سوره یوسف آیه ۱۰۸ و ۱۰۹ | جلسه ۳۰
ما هم به ائمۀ اطهار علیهمالسلام مخصوصاً به امام زمان عرض میکنیم: اولین خواستۀ ما ایمان کامل و معرفت خدای تعالی است. البته درخواستهای دیگر هم داریم؛ از جمله اینکه محتاج مردم نباشیم؛ گرفتار ظالم نشویم؛ فرزندان و پدر و مادرمان سالم باشند. همۀ نیازهایمان را از این بزرگواران میخواهیم تا بهاذناللّه برآورده کنند.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یوسف آیه ۱۰۸ و ۱۰۹ | چهارشنبه ۱۳۹۸/۱۱/۰۲ | جلسه ۳۰
ثمرۀ علم
قال امیرالمؤمنین علیهالسلام:
«أَشْرَفُ الْعِلْمِ مَا ظَهَرَ فِی الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْکَان»[1]
«بهترین و شریفترین علم آن است که در اعضاء و جوارح ظاهر شود.»
کسی که میداند نگاه به نامحرم حرام است، این دانستن وقتی شرف دارد که به آن عمل کند. وقتی میداند تهمت و غیبت و سخریه حرام است، فایده و شرف این علم آن است که خود را از آن نگه دارد. همچنین است دربارۀ گوش و دست و پا و شهوت و شکم و… تا برسد به قلب. علمی که در اعضاء و جوارح ظهور ندارد، نبودنش بهتر است.
فضیلت طاعت خدا
«سُرُورُ الْمُؤْمِنِ بِطَاعَهِ رَبِّهِ وَ حُزْنُهُ عَلَى ذَنْبِه»[2]
«سرور مؤمن به طاعت پروردگار و حزنش به گناه خویش است.»
مؤمن وقتی موفق به خواندن نماز میشود، مسرور است و شکر خدا میکند. اگر نماز شب خواند، همینطور. اگر انفاق کرد یا هر خیری انجام داد مسرور است که طاعت پروردگار کرده و بندگی مولایش بهجا آورده. از آن طرف اگر گناهی انجام دهد، محزون میشود و استغفار میکند. اینکه حکم خدا را زمین گذاشت و گناه کرد برایش سنگین است.
از این روایت میفهمیم که مؤمن به پول و مال دنیا مسرور نمیشود، اگر هم شد، بهخاطرِ نعمتی است که از جانب خدا رسیده. میگوید خدایا من قابل نبودم، تو عنایت کردی. اگر صحت و سلامتی و قدرت دارد، میگوید الحمدللّه؛ خدایا تو دادی. علم را تو دادی؛ هوش را تو دادی؛ همه چیز از توست.
سورۀ یوسف آیات ۱۰۸ و ۱۰۹
قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ (۱۰۸)
بگو: این راه من است. من و پیروانم با بینایی کامل بهسوی خدا دعوت میکنیم. منزه است خداوند و من از مشرکان نیستم.
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۱۰۹)
و پیش از تو نفرستادیم جز مردانی از مردم شهرها که به آنها وحی میکردیم. آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از اینها بودند چگونه شد؟ سرای آخرت برای اهل تقوا بهتر است. آیا فکر نمیکنید؟
«قُلْ» بگو این پیغمبر «هذِهِ سَبیلی» این راه من است «أَدْعُوا إِلَى اللَّه» بهسوی خدا میخوانیم «عَلى بَصیرَهٍ» با بصیرت و بینایی کامل «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی» من و پیروانم «وَ سُبْحانَ اللَّهِ» منزه است خداوند «وَ ما أَنَا» و من نیستم «مِنَ الْمُشْرِکین» از مشرکان.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ» و پیش از تو نفرستادیم «إِلاَّ رِجالاً» جز مردانی را که «نُوحی إِلَیْهِمْ» به آنها وحی میکردیم «مِنْ أَهْلِ الْقُرى» از اهل شهرها. «أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ» آیا در زمین گردش نکردند «فَیَنْظُرُوا» تا ببینند «کَیْفَ کانَ» چگونه بود «عاقِبَهُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» عاقبت کسانی که پیش از اینها بودند؟ «وَ لَدارُ الآخِرَهِ» سرای آخرت «خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا» برای اهل تقوا بهتر است «أَ فَلا تَعْقِلُون» آیا فکر و تعقل نمیکنید؟
قُلْ هذِهِ سَبیلی؛ وقتی خداوند به پیامبر میفرماید «بگو» یعنی این یک واقعیت است. بگو: این راه من است.
