سوره یونس آیه ۱۳ | جلسه ۱۲
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس | آیه ۱۳ | چهارشنبه ۱۳۹۶/۱۲/۰۲ | جلسه ۱۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمینَ(۱۳)
بهیقین اقوام پیشاز شما را هنگامی که ستم کردند هلاک کردیم و پیامبرانشان دلایل روشن برایشان آوردند، ولی آنها نمیخواستند ایمان بیاورند. اینگونه مجرمان را کیفر میدهیم.
أَهْلَکْنَا: هلاک کردیم.
قُرُون: در اینجا بهمعنی مردم قرنها و عصرهای گذشته است.
بِالْبَیِّنات: دلایل روشن.
نَجْزِی: جزا میدهیم؛ کیفر میکنیم.
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا؛ خداوند میفرماید: اقوام گذشته را چون ظلم کردند، هلاک کردیم؛ مثل قوم نوح، قوم هود، قوم صالح، قوم فرعون و همچنین بسیاری از یهودیانِ زمانِ حضرت عیسی و زمانِ پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله و تا بهحال.
وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنات؛ این در حالی بود که پیامبران با دلایل روشن آمدند و ازطرف پروردگار معجزه آوردند، ولی آنها بنا نداشتند ایمان بیاورند و بر جهالتِ خود ایستاده بودند.
کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمین؛ آنها مجرم بودند و هلاکت حقشان بود؛ چون سالها نصیحتشان کردند و واقعیات را نشانشان دادند، امّا حاضر نبودند از کبریائیت خود پایین بیایند؛ لذا ازبین رفتند.
خدای تعالی در این آیه عاملِ هلاکتِ اقوامِ گذشته را «ظلم» معرفی کرده، میفرماید «لَمَّا ظَلَمُوا» یعنی چون ظلم کردند، هلاک شدند. ظلم یعنی تجاوزِ ناحق و پا گذاشتن بر حق. از نظر لغوی یعنی «وَضْعُ الشیء فی غیرِ ما وُضِعَ له» یعنی قرار دادن چیزی در غیرِ جای خود. جایی که نباید، حرفی بزند؛ کاری بکند و… در مقابل عدل یعنی «وَضْعُ الشیء فی ما وُضِعَ له». قرار دادن هرچیز در جای خود.
عبارتِ ظلم و مشتقاتش ۳۱۵ مرتبه در قرآن تکرار شده است. الظالمین ۶۵ و الظالمون ۲۵ بار آمده. در سه آیه نیز تأکید فرموده که خداوند به بندگانش ظلم نمیکند. ﴿ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون﴾[1]
ظلم چند قسم دارد؛ ظلم به خود، ظلم به دیگران و ظلم به خدا و دینِ خدا که البته بازگشتِ همۀ اینها به خودِ انسان است.
ظلم به خود
مطادیقِ ظلم به خود، هم راجعبه دنیاست، هم راجعبه مقامات بهشت و هم مقامات معنوی که خدای تعالی برای بشر بهعنوان خلیفهاللّه معیّن کرده است. از مصداقِ دنیوی آن این است که انسان استعداد و تواناییهای خدادادی خود در زمینههای مختلف را هدر دهد و به آنها اعتنا نکند؛مثلاً میتواند علومِ نافع تحصیل کند یا برای زندگیاش کسبِ درآمد کند یا قدرتی دارد که میتواند از دیگران دستگیری نماید یا میتواند دست از اسراف بردارد و همسر اختیار کند و تشکیلِ خانواده دهد، امّا مسامحه کند درپی هیچکدام نرود. این ظلم است و گاهی حکم تکلیفی هم دارد؛ چراکه واجبی را انجام نداده است.
مصداقِ دیگرِ ظلم به خود، از جهت معنوی و مربوط به عالم قیامت است و آن این است که انسان در عقایدِ خود خلل ایجاد کند و شک و شبهاتی که برایش میآید، رفع نکند و آنها را با کسانی که عالمترو بالاتر از خودش هستند، درمیان نگذارد. بد یا خوب، بههرحال انسان باید اعتقاداتی داشته باشد تا از چیزهای خیلی بد مثل کفر و شرک دور شود. ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾[2] این شریک میتواند بت یا عقایدِ باطل طبیعیون باشد که همیشه به نحوههای مختلف بودهاند.
