تفسیر سوره حجرمضان المبارک ۱۴۰۰-۱۴۴۲

سوره حج آیه ۴۸ | جلسه ۲۸ |‌ نهم رمضان ۱۴۰۰

امیرالمؤمنین علیه‌السلام همیشه عاشق و آمادۀ شهادت بود. در هر جنگی از رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله آرزوی شهادت می‌کرد و حضرت وعدۀ آن را به ایشان می‌داد.

فیلم جلسه
 
صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره حج  آیه ۴۸ | پنجشنبه ۱۴۰۰/۰۲/۰۲ | جلسه ۲۸ | نهم رمضان ۱۴۰۰  | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

 

شرح خطبۀ شعبانیه

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام فَقُمْتُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ؟

بهترین اعمال در ماه رمضان

حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: من برخاستم و گفتم: ای رسول خدا بهترین اعمال در این ماه چیست؟

فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمود: یا اباالحسن! بهترین اعمال در این ماه پرهیز از محرمات الهی است.

 

محرمات الهی شامل ترک واجب هم می‌شود؛ مبادا نماز نخوانید؛ روزه نگیرید؛ واجب را ترک کنید. ترک واجباتِ الهی حرام است.

تقوا هم به‌معنای انجام واجبات و ترک محرمات است، لکن ورع از تقوا بالاتر است و زمانی حاصل می‌شود که تقوا در انسان قرار گیرد و شخص آماده شود برای ترک مکروهات شدید و انجام مستحبات مؤکد.

گریه رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله برای علی علیه‌السلام

ثُمَّ بَکَى فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ

سپس رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله گریستند.

علی علیه‌السلام می‌فرماید: عرض کردم از چه رو گریان شدید؟

فَقَالَ یَا عَلِیُّ أَبْکِی لِمَا یُسْتَحَلُّ مِنْکَ فِی هَذَا الشَّهْرِ کَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ وَ قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَى الْأَوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ شَقِیقُ عَاقِرِ نَاقَهِ ثَمُودَ فَضَرَبَکَ ضَرْبَهً عَلَى قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَکَ

فرمود: یا علی! گریۀ من به‌خاطرِ این است در این ماه برخی گروه‌ها خون تو را مباح می‌شمارند.

مثل اینکه می‌بینم تو نماز می‌خوانی و شقی‌ترینِ افراد، از اولین تا آخرین، شبیه آن‌که ناقۀ صالح را پی کرد و از بین برد، ضربه‌ای بر فرق تو می‌زند که محاسنت از خون سرت خضاب می‌شود.

در زمان حضرت صالح یکی از بدترین مردمانِ آن زمان از طرف دیگران ناقه را پی کرد. در اینجا رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله ابن‌ملجم را به او تشبیه می‌کنند.

روشن است که این افراد با دست خود خویشتن را به شقاوت و بدبختی انداختند، وگرنه خدای تعالی بد خلق نکرده، بدِ کسی را هم نمی‌خواهد.

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِکَ فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِی؟

امیرالمؤمنین علیه‌السلام همیشه عاشق و آمادۀ شهادت بود. در هر جنگی از رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله آرزوی شهادت می‌کرد و حضرت وعدۀ آن را به ایشان می‌داد.

معلوم است که وقتی این خبر را از پیامبر شنیدند، خوشحال شدند، امّا یک مطلب برایشان مهم بود؛ آیا وقتی شمشیر بر فرقِ من می‌آید، دینِ من سالم است؟

فَقَالَ فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِکَ

رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله تأکید فرمودند: بله، دین شما در سلامت است.

کسی که علی را بکشد رسول خدا را کشته

ثُمَّ قَالَ صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله یَا عَلِیُّ مَنْ قَتَلَکَ فَقَدْ قَتَلَنِی وَ مَنْ أَبْغَضَکَ فَقَدْ أَبْغَضَنِی وَ مَنْ سَبَّکَ فَقَدْ سَبَّنِی لِأَنَّکَ مِنِّی کَنَفْسِی رُوحُکَ مِنْ رُوحِی وَ طِینَتُکَ مِنْ طِینَتِی

سپس فرمود: یا علی! کسی که تو را بکشد، مرا کشته؛ کسی که تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته؛ کسی که تو را دشنام دهد، مرا دشنام داده؛ چراکه تو از منی، مانند خود من؛ روح تو از روح من، و خاک و سرشتِ تو از سرشتِ من است.

