سوره یوسف آیات ۳۷ تا ۴۱ | جلسه ۱۳
سنجش درجات معنوی افراد کار هر کسی نیست. تا کسی خودش به مقامی نرسیده باشد، نمیتواند راجعبه آن سخن بگوید. کسی که هیچ اطلاعی ندارد، چگونه میتواند بگوید فلانی چه مقامی دارد. اینها خیالاتی است که شخص برای خود میپروراند.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یوسف | آیات ۳۷ تا ۴۱ | چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۸/۲۲ | جلسه ۱۳
حکمت ۲۲۰ نهج البلاغه
«لَیْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَهِ بِالظَّن»
«قضاوت بر گمان دربارۀ افراد مورد اطمینان، دور از عدالت است.»
اگر کسی را که مؤمن و متقی است و امتحانش کردید و میدانید مورد اطمینان است و گناه نمیکند، یکی آمد و حرفی علیه او زد یا به دلیلی گمان بد به او بردید، نباید قضاوت ناشایست دربارهاش بکنید و سوءظن به او ببرید و بگویید من فکر میکردم این آدم خوبی است، نمیدانستم اینطور است؛ این عدالت نیست.
شاید این شخص دروغ میگوید یا اشتباه میکند. نباید اطمینانت را سلب کنی و گمان بد ببری، مگر اینکه یقین کامل کنی و برایت کاملاً واضح و آشکار شود، در این صورت هم فقط برای خودت حجت است و جایز نیست آنچه را فهمیدهای به دیگران بگویی.
حکمت ۲۲۱ نهج البلاغه
«بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَاد»
«بدترین توشۀ قیامت ستم به بندگان است.»
ظلم انواع مختلف دارد؛ یا مال کسی را میبرد یا غیبتش میکند یا خیانت در نوامیسش میکند یا تهمت به او میزند یا در اهداف معنوی مانعتراشی میکند یا مثلاً میخواهد طلبه شود، وسوسهاش میکند که این راه نان و آبی ندارد. دشمنی و ظلم به بندگان خدا به هر نحو که باشد، بدترین توشۀ آخرت است. مؤمن مسلمان هرگز با پندگان خدا دشمنی نمیکند. مهربان است و رحمش رحم خدایی است.
تفسیر آیه ۳۷ تا ۴۱ سوره یوسف
قالَ لا یَأْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْویلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّهَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ (۳۷)
یوسف گفت غذای امروزتان را نمیآورند، مگر اینکه قبل از آوردنش، تعبیر خوابتان را به شما میگویم. این از علومی است که پروردگارم به من آموخته. من آیینِ مردمی را که به خدا ایمان ندارند و به آخرت کافرند، ترک کردم.
وَ اتَّبَعْتُ مِلَّهَ آبائی إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَیْءٍ ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (۳۸)
و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی میکنم. برای ما سزاوار نیست چیزی را شریک خدا سازیم. این از فضل خدا بر ما و بر مردم است، ولی بیشتر مردم شکرگزار نیستند.
یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (۳۹)
ای دوستان زندانی! آیا خدایان پراکنده بهترند یا خدای یکتای مقتدر؟
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۴۰)
شما بهجای خدا جز نامهایی را نمیپرستید که خود و پدرانتان نامگذاری کردهاید. خداوند هیچ دلیلی بر آنها نازل نکرده است. حکم فقط ازآنِ خداست. فرمان داده جز او را نپرستید. این آیین درست و پابرجاست، ولی بیشتر مردم نمیدانند.
یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُما فَیَسْقی رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیانِ (۴۱)
ای دوستان زندانی! یکی از شما ساقی شراب ارباب خود میشود و دیگری به دار آویخته میشود و پرندگان از سرش میخورند. چیزی که دربارۀ آن از من پرسیدید، حتمی است.