سایر اصولِ دین هم همینطورند یعنی نبوت، معاد، عدل و امامت؛ اینها عقایدی هستند که اگر کسی آنها را قبول نکند و در دلش قرار ندهد، قهراً چیزهای باطل جای آن میآید. انسان چه بخواهد و چه نخواهد از کسانی اطاعت دارد، وقتی پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام را قبول نداشته باشد، پیامبر و امامش میشوند همان کسان. اگر معاد و بازگشت به خدا را قبول نداشته باشد، بازگشتِ خود را بهسوی مادیات میداند. نهایتاً اگر بخواهد خود را آرام کند، میگوید آدم وقتی مُرد، خاک میشود و کسی نمیتواند این خاکها را جمع کند. امّا حاضر نیست قبول کند خودش هم سرانجام روزی میمیرد و شاید خبرهایی باشد.
اینها ظلمی است که آدمی به خودش میکند و خود را از نعمتهای معنوی عالم برزخ و قیامت محروم میکند؛ نعمتهایی که خدای تعالی برایش فراهم کرده و میتواند با داشتن عقیدۀ خوب و عمل به احکامِ الهی از آنها استفاده کند؛ از حیوانیت بیرون بیاید و انسان باشد. انسانیت فقط این نیست که بخورد و بیاشامد و تولیدمثل کند یا هنرهایی داشته باشد که دیگر حیوانات دارند. بله؛ برخی حیوانات خیلی هنرمندند؛ مثلاً مورچه آنقدر هنر دارد که فلان دانشمند باید بیست سال صرفِ مطالعه دربارۀ آن کند یا زنبور عسل هنر دارد. حیواناتِ دیگر هم هنر دارند و انسانها باید سالها مطالعه کنند تا هنرهای آنها را کشف کنند.
ظلمِ دیگر به خود، بیاعتنایی به مقاماتِ معنوی است. خداوند جایگاهی برای بشر معیّن کرده که میتواند به درجاتی بالاتر از بهشت دست یابد، طوریکه خودش خالقِ بهشت شود؛ ملائکه خادمش و حورالعینها کنیزش شوند. میتواند «فی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[3] باشد؛ یعنی صاحب تمام اسماء و صفات خدای تعالی شود. گفتنِ این حرف آسان و رسیدن به آن بسیار مشکل است، امّا میشود و خدای تعالی این را در همۀ بشر قرار داده است.
ظلم به نفس این است که بگوید فعلاً حالش نیست؛ ما همین بهشت برایمان بس است. این کوتاهی گناه نیست، ولی خود را از نعمتهای بزرگ معنوی که خدا برایش خواسته، محروم کرده است.
ظلم به دیگران
ظلم به مردم انواع و اقسامی دارد؛ [اولین قسمِ آن دستدرازی به مالِ مردم است. گاهی هم] ممکن است امکاناتی دست انسان باشد که میتواند به دیگران کمک کند، ولی نکند؛ این هم ظلم است. انفاق منحصر به پول نیست؛ میتواند از جهت علم باشد یا قدرت یا مادیات، کسیکه از هیچ جهت به هیچکس کمک نمیکند و فقط به نفع خودش کار میکند، به نوعی ظالم است.
[از این بدتر] این است که کارهایی بکند و حرفهایی بزند که آبروی مردم بریزد؛ مثل تهمت، غیبت، سخنچینی و… یا به جانشان صدمه بزند. معمولاً این کارها توبۀ سختی دارد و چهبسا به این زودی بخشیده نشود، امّا بدتر از همۀ اینها آسیب رساندن به دینِ مردم است؛ یعنی حرفهایی بزند یا چیزهایی بنویسد که مردم از اعتقاداتشان برگردند یا کارهایی بکند که از دین و دیانت بیزار شوند.
ظلم به مردم، ظلم به خود است، با این تفاوت که در ظلم به خود کار آسانتر است و میشود استغفار و تلافی کرد، ولی ظلم به مردم کار را سخت و انسان را به نحوههای مختلف بدهکارِ آنها میکند. همۀ اینها در قرآن و روایات وجود دارد و میشود آنها را بیرون بکشد.
یکی از مهمترین ظلمهای یهود و نصارا این بود که تورات و انجیل را بهتاویل میبردند و قرآن را به نفع خود بازگو میکرند. ما طلبهها هم اگر قرآن را خلاف واقع تفسیر کنیم، ظلم کردهایم. دست بردن در قرآن، بهنحوی که ائمۀ اطهار علیهمالسلام نگفتهاند یا گفتنِ مصدایقی که در قرآن نیست، ظلم است.
