سوره حج آیه ۶۲ | جلسه ۳۷ | بیست و ششم رمضان ۱۴۰۰
خداوند چنین قرار داده که هرکس به او ایمان داشته باشد و مقرّب درگاه او باشد، از جهت روحی و از جهت صفات، مانند او علیّ و کبیر میشود.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره حج آیه ۶۲ | یکشنبه ۱۴۰۰/۰۲/۱۹ | جلسه ۳۷ | بیست و ششم رمضان ۱۴۰۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
شرح دعای سحر
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ قُدْرَتِکَ بِالْقُدْرَهِ الَّتِى اسْتَطَلْتَ بِها عَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ وَکُلُّ قُدْرَتِکَ مُسْتَطِیلَهٌ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِقُدْرَتِکَ کُلِّها
درخواست از قدرت خداوند
خدایا از تو درخواست میکنم بهحق قدرتت که بر همۀ موجودات فائق آمده و ادامه دارد و همۀ قدرتهای تو احاطه دارد، خدایا از تو درخواست میکنم بهحق همۀ مراتب قدرتت.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت رحمهاللّه در این فراز میفرمایند:
«یعنی خدای جلیل به آدم یک قدرتی بدهد که بفهمد خدا همیشه با او هست. (ما هم از تو میخواهیم، از قدرتت که همهچیز را فراگرفته که بفهمیم خدا همیشه با ماست.) یعنی لولا قدرتِ خدا، نمیتواند سنگ و آهن را بشکند.»
شکستنِ سنگ و آهن یک مصداق است. فرض کنید انسان میخواهد چیزی را بشکند، این قدرتِ کیست؟ یا با قدرت خودش برمیدارد یا وسایل را به کار میاندازد. وسایل را هم به قدرت خدامیسازد؛ یعنی ساختن این وسایل نیاز به علم و قدرتی دارد که از خداست.
وسایلی که چنین قدرتی دارد که کوه را میشکافد، سنگها را میشکند، بالا و پایین میآورد، همۀ اینها از قدرت خداست.
علمی که خدا به این بشر داده باعث میشود مواد مختلف را بهکار اندازد و قدرتی پیدا کند که کوه را بشکافد.
همۀ این قدرتها، چه در انسان، چه در ماشینها از خداست.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت رحمهاللّه میفرماید:
«در اثر این قدرتی که خدا به آب داده، در تمام موجودات نفوذ دارد، حتی در طلا، حتی در نقره، حتی در آهن، در جو و گندم و گوشت و نان پرواضح است که آب دارد.
یعنی قدرت خداوند یک جایی نیست که خالی باشد؛ یک جایی نیست که استطالت نداشته باشد (استطالت یعنی ادامهدار) لکن بعضی از اوقات میشود که شخص متوجه نیست که این آقایی که به تو عقل و روح ایمان داده است، از تو نمیگیرد.
عطایی که خداوند اجل عالی داده، هرگز پس نمیگیرد. خودبهخود حرص بیجا نزن! تذکر به این جهت خودش میشود مستطیل (ادامه دار). یک همچنین خدای یکتای غنی همهکاره دو سیستم قدرت ندارد، همۀ قدرتهایش مستطیل است، لکن در بعضی موارد شخص التفاتش کم میشود، یادش میافتد به دیگ نانی، یادش میافتد به قلکش، یادش میافتد به این حرفها.»
فکر میکند اینها به آدم قدرت میدهند. نه اینکه نان کاری نمیکند، لکن قدرت نان هم از خداست؛ این را باید ملتفت شد؛ لذا میگوید «بسم اللّه الرحمن الرحیم» به نام خداوند بخشنده مهربان که همهچیز از نزد اوست؛ این خود نوعی توجه به خداوند است.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت میفرمایند:
«خدایا تمام قدرت تو استطاله و قدرت همیشگی دارد، غایهالامر ما نادان و نافهمیم. گاهی اوقات یک حرفهای بیمعنی میزنیم، والّا خدایی که همۀ اوصاف مال خودش است، نه اینکه میخواهد تحصیل کند، علاوه از اینکه مال خودش است و عین دانشش است (یعنی خدا عین علم است) واللّه قسم هرگز هم کم نمیشود.
هرچه به ما بیشتر بدهد و هرچه تفضل بیشتر شود، واللّه یک میلی از خزانه کم نمیشود. چنانچه یک میلی هم زیاد نمیشود.
تمام قدرتهای پروردگار عالم ادامه دارد. یک ساعت و چند دقیقه نیست. عطای خدا پسگرفتنی نیست، بالأخص به بنیآدم.»