یعنی ما یکی هستیم، همان طور که قرآن کریم نیز امیرالمؤمنین را نفس رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله می‌داند و می‌فرماید:

﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَهَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبین﴾[1]

«پس از علمى که ]دربارۀ عیسى[ به تو رسید، هرکس در این باره با تو مجادله کرد، بگو: بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را دعوت کنیم، سپس در حقّ یکدیگر نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم!»

فردا همه دیدند امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در جلو حضرت، فاطمۀ زهرا سلام‌اللّه‌علیها پشت‌سرشان و علی علیه‌السلام در کنارشان تشریف آوردند.

این گفتار حقی است که رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمود و روایات در این باره بسیار است.

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِی وَ إِیَّاکَ

خدای تعالی خلق کرد من و تو را. در حدیثی از رسول اللّه صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله چنین نقل شده:

«کُنتُ أنَا و عَلِیٌّ نورا بَینَ یَدَیِ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ قَبلَ أن یَخلُقَ آدَمَ بِأَربَعَهِ آلافِ عامٍ ، فَلَمّا خَلَقَ اللّهُ تَعالى آدَمَ سَلَکَ ذلِکَ النّورَ فی صُلبِهِ فَلَم یَزَلِ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ یَنقُلُهُ مِن صُلبٍ إلى صُلبٍ حَتّى أقَرَّهُ فی صُلبِ عَبدِ المُطَّلِبِ ثُمَّ أخرَجَهُ مِن صُلبِ عَبدِ المُطَّلِبِ فَقَسَّمَهُ قِسمَینِ فَصُیِّرَ قِسمٌ فی صُلبِ عَبدِ اللّهِ وقِسمٌ فی صُلبِ أبی طالِبٍ فَعَلِیٌّ مِنّی و أنَا مِن عَلِیٍّ لَحمُهُ مِن لَحمی و دَمُهُ مِن دَمی فَمَن أحَبَّنی فَبِحُبّی أحبَّهُ و مَن أبغَضَهُ فَبِبُغضی أبغَضَه»[2]

«چهارهزار سال پیش از آفریده شدن آدم، من و على نورِ واحدى در نزد خدای تعالی بودیم. هنگامى که خدا آدم را آفرید، آن نور را در پشت وى قرار داد و همواره خداوند عزّوجلّ آن را از پشتى به پشت دیگر منتقل مى‌کرد تا آنکه در پشت عبدالمطّلب مستقر ساخت. آن‌گاه از پشت عبدالمطّلب بیرون آورد و به دو بخش تقسیم کرد؛ پاره‌اى در پشت عبداللّه و پاره‌اى در پشت ابوطالب قرار گرفت. پس على از من است و من از على هستم. گوشت او از گوشت من و خون او از خون من است. هرکس مرا دوست داشته باشد، به‌خاطرِ دوستىِ من، او را دوست مى‌دارد؛ و هر کس او را دشمن بدارد، به‌خاطرِ دشمنى با من، دشمنش داشته است.»

تفسیر سورۀ حج آیۀ ۴۸

وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَهٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَیَّ الْمَصیرُ (48)

چه بسیار آبادی‌هایی که مهلت دادم به آنها، در حالی که ستمکار بودند. سپس آنها را فروگرفتم و بازگشتِ همه به‌سوی من است.

«وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ» چه بسیار آبادی‌هایی که «أَمْلَیْتُ لَها» مهلت دادم به آنها «وَ هِیَ ظالِمَهٌ» در حالی که ستمکار بودند. «ثُمَّ أَخَذْتُها» سپس آنان را به عذاب گرفتم «وَ إِلَیَّ الْمَصیر» و بازگشت همه به‌سوی من است. (48)

عاقبت ظالمین

وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ أَمْلَیْتُ لَها؛ قریه شامل شهر هم می‌شود. به‌طورِ کلی یعنی آبادی بزرگی که مردم زندگی می‌کنند. در گذشته جمعیت چندان زیاد نبودند.

منظور از قریه، اهل قریه است که ظالم بودند. ظلمشان این بود که از فطرت خدایی خود دور شدند و بر آن خاک‌های ظلمانیِ شرک و بت‌پرستی ریختند. خدا و فرستادگان او را که دلسوزشان بودند، رها کردند و این بزرگ‌ترین ظلم به خود و دیگران بود.

وَ هِیَ ظالِمَهٌ؛ هم سرانشان که نمی‌گذاشتند مردم رو به پیامبران بیاورند، ظالم بودند و هم زیردستان که حرف آنها را می‌شنیدند، در حالی که می‌توانستند اعتنا نکنند و به‌سوی پیامبر بروند.

