سوره شعراء آیه ۱۲۳ تا ۱۳۱ | جلسه ۲۰
بِسْم ِاﷲ ِالرَّحْمَنِ الرَّحیمِ
تفسیر سوره شعراء آیه ۱۲۳ تا ۱۳۱ | چهارشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۲۵ | جلسه ۲۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
قال علی بن الحسین علیهماالسلام:
«إِنِّی لَأُحِبُ أَنْ أُقْدِمَ عَلَى الْعَمَلِ وَ إِنْ قَلَ»[1]
«من دوست دارم کار نیک انجام دهم، ولو کم باشد.»
مثلاً جنابعالی دوست میدارید قرآن بخوانید، اگر نمیتوانید یک جزء بخوانید، نیم جزء یا کمتر، ولو شده یک صفحه بخوانید تا خدا موفقتان کند به بیشتر.
اگر میخواهید نمازشب بخوانید و نمیتوانید یازده رکعت بخوانید، چهار یا دو رکعت بخوانید. مهم این است که شروع کنید، ولو کم.
روایت دیگر از حضرت زینالعابدین علیهالسلام:
«اتَّقُوا الْکَذِبَ الصَّغِیرَ مِنْهُ وَ الْکَبِیرَ فِی کُلِ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا کَذَبَ فِی الصَّغِیرِ اجْتَرَى عَلَى الْکَبِیرِ»[2]
پرهیز کنید از دروغ، چه کوچک و چه بزرگ، به جد یا شوخی. وقتی شخص دروغ کوچک بگوید، بر دروغ بزرگ نیز جرأت پیدا میکند.
مثلاً کسی میگوید فلانی آمد. وقتی نگاه میکنند، میخندد و معلوم میشود دروغ گفته. این دروغ کوچک و شوخی است. حضرت میفرماید از همین هم پرهیز کنید.
میلاد مسعود امام سجاد علیهالسلام، بنا بر مشهور، در پنجم ماه شعبان سال ۳۵ یا ۳۶ یا ۳۸ هجری بود. منتهیالامال نیمه جمادیالاولی را نیز ذکر کرده. شهادتشان در سال ۹۵ هجری در ۱۲ یا ۱۸ یا ۲۵ محرم بود.
سن شریفشان ۵۵ سال بود -منتهیالامال ۵۷ هم ذکر کرده است- و بعد از امام حسین علیهالسلام ۳۵ سال زندگی کردند.
تعدادی از معجزاتشان در منتهیالامال ذکر شده از جمله این معجزه:
مردى از شیعیان خدمت حضرت آمد و اظهار کرد عیالمند و پریشان است و چهارصد درهم قرض دارد.
امام علیهالسلام گریه کرد. چـون سبب پرسیدند، فرمود: کدام محنت عظیمتر از این باشد که آدمى برادر مؤمن خود را پریشان و قرضدار ببیند و علاج آن نتواند کند؟
چون مردم از آن مجلس بیرون شدند، یکى از منافقان گفت: عجب است که ایشان یک بار مىگویند آسمان و زمین مطیع ماسـت و یک بار مىگویند از اصلاح حال برادر مؤمن خود عاجزیم!
مرد درویش از شنیدن این سخن آزرده شد و خدمت امام رفت و گفت: یابن رسول اللّه ! کسى چنین گفت و آن سخن بر من سخت آمد، چندان که محنت و پـریشانى خود را فراموش کردم.
حضرت فرمود: خداى تعالى تـو را فرج داد، و کنیز خود را صدا زد و فرمود: آنچه برای افطار من مهیا کردى، بیاور!
کنیز دو قرص نان خشکیده آورد. حضرت فرمود: این قرصها را بگیر که در خانه ما غیر از این نیست، ولیکن حق تعالى به برکت این تو را نعمت و مال بسیار دهد.
آن مرد دو قرص نان را به بازار برد و ندانست چه کند. نفس و شیطان وسـوسهاش مىکردند که نه دندان طفلان به این قرصها کار مىکند و نه شکم تو و اهل بیتِ تو را سیر مىکند و نه طلبکارى از تو به بها مىگیرد.
در بازار مىگشت تا آنکه به ماهىفروشى رسید که یک ماهى از آنچه گرفته بود در دستش مانده بود که هیچکس به هیچش نمىخرید. مرد درویش به او گفت: قرص جوى دارم، بیا با این ماهى تو سودا کنیم.
ماهىفروش قبول کرد و ماهى را داد و یک قرص نان را گرفت. بعد از چند قدمى، درویش بقالى دید که اندک نمکى، ممزوج با خاک، دارد که به هیچ نمىخرند. گفت: بیا این نمک را بده و این قرص را بگیر، شاید من به این نمک این ماهى را علاج کنم. مرد بقال نمک را داد و آن قرص را گرفت.
