سوره نور آیه ۴۲ و ۴۳ | جلسه ۲۲
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره نور آیه ۴۲ و ۴۳ | چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۱۰ | جلسه ۲۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام:
«مَا رَأَیْتُ ظَالِماً أَشْبَهَ بِمَظْلُومٍ مِنَ الْحَاسِدِ نَفَسٌ دَائِمٌ وَ قَلْبٌ هَائِمٌ وَ حُزْنٌ لَازِمٌ»[1]
«ستمگری چون حسود ندیدم که به ستمدیده شبیهتر باشد؛ جانی سرگردان و دلی بیقرار و اندوهی پیوسته دارد.»
در این روایت حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام حسود را به ظالم تشبیه کردهاند، چون واقعاً ظالم است؛ چراکه دوست ندارد نعمت جدیدی به دوست و برادرش برسد. اگر خداوند نعمت جدیدی به اطرافیانش داد، حسد میورزد و ناراحت است که چرا او دارد و من ندارم. از این جهت حسود ظالم است.
ناپسندی این صفت از این روست که مؤمن باید به برادر مؤمنش مهربان باشد؛ اگر احتیاجی دارد، رفع کند؛ اگر نعمتی نصیبش شد، خوشحال شود و اگر چیزی لازم دارد، به او هدیه کند، حتی برایش بریزوبپاش داشته باشد.
حضرت میفرماید: در عین حال که ظالم است، خصوصیات بدنی و باطنیاش مثل مظلوم است. البته بهخاطر این صفت عذاب دنیا و قیامت دارد، امّا بدبختیهایش مانند شخص مظلوم است.
بدبختیهایش چیست؟ جانش سرگردان و قلبش بیقرار و همیشه محزون است؛ چون نعمت جدیدی نصیب برادرش شده، نصیب این نشده؛ او پیشرفت کرده، این نکرده؛ به همین خاطر دائم میسوزد.
تفسیر سوره نور آیه ۴۲ و ۴۳
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیرُ (42)
فرمانروایی آسمان و زمین ازآنِ خداست و بازگشت همه بهسوی خداست.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجی سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فیها مِنْ بَرَدٍ فَیُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (43)
آیا ندیدی که خداوند ابر را به حرکت درمیآورد و قطعات آن را به هم ضمیمه میکند، سپس آن را متراکم میکند و میبینی که قطرات باران از میان آن خارج میشود و از ابرهای متراکمی که چون کوه در آسمان است، تگرگ نازل میکند و (زیانِ) آن را به هرکه بخواهد میرساند و از هرکه بخواهد بازمیدارد. نزدیک است درخشش برقِ آن چشمها را ببرد.
«وَ لِلَّهِ» ازآنِ خداست «مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» فرمانروایی آسمانها و زمین «وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیرُ» و بازگشت بهسوی خداست. (42)
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ» آیا ندیدی خداست که «یُزْجی سَحاباً» ابرها را به حرکت درمیآورد «ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ» سپس آنها را به هم ضمیمه میکند «ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً» سپس آنها را متراکم میسازد «فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ» پس باران را میبینی که از خلال آن خارج میشود. «وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ» و از آسمان نازل میکند «مِنْ جِبالٍ فیها مِنْ بَرَدٍ» تگرگ را از ابرهای متراکمی که چون کوه در آن است. «فَیُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ» زیانِ آن را به هرکه بخواهد میرساند «وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ» و از هرکه بخواهد بازمیدارد. «یَکادُ سَنا بَرْقِهِ» نزدیک است که درخشش برق ابرها «یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ» چشمها را کور کند. (43)
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ مُلک به معنای فرمانروایی است. مِلک یعنی چیزی که تعلق به شخص دارد. در قرآن هر دو عبارت آمده است. هرچه در آسمان و زمین است ازآنِ خداست و او فرمانروای مطلق عالم است.
﴿قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾[2]
«بگو: مالک مُلک جهان تویی؛ به هرکه بخواهی حکومت میبخشی و از هرکه بخواهی بازمیستانی؛ هرکه را خواهی عزّت میدهی و هرکه را خواهی خوار میگردانی. همۀ خیر در دست توست و تو بر هرچیز قادری.»
وقتی میگویند فلان شخص فرمانروای این کشور است، یعنی رهبری و پادشاهی آنجا ازآنِ اوست، لکن او خود رأساً نمیتواند همهچیز را اداره کند و افرادی را معیّن میکند. گاهی نیز مجبور است مطابق قوانینِ کشور حکومت میکند. لکن خداوند اینطور نیست. او فرمانروای مطلق است و در ادارۀ امور عالم نیازی به هیچکس ندارد.
منظور از «مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» سیطره و نفوذ قدرت در آسمان و هرچه در آن است؛ یعنی همۀ کرات و کهکشانها و نیز زمین و آنچه در آن است.
همین زمین و قمرِ آن، ماه یکی از نشانههای خلقت پروردگار است. چرخش و گردش زمین به دور خود و خورشید، شبانهروز و سال را رقم میزند، بدون ثانیهای تأخیر. نظم دقیق آن به گونهای است که میشود ساعات طلوع و غروب خورشید و خسوف و کسوف را تا هزاران سال آینده پیشبینی کرد.
آیا میتوان گفت همۀ اینها خودبهخود میچرخد و چرخانندهای ندارد؟ قطعاً خالقی توانا آن را تدبیر میکند که دست قدرتش را در همهجا نشان داده.
خود بشر چیزی جز یک نطفه نبود و خداوند، همان طور که در آیات مختلف تذکر میدهد، او را در طی مراحلی، تبدیل به انسانی کامل کرد و به این دنیا آورد. کدام بشر میتواند خود را چنین رشد دهد؟ آیا صرف اینکه آب و غذایی میخورد بزرگ میشود دوران عمرش را میگذراند؟ خیر.