ثُمَّ أَخَذْتُها؛ همۀ آن ستمکاران را به عذاب گرفتیم. به آنها هشدار داده شد که اگر به کفر خود ادامه دهید عذاب خدا نازل می‌شود، ولی اعتنا نکردند.

جلودارانشان ظالم بودند که مانعِ ایمان آوردنِ مردم می‌شدند و پیامبران و دین‌داران را اذیت می‌کردند. مردم عادی هم ظالم بودند که به انبیاء اعتنا نمی‌کردند و به‌خاطرِ دنیا دنباله‌روی سران خود بودند.

هم به خود و هم به دوستانشان ظلم کردند؛ زیرا هر یک نفر که رو به خدا می‌رفت، می‌توانست چند نفر دیگر را هم تشویق کند، امّا چنین نکردند و نتیجۀ ظلمشان را دیدند.

عقل می‌گوید باید جلو ظلمِ ظالم را گرفت؛ مثل زمان شاه که مردم برخاستند و آن‌قدر ایستادگی کردند که ظالمان را به خواری کشاندند، امّا در زمان پیامبران تعداد مؤمنان کم بود و آنها زیاد بودند؛ پس باید خدای تعالی بساط ظلمشان را برچیند؛ لذا عذاب نازل می‌شد، امّا نه یک‌باره.

پیامبران ماه‌ها و سال‌ها هشدار می‌دادند. گاهی سالیان سال طول می‌کشید تا به هوش آیند، امّا وقتی بیدار نمی‌شدند و به آلودگی خود ادامه می‌دادند، حتی درصدد‌ قتل انبیاء برمی‌آمدند، عذاب الهی نازل می‌شد.

گاهی از چند روز قبل آثار عذاب برایشان پیدا می‌شد، شاید عبرت گیرند؛ مثل قوم ثمود، امّا حاصلی نداشت.

در روایت است چند نفر از قوم ثمود آماده شدند حضرت صالح را از بین ببرند، امّا خدا نخواست.

چنین کسانی که نه خود حاضرند هدایت شوند و نه دست از سر مؤمنان برمی‌دارند، چاره‌ای جز عذابشان نیست.

امروز هم بعضی هستند که مردم را اغوا می‌کنند. خودشان حرف نمی‌شنوند و جوان‌ها و نوجوان‌های خوبی را هم که با صفا رو به خدا آورده‌اند، اغوا می‌کنند. آیا این‌ها نباید گوشمالی شوند؟ البته هرکس به اندازۀ خودش.

وَ إِلَیَّ الْمَصیر؛ بازگشت همه به‌سوی ماست؛ مؤمنان به رحمت خدا بازمی‌گردند و کافران به غضب او.

خدای تعالی محل حوادث نیست؛ پس یعنی این‌ها به رحمت خدا نزدیک شدند و آنها از رحمت او دور گشتند.

وقتی از رحمت خدا دور می‌شوند، طبیعتاً به غضب نزدیک می‌شوند. وقتی رحمت نباشد، غضب است. وقتی باران و درخت و هوای خوب و گل‌ها و ریاحین نباشند، بیابان برهوت و خاشاک است.

درخت‌ و گل از عمل خود انسان پیدا می‌شود. این بیچاره‌ها که عملی نداشتند، جز خرابکاری، عوض درخت‌، خار برای خود کاشتند. آن را رحمت خدا می‌نامند و این را غضب.

مؤمنی که مطابق دستورات پیامبر و امام عمل می‌کند، رحمت است و خداوند اعمال او را تبدیل به باغ و ریاحین و حورالعین می‌کند.

آن‌هم که از رحمت خدا دور می‌شود، بلکه خود را خراب می‌کند و اگر کار خوبی هم بخواهد انجام دهد، شیطان و نفس نمی‌گذارند، خار و خاشاک برای خود فراهم می‌کند. این غضب خداست.

آن‌که بر اثر حرف شنیدن، خداوند دستش را پر کرده، فقط نعمت پروردگار را می‌بیند. آن هم که دستش خالی است و ای کاش خالی بود؛ هیچ‌چیزی برای خود مهیّا نکرده، وقتی وارد عالم برزخ می‌شود، می‌‌بیند در حال فرورفتن است.

او بالا می‌رود و عروج دارد، این بیچاره مثل اینکه در چاه افتاده، هرروز پایین‌تر می‌رود.

[1]. آل‌عمران، ۶۱.

[2]. خصال، ۶۴۰.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است