درویش به خانه آمد و در فکر بود ماهى را پاک کند که شنید کسى در مىزند، چون بیرون آمد، دید هر دو مشتریهایش قرصهای نان را پس آوردهاند و مىگویند: دندان طفلان ما بر این قرص تو کار نمىکند. ما ندانستیم که تو از پریشانى این قرصها را به بازار آوردهاى. نان خود را بستان، ما تو را حلال کردیم و آن ماهى و نمک را به بخشیدیم.
مرد ایشان را دعا کرد و برگشت. چون دندان طفلانش بر آن کار نمىکرد بر سر پختن ماهى رفت. وقتی شکم ماهى را شکافتند، دو مروارید در شکم ماهى یافتند که به از آن در هیچ صدف و دریایى نبود. خداى را بر آن نعمت شکر کردند.
مرد در فکر بود که اینها را به که بفروشد و چه کند که فرستاده حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام آمد و پیغام آورد کـه امام علیهالسلام مىفرماید خداى تعالى تو را فرج داد و از پریشانى خلاص شدى. اکـنون طعام ما را به ما رد کن که آن را به غیر از ما کسى نمىخـورد. آن دو قرص را خادم برد و حضرت با آن افطار کرد.
درویش مرواریدها را به مال عظیم فروخت و قرضهایش را داد و حالش نیکو شد و از توانگران گردید.
به همۀ دوستان عزیز سفارش میکنیم در صورت امکان دعاهای صحیفۀ سجادیه، مخصوصاً دعای خمسه عشر را بخوانید، سعی کنید هر روز مقداری از آن را بخوانید.
تفسیر سوره شعراء آیه ۱۲۳ تا ۱۳۱
کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلینَ(123) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ(124) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ(125) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ(126) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمینَ(127) أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ ریعٍ آیَهً تَعْبَثُونَ(128) وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ(129) وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارینَ(130) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ(131)
قوم عاد پیامبران را تکذیب کردند(۱۲۳) هنگامی که برادرشان هود به آنها گفت: آیا از خدا پروا نمیکنید؟(۱۲۴) من برای شما پیامبری امین هستم(۱۲۵) تقوای الهی پیش گیرید و از من اطاعت کنید(۱۲۶) من از شما پاداشی برای رسالتم نمیخواهم. پاداش من فقط با پروردگار عالم است(۱۲۷) آیا بر هر مکان بلندی، به بیهودگی و از سر هوس، نشانهای میسازید؟(۱۲۸) و قصرها و قلعههای محکم میسازید که شاید جاودانه بمانید؟(۱۲۹) و هنگام مجازات و انتقام همچون جباران مجازات میکنید؟(۱۳۰) تقوای الهی پیش گیرید و از من اطاعت کنید!(۱۳۱)
«کَذَّبَتْ» تکذیب کردند «عادٌ الْمُرْسَلینَ» قوم عاد پیامبران را. (123)
«إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ» هنگامی که برادرشان هود به آنها گفت «أَ لا تَتَّقُونَ» آیا تقوا پیشه نمیکنید؟ (124)
«إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ» من برای شما رسولی امین هستم. (125)
«فَاتَّقُوا اللَّهَ» تقوای الهی پیشه کنید «وَ أَطیعُونِ» و از من پیروی کنید. (126)
«وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» من برای رسالتم از شما اجری نمیخواهم. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمینَ» اجر من فقط با پروردگار عالمیان است. (127)
«أَ تَبْنُونَ» آیا بنا میکنید، میسازید «بِکُلِّ ریعٍ» بر سر هر بلندی «آیَهً تَعْبَثُونَ» نشانهای از سر هواوهوس و بیهودگی؟ (128)
«وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ» و قصرها و قلعههای محکم میسازید «لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ» که شاید جاودانه بمانید؟ (129)
«وَ إِذا بَطَشْتُمْ» و هنگامی که انتقام میگیرید، مجازات میکنید «بَطَشْتُمْ جَبَّارینَ» مانند جباران و ستمگران انتقام میگیرید؟ (130)
«فَاتَّقُوا اللَّهَ» تقوای الهی در پیش گیرید «وَ أَطیعُونِ» و از من اطاعت کنید! (131)
کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلین؛ قوم عاد در سرزمین احقاف، بین یمن و عمان، زندگی میکردند. عاد از فرزندان حضرت نوح و جد سوم حضرت هود بود.
قوم عاد مردمانی نیرومند، جنگاور و ستمگر بودند. خداوند میفرماید آنها پیامبران را تکذیب کردند، در حالی که فقط حضرت هود در میان آنها بود و با او مخالفت و دشمنی میکردند. این به خاطر آن است که تکذیب یکی از انبیاء مانند تکذیب همۀ آنهاست.
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ؛ تعبیر «اخوهم» (برادرشان) دربارۀ حضرت هود برای آن است که جناب هود همقبیلهای و از رگ و ریشۀ آنها بود.