خدا را با چشم سر نمیتوان دید، امّا با چشم عقل میتوان مشاهده نمود.
فرمانروایی ظاهری در دست انسانهاست، ولی آنها فقط میتوانند برخی امور ظاهری مردم را انجام دهند، امّا خداوند ظاهر و باطنِ مردم را میچرخاند و همهچیز تحت احاطۀ اوست.
از این گذشته، کدام رئیسجمهور میتواند عضوی برای کسی درست کند؟ کدام پزشک متبحر با دستگاههای پیچیده قدرت خلق یک عضو را دارد؟ همۀ اینها تحت قدرت و ارادۀ پروردگار یکتاست.
وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیر؛ بازگشت همه بهسوی اوست.
خدایی که انسان را آفرید و همۀ نیازهای او را مرتفع ساخت، همین که اراده کند، جانش را میگیرد. دیگر نه چشم میبیند، نه گوش میشنود، نه فکر کار میکند. آدمی مثل یک شیء بیجان بر زمین میافتد. آنچه او را حرکت میداد روح بود که به عالم دیگر تعلق داشت و به همانجا برمیگردد، نزد خدایی که او را خلق کرده بود. «وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیر».
این آسمان و زمین هم همین طور است. زمانی میآید که همه از بین میروند و دیگر چیزی باقی نمیماند. همۀ اینها بهسوی پروردگار بازگشت میکنند.
هر موجودی، حتی جمادات، به اندازۀ خود جانی دارد و حرکتی میکند. خالق و جنبانندۀ آن خدای تعالی است.
أَ لَمْ تَرَ؛ آیا ندیدی، متوجه نیستی، فکر نمیکنی؟ نگاه کن، فکر کن، آثار قدرت پروردگار را در بارش باران ببین!
أَنَّ اللَّهَ یُزْجی سَحاباً؛ خداست که ابرها را به حرکت درمیآورد و از اینجا به آنجا میبرد.
درست است که ظاهراً باد عامل حرکت ابرهاست، ولی باد هم مخلوق خداست و به فرمان او کار میکند.
ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ؛ «یؤلف» از تالیف به معنای ترکیب کردن و به هم پیوستن است.
تکهتکه بخاراتی که در آسمان است و نامش را ابر میگذاریم، به هم میچسباند و پیوند میدهد.
ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاما؛ «رُکام» یعنی ضخیم و متراکم. خداوند ابرها را متراکم و ضخیم می کند و بهصورت تودههای عظیم درمیآورد.
فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ؛ «وَدق» یعنی باران. پس از پیوسته و متراکم شدن ابرها، به اذن خدا قطرات باران از میان آنها میبارد.
وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فیها مِنْ بَرَدٍ؛ «بَرَد» یعنی تگرگ. گاهی ابرها چنان به هم پیوسته و متراکم میشوند و هوای میان آنها چنان سرد می شود که علاوه بر باران، دانههای ریز و درشت تگرگ هم از آنها میبارد.
خداوند در اینجا با عبارت «جبال» ابرهای بزرگ و متراکم را به کوه تشبیه کرده است.
فَیُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاء؛ این تگرگها گاهی نوعی عذاب محسوب میشوند. اگر به انسان یا حیوان برخورد کنند، او را مصدوم میکنند و اگر به مزارع و کشتزارها ببارند، آنها را ضایع میسازند و از بین میبرند.
وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاء؛ هرجا هم صلاح بداند این عذاب را میگرداند و زیبایی آن را نصیب مردم میکند.
یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ؛ «ذهب، یذهب» به معنای رفتن است، امّا وقتی با حرف «باء» متعدی میشود معنای بردن میدهد.
از برخورد ابرها رعدوبرق به وجود میآید. قدرت برق چنان است که میتواند نور چشمها را بگیرد و اگر مستقیم به کسی برخورد کند، موجب آسیبدیدگی یا حتی مرگ میشود.
خدای تعالی در این آیه صحبت از ابر و باران و تگرگ و رعدوبرق میکند. در اینجا این سؤال مطرح میشود که چه کسی، کدام کشور پیشرفتهای میتواند چنین چیزی تولید کند؟ آیا اگر همۀ انسانها دست به دست هم دهند میتوانند یک تکه ابر بسازند که باران از آن ببارد؟ حتی اگر بسازند باز هم از علم و قدرت خداست. این مغز و فکر و روح از کجاست؟
خلاصه اینکه بشر خیلی نادان است. وقتی به نادانی میافتد، هیچ نمیفهمد، اگر هم دانا شود، خوشابهحالش!
فرستادن ابرها و بارش باران و تگرگ و غرش رعدوبرق، همه از آیات قدرت لایزال پروردگار است، پس چرا خود را به نادانی میزنی و عمرت را تباه میکنی؟
تو که میتوانی با خدایی به این بزرگی آشنا شوی و خود را بالا بکشی، چرا به زمین چسبیدی و جز خواب و خوراک و شهوت، هوایی در سر نداری؟ همۀ زندگیات شده چه بخورم، از کجا بیاورم، برای فرزندانم چه بگذارم! با این افکار روزت را شب میکنی و شب را روز.
بشری که میتواند خیلی چیزها را ملتفت شود، عمرش را در مسائل بیهوده صرف میکند و نهایتاً مثل حیوانی آمده، مثل حیوانی میرود.
خدایا بهحق محمّد و آلمحمّد کمک کن تو را بشناسیم و از این نادانی بیرون بیاییم!
[1]. بحارالأنوار، ۷۰، ۲۵۶.
[2]. آلعمران، ۲۶.