ظلم به خدای تعالی
ظلم به خدای تعالی، یکی این است که صفاتی به او نسبت دهد که لایق او نیست؛ مثلاً بگوید خدا به من ظلم کرده، حال آنکه میفرماید:
﴿ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون﴾[4]
«خدا نبود که به آنها ستم کرد، بلکه آنها به خود ستم میکردند.»
ریشۀ این ظلمها، جهل یا عجز یا فقر است و خدای تعالی از همۀ اینها مبرّاست. او نه احتیاجی به کسی دارد و نه جاهل و ناتوان است. قدرتِ کامل دارد و نیازی به ظلم کردن ندارد؛ نه در دنیا و نه در آخرت. بازگشتِ این ظلمها به خودِ انسان است و خود را اسیر و بیچاره میکند.
عدل در مقابل ظلم
نقطۀ مقابلِ ظلم عدل است. کسیکه به توفیقِ الهی میخواهد در راهی قرار بگیرد که خود را نجات دهد، در راه عدالت است. اقسام و مصادیقِ عدالت عبارتند از عدالت به خود، به دیگران و به دینِ خدا. [نهایتِ آن هم آنجاست] که به مقصودِ خلقت یعنی مقامِ خلیفهاللّهی برسد. هرکس هر کاری در این راه بکند، به نفعِ خودش است.
هر بشری اگر به فطرتِ خود نگاه کند و درون خود را ببیند، بدون زحمت، خدای تعالی را در خودش پیدا میکند و میتواند با عقلی که خدا به او داده بهطورِ فیالجمله بفهمد خدای تعالی از او چیزهایی خواسته است. اگر هم بهطورِ مفصل میخواهد متوجه شود، باید آقایی را پیدا کند که خداوند تعیین کرده است؛ این را هم با مراجعه به درون و فطرت میتوان ملتفت شد.
خداوند در سورۀ عنکبوت میفرماید وقتی بر کشتی سوار میشوید و ترسِ غرق شدن شما را میگیرد، خدا را خالصانه میخوانید، امّا وقتی از دریا نجات مییابید، باز مشرک میشوید[5]. این یعنی فطرتِ آدمی کسی را سراغ دارد که دادرس است و آن خدایی است که همراه اوست و میشود او را پیدا کرد. وقتی پیدایش کردی، او خودش به معاد و نبوت و عدل و امامت هم هدایت میکند و به راهی که رضای او در آن است، راهنمایی میکند. کسیکه واقعاً و از سرِ صدق و صفا رو به خدا بیاورد، محال است هدایتش نکند.
قطعاً خداوند طالبانِ خود را نصرت میدهد و آنان را در حرکت به سوی خویش یاری میکند؛ چراکه به همین جهت خلقشان کرده است. در آیاتِ متعددِ قرآن فرموده هرکس هرچه از معنویات بخواهد، محال است رد شود، امّا هر مقصد و هدفی از جهت معنوی دارد، باید صبر کند و کارهایی مطابقِ آن انجام دهد، آنهم نه از روی هوای نفس، بلکه آنطور که خدا فرموده و در قرآن و سنّت آمده است.
یکی دیگر از مصادیقِ عدالت این است که انسان نهتنها خودش را نجات دهد و به سوی خدای تعالی حرکت کند، عدهای را هم بهسوی خدای تعالی هدایت کند. ازجمله کسانی که به کمک خدای تعالی در این کار موفق شدند و تا روز قیامت راهشان ادامه خواهد یافت، بعداز پیامبران بزرگ الهی، پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است. خدای تعالی قول داده که دینِ مبینِ اسلام هرگز ازبین نمیرود -هرچند ضعیف شود- و طبقِ وعدۀ حضرات معصومین علهیمالسلام به دستِ حضرت صاحب الزمان در تمام دنیا فراگیر خواهد شد. خدای تعالی بهوسیلۀ پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام مردمی را که تابع ایشان هستند و راهشان را ادامه میدهند، هدایت میکند. این یکی از بزرگترین نعمتهایی است که خدای تعالی به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله داده است.
هرکس بتواند به هرمقدار عدهای را از خانواده یا دوستان یا کسان دیگر با خدای تعالی آشنا کند، در راه پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهمالسلام است. البته مرتبۀ کامل آن خودِ حضرات معصومین علهیمالسلام هستند، بعداز ایشان بعضی از اولیای خدا و بعد همینطور تا برسد به هرکدام از ما؛ هرکس به اندازۀ خود. عدالت واقعی این است.
