تفسیر سوره حجرمضان المبارک ۱۴۰۰-۱۴۴۲

سوره حج آیه ۵۸ و ۵۹ | جلسه ۳۵ |‌ هجدهم رمضان ۱۴۰۰

خواندن و خواستن که فقط برای دنیا نیست. مهم‌ترین وجه خواستن و طلب از پروردگار وجوه معنوی و روحانی است که خداوند در همۀ انسان‌ها قرار داده؛ یکی آن را زیر خروارها خاکِ گناه و غفلت پنهان می‌کند و یکی می‌کوشد آن را پاک کند تا به معدن کمال برسد.

فیلم جلسه
 
صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره حج  آیه ۵۸ و ۵۹ | شنبه ۱۴۰۰/۰۲/۱۱ | جلسه ۳۵ | هجدهم رمضان ۱۴۰۰  | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

شرح دعای سحر

اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ کَلِماتِکَ بِأَتَمِّها وَکُلُّ کَلِماتِکَ تامَّهٌ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِکَلِماتِکَ کُلِّها

خدایا از تو درخواست می‌کنم کامل‌ترین مرتبه از مراتب کلماتت را و همۀ مراتب کلماتت کامل است، خدایا از تو درخواست می‌کنم همه مراتب کلماتت را.

«کلمه عبارت است از آن روح مجردی که از ربّ‌العزّه تنزل فرموده، این فرد را ایجاد کرده؛ بنده را ایجاد کرده. قرآن مجید می‌فرماید:

«قُلْ لَوْ کانَ‏ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَدا»[1]

جای دیگر (سورۀ لقمان) می‌فرماید:

«وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلامٌ‏ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّه»[2]

اگر همۀ درختان قلم شود و همۀ دریاها و هفت‌دریای دیگر مرکب شود و بنویسد، کلمات پروردگار تمام نمی‌شود.

سلول‌های بدن انسان که هر روز تعدادی از آنها می‌میرند و دوباره ساخته می‌شوند؛ میکروب‌هایی که در این فضا هستند، همه کلمات خداوند هستند.

«یعنی حسب قرآن مجید الآن، نه دیروز؛ دیروز حسابش علی‌حده است؛ فردا هم حسابش علی‌حده است. الآن در هرآنی کلمات پروردگار عالم غیر متناهی است؛ یعنی در هر هکتار زمینی که مزروع است، چقدر بقل یا درخت تولید می‌شود؛ چقدر ریگ و شن و خاک‌های متراکم شده و متواصل شده آنجا هست؟ یعنی هر دانه شن یک کلمه از پروردگار دارد. هر دانه بقلی یک کلمه از پروردگار عالم دارد.»

بقل لازم نیست حتماً جو یا ذرت یا گندم باشد. بقولاتی که حیوانات می‌خورند و ما نمی‌خوریم، خود طبع خزرواج شاید به مقداری که مصرف می‌‌شود، به همان مقدار خزرواج دارد که مأکول آدمیزاد نیست، ولی حیوانات می‌خورند. همان هم از بقولات حساب می‌شود.

«تمام این‌ها کلمه‌ای از کلمات پروردگار عالم‌اند؛ یعنی موجودات از صدر تا ساقه یکی از آنها نیست که از ملک حضرت احدیت و از کلمه حضرت احدیت بیرون باشد.

مثلاً همین مردم، آدمیزاد یهودی است، فاحشه است، صدام است، گاو است، نستجیرباللّه خنزیر است، سگ است. این‌ها هم مخلوق خدا هستند. خلق‌اند، کلمه هستند.

اینها از دستگاه منظم که طهارت همه از اوست صادر شده است. در جهت اولی که صدور پیدا کردند، پاک بودند.

در جهت اول، جهت خلقت هیچ امتیازی به مؤمنین ندارند. همه مخلوق خدا هستد. صدام لعنت خدا بر او باشد با امام خمینی که اول مؤمن به او بوده و هست، هردو مخلوق خدا هستند و هردو هم کلمه خدا هستند.

در جهت اولی و از جهت خلقت امتیازی به مؤمن ندارند، منتهی چیزی که هست او یعنی صدام ظهور جهنّم خداست و امام خمینی ظهور بهشت خدای تعالی است.

پروردگار که بعثی‌ها را ساخته، آمریکایی‌ها را ساخته، ایرانی‌ها را هم ساخته، چغندر ساخته، سیب گلاب هم ساخته. یک وضع مرتبی است در این دستگاه خلقت که هرکدامش گوهری است از گوهرهای حضرت احدیت. یک دلالی است و معرفی از معرفات حضرت احدیت.

تمام زمین و موجودات معرف خدا هستند که هرکدامشان یک نوری از ساحت قدس ربوبی به همراه دارند.»

