تفسیر سوره نور

سوره نور آیه ۵۱ و ۵۲ | جلسه ۲۵

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره نور آیه ۵۱ و ۵۲ | چهارشنبه ۱۴۰۲/۲/۶ | جلسه ۲۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

 

از مولا علی علیه‌السلام:

«مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی‏ سَبِیلِ‏ اللَّهِ‏ بِأَعْظَمَ‏ أَجْراً مِمَّنْ‏ قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَه»

اجر و پاداش مجاهد شهید در راه خدا بیشتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد، امّا خویشتنداری می‌کند. شخص عفیف نزدیک است فرشته‌ای از فرشتگان خدا شود.

«مجاهد شهید فی سبیل اللّه» کسی است که در راه خدا جهاد کرده و جانش را داده. چنین کسی اجر بسیاری دارد، امّا کسان دیگری هم هستند که اجرشان مثل این شهید است؛ کسانی که قدرت انجام گناه جنسی پیدا کردند و عفت به‌خرج دادند.

یعنی در شرایطی قرار گرفت که به راحتی می‌توانست شهوت خود را اعمال کند، امّا خود را نگه داشت. خیلی‌خیلی سخت است، جوان باشد و هیچ مشکلی نباشد و با زن یا همجنس خود در چنین شرایطی قرار بگیرد، امّا خدا را در نظر بیاورد و فرار کند. معلوم است که اجر و پاداش چنین شخصی کمتر از شهید در راه خدا نیست و به فرمودۀ مولا علی علیه‌السلام نزدیک است فرشته شود.

شیطان رجیم، بنا بر ظاهر قرآن، توانست آدم و حوا را گول بزند. او قسم خورد که دوست آنهاست و دروغ نمی‌گوید. گفت اگر این میوه را بخورید، هرگز از اینجا بیرون نمی‌روید.

حضرت آدم فکر می‌کرد کسی نمی‌تواند قسم خدا را به دروغ بخورد، به همین دلیل از آن میوه خورد و به تعبیر قرآن از ظالمان شد.

ملائکه غیر از جهت روحانی ندارند. آنها هوای نفس ندارند. کسی که پا روی نفسش گذاشت در واقع از جهت روحانیت این‌قدر قوی و لطیف می‌شود که مثل ملائکه می‌شود.

تفسیر سوره نور آیه ۵۱ و ۵۲

إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنینَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (51)

سخن مؤمنان، هنگامی که به‌سوی خدا و رسولش دعوت می‌شوند که میان آنها حکم کند، فقط این است که می‌گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم. آنان رستگاران‌اند.

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ (52)

هرکس از خدا و رسول اطاعت کند و از خدا بترسد و تقوا پیشه کند، رستگار است.

«إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنینَ» سخن مؤمنان «إِذا دُعُوا» هنگامی که دعوت می‌شوند «إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» به‌سوی خدا و رسولش «لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ» تا میان آنها حکم کند «أَنْ یَقُولُوا» این است که می‌گویند «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» شنیدیم و اطاعت کردیم «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» آنان رستگاران‌اند.(51)

«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» هرکس از خدا و رسولش اطاعت کند «وَ یَخْشَ اللَّهَ» و خداترس باشد «وَ یَتَّقْهِ» و تقوای الهی پیشه کند «فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ» آنان رستگاران‌اند.(52)

تفسیر قمی ذیل این آیه دربارۀ شأن‌نزول آن می‌نویسد:

میان على علیه‌السلام و شخصی در خصوص زمینى که او از على خریده بود نزاعى درگرفت. على علیه‌السلام فرمود: میان من و تو رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله حکم باشد.

عبدالرحمن بن عوف به آن شخص گفت: اگر حکومت را به پسرعم او واگذارى به نفع او حکم مى‏کند. زنهار تن به حکومت او ندهى! نزد ابن ابی‌شیبه یهودی بروید تا او میان شما حکم کند.

آن شخص گفت: جز به حکمیت ابن ابی‌شیبه راضی نمی‌شود.

ابن ابی‌شیبه به آن شخص گفت: شما به محمّد صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله ایمان دارید و می‌گویید وحی از آسمان بر او نازل می‌شود، امّا در احکام او را متهم به بی‌عدالتی می‌کنید؟

به همین مناسبت آیات فوق نازل شد.[1]

برخی گفته‌اند آن شخص عثمان بود.

إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنینَ…؛ این منحصر به زمان پیامبر اکرم نیست، برای همیشه است. به‌عنوان مثال اگر آقایان طلاب دربارۀ مسائل درسی اختلاف‌نظر پیدا کردند، علی‌القاعده برای حل اختلاف باید نزد استادشان بروند، ولی اگر یکی گفت استاد تو را بیشتر دوست دارد و به نفع تو حرف می‌زند، نسبت بد به استاد داده، بی‌احترامی کرده است.

همچنین اگر دو نفر از دوستان مسجدی در موضوعی اختلاف یا نزاعی داشتند، قاعده این است که پیش امام جماعت بروند و از او کمک بخواهند.

إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ باید دید خدای تعالی چه می‌گوید. نمایندۀ خدا پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله است و بعد از او ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هستند، بعد هم فقیه عادل و در آخر مؤمنان قابل اطمینان‌اند.

أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا؛ قرارش این است که مؤمنان بگویند: «سمعنا و اطعنا». اگر با کسی اختلافی پیدا کردند، به هوای نفسشان اعتنا نکنند و نزد کسانی بروند که از هوا حرف نمی‌زنند و طبق قرآن و روایات، به عدالت حکم می‌کنند.

وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛ «مُفلِح» یعنی رستگار؛ کسی که خلاف نفس و شیطان عمل کرده و خدا از او راضی است.

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ؛ اطاعت از خدا و رسول یعنی ببیند خدای تعالی دربارۀ خودش و پیامبرش چه گفته، به همان معتقد باشد و عمل کند.

خداوند دربارۀ خود فرموده:

«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَد»

رسولش را نیز خودش معیّن کرده و دربارۀ او فرموده:

«ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ»

وقتی خدا و رسولش را شناخت، از آنها اطاعت می‌کند. اطاعت نیز از طریق کلام خداست که به‌واسطۀ پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله به ما رسیده و همه‌چیز در آن است.

«وَ لا حَبَّهٍ فی‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ»

«کتاب مبین» قرآن و تأویل آن، مولا علی علیه‌السلام است. هیچ تر و خشکی نیست، مگر اینکه در آن ذکر شده، امّا چه کسی باید آن را بفهمد و برای ما بیان کند؟ پیامبر و ائمۀاطهار علیهم‌السلام.

بنابراین اطاعت از خدا و رسولش یعنی رجوع به قرآن و پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام.

وَ یَخْشَ اللَّه؛ خشیت و خوف هر دو به معنای ترس از خداست، امّا خشیت از خوف بالاتر است.

مگر خدا ترس دارد؟ خیر، امّا شخص مؤمن موحد می‌داند که خدای تعالی خالق و مولا و همه‌کارۀ اوست و خودش چیزی از خود ندارد.

ما جز مشتی پوست و استخوان و رگ و پی چیزی نداریم که هیچ‌کدام را خودمان درست نکردیم، این از بدن، روح هم که اطلاع چندانی از آن نداریم؛ پس ظاهر و باطن ما، همه از خدای تعالی است.

در این دنیا هرچه داریم از خداست، آن دنیا هم تفاوت چندانی با اینجا ندارد، جز اینکه همه‌چیز واضح‌تر می‌شود.

بنابراین خوف از خدای تعالی یعنی مبادا با این اعضاء و جوارح که ازآنِ خداست، خلاف آنچه او گفته انجام دهم که خیانت در امانت است.

خشیت بالاتر از این است؛ یعنی به‌خاطر تمرین بر این مطلب، طوری شده که گویی حضور خدای تعالی را حس می‌کند و او را می‌بیند، امّا نه با این چشم، با چشم قلب و با حقیقت ایمان.

«رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ‏ الْإِیمَانِ‏»

قلب‌ها با حقیقت ایمان او را می‌بینند.

می‌توان گفت این خشیت نتیجۀ اطاعت از خدا و رسول است.

وَ یَتَّقْه؛ این عبارت عطف به خشیت است؛ یعنی تقوای الهی دارد. یکی از معانی تقوا این است که خدا را در همه آن لحاظ می‌کند. می‌گوید خدای تعالی حافظ من است و من غیر از او کسی را ندارم. می‌داند پروردگارش در کمین ستمکاران و دوستدار متقین و محسنین و تائبین است.

فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُون؛ «فائز» از فوز به معنای رستگاری است. کسی که از خدا و رسول اطاع می‌کند و خشیت و تقوا دارد، رستگار است.

رستگار شدن یعنی برنده شدن، بردن؛ مثل کسی که مسابقه‌ای سخت را می‌برد و به جایزه‌ای که وعده داده‌اند، می‌رسد.

خدای تعالی هم در این دنیا مسابقه گذاشته تا معلوم شود چه کسی در اطاعت او، از دیگران پیش می‌افتد. هرکس پیش افتاد، کم‌کم ملتفت می‌شود که پروردگار از رگ گردن به او نزدیک‌تر است.

از خدا می‌خواهیم به‌حق محمّد و آل‌محمّد ما را از عالم خیال بیرون آورد. عالم خیال همین دنیاست و بیرون آمدن از آن، موقع مرگ است، ولی برخی در همین جا، قبل از ورود به عالم برزخ از عالم خیال بیرون می‌آیند. «موتوا قبل ان تموتوا» یعنی همین.

ترسی نداشته باشید از این طلب. اگر خدا نصیب کند، به قول اهل معرفت، انسان از عالم علم بیرون می‌رود و به عالم وجد می‌رسد؛ یعنی معرفت خدای تعالی نصیبش می‌شود. این فوز و رستگاری مهمی است که خدای تعالی می‌فرماید.

[1]. تفسیر قمی، ۲، ۱۰۷.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است