راه پیامبر دعوت به بندگی خداست. این دعوت هم از جهت باطن است و هم از جهت ظاهر؛ از جهت باطن یعنی درونت را متوجه خدای تعالی کن و مراقب باش حرکتت برای او باشد. از جهت ظاهر یعنی اعضاء و جوارحت را تسلیم خدا گردان!
راه پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله که بهوسیلۀ قرآن بیان میکند، دعوت به توحید پروردگار، بندگی خدا، اخلاص و دوری از کفر و شرک و نفاق است.
أَدْعُوا إِلَى اللَّه؛ من بهسوی خدا دعوت میکنم. هر کس آمادۀ پذیرش است، در این راه قدم بگذارد.
پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله در این دعوت خصوصیات خدای تعالی را نشان میدهد و مردم را به تدبّر در آیات او دعوت میکند. به خودتان نگاه کنید؛ به آغاز و پایانتان و به دیگر مخلوقات پروردگار!
او به خدایی دعوت میکند که هیچ شریکی ندارد؛ نه در خلقت و نه در صفات. خودش تنهاست و لا غیر. هرکس هرچه دارد، از اوست.
عَلى بَصیرَهٍ؛ در دعوتِ خود کاملاً میفهمم؛ میدانم؛ بینا هستم؛ راه را میبینم. مثل کسی نیستم که فقط به زبان چیزی بگوید یا به زبان و قلب بگوید، امّا التفاتی نداشته باشد. این راه مثل آفتاب برای من روشن است. حقانیت و صفات خدایی که بهسوی او دعوت میکنم، دائم برایم روشن است. این معنای بصیرت است.
أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی؛ این بصیرت هم برای من است و هم برای پیروان من که از من تبعیت میکنند.
تبعیت در اینجا یعنی پا جای پای رسول خدا گذاشتن. کسی که اینطور باشد، میتواند بگوید «هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَهٍ». این افراد منحصر در مولا علی علیهالسلام و فرزندان معصوم او علیهمالسلام و نادر کسانی است که کاملاً مطیع ایشاناند؛ مثل سلمان و ابوذر و اولیای بزرگی که در هر دورهای کم و بیش بودهاند.
وَ سُبْحانَ اللَّه؛ در آخر نیز میفرماید: منزه است خدای تعالی از اینکه مخلوق باشد. او خالق است. از هر شریکی منزه است؛ چه شریک ظاهری یعنی بت، و چه شریک باطنی یعنی نفس.
تو شریک خدا نیستی؛ یعنی هر کاری انجام میدهی، به اذن اللّه است. اگر قدرت، علم، جمال، حافظه داری، همه مال خداست. از خودت چیزی نداری. پدر و مادرت هم مثل تو هستند. معلم هم مثل توست. اگر چیزی یادت میدهد، از خدای تعالی است. همان قوهای که خدا به او داده، به تو هم داده. او میگوید و تو یاد میگیری. پس همهچیز دست اوست.
وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکین؛ با توجه به اینکه پیش از این فرمود: ایمان بیشتر مردم آلوده به شرک است، در اینجا میفرماید: به اینها بگو من هیچ شرکی ندارم؛ نه شرک جلی، نه شرک خفی. مولا علی علیهالسلام و ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم همینطورند.
آیا ما هم میتوانیم جزئی از این آیه باشیم؟ بله. البته ما هرگز امام معصوم نمیشویم و در ردیف امام قرار نمیگیریم. هرچه بالا رویم، آنها بالاترند؛ مثل خدای تعالی که هرکس هرچه بالا رود، خدا نمیشود. خدا فوق همه است. امّا خدای تعالی این استعداد را در ما قرار داده که میتوانیم در اثر تبعیت از رسول خدا و اهلبیت علیهمالسلام آنقدر خالص شویم که هیچ شرکی درونمان نماند، بهشرط اینکه سعی کنیم از خدای تعالی غافل نباشیم.
درست است که نماز میخوانیم؛ واجبات انجام میدهیم و حرام را ترک میکنیم، ولی این کافی نیست. باید از خدا بخواهیم کمک کند لحظهای از او غافل نباشیم. خدای تعالی هرگز از ما غافل نیست. اگر یک لحظه از ما غافل باشد، چیزی از ما نمیماند. «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم». ولی ما چقدر به او توجه داریم؟
بنابراین تبعیت صد در صدی از پیامبر به نحوی که ما هم بتوانیم بگوییم «هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَهٍ» و بتوانیم ادعا کنیم مشرک نیستیم «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکین» در گرو این است که از خودشان بخواهیم. بگوییم یا رسول اللّه این توفیق را به ما عنایت کن. اگر بخواهیم و رها نکنیم، قطعاً میشود. در این بین وقتی هشدارهایی برایمان میآید، باید قبول کنیم. هرکس به حساب خودش هشدارهای خدا را میفهمد؛ بزرگترها به اندزۀ خودشان، ما هم به اندازۀ خودمان.