خدا عین قدرت است. حیات، علم، قدرت ذات پروردگار است. ذات پروردگار یعنی قدرت؛ ذات پروردگار یعنی علم؛ ذات پروردگار یعنی حیات. با هم تداخل نمیکنند، در عین حال که همه قدرت است، همه علم است، همه حیات است.
چرا از او کم شود وقتی هرچه هست مال اوست؟ وجود پروردگار حدی ندارد. نمیشود گفت اول و آخرش کجاست و اندازهاش چقدر است. این حرفها نیست. ما نمیتوانیم بر او محیط شویم.
قدرت ما متصل به خدای تعالی است، ولی نمیفهمیم. حیات ما از خداست، اتصال دارد. نه اینکه خدا یک جایی نشسته، حیات به ما میدهد. نه اینکه حیات کرده در جسم ما؛ اینطور نیست. هرچه انسان فکر کند، بالاتر است، مگر اینکه ایمان خیلی زیادی خدای تعالی بدهد تا ملتفت شویم یعنی چه.
هرجا علم است، از اولین و آخرین تا الیالابد، بوده و خواهد بود، مال خدای تعالی است و این نیست که از خودش جدا کند و به دیگران بدهد.
قدرتی هم که به من و شما داده، پس نمیگیرد. البته وقتی آدم میمیرد، قدرت دیگری در عالم برزخ، به حساب ایمانش، پیدا میکند که آنهم از خدای تعالی است.
عقل و روحی که به ما داده پس نمیگیرد تا موقع خاص، مگر اینکه مرضهایی پیش آید که علت آن هم خود انسان است. آنها هم بیجهت نیست.
تفسیر سورۀ حج آیۀ ۶۲
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ (62)
این برای آن است که فقط خداوند حق است و جز او هرچه میخوانند باطل است و خدا بلندمرتبه و بزرگ است.
«ذلِکَ» امر چنین است. «بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» فقط خدای تعالی حق است «وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ» و آنچه جز او میخوانند «هُوَ الْباطِلُ» باطل است. «وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ» خداوند بلندمرتبه و بزرگ است. (62)
ذلِک؛ این را در ذهن داشته باش. آنچه در آیات گذشته بیان شد یادت باشد، این را هم بدان…!
هر چه غیر خداوند است، باطل است.
بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقّ؛ «اللّه» جلّجلاله حق است. وقتی چنین تأکید میکند که فقط او حق است؛ یعنی هرچه غیر اوست باطل است.
وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِل؛ هرکه امضای خدا را نداشته باشد و بهجای او خوانده شود، باطل است؛ مثلاً شما(بت پرستها) میگویید این بتها بین ما و خدا واسطه هستند. چه کسی این را گفته؟ این حرف از خودتان است.
این سنگ و چوب و مجسمهای که درست کردید؛ برایش تعظیم میکنید؛ سجده میکنید باطل است؛ چراکه هیچ تأیید و امضای از خدای تعالی ندارد.
انبیاء و اهل بیت علیهم السلام بر حقاند.
هرچه به خدای تعالی متصل است و از جانب او آمده، حق است؛ چراکه امضای او را دارد؛ مثل انبیاء که دلیل قطعی دارند به او وصلاند و سخنشان کلام خداست.
دلیل قطعی نبوت پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله این قرآن است. اگر کسی میتواند سورهای مثل آن بیاورد!
خود قرآن هم این را میفرماید که اگر میتوانید یک سورۀ کوچک مثل آن بیاورید. تابهحال کسی نتوانسته و هرکه قدم در این راه گذاشته، جز افتضاح بهبار نیاورده.
این معجزۀ باقیۀ پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است و معجزات دیگری که از دست و زبان و بدن ایشان سرزده، بسیار زیاد است.
ما معتقدیم حضرات معصومین علهیمالسلام تا امام زمان جملگی برحقاند. بهخاطرِ اینکه اولاً: پیامبری که خدای تعالی فرستاده و حرفهایش را حق دانسته، فرموده ایشان اوصیای من هستند.
ثانیاً: قرآن که کتاب خداست، در آیات متعدد حقانیت ایشان را تأیید کرده و روایات متواتر رسیده که این آیات دربارۀ ائمۀ اطهار علیهمالسلام است. اگر نگوییم همۀ قرآن دربارۀ پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام است.
ایشان وسیلههایی هستند که خدای تعالی قرار داده تا ما از علم و قدرتشان استفاد کنیم؛ رو به آنان بیاوریم و به آنان متوسل شویم. ایشان مثل پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله ما را متوجه خدا میکنند.
