سوره حج آیه ۳۹ | جلسه ۲۲ | دوم رمضان ۱۴۰۰
بنده و شما که رو به خدای تعالی آوردیم، خدا ما را در آغوشِ رحمت خود جا میدهد؛ احترام میگذارد؛ نماز و روزههایمان را قبول میکند؛ به دعاهایمان اعتنا دارد؛ معنویات را به اندازهای که ظرفیت داشته باشیم، به ما میدهد و حوائج دنیا را تا آنجا که صلاح بداند، برآورده میکند.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره حج آیه ۳۹ | پنجشنبه ۱۴۰۰/۰۱/۲۶ | جلسه ۲۲ | دوم رمضان ۱۴۰۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
شرح خطبۀ شعبانیه
فَاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ بِنِیَّاتٍ صَادِقَهٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَهٍ أَنْ یُوَفِّقَکُمْ لِصِیَامِهِ وَ تِلَاوَهِ کِتَابِهِ
درخواست واقعی از خداوند
از خدایی که پروردگار شماست، شما را تربیت کرده، از نطفه به اینجا رسانده، به نحوههای مختلف شما را گردانده؛ از خدایی که ربّ شماست و به او ایمان دارید، از او بخواهید و به درگاهش دعا کنید. او خود فرموده: «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُم».
با نیّت صادق او را بخوانید؛ یعنی راستیراستی طلب داشته باشید؛ یعنی خواستن شما واقعی باشد.
چطور گرسنه دنبال غذا میگردد؟ اگر کسی نانی برایش بیاورد، آیا میگوید نمیخواهم؟ خیر؛ میگیرد و تشکر میکند.
از خدا بخواهید بتوانید روزه بگیرید. بگویید: خدایا میخواهم روزه بگیرم. همین تصمیم میشود «صدق». خدا هم کمکتان میکند.
«قلوب طاهره» یعنی در قلبتان هم این باشد که امر خدا را اطاعت کنید.
قلبتان طاهر باشد؛ شک نداشته باشد که شاید نخواستم روزه بگیرم؛ مبادا مریض شوم!
وقتی حالت خوب است و سالم هستی و سلامتی برقرار است، قلبت را از هر شکوشبههای طاهر کن. بگو: خدایا توفیقم بده روزه بگیرم!
وَ تِلَاوَهِ کِتَابِه؛ خدایا موفقم کن به تلاوت قرآن که در این ماه بسیار سفارش شده. هم نزول قرآن در این ماه است و هم تلاوتش دستور داده شده.
در همۀ ماهها نباید قرآن را رها کرد، ولو کم بخواند، امّا ماه رمضان بهار قرآن است.
فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّهِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْعَظِیمِ
شقی و بدعاقبت کسی است که خودش چنین خواسته.
شقی در مقابل سعید است. سعادتمند کسی است که خودش خواسته بندۀ خدا باشد. شقی آن است که نخواسته.
پس غفران خدا بر کسی حرام میشود که بندگی خدا را رد کند و غفران او را نخواهد. چنین کسی قهراً نه نماز میخواند، نه روزه میگیرد و نه کاری به این کارها دارد. امّا مؤمنی که روزه میگیرد و نماز میخواند، شقی نیست؛ سعید است.
آغوش خدای تعالی همیشه باز است. میگوید: بیایید. میفرماید: ای کسانی که فرار کردید! من به آمدن شما مشتاقام؛ بیایید و از من بخواهید و مرا بخوانید.
ما که آمدیم و میخواهیم انشاءاللّه روزه بگیریم؛ حرف خدا را بشنویم و بندۀ خوب او باشیم هرگز از غفران خدا محروم نمیشویم.
آنکه پشتپا زد و هیچچیز را قبول ندارد و هرچه میگویی، حاضر نیست قبول کند، شقی است. مؤمن شقی نمیشود.
وَ اذْکُرُوا بِجُوعِکُمْ وَ عَطَشِکُمْ فِیهِ جُوعَ یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ عَطَشَهُ
مؤمن در عین حال که امید به خدا دارد، باید ترس هم داشته باشد.
بهقول حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت: خدای تعالی لولو نیست، امّا باید از خود ترسید؛ از نفس و شیطانی که فریب میدهند؛ از اینکه پشتپا به همهچیز بزند و به خدای تعالی پشت کند!
بنده و شما که رو به خدای تعالی آوردیم، خدا ما را در آغوشِ رحمت خود جا میدهد؛ احترام میگذارد؛ نماز و روزههایمان را قبول میکند؛ به دعاهایمان اعتنا دارد؛ معنویات را به اندازهای که ظرفیت داشته باشیم، به ما میدهد و حوائج دنیا را تا آنجا که صلاح بداند، برآورده میکند.
با اینهمه میفرماید: وقتی گرسنه و تشنه میشوید، روز قیامت را به یاد آورید. بالأخره عدهای هستنند که آنجا گرفتارند.
لذا میگوییم خدایا ما را حفظ کن، مبادا برگردیم! خدا هم حفظ میکند و برنمیگردیم، ولی بشر است، آنطرف هم نفس و شیطان است.
بگو: خدایا نکند ما هم جزو کسانی شویم که در قیامت عطش دارند و گرسنهاند!
وقتی حضرت میفرماید، شما بگو چشم! با اینکه امید به خدای تعالی داریم، از خدا هم میخواهیم جزو این عده نباشیم. خدا هم قبول میکند.
تفسیر سورۀ حج آیۀ ۳۹
أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ (۳۹)
به آنها که جنگ تحمیل شده، اجازۀ جهاد داده شد؛ زیرا به آنان ظلم شده. بیشک خداوند بر یاری آنان تواناست.