حضرت هود به آنها گفت: چرا تقوای الهی ندارید و پرهیزکاری نمیکنید؟
منظور از تقوا در اینجا، پرهیز از پرستش بتهاست. در واقع حضرت هود به آنها گفت: چرا بتها را بهجای خدا را میپرستید و از پرستش خالق آسمانها و زمین رومیگردانید؟
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ؛ من برای شما پیامبری امین هستم.
امین هستم؛ یعنی دروغ نمیگویم، خیانت نمیکنم، نمیخواهم شما را فریب دهم، ظاهر و باطنم یکی است، مال و مقامی از شما نمیخواهم و طمعی به زندگی و دنیای شما ندارم.
همۀ پیامبران همین طور بودند و همۀ مردمان زمان آنها به امانتداری و صداقت آنها اعتراف داشتند.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ؛ حال که میدانید من رسولی امین هستم، خدا را در نظر بگیرید و از من اطاعت کنید!
چرا حضرت هود به بتپرستان کافری که خدا را قبول نداشتند میگوید تقوای الهی داشته باشید؟
بیشتر بتپرستها «اللّه» جلّجلاله را قبول داشتند و او را خالق آسمان و زمین میدانستند، امّا میگفتند چون به او دسترسی نداریم، بتها را واسطه قرار میدهیم.
عقیدۀ ما این نیست که چون دسترسی به خدا نداریم، پیامبر و ائمۀاطهار علیهمالسلام را واسطه قرار میدهیم.
ما میدانیم که خدا همیشه همراه ما و از رگ گردن به ما نزدیکتر است. اگر به حضرات معصومین علیهمالسلام متوسل میشویم برای این است که پردههای بین ما و خدای تعالی بهوسیلۀ ایشان برداشته شود؛ چون این بزرگواران پیش خدای تعالی ارزش دارند.
«اطیعون» یعنی از من اطاعت کنید. ایشان از جانب خدای تعالی آمده بود و قطعاً معجزه داشت. از طرف خدا هم میگفت از من اطاعت کنید، نه از پیش خود.
اگر کسی متوجه خدای تعالی باشد، خداوند دلش را نرم میکند و فرستادگان او را با جان و دل میپذیرد. در زمان پیامبر اکرم هم همین طور بود. جوانان صاف و صادق خیلی زود تحتتأثیر ایشان قرار میگرفتند و اسلام میآوردند.
این یک قاعدۀ کلی است که هر گروه و صنفی، افراد مثل خودشان را فوراً میشناسند و بهسویشان میروند؛ راستگویان راستگویان را میشناسند و دغلکاران دغلکاران را.
ناریان مر ناریان را جاذباند
نوریان مر نوریان را طالباند
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر؛ من در مقابل دعوت شما بهسوی خدا، مزد و پاداشی نمیخواهم؛ نه پولی طلب میکنم و نه حتی توقع احترام و تکریمی دارم. اگر خدا را بپرستید، بهخاطر خدا به من هم احترام میگذارید.
إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمینَ؛ پاداش مرا خدای تعالی میدهد و من چشم امید فقط به او دارم.
شما هم بهعنوان مؤمن، وقتی خانواده و اطرافیانتان را به خدا دعوت میکنید، مزدی از آنها نمیخواهید. اصلاً در ذهنتان هم نمیآید که مزدی بخواهید.
میفهمید اینها مخلوق و مصنوع پروردگارند و دست خدا را در خلقت آنها میبینید. خودشان ملتفت نیستند خالقشان کیست و شما با شوق التفاتشان میدهید، اجر خود را هم از او که پروردگار عالمیان است میخواهید.
تعبیر «ربّ العالمین» اشاره به خالقیت و ربوبیت «اللّه» جلّجلاله دارد. هیچچیز کوچک و بزرگی در این عالم نیست که خودبهخود به وجود آمده باشد. همهچیز خالق و سازنده و علتی دارد. شخص عاقل این را میداند و میداند که فوق همۀ علتها خداست.
أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ ریعٍ آیَهً تَعْبَثُون؛ «ریع» یعنی جای بلند. «تعبثون» از عبث و بیهودگی است.
قوم عاد بناهای و ساختمانهایی در مکانهای مرتفع میساختند تا نشانۀ قوت و قدرتشان باشد، بعد هم آنها را بیاستفاده رها میکردند.
خدای تعالی در لسان جناب هود این کار آنها را بیهوده و ناپسند میشمارد.
چرا خانههایی میسازید که در آن نمینشینید؟
امروز هم بسیارند کسانی که چند خانه، مازاد بر نیاز خود، دارند و آنها را با قیمتهای گزاف اجاره میدهند. خود رامسلمان میدانند، امّا حاضر نیستند در مبلغ ودیعه یا اجارهبها، به برادران مؤمن خود، کمی تخفیف بدهند. البته برخی هم کاری به دین و اسلام ندارند و فقط پول را میشناسند.
وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُون؛ «مصانع» یعنی ساخته شده. «تخلدون» از خُلد به معنای همیشگی و جاوید است.
یکی دیگر از کارهای ناپسند قوم عاد این بود که کاخها و برجهای محکم و استوار میساختند، به امید اینکه برای همیشه زنده بمانند و این ساختمانها آنان را در مقابل مرگ ایمن کند.
این هم کاری عبث و خیالی فاسد بود که در ذهن خود میبافتند.
وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارینَ؛ «بطشتم» یعنی با نهایت زور و قدرت رفتار کردن. در اینجا یعنی زیادهروی در انتقام و رعایت نکردن اندازۀ جرم.
سومین عادت غلط قوم عاد این بود که وقتی با کسی دعوا میکردند، مانند افراد جبار و ستمگر و خونخوار دعوا میکردند و میخواستند او را از ریشه درآورند.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُون؛ متوجه خدایی باشید که شما را خلق کرده و فوق شماست. گمان نکنید شما از همه برترید و دستی بالای دست شما نیست!
همچنین از من اطاعت کنید که فرستادۀ پروردگار هستم و حرفم حرف اوست.
امام سجاد علیهالسلام در طول زندگی خود همواره تحت ستم حکومت بنیامیّه بود.
یزید لعنهاللّهعلیه سه سال حکومت کرد. سال اول آنطور با امامان ما رفتار کرد و امام حسین علیهالسلام را به شهادت رساند. سال دوم مدینه را غارت کرد و مردان بسیاری را کشت و زنان را بر سپاهیانش حلال شمرد. در سال سوم به مکه حمله کرد و بیتاللّه را آتش زد.
حضرت زینالعابدین علیهالسلام در مدینه بسیاری از مردم را پناه داد و منزل ایشان پناهگاه مردم بود.
امّا چرا خدای تعالی به ستمگران مهلت میدهد که هر کاری میخواهند انجام دهند؟
این امتحان الهی است تا نهایت جباریت هرکسی برای خودش معلوم شود؛ مثل فرعون و نمرود و بسیاری دیگر.
خدا اینهمه به فرعون مهلت داد تا خودش ببیند که تا کجا پیش میرود. وقتی هم جانش را گرفت، میگوید تو همان هستی که این کارها را کردی، حالا سزای اعمالت را ببین!
دیگران هم باید بدانند اگر بر مدار ستمکاری افتادند، عاقبتشان چنین میشود. پس حواست را جمع کن؛ چندان دنبال پست و مقام نباش، هر مقامی خدا نصیبت کرد سعی کن به مردم خدمت کنی!
چندان دنبال پول نباش؛ اگر زیادی داری، به فقرا بده و خود را خلاص کن. ببین پول و ریاست با انسان چه میکند!
اگر عدهای دورت جمع شدند و به حساب دینشان احترامت میگذارند، مبادا مغرور شوی؛ یادت باشد چه بودی و چه میشوی و الآن چه هستی! بدان بنده هستی، عاقبت هم زیر گل میروی و خاک میشوی.
شخصی از خود بسیار تعریف میکرد که من فلانم و چنانم. یکی رد میشد، گفت من تو را خوب میشناسم، بگذار من تعریفت کنم؛ تو ابتدا نطفۀ گندیده بودی و عاقبت جیفۀ مردار میشوی، الآن هم شکمت پر از نجاست است، اینقدر منمن نکن.
این دنیا دار امتحان است، تا که بتواند در این امتحان قبول شود و از خدای تعالی جایزه بگیرد و با رقص و پایکوبی از اینجا برود.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت صبح آخرین روز عمرشان در صحبتهایشان گفتند: ای حضرت عزرائیل شما یک نوکری بیشتر نیستی، هر وقت خواستی بیا.
عصر رفتند در اتاق خود و در را از پشت قفل کردند و راحت خوابیدند. پس از مدتی، اطرافیان در را بهزور باز کردند و دیدند ایشان از دنیا رفته.
وقتی زندگی خدایی باشد، عاقبتش همین است؛ با راحتی و آرامش، بدون هیچ ترس و وحشتی بهسوی محبوب میرود. چرا بترسد؟ آمده بود اینجا که خودش را بسازد و خدا هم موفقش کرد.
از خدا میخواهیم بهحق محمّد و آلمحمّد عاقبت همۀ مرا را ختم به خیر کند و مرگ را اول راحت ما قرار دهد. جوانان و نوجوانان ما را از بلیات و عقاید باطل حفظ کند که زندگی خوبی داشته باشند.
[1]. بحارالأنوار، ۴۶، ۱۰۲.
[2]. کافی، ۲، ۳۳۸.