وقتی میگویی «یا علی کمکم کن!» این شرک نیست؛ چون علی علیهالسلام امضای خدای تعالی را دارد. این بزرگواران وسیلههایی هستند که خدا معیّن کرده. «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَه»[1]
همان طور که نان وسیلۀ رفع گرسنگی است؛ خوراک میخورید و قوّت میگیرید، این هم وسیله است برای آنکه دعای شما بهوسیلۀ این آقایی که پیش خدای تعالی محترم است، به اجابت برسد؛ لذا میگویید: خدایا بهحق علی!
وقتی از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام چیزی میخواهید، توجه دارید که علی علیهالسلام خدا نیست، امضای خدای تعالی را دارد؛ بهخاطرِ اینکه بندۀ خاص و مقرّب پروردگار است و بعد از پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله کسی از او بالاتر نیست.
اینها مأموران خدای تعالی هستند؛ یعنی از لحاظ روح و ایمان این قدر قوی هستند که فاصلهای از جهت روحی بین آنان و خدای تعالی نیست. البته بدنشان مثل ماست و خصوصیات انسانی دارند.
﴿قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ﴾[2]
«بگو من بشری مثل شما هستم که به من وحی میشود.»
البته وحی به معنای خاص فقط به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله میرسید و اهلبیت ایشان ارتباطی با وحی نداشتند، امّا علمشان علم خدای تعالی که بهوسیلۀ پیامبر به آنان داده شد. همچنین بهواسطۀ پیامبر اکرم قدرت خدای تعالی را دارند و بهرهمند از حیات واقعی پروردگار عالماند.
بشرند امّا نه بشر عادی. بشری هستند که خدای تعالی همۀ آسمانها و زمین و موجودات را از برکت آنان خلق کرده.
فهم این مطالب ایمان دیگری میخواهد؛ تفکر دیگری میطلبد و فهم دیگری لازم است که یعنی چه «بکم قامت السماوات و الارض».
بنابراین غیر خدا آن است که امضای خدای تعالی را نداشته باشد. امضای خدا قرآن و کلام پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است که آن هم از قرآن است.
راجعبه حضرات معصومین علهیمالسلام در نص و تأویلات قرآن آمده. پس امضای خداست که ایشان حقاند؛ یعنی ارتباط تنگاتنک با من دارند؛ لذا رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمود:
«یَا عَلِیُّ مَا عَرَفَ اللَّهَ إِلَّا أَنَا وَ أَنْتَ وَ مَا عَرَفَنِی إِلَّا اللَّهُ وَ أَنْتَ وَ مَا عَرَفَکَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَا»[3]
یا علی نشناخت خدارا مگر من و تو و نشناخت مرا مگر خدا و تو و نشناخت تو را مگر خدا و من.»
بله، اگر کسی گفت پیامبر یا علی علیهماالسلام خدا هستند، کافر است. ایشان خدا نیستند؛ صفات خدا را دارند. مخلوقاند، امّا مثل ما هم نیستند. از جهت ظاهری بشرند، ولی از جهت باطنی خیلی فاصله دارند. هرکس فکر کند میتواند چون علی علیهالسلام شود، اشتباه میکند.
همۀ اولیاء خدا از برکت ائمۀ اطهار علیهمالسلام به جایی رسیدند. ولو بگوییم فانی فی اللّه بودند و فنا کامل در خدای تعالی داشتند، امّا فاصلۀ زیادی بین آنها و حضرات معصومین علهیمالسلام وجود دارد. ایشان جلودارند. نمیشود گفت چند سال جلوترند؛ صحبت از سال نیست.
هرچه این بزرگواران علم داشته باشند، انتها ندارد؛ چون خدای تعالی انتها ندارد. همچنان در حال سیر هستند. فکر ما بیشتر از این نمیرسد.
علوّ و بزرگی خداوند
وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیر؛ خدای تعالی علیّ و کبیر است. هرکس علوّ و بزرگی دارد، از خداست. اگر خودش بفهمد، خوشابهحالش، اگر هم نفهمد، بالأخره به او میفهمانند.
پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهمالسلام نهایت قدرت خدا را دارند. ملتفت بودند این قدرتِ خدای تعالی است، ولی اکثریت افراد بشر ملتفت نیستند.
اولیاء خدا هم که بهرۀ کامل بردند، بهاندازۀ خود فهمیدند قدرت از خدای تعالی است، از خودشان نیست، امّا مردم عادی، حتی مؤمنان متوجه نیستند.
مؤمن قبول دارد خدا قادر و عالم است، ولی آنطور که باید متوجه باشد که قدرت خودش هم از خداست، متوجه نیست.