یعنی هر موجودی یک نوع ظهوری از خدای تعالی دارد؛ مثلاً صدام ظهور جهنّم و آتش خداست، امام خمینی ظهور نور خداست. بالاتر و خیلی بالاتر از امام خمینی ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هستند و و بالاتر از آنان پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله است. پایین‌تر انبیاء و دیگر انسان‌هایند.

منظور از نور، وجود است.

هرکدام از این‌ها وجود از خدای تعالی گرفته‌اند، منتهی کم و زیاد. حواسمان باشد معنای اینکه وجود از خدا دارند این نیست که خدا هستند.

آن‌که خدای تعالی رشدش داده، درجاتی از توحید را طی کرده؛ یعنی از عالم ماده بیرون رفته؛ از عالم خیال گذشته، در عالم ملکوت است و بالاتر را هم خدا نصیبش کرده، دید دیگری دارد.

آن دید به این چشم نیست. یک چشم باطنی خدای تعالی به او داده که متوجه خداست؛ یعنی یک آن از خدای تعالی نمی‌تواند غفلت داشته باشد؛ مثل پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله که می‌فرماید:

«تَنَامُ عَیْنِی وَ لَا تَنَامُ‏ قَلْبِی»[3]

«چشمم می‌خوابد ولی قلبم نمی‌خوابد.»

یعنی خوابم هم برای ایشان بیداری است. ظاهراً به نظر می‌رسد خواب‌اند، امّا دلشان بیدار است.

برخی از مؤمنان و از اولیاءاللّه هم همین طور هستند. آنها هم در عین حال که خواب بودند، بیداری معنوی داشتند؛ یعنی مسائل را ملتفت بودند.

 

سورۀ حج آیات ۵۸ و ۵۹

وَ الَّذینَ هاجَرُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ (58)

آنان که در راه خدا هجرت کردند، سپس کشته شدند یا مُردند، خداوند رزقی نیکوی به آنان می‌دهد. خدا بهترین روزی دهندگان است.

لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلیمٌ حَلیمٌ (59)

به‌طورِ حتم آنان را به جایگاهی که آن را می‌پسندند وارد می‌‌کند. خدا دانا و بردبار است.

«وَ الَّذینَ هاجَرُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ» آنان که در راه خدا هجرت کردند «ثُمَّ قُتِلُوا» سپس کشته شدند «أَوْ ماتُوا» یا مُردند «لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ» خداوند به آنان رزق روزی می‌دهد «رِزْقاً حَسَناً» رزقی نیکو. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ» خداوند بهترین روزی دهندگان است. (58)

«لَیُدْخِلَنَّهُمْ» به‌طورِ حتم آنان را وارد می‌کند «مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ» به جایگاهی که می‌پسندند «وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلیمٌ حَلیمٌ» خداوند دانا و بردبار است. (59)

مرحوم علامه در المیزان به این نکته تذکر داده که از آیۀ ۵۹ تا ۶۵ آخرِ هر آیه به دو اسم از اسماء پروردگار اشاره شده است؛ آیۀ ۵۹: علیم حلیم، آیۀ ۶۰: عفوٌ غفور، آیۀ ۶۱: سمیع بصیر، آیۀ ۶۲: علی الکبیر، آیۀ ۶۳: لطیف خبیر، آیۀ ۶۴: غنی حمید، آیۀ ۶۵: رئوف رحیم.

تفکر در مطالبی از این دست انسان را به نورانیت و فهم جدیدی می‌رساند.

وَ الَّذینَ هاجَرُوا فی‏ سَبیلِ اللَّه؛ هجرت یعنی از جایی به جای دیگر رفتن. آنها که در راه خدا هجرت کردند و بعد کشته شدند یا مردند، رزق نیکو نزد پروردگار دارند.

ابتدا ببینیم هجرت در راه خدا که در سوره‌های بقره، آل‌عمران ، نساء، مائده، انفال، توبه و چند سورۀ دیگر از آن صحبت شده چه هجرتی است.

ظاهر آیه این است که عده‌ای از مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند. برخی از آنها در جنگ‌ها شهید شدند و برخی شهید نشدند.

آنان که شهید نشدند به پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله گفتند: آیا ما که هجرت کردیم و شهید نشدیم، جایگاهی نزد پروردگار داریم؟

آیه نازل شد آنان که از همه‌چیزِ خود گذشتند و در راه خدا هجرت کردند، رزق نیکویی نزد خدای تعالی دارند.

لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَنا؛ این رزق نیکو همان نعمت‌های بهشتی در عالم برزخ و قیامت است که در بیشتر سوره‌های قرآن وعدۀ آن به مؤمنان و پرهیزکاران داده شده است.