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً؛ خداوند پیامبران و امامان را از میان مردان انتخاب کرد. این بدان معنا نیست که زن توانایی ندارد. در میان زنان گاهی کسی چون فاطمۀ زهرا سلاماللّهعلیها پیدا میشود که منهای رسالت و امامت، همردیف بهترین مردان عالم یعنی رسول خدا و علی مرتضی علیهماالسلام است و یازده امام از نسل او به وجود میآید یا شیرزنی چون زینب کبری سلاماللّهعلیها که از بیشتر مردان زمان خود برتر بود.
اگر زنی مطیع پروردگار و تابع پیامبر و اهلبیت باشد، بهطورِ قطع از خیلی مردان بالاتر میرود. به قول امام خمینی رحمهاللّه «از دامان زن مرد به معراج میرسد». لکن خدای تعالی چنین صلاح دانسته، از جهتی هم درست است که زن بهعنوانِ پیامبر و جلودار مردها نباشد.
نُوحی إِلَیْهِم؛ وحی یعنی ارتباط خاص بین خدا و پیامبر که برای کس دیگری پیش نمیآید. ممکن است کسی ولیّ خدا شود، امّا حتی اولیاء اللّه نمیتوانند ادعا کنند خدا به من وحی میکند و جبرئیل برای من خبر میآورد؛ این ادعای پیامبری و کذب محض است.
آخرین پیامبر الهی، رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله بود و بعد از ایشان هیچ پیامبری نیامده و نخواهد آمد. حتی به امام معصوم هم وحی نمیشود. بله، الهام به آنها میشود. خدای تعالی علمی به ایشان داده که میتوانند باطن قرآن را که از هفت تا هفتاد بطن گفته شده، بفهمند. علم ایشان علم خداست، امّا وحی به آنها نمیرسد. در بعضی روایات آمده که جبرئیل با حضرت زهرا صحبت میکرد، ولی نه بهعنوانِ وحی که بگویند سخن تازهای از خدا به ایشان رسیده و مردم باید اطاعت کنند.
مِنْ أَهْلِ الْقُرىٰ؛ پیامبران پیشین همه از اهالی همین زمین بودند و همۀ خصوصیات بشری را داشتند؛ آب و نان میخوردند؛ ازدواج میکردند؛ صاحب فرزند میشدند، لکن خدای تعالی ایشان را از مراحلی گذرانده بود و از اول مراقبشان بود خلافی که رضای پروردگار نیست و سخط اوست، انجام ندهند. ممکن است ترک اولیٰ کرده باشند؛ مثل حضرت موسی، امّا هرگز گناه نمیکردند.
أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْض؛ آیا شما در زمین سیر نمیکنید؟ منظور فقط دیدن دریاها و غارها نیست، گرچه آنهم بهعنوانِ مشاهدۀ مخلوقات خدا خوب است، لکن سیر در اینجا یعنی دیدن آثار گذشتگان و عبرت گرفتن از آنها.
فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِم؛ از این آیه معلوم میشود محل سکونت اقوامی که به عذاب الهی مبتلا شدند؛ مثل قوم لوط و عاد و ثمود در زمین وجود دارد. اگر کاوشگران بگردند، آنها را پیدا میکنند.
مطالعۀ تاریخ هم برای عبرت گرفتن از گذشتگان مفید است. وقایع گذشته اتفاقی و تصادفی نیست. باید فکر کرد چرا بر قوم لوط از آسمان سنگ بارید یا چگونه بادهایی بر قوم عاد وزید که مردان تنومند و حیوانات را از جا بلند میکرد و در نقاط دوردست بر زمین میزد، امّا در همان گروه دیگری از مردم هیچ صدمهای از آن نمیدیدند.
منظور اینکه ما مخلوق و بنده خدا هستیم و برای جای دیگری خلق شدهایم؛ پس نباید مثل کسانی باشیم که بت میپرستیدند؛ مقابل پیامبران میایستادند و میگفتند بعد از مرگ هیچ خبری نیست یا مثل امروزیها که میگویند این حرفها را آخوندها درآوردهاند. خدا میفرماید ما پیش از این هم پیامبرانی را فرستادیم تا مردم را انذار دهند. اگر جستجو کنید، میتوانید بقایا و آثار آنها را ببینید.