«قالَ» یوسف گفت «لا یَأْتیکُما» نمیآورند برای شما «طَعامٌ تُرْزَقانِهِ» غذایی که روزی شماست «إِلاَّ نَبَّأْتُکُما» مگر اینکه خبر میدهم به شما «بِتَأْویلِهِ» تعبیر خوابتان را «قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما» پیش از آنکه برایتان بیاورند. «ذلِکُما» این تعبیر خواب «مِمَّا» از علومی است که «عَلَّمَنی رَبِّی» پروردگارم به من آموخته. «إِنِّی تَرَکْتُ» من رها کردم «مِلَّهَ قَوْمٍ» آیین قومی را که «لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» به خدا ایمان نمیآورند «وَ هُمْ بِالآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ» و به آخرت کافرند.
«وَ اتَّبَعْتُ مِلَّهَ آبائی» پیروی میکنم از آیین پدرانم «إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ». «ما کانَ لَنا» سزاوار نیست برای ما «أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ» که برای خدا شریک قرار دهیم «مِنْ شَیْءٍ» چیزی را. «ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» این از فضل خداست «عَلَیْنا وَ عَلَى النَّاسِ» هم بر ما و هم بر مردم «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ» امّا بیشتر مردم «لا یَشْکُرُون» شکرگزار نیستند.
«یا صاحِبَیِ السِّجْنِ» ای دوستان زندانم «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ» آیا خدایان پراکنده بهترند «أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّار» یا خدای یکتای مقتدر؟
«ما تَعْبُدُونَ» شما نمیپرستید «مِنْ دُونِهِ» بهجای خدا «إِلاَّ أَسْماءً» جز نامهایی که «سَمَّیْتُمُوها» نامگذاری کردهاید «أَنْتُمْ وَ آباؤُکُم» خودتان و پدرانتان. «ما أَنْزَلَ اللَّهُ» خدا نازل نکرده «بِها مِنْ سُلْطانٍ» دلیلی برای آن. «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ» حکم جز برای خدا نیست. «أَمَرَ» او دستور داده «أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ» جز او را نپرستید. «ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» این است آیین درست و پابرجا «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون» امّا بیشتر مردم نمیدانند.
«یا صاحِبَیِ السِّجْنِ» ای دوستان زندانم «أَمَّا أَحَدُکُما» یکی از شما «فَیَسْقی» مینوشاند «رَبَّهُ» به اربابش (پادشاه) «خَمْراً» شراب. «وَ أَمَّا الآخَرُ» و دیگری «فَیُصْلَبُ» به دار آویخته میشود «فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ» میخورند پرندگان «مِنْ رَأْسِهِ» از سرش. «قُضِیَ» حتمی و قطعی است «الْأَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیانِ» امری که از من سؤال کردید.
قالَ لا یَأْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِه؛ جناب یوسف به آن دو زندانی گفت پیش از آنکه جیرۀ غذایی امروز را بیاورند، تعبیر خوابتان را میگویم. در واقع میخواست پیش از آن، مطلب دیگری برایشان بگوید.
گاهی کسی سؤالی از انسان میپرسد و همۀ حواس خود را برای شنیدن پاسخ جمع میکند. در این حال که او سراپا گوش است، اگر نصیحتی به او شود، تأثیر عمیقی بر او میگذارد و در جانش قرار میگیرد.
پس آیه به نوعی نشان دادن یک روش است. اگر مثلاً کسی که میدانید در نمازش مسامحه میکند، روزی سؤالی از شما پرسید، موقع خوبی است که پیش از گفتنِ پاسخ کمی او را نصیحت کنید و با بیانی زیبا به نماز خواندن ترغیبش کنید.
ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی رَبِّی؛ جناب یوسف گفت: آنچه به شما میگویم، از علومی است که خداوند به من تعلیم داده، از عنایت اوست که این را آموختهام.