آیا رزق غیر حسن هم داریم؟

آری؛ آنها که اهل دوزخ‌اند رزقشان لهیبِ آتش و عذاب دردناک و خوار کننده است. برخی دیگر نیز میان بهشت و دوزخ سرگردان‌اند و روزیشان غم‌واندوه است.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقین؛ ‌خدای تعالی بهترین روزی دهندگان است. شما هرکسی یا هرچیزی را رازق خود بدانید، قطعاً خداوند از او بهتر است.

توضیح بیشتر: روزی طفل را ظاهراً پدرش می‌دهد. روزی مردم را هم دولت‌ها یا هرکس دیگری می‌دهد؛ گرچه در همۀ آنها رازق اصلی خداست.

امّا «خیرالرازقین» یعنی خدای تعالی با دست توانای خود همۀ نعمت‌های عالم برزخ و قیامت را مهیّا کرده.

این رزق و روزی غیر از ارزاقی است که مردم در دنیا به‌عنوانِ وسیلۀ خدا به هم می‌دهند.

این یک نعمت دیگر است. چیزهایی است که نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه به قلب کسی خطور کرده؛

«مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ‏ سَمِعَتْ‏ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَر»[4]

رزق حسن نعمت‌های عالی بهشتی است که خدای تعالی برای مؤمنان و شهدا و آنها که آرزوی شهادت داشتند مهیّا کرده است.

 

بررسی روایات

از رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله روایت شده:

«الهِجرَهُ هِجرَتانِ : إحداهُما أن تَهجُرَ السَّیّئاتِ ، و الاُخرى أن تُهاجِرَ إلَى اللّهِ تعالى و رَسولِه»[5]

«هجرت دو گونه است: یک هجرت، دورى از گناهان و دیگرى هجرت به‌سوی خدای تعالی و رسول اوست.»

حماد سندی گوید شخصی نزد امام صادق علیه‌السلام آمد و گفت: من در یکی از شهرهای دور زندگی می‌کنم که اهل آن مؤمن و مسلمان نیستند. آیا باید از آنجا بیرون آیم به شهری که مؤمنان زندگی می‌کنند هجرت کنم؟

امام فرمودند: آیا در آنجا می‌توانی حق را تبلیغ کنی و آنچه ما می‌گوییم بیان کنی؟

گفت: بله.

فرمود: آیا در شهری که مسلمان‌ها هستند می‌توانی این کار را انجام دهی؟

گفت: خیر آنجا دستم بسته است.

حضرت فرمودند: همان‌جا بمان که تو الآن هم هجرت کردی و مهاجر محسوب می‌شوی.

خدای تعالی در عالم قیامت تو را به‌عنوانِ یک امّت مبعوث می‌کند و با نوری که در جلو تو حرکت می‌کند، محشور می‌گردی.[6]

 

اقسام هجرت

طبق روایات هجرت بر دو قسم است؛ یکی هجرت از سرزمینی به سرزمین دیگر و یکی هجرت از گناهان و ترک صفات ناپسند.

امّا قسمِ دیگری هم وجود دارد که عبارت است از عبور از تخیلات و کثرات؛ یعنی بیرون آمدن از عالم ماده و عالم صورت -که بالاتر از عالم ماده است- و رسیدن به عالم وحدت؛ جایی که جز خدای تعالی نبیند و نشنود و به ذهنش خطور نکند.

همان که مولا علی علیه‌السلام فرمود:

«ما رَأَیتُ شَیئا إِلاّ ورَأَیتُ اللّهَ فیهِ أو قَبلَهُ أو مَعَهُ»[7]

«چیزى را ندیدم، جز آنکه خدا را در آن یا پیش از آن و یا با آن دیدم.»

این هجرت از عوالم مختلف تا عالم وحدت است؛ یعنی خدابین شدن. اگر چشم هم بسته باشد یا شخص کور هم باشد، ملتفت است.

این از علم بالاتر و درجه‌ای از فهم و معرفت و شناخت پروردگار است، تا برسد به علم الیقین که مرحوم نراقی در معراج السعاده توضیح کامل داده و پدرش در جامع‌السعاده بیان کرده.

این هجرت کارِ هرکسی نیست. نقل این نیست که از یک مکان به مکان دیگر برود. باید از خودش بیرون بیاید، البته به توفیق خدای تعالی.

راه آن فقط از خدا خواستن است. کار شخص نیست. انسان فقط می‌‌تواند واجبات را انجام دهد و حرام را ترک کند و بر مستحبات مؤکده مراقبت کند، خلاصه خود را متحلی نماید به آنچه شرع اسلام و پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام گفته‌اند.

تا آنجا هم که می‌تواند، با تفکر بر قرآن، از خطورات و خیالاتِ خود کم کند که این‌هم سخت است.