اگر علما دنبالهرو انبیاء و ائمه بودند، خوشا به حالشان، ولی اگر نبودند، کسان دیگری را پیدا کن. اگر هیچکس نبود، خودت میتوانی راه را پیدا کنی. تو بخواه، یقیناً خدایی که همراهت است، هدایتت میکند. بنای خدای تعالی بر همین است. اگر به او متوسل شدی، کمکم راه را نشانت میدهد.
وَ لَدارُ الْآخِرَهِ خَیْر؛ آخرت عالم دیگری است. بشر نیست نمیشود. از گذشته تا امروز همواره کسانی بودهاند که القا میکنند وقتی انسان مُرد، خاک میشود و همهچیز تمام میشود. ولی این خلاف فطرت است. اگر کسی از خدا بخواهد، به او میفهماند که جای دیگری ورای این عالم وجود دارد که از خود انسان دور نیست و همراه اوست.
لِلَّذینَ اتَّقَوْا؛ دار آخرت به آنها که تقوا دارند، نزدیک است. تقوا یعنی نگه داشتن خویش از هوای نفس.
این نفس دو جنبه دارد؛ یک جنبۀ بدی و یک جنبۀ خوبی.
﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ۞ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[3]
«قسم به نفس و آنکه آن را آفرید و نیک و بدش را به او الهام کرد.»
هر کسی خوب و بد را میفهمد. در هر جای دنیا از هرکس بپرسید ظلم خوب است، میگوید خیر. اگر از آمریکا بپرسی چرا در هیروشیما بمب انداختی و هزاران نفر را کشتی؟ میگوید بهخاطرِ صلح. هرگز نمیگوید خواستم ظلم کنم، چون میداند ظلم بد است. اگر به کسی بگویی چرا دروغ میگویی؟ میگوید راست میگویم یا میگوید اینجا لازم بود بهخاطرِ مصلحت دروغ بگویم.
بسیاری از دستورات اخلاقی شرع را عقل و فطرت تشخیص میدهد، امّا توجیهی برای کارِ بدِ خود را پیدا میکند و انجام میدهد. هم ما و هم آنها که دین ندارند خیلی اوقات دانسته بر واقعیتهایی که میدانیم، پا میگذاریم، البته ما کمتر و آنها بیشتر.
چند روایت
تفسیر المیزان روایاتی ذیل این آیات آورده که از این قرارند:
در کافى به سند خود از سلام بن مستنیر از ابى جعفر علیهالسلام روایت کرده که در ذیل آیه «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» فرمود: مقصود رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله و امیر المؤمنین و اوصیاى بعد از آن حضرتند[4].
در همین کتاب به سند خود از ابى عمرو زبیرى از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که در ذیل همان آیه فرموده: مقصود على است که اولین پیرو او در ایمان به خدا و تصدیق نبوت اوست، و از میان امّتى که او در آن امّت و بهسوی آن مبعوث شده، اولین کسى که قبل از همۀ خلق به آنچه او از ناحیه خدا آورده، ایمان آورد و هرگز به خدا شرک نورزید و ایمان خود را آمیخته با ظلم نکرد، على علیهالسلام است[5].
در کافى به سند خود از هشام بن حکم روایت آورده که گفت: از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: مقصود خداوند از اینکه فرمود: «سُبْحانَ اللَّه» چیست؟ فرمود: بلند داشتن خداست، یعنى اظهار پاکى خدا از هر بدى از روى غیرت بندگى[6].
در همین کتاب به سند خود از هشام جوالیقى روایت کرده که گفت: از امام صادق علیهالسلام از معناى کلام خدا که فرموده: «سُبْحانَ اللَّه» سؤال کردم، فرمود: معنایش این است که خدا منزه است[7].
در کتاب معانى به سند خود از سیار از حسن بن على از پدرانش از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که در ضمن حدیثى وى را مخاطب قرار داده، فرمود: مگر تا کنون ندانستى که خداوند دنیا را هرگز از پیغمبر و یا امامى از جنس بشر خالى نگذاشته؟ مگر خدا نبود که فرمود: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ» یعنى بهسوی خلق «إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى» که خبر داده از اینکه هیچوقت ملائکه را بهسوی زمین مبعوث نکرده، ایشان را ائمه و حکام قرار نداده است. اگر فرستاده، بهسوی انبیاء فرستاده[8].
به امام جواد علیهالسلام گفتند: مردم شما را انکار میکنند، میگویند سن شما ۹ سال بیشتر نیست.