عَنْ سَمَاعَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً﴾[6] قَالَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى فَکَأَنَّمَا أَحْیَاهَا وَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ هُدًى إِلَى ضَلَالٍ فَقَدْ قَتَلَهَا[7]
سماعه گوید از امام صادق علیهالسلام دربارۀ این آیه پرسیدم: «هرکس انسانى را جز براى قصاص بکُشد، گویا همۀ مردم را کشته و هرکه او را زنده کند، گویا همۀ مردم را زنده کرده است» فرمود: هرکه او را از گمراهى بهسوی هدایت بَرَد، گویا او را زنده کرده و هرکه او را از هدایت بهسوى گمراهى بَرَد، گویا او را کشته است.
یک نوعِ قتل این است که کسی را بکشند و نوعِ دیگر، کشتن از جهت معنوی است؛ یعنی در اعتقاداتِ کسی شبهه وارد کنند و او را از راه بهدر کنند.
اسلام پساز پیامبر
بعداز پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله دینِ حق ضعیف شد و به اندازۀ سه نفر بیشتر نماند، امّا خداوند بهوسیلۀ علی مرتضی و فاطمه زهرا و ائمۀ اطهار علیهمالسلام آن را توسعه داد و تا ظهور حضرت صاحب الزمان هرگز از بین نمیرود.
فاطمه زهرا سلاماللّهعلیها چادر بهسر کرد و در مسجد آن خطبۀ قرّاء را خواند و دربارۀ همۀ انبیا و بهخصوص پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله و ظلمهایی که اینها کردند، سخن گفت. ظلمهایی که واقع شد، یکی به بدن فاطمه زهرا بود و یکی به مولا علی علیهالسلام، بهطوریکه آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا»[8]
«صبر کردم درحالى که در چشمم خار و در گلویم استخوان بود.»
کسیکه مجسمۀ عدالت و نسخۀ ثانی پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است و منهای نبوت همۀ علوم را خداوند بهوسیلۀ پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله به ایشان عنایت کرده، ۲۵ سال خانهنشین شد. چه کسی این ظلم را کرد؟
فاطمه زهرا که پیامبر دربارۀ او فرمود «بضعه منی» (پارۀ تن من است) و فرمود «فداها ابوها» و «ام ابیها» چنان آزردهخاطر شد که وقتی آن دو نفر برای عیادتش آمدند، فرمود: آیا از پیامبر شنیدید که فرمود فاطمه پارۀ تن من است، هرکس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده؟ گفتند: بله. فرمود: خدایا شاهد باش که اینها مرا اذیت کردند و به من ظلم کردند.
چه ظلمها که در اثر غصبِ خلافت مولا علی علیهالسلام پیش آمد و حضرت در خطبۀ سوم نهجالبلاغه بیان میفرماید. چقدر مانع مردم شدند که نتوانند از مولا علی علیهالسلام و ائمۀ اطهار علیهمالسلام استفاده کنند و از قرآن آن طور که باید بهره ببرند. چه زحماتی پیامبر در ۲۳ سال کشید، ولی فقط ۳ نفر ماندند. البته این قرآن در بین مردم هست و خدا قول داده کسی نمیتواند آن را از بین ببرد و تا قیامت میماند، ولی متأسفانه مفسران قرآن یعنی علی مرتضی و فاطمه زهرا و فرزندان ایشان کنار رفتند و امروز ما این قرآن را چهطور باید تفسیر کنیم؟
۷۵ یا ۹۵ روز از وفات رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله گذشته. در ساعاتِ آخرِ عمرِ پیامبر فاطمه زهرا تشریف آوردند و پیامبر اخباری از آینده دادند. فاطمه گریان شد و اشک ریخت. وقتی رسول خدا به دختر خود دلداری میدهد، فاطمه میفرماید: من از این بلاها گریان نشدم، بلکه فراق شما مرا به گریه واداشته است من چطور در فراق شما صبر کنم؟
حضرت بشارتی دادند که چهرۀ فاطمه خندان شد، فرمود: بعداز من از همه زودتر تو به من ملحق میشوی.
[1] ـ توبه، ۷۰؛ عنکبوت، ۴۰ و روم، ۹.
[2] ـ لقمان، ۱۳.
[3] ـ قمر، ۵۵.
[4] ـ توبه، ۷۰.
[5] ـ عنکبوت، ۶۴.
[6] ـ مائده، 32.
[7] ـ کافی، ۲، ۲۱۰.
[8] ـ نهجالبلاغه، خطبۀ ۳.