این هیچ مزاحمتی با کار و درس و زندگی ندارد؛ یعنی می‌شود در عین درس خواندن و کار کردن، توجه انسان به خدای تعالی باشد و مشغولیاتش همین باشد.

آن مقدار که از انسان می‌آید همین است؛ تقوا داشته باشد و مقداری که می‌تواند از تخیلات بیرون بیاید، بقیه را باید از خدا بخواهد و خدا کمک کند.

«ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ‏ لَکُم»[8]

«بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.»

خواندن و خواستن که فقط برای دنیا نیست. مهم‌ترین وجه خواستن و طلب از پروردگار وجوه معنوی و روحانی است که خداوند در همۀ انسان‌ها قرار داده؛ یکی آن را زیر خروارها خاکِ گناه و غفلت پنهان می‌کند و یکی می‌کوشد آن را پاک کند تا به معدن کمال برسد.

به فرمودۀ امام صادق علیه‌السلام:

«النَّاسُ‏ مَعَادِنُ‏ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّه»[9]

«مردم معادنی مانند معادن طلا و نقره‌اند.»

وقتی رسید به معدنی که خدا درونش قرار داده، امانتدار می‌شود.

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا»[10]

آسمان و زمین و کوه‌ها از قبول امانت الهی سر باز زدند، امّا انسان قبول کرد. کدام انسان؟ آن‌که از ظلمت بیرون آمده.

این امانت توحید پروردگار و ولایت تامۀ ائمۀ اطهار علیهم‌السلام بود؛ یعنی ذوب شدن در محبّت مولا علی و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام.

«قُتِلُوا» یک معنای باطنی هم دارد؛ یعنی نفسش کشته شود؛ کشته محبّت خدای تعالی و عشق پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام. این عشق دائم زیاد می‌شود.

مصائب حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام برای بعضی چنان سخت است که با شنیدن روضۀ ایشان گویی آتش می‌گیرند. این آتش محبّت است و جزای آن، رزق حسن است.

همچنین رزق حسن در این دنیا توحید ناب است. «خیر الرازقین» یعنی کسی بهتر از خدای تعالی و سپس به‌اذن‌اللّه پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام نمی‌تواند این رزق را عنایت کند. البته حضرات معصومین علهیم‌السلام واسطۀ خدای تعالی هستند.

لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً یَرْضَوْنَه؛ خدای تعالی مهاجران فی سبیل اللّه را در جایگاهی وارد می‌کند که آن را می‌پسندند.

این افراد جز رضا در روح و جانشان نبود. هیمشه از خدا راضی بودند.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلیمٌ حَلیم؛ خدای تعالی «علیم» است؛ یعنی می‌داند هرکسی چه چیزی باید نصیبش شود و کجا قرار بگیرد.

آن‌که زحمتی کشیده، خواسته‌هایی داشته و رها نکرده، خدای تعالی عنایت می‌فرماید.

همچنین حلیم و بردبار است. اگر کسی در این میدان تخلفی کرد، چنانچه رو به خدا بیاورد، خداوند بردبار است و عفو می‌کند.

در مقامات معنوی که خدا نصیب مؤمن می‌کند، گاه ممکن است خلاف‌هایی از انسان سر بزند و مستحق عقوبت گردد.

هرچه مقامِ شخص بیشتر باشد، عقوبتش سخت‌تر است؛ لذا انبیاء بر اثر یک ترک اولیٰ مدت‌ها گرفتار می‌شدند.

با این‌همه خدای تعالی حلیم است و شخص را به جایگاه خود بازمی‌گرداند و بلکه بالاتر می‌‌برد؛ یعنی به‌خاطرِ ناراحتی‌هایی که بعد از انجام کراهت می‌بیند، خدای تعالی او را بلند می‌کند.

انبیاء الهی از حضرت آدم، نوح، داود، یعقوب، ایوب و… هر کدام ترک‌اولاهایی به حساب مقام خود داشتند، امّا خدای تعالی بردبار است. به‌محض آنکه خطایی از کسی دید، او را دور نمی‌اندازد. فرصت می‌دهد و تأدیب می‌کند. همین ادب کردن، موجب پیشرفت است.

[1]. کهف، ۱۰۹.

[2]. لقمان، ۲۷.

[3]. بحارالأنوار، ۱۶، ۳۳۳.

[4]. ما لا یحضره الفقیه، ۱، ۲۹۵.

[5]. کنزالعمال.

[6]. وسائل‌الشیعه، ۱۱ ، ۷۷

[7]. شرح اسماء الحسنی للسبزواری، ۱۸۹.

[8]. غافر، ۶۰.

[9]. کافی، ۸، ۱۷۷.

[10]. احزاب، ۷۲.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است