حضرت فرمود: چطور بر من انکار میکنند! حال آنکه خدا به پیامبرش میفرماید: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی». در آن وقت جز علی علیهالسلام کسی بیعت نکرده بود و سن شریفش ۹ سال بود. آنها نمیتواند علی علیهالسلام را منکر شوند. خدای تعالی او را از شرک بری کرد و من را هم همینطور.
معجزهای از امام هادی علیهالسلام
گروهی از مردم اصفهان در زمانی که در آن شهر از ولایت و امامت خبری نبود، نزد شخصی به نام «عبدالرحمن» که عاشق امامت و ولایت بود، آمدند و از او پرسیدند: جریان شیعه شدن شما چیست؟
گفت: من با گروهی از مردم اصفهان نزد متوکل رفته بودیم و هدف ما تظلّم و درخواست کمک از خلیفه عباسی بود. جمع زیادی در آنجا ایستاده بودند. ناگاه فرمان متوکل صادر شد که «علی بن محمّد» را دستگیر کنید. من از بعضی حاضرین پرسیدم که «علی بن محمّد» کیست؟ جواب دادند: او امام شیعههاست و به احتمال زیاد متوکل او را به قتل میرساند. من با خودم گفتم: از اینجا نمیروم تا چهره او را ببینم و از نتیجه کار او آگاه شوم. ناگهان دیدم او را سوار بر اسب آوردند و مردم برای دیدن او صف کشیدند.
عبدالرحمان میگوید: من از دیدن آن حضرت دگرگونی در خود احساس کردم و قلبم پر از عشق و محبّت گشت؛ لذا مرتب دعا میکردم که از متوکل به او آسیبی نرسد.
مأموران همچنان آن حضرت را در میان صفوف جمعیت میآوردند، ولی او با تمام متانت و وقار بر مرکبش قرار گرفته بود و به جایی نگاه نمیکرد و به احدی توجّه نداشت تا اینکه مقابل من رسید. صورت خود را بهسوی من گرداند و فرمود: «اسْتَجَابَ اللَّهُ دُعَاءَکَ وَ طَوَّلَ عُمُرَکَ وَ کَثَّرَ مَالَکَ وَ وُلْدَک» خداوند دعایت را مستجاب کرد و به تو عمر طولانی و مال زیاد و فرزندان متعدد مرحمت میفرماید.
من از شنیدن این سخنان به خود لرزیدم. همراهان و حاضران از من سؤال میکردند: شما کیستی و چه کار داری و او با تو چه گفت؟
جواب دادم: خیر است و راز گفته شده را به آنها نگفتم تا زمانی که به اصفهان برگشتم و خداوند گشایشی در روزی من ایجاد کرد و علاوه بر مال زیاد، عمرم نیز از هفتاد گذشت و دارای ده فرزند شدم؛ لذا به امامت او معتقد و از شیعیانش گردیدم.[9]
ما هم به ائمۀ اطهار علیهمالسلام مخصوصاً به امام زمان عرض میکنیم: اولین خواستۀ ما ایمان کامل و معرفت خدای تعالی است. البته درخواستهای دیگر هم داریم؛ از جمله اینکه محتاج مردم نباشیم؛ گرفتار ظالم نشویم؛ فرزندان و پدر و مادرمان سالم باشند. همۀ نیازهایمان را از این بزرگواران میخواهیم تا بهاذناللّه برآورده کنند.
سؤال
چرا وقتی خدای تعالی میفرماید من از همهچیز ظاهرتر هستم و همراه شمایم، ما نمیفهمیم و ملتفت نمیشویم؟
جواب این است:
«أَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ (الآمال) دُونَکَ»
«تو از خلق خود در حجاب نیستی، جز اینکه اعمال (یا آروزها) آنها را از تو دور کرده.»
خدایا کمک کن اعمال و آروزهای ما بین ما و تو حجاب نیندازد.
[1] ـ غررالحکم، باب ثمره العلم، حدیث ۱۱.
[2] ـ غررالحکم، باب فضیلت طاعت اللّه، حدیث ۱۷.
[3] ـ شمس، ۷ و ۸.
[4] اصول کافى، ج 1، ص 425، ح 66، ط بیروت.
[5] اصول کافى، ج 2، ص 40، ح 1.
[6] اصول کافى، ج 1، ص 118، ح 10، ط بیروت.
[7] اصول کافى، ج 1، ص 118، ح 11، ط بیروت.
[8] عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 270.
[9] ـ منتهی الآمال، معجزه ششم از معجزات امام هادی علیهالسلام.