ما نیز باید متوجه باشیم اگر چیزی میدانیم و میتوانیم به دیگران بیاموزیم، از عنایت خداست. خیال نکن بدون لطف او میتوانی چیزی یاد بگیری و یاد بدهی! این ذهن و مغز و قدرت ضبط و بیان، همه از نعمتها و توفیقات پروردگار است. اگر هم از جهات باطنی عنایتی فرمود و خوابهای خوبی دیدی یا حال خوبی پیدا کردی، بدان از جانب اوست!
إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّهَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّه وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ؛ مردمِ زمانِ یوسف بتها را شریک خدا میدانستند و آنها را بین خود و خدا واسطه قرار داده بودند. معاد را هم قبول نداشتند و قائل به تناسخ بودند؛ یعنی میگفتند روح بعد از مرگ وارد بدن دیگری میشود و دوباره در این عالم زندگی میکند.
وقتی کسی عقیدۀ باطلی دارد یا به گناهانی آلوده است، میتوان بدون نقدِ مستقیمِ عقیده یا عمل او، با بیان دیدگاه و عقیدۀ بر حقِّ خود، او را نیز به حق دعوت کرد.
بهعنوانِ مثال وقتی شما معتقدید خدای تعالی همۀ اسباب را فراهم میکند، اگر کسی که میدانید شبانهروز در پی دنیاست و همهچیز را پول و مادیات میداند، سؤالی از شما پرسید، میتوانید به او بگویید: خوب است انسان وقتی برای عبادت بگذارد؛ واجباتش را انجام دهد؛ حرام را ترک کند و حواسش به خدا باشد. اگر هم دنبال رزق و روزی میرود، بداند خداست که اسباب را فراهم میکند و روزی را میرساند.
وَ اتَّبَعْتُ مِلَّهَ آبائی إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوب؛ حضرت یوسف فرمود من بهجای پرستش بتها از دین پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب تبعیت میکنم.
ظاهراً تا آن وقت هنوز آباء و اجداد خود را معرفی نکرده بود. با این بیان به آنها فهماند پدران من پیامبر بودند. شاید هم خواست در لفافه بگوید من هم به عنایت پروردگار مفتخر به دریافت وحی هستم و مانند پدرانم در زمرۀ پیامبران قرار دارم.
ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَیءٍ؛ محال است ما برای خدا شریک قرار دهیم. شریک یعنی مؤثر دانستن هر چیزی به همراه خدا؛ مثلاً میگوید اسباب کار میکنند، تا سبب نباشد، کار نمیشود.
حقیقت این است که خدای تعالی بدون سبب هم کار میکند. گاه همۀ سببها جمع میشوند، امّا کاری از پیش نمیبرند و خدا از راه دیگری کار میکند. پس باید بدانیم که سررشتۀ همۀ امور دست خداست.
ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنا وَ عَلَى النَّاسِ؛ این فضل خداست بر ما و بر مردم؛ یعنی چنین نیست که بگوییم ما قابل بودیم که خداوند چنین عنایاتی به ما کرد. هیچکس نمیتواند چنین ادعایی کند، حتی پیامبر گرامی اسلام صلّیاللّهعلیهوآله که از اولین و آخرین بهتر است، خود را بندۀ خدا میداند و هرچه دارد، عنایت او میبیند.
این جبر نیست، معرفت است. اینکه کسی خود را مقابل پروردگار هیچ ببیند و بگوید تویی مالک و مدبر و همهکارۀ من، نشانۀ شناخت و معرفت اوست، نه جبر.
عبارت «وَ عَلَى النَّاسِ» اشاره به این است که خدای تعالی به مردم لطف و عنایت فرموده که پیامبران را برای آنان فرستاده است. کسی چون خاتم الانبیاء را برای آنان مبعوث فرموده، او را چنین شریف قرار داده است و بهوسیلۀ ایشان و اوصیای بزرگوارشان یعنی مولا علی علیهالسلام تا امام زمان عجّلاللّهتعالیفرجه رحمت خویش را به مردم عنایت کرده است. بهراستی ایشان را در کار دنیا و آخرت راهگشای مردم هستند.
وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُون؛ بیشتر مردم شکرگزارِ نعمتِ هدایت نیستند. شکر نکردن یعنی یا کاملاً منکر میشوند و مقابل پیامبران میایستند -مثل اقوام انبیاء گذشته- یا به آنها اعتنا نمیکنند و یا به ظاهر ایمان میآورند، ولی در عمل اطاعتشان نمیکنند. شکر کردنِ واقعی فقط به زبان نیست، به پیروی کردن است.
یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ؛ ای رفقای زندانی من از شما میپرسم: آیا خدایان گوناگون و پراکنده بهترند یا خدای یگانۀ مقتدر؟
مشرکان برای هر چیزی بتی داشتند و یک بتِ بزرگ هم رئیس همۀ آنها بود. این کار را به تقلید آباء و اجدادشان انجام میدادند. وقتی حاجتی داشتند، چند بت را میخواندند تا کارشان را رواج دهد. اگر این نشد، پیش آن میرفتند و اگر آن نشد، پیش آن دیگری.
امّا کسی که فقط خدای یکتا را میپرستد، در هر کاری به او توکل میکند و فقط به او تکیه دارد. اگر به اسباب متوسل میشود، میداند خداست که کارش را انجام میدهد. اسباب همه عملۀ او هستند و اگر این سبب نشد، او قادر است سبب دیگری قرار دهد. اگر هیچکدام انجام ندادند، خودش وسیلهساز است و حتی قادر است بدون سبب و وسیله کار کند.
این سؤال را ما نیز باید از خود بپرسیم: آیا اینکه هر کسی را بهعنوانِ ربّ خود قرار دهیم و به او امید بندیم بهتر است یا فقط به خدای واحد قهّار توکل کنیم و او را بخوانیم؟ قهّار یعنی آنکه همۀ موجودات تحت سلطه و سیطرۀ اویند.
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُم؛ آنچه شما و پدرانتان بهجای خدا میپرستید، جز اسمائی که از خود درآوردهاید و برای هر کدام شأن و مقامی قائل شدهاید، نیست.
ما نیز باید توجه داشته باشیم که صرفاً عبادتکنندۀ نام نیستیم؛ یعنی نمیگوییم عالم را میپرستیم، قادر را میپرستیم. ما خدایی را میپرستیم که دارای صفت علم، قدرت، حیات و سایر صفات حسناست. در واقع مسمیٰ خدای تعالی که این صفات را دارد و ما او را میپرستیم.
ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطان؛ آنچه میپرستید از طرف خدا نیست و خداوند دلیلی برای این کار نازل نکرده است.
إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاه؛ حکم فقط دست خداست و او فرمان داده غیر او را نپرستید. دین استوار و صراط مستقیم همین است.
هر پیامبری آمد، گفت «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطیعُون»[1] خدا را بپرستید؛ تقوا داشته باشید و از من اطاعت کنید؛ زیرا من پیامبر خدا هستم؛ از طرف او دلیل و معجزه دارم و چیزی از خود نمیگویم.
بنابراین نه پیامبر، نه امیرالمؤمنین و نه امام زمان علیهمالسلام هیچکدام معبود ما نیستند. ایشان بندگان خدایند و خداوند آنان را فرستاده تا حقیقت را برای ما بیان کنند. آنان خود اعتراف داشتند بندۀ خدایند و آمدهاند تا توحید پروردگار را به ما ابلاغ کنند و اگر خدا بخواهد در امور بلند معنوی کمککار ما باشند.
خدای تعالی میفرماید:
﴿وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[2]
«هیچکس نمیتواند ایمان بیاورد (ایمان خاص)، جز بهاذنِ خدا.»
توحید ناب و ایمان خاص نصیب هیچکس نمیشود، جز بهاذناللّه.
یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُما فَیَسْقی رَبَّهُ خَمْرا؛ حضرت یوسف به یکی از آن دو گفت: به زودی آزاد میشوی و ساقی شراب فرعون میگردی. خمر میسازی و به دستش میدهی.