ایمان دارد؛ میگوید قدرتم مال خداست، ولی آن علم و فهم و التفات و شناخت، مقداری طول میکشد و خدا باید عنایت کند.
به عنایت او آدم دقیق و عمیق، طوری که زائلشدنی نباشد، ملتفت میشود او علیّ و کبیر است و بزرگی همه ازآنِ اوست.
نهتنها بزرگی معنوی، بزرگی ظاهری هم همین طور است. اگر بتوان نامش را بزرگی گذاشت، چون گاهی اوقات بزرگی مجازی است، بزرگ و کبیر بهمعنای واقعی نیست؛ مثل شاهانی که قبلاً بودند یا بعضی رئیسجمهورهای کشورهای قدرتمند.
اگر کمی امضای خدا باشد، میشود گفت بزرگان ظاهری هم حق هستند.
حق از بین رفتنی نیست.
این آیات بیارتباط به آیات قبل نیست.
گفتیم پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله در جنگ بدر اذیت و آزارهای قریش را تلافی کرد، امّا بعد مجدداً معاویه و یزید در حق محمّد و آل محمّد ستم کردند، امّا خدای تعالی پیامبرش را نصرت کرد؛ چراکه آنها میخواستند نامی از رسول خدا و اثری از اسلام نباشد، امّا موفق نشدند.
در واقع خدای تعالی و پیامبر و اهلبیتش صلوات اللّه علیهم اجمعین حق هستند و هرکه مقابل ایشان بایستد باطل است.
کسی نمیتواند خدا را از دل همۀ مردم بردارد. خدا در این زمین امام زمان را دارد؛ کسانی را دارد که تابع امام زمان عجّلاللّهتعالیفرجه هستند، ولو کم باشند. اینها خواستند بایستند، خدا هم کمک کرد. لذا هو الحق.
خدا حق است هرکس هم با خدا باشد، حق است. این حق تا روز قیامت باقی است و از بین رفتنی نیست.
امثال معاویه و یزید خواستند حق را از بین ببرند، خودشان از بین رفتند. هرکس هم دنبال آنها باشد، مثل آنها رفتنی است؛ نابود است؛ چیزی نیست.
باطل یعنی باد هوا؛ هیچ ندارد. باد هم نیست؛ هیچ است. هیچ نفعی برای خود و مردم ندارد، جز ضرر و خسارت هیچ ندارند.
ایمان ثابت است. بیایمانی یعنی به غیر خدا چسبیدن، کفر است. وقتی میگوید این بت خداست؛ این نان و آب آدم را سیر میکند؛ این اسباب مستقلاً مؤثرند، کسی که درونش چنین فکری باشد، باطل است؛ یعنی هیچ است؛ غلط است.
وقتی این فکر درون انسان رسوخ کرد، خودش هم باطل میشود؛ یعنی هیچ دوامی از جهت معنا در عالم برزخ و قیامت ندارد. عدم نیست، لکن پایین است؛ در حال فرورفتن در خروارها ظلمت است.
﴿أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ﴾[4]
«یا (اعمالشان) مانند تاریکیهایی در دریایی عمیق است که موج آن را پوشانده و بالای آن موجی دیگر است و بالای آن ابر است. تاریکیهایی روی هم. اگر دست خود را بیرون آورد، بعید است آن را ببیند. کسی که خدا برای او نوری قرار نداده، هیچ نوری ندارد.»
نمیتوان گفت ظلمت هیچ (عدم) است، امّا نور هم نیست.
در مقابل علوّ کسی دارد که بالاست. علوّ یعنی غیر خود همه را فراگرفته و همه زیر بیرق اویند. «وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ» همۀ موجودات زیر بیرق خدا هستند. مؤمن بهاندازۀ ایمانش این را میفهمد.
خداوند چنین قرار داده که هرکس به او ایمان داشته باشد و مقرّب درگاه او باشد، از جهت روحی و از جهت صفات، مانند او علیّ و کبیر میشود.
هرچه ایمان بیشتر باشد، این خصوصیت بیشتر ظاهر میشود تا مثل پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله به «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنىٰ» برسد.
فاطمۀ زهرا سلاماللّهعلیها علی مرتضی تا امام زمان صلوات اللّه علیهم اجمعین همین طور علیّ و کبیر هستند.
حال آیا یزید و امثال او میتوانند این انوار درخشان را از بین ببرند؟ محال است. خودشان از بین رفتهاند. خدا خواسته نور خود و حضرات معصومین علهیمالسلام فراگیر باشد.
[1]. مائده، ۳۵.
[2]. کهف، ۱۱۰.
[3]. مختصرالبصائر، ۳۳۶.
[4]. نور، ۴۰.