشود و تو نمیشوی؟ همه خاک میشویم. آنچه از تو میماند، صفاتِ خوبی است که در روحت خواهد ماند؛ یکی از آنها بخشش است؛ ببخش تا درونت پاک شود!
إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیم؛ پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله کسی است که از اول تا آخر، هر پیامبری آمده، از او خبر داده و تعریف کرده است، امّا میفرماید «انّی اخاف انْ عصیت ربی عذاب یوم عظیم». این را همیشه میگفتند تا سورۀ فتح نازل شد و حالشان عوض شد. میفرمود منِ پیغمبر میترسم اگر عصیان کنم، عذابِ یومِ عظیم داشته باشم. ما دیگر چه بگوییم؟
چرا این حرف را میزند؟ چون میداند خدا غنی است و به هیچکس احتیاجی ندارد؛ نه به پیامبرش و نه به امامش. همۀ ایشان محتاج اویند. احتیاجی هم ندارد که پیامبر برایش مرید جمع کند. او میخواهد رحمتش را به ما ارزانی کند. ما را خلق کرده تا فیضش را بر ما سرازیر کند. برای همین هم پیامبرِ رحمت را فرستاده «انّ اللّه غنی عن العالمین».
اگر کسی بندۀ خدا شود، خوشا بهحالش! اگر عبادت کرد و معصیت نکرد و بندۀ خدا شد، خودش بهره میبرد و اگر نشد، خودش زمین میخورد.
[1] ـ بحارالأنوار، ۹، ۲۱۳.
[2] ـ انعام، ۵۹.
[3] ـ طلاق، ۲ و ۳.
[4] ـ صحیفۀ امام، سخنرانى در جمع نمایندگان مجلس ۴/۳/۵۹.