وَ أَمَّا الآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِه؛ به آن یکی هم گفت به دار آویخته میشوی و پرندگان از مغز سرت میخورند.
از امام باقر علیهالسلام روایت شده: در زندان دو جوان که گفته مىشد از غلامان فرعون مصر بودند، به یوسف ملحق شدند. یکى از آن دو نانوا بود و دیگرى ساقى شراب که به جرم توطئهچینى براى مسموم کردن غذاى فرعون به زندان افتاده بودند.[3]
در روایت دیگری آمده است که اولی راست میگفت و واقعاً چنین خوابی دیده بود، امّا دومی دروغ گفت و بعد از شنیدن تعبیر جناب یوسف، خندید و گفت من اصلاً خوابی ندیدهام، امّا یوسف گفت این سرنوشت برای تو حتم گردیده است.[4]
از این قسمت میتوان برداشت کرد اگر کسی خوابی ندیده، نباید از خود دروغ ببافد، مخصوصاً نزد کسی چون پیامبر و امام و ولیّ خدا.
دربارۀ اینکه حضرت یوسف چقدر در زندان ماند، اختلاف نظر وجود دارد. از ۷ سال تا ۱۲ سال ذکر شده. نکتۀ مهم این است که ایشان در زندان بیکار ننشست و برای زندانیان از توحید خدای تعالی و حقیقت معاد و خصوصیات آن صحبت میکرد و از قبح شرک و بیهودگی پرستش بتها میگفت. همچنین با اخلاق خوب و رفتار نیکو با زندانیان معاشرت میکرد و هرجا میتوانست به آنان کمک میکرد.
تعبیر خواب
دربارۀ تعبیر خواب این نکته را باید گفت که وقتی خوابی میبینید، آن را برای هر کسی نگویید. خوابتان را فقط برای کسی بگویید که تعبیر خواب میداند یا به خیر تعبیر میکند. اگر هم خوابی ندیدید، چیزی نپرسید که برایتان مشکلاتی پیش آید.
تعبیر خواب علمی است که خدای تعالی نصیب میکند و همهکس آن را نمیدانند. در بعضی کتابها تعبیراتی برای خوابها نوشته شده، امّا حقیقت این است که هر خوابی تعبیر خاص خود را دارد.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت به یکی از شاگردانشان فرمودند اگر قرآن را از بر کنی، خداوند تعبیر خواب نصیبت میکند. او هم از بر کرد و این موهبت نصیبش شد. وقتی کسی خوابی از او میپرسد، بیشتر اوقات با آیات قرآن تعبیرش را میگوید. این افاضۀ پروردگار است و اینطور نیست که هرکس قرآن را از بر کند، این علم نصیبش شود.
نکتۀ دیگر اینکه گاهی برخی از روی خوابهایی که میبینند، دربارۀ دیگران قضاوت میکنند و چیزهایی به آنها نسبت میدهند که صحیح نیست؛ مثلاً میگویند فلانی با امام زمان رابطه دارد. این کار غلط است.
سنجش درجات معنوی افراد کار هر کسی نیست. تا کسی خودش به مقامی نرسیده باشد، نمیتواند راجعبه آن سخن بگوید. کسی که هیچ اطلاعی ندارد، چگونه میتواند بگوید فلانی چه مقامی دارد. اینها خیالاتی است که شخص برای خود میپروراند.
این قضاوتها علاوه بر اینکه به صلاح نیست، گاهی طرف مقابل را مغرور میسازد و موجب گناه میشود. نباید کسی را بیهوده بزرگ کرد. هر کسی نمیتواند دربارۀ مقامات معنوی صحبت کند. مثل این است که به کسی که استاندار نیست، بگویی آقای استاندار!
[1] ـ نوح، ۳.
[2] ـ یونس، ۱۰۰.
[3] ـ تفسیر قمی، ۱، ۳۴۴.
[4] ـ همان.