«أُذِنَ» اجازه (جهاد) داده شد «لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ» به کسانی که جنگ بر آنها تحمیل شد «بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» بهخاطرِ اینکه به آنان ظلم شده «وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِم» خداوند بر یاری آنها «لَقَدیرٌ» قادر است. (39)
اجازه جهاد
أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُون؛ این آیه تا دو آیۀ بعد، بنا بر قول برخی مفسران، در مدینه و دربارۀ اذن جهاد با کفّار نازل شده است.
پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله و مسلمانان سیزده سال در مکه تحت ستم و آزار و اذیت مشرکان بودند.
گاهی نزد پیامبر میآمدند و میگفتند: مشرکان سرمان را شکستند؛ بدنمان را زخمی کردند؛ شکنجهمان کردند. برخی را هم میکشتند.
کار به جایی کشید که گروهی از مسلمانان به دستور پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله به حبشه هجرت کردند.
بعضی مسلمانان از رسول خدا اجازه میخواستند مقابل کفّار بایستند و با آنها جهاد کنند، امّا پیامبر میفرمود: اذن جهاد از سوی خدای تعالی صادر نشده و باید صبر کنیم.
این بود تا به مدینه هجرت کردند و خدای تعالی طی این آیات اجازۀ جهاد صادر کرد و فرمود: به آنان که در هجوم کفّار واقع شدند و به آنها ظلم شد، اجازه داده میشود بجنگند و خدای تعالی به یاری آنان تواناست.
بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا؛ وقتی خدا میفرماید: به آنها ظلم شده، منظور مسلمانانی است که در مکه معظمه بودند و مشرکان به آنها ظلم میکردند.
ظالم اگر دست از ظلمش بر ندارد، باید در مقابلش ایستاد. اگر هم مظلوم توان دفاع ندارد، باید خود را آماده کند و آنچه لازم است فراهم آورد تا به این توانایی برسد.
دفاع یعنی اگر آنها جنگ کردند، اینهم در مقابل جنگ کند؛ اگر لشکرکشی کردند، اینهم لشکرکشی کند. نمیشود همین طور نشست و دست روی دست گذاشت، بعد از آنکه قدرت دفاع دارد.
وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدیر؛ در ادامه خدای تعالی وعدۀ نصر میدهد؛ یعنی او قادر است شما را یاری کند، همان طور که تابهحال یاری کرده.
خداوند آنقدر به پیامبر و مسلمانان قدرت داد که مکه را فتح کردند و بعد هم سراسر عربستان زیر نظر رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله درآمد.
با آنکه در مکه اینهمه رسول خدا را اذیت کردند و خاکستر بر سرش ریختند، حضرت هرگز آنان را نفرین نکرد و همیشه میگفت خدایا قوم مرا هدایت کن، آنها نمیدانند. «اللَّهُمَ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ».
خداوند عزّتی به پیامبرش بخشید که وقتی وضو میگرفت، مسلمانان آب وضویش را برای تبرک بر سروصورت میمالیدند و به همین دلیل قطرهای از آن بر زمین نمیرسید.
در زمان حیات رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله همۀ مردم عربستان یا مسلمان شدند یا معاهدۀ موقتِ ترکِ خصومت امضا کردند و یا مانند یهود و نصارا قبول کردند جزیه بدهند.
نوع دیگر قتال
قتال دیگری هم در اینجا وجود دارد. همۀ ما تحت ستم نفس و شیطان واقع شدیم و این دو ما را اذیت میکنند.
یقیناً اگر از خدا بخواهیم، کمک میکند، مخصوصاً در راه معرفت پروردگار و محبّت و عشق ائمۀ اطهار علیهمالسلام؛ این راه آسانی نیست. باید دائم از خدا بخواهیم کمک کند و ما را در این راه استوار سازد تا استقامت داشته باشیم و صبر و تحمل کنیم.
وقتی انسان میخواهد مقابل شیطان و نفس بایستد، ناراحتیهایی برایش پیش میآید که باید تحمل کند.
اینطور نیست که وقتی در راه خدا حرکت میکند، شیطان کاری به کارش نداشته باشد. آن لعین هرلحظه و به شکلهای مختلف برای مؤمن وسوسه ایجاد میکند. باید صبر کرد و از خدا کمک خواست. خدا قول داده کمک کند.
در آیه بعد خداوند میفرماید: منظور از کسانی که اذن جهاد به آنها داده شد، کسانی هستند که به ناحق از سرزمین خود اخراج شدند، فقط بهخاطرِ اینکه میگفتند پروردگار ما خداست.»
عبداللّه ذوالبجادین یتیمِ فقیری بود که عمویش ثروت فراوانی داشت و عهدهدار کفالت او شد. از ثروت عمو، عبداللّه هم ثروتمند و صاحب برده و شتر و گوسفند شد.
وقتی پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله به مدینه آمد، عبداللّه به اسلام مایل گردید، امّا از ترس عمویش یارای اظهار آن را نداشت.
بعد از فتح مکه و بازگشت پیامبر به مدینه عبداللّه از عمویش اجازه خواست مسلمان شود، امّا با مخالفت او مواجه شد و عمو به او گفت: اگر مسلمان شوی، هرچه به تو بخشیدهام پس میگیرم، حتی لباسهای تنت را.
عبداللّه که در آن زمان نامش عبدالعزّی بود، گفت: به خدا قسم من پیرو محمّد صلّیاللّهعلیهوآله هستم و پرستش سنگ و بت را ترک کردهام، اینهم آنچه در دست من است، آن را بگیر!
او آنچه را به عبداللّه داده بود، حتّی جامههایش را پس گرفت.
عبداللّه پیش مادرش آمد؛ از او پارچهای خشن و کهنه گرفت و آن را دونیم کرد؛ نیمی را به کمر بست و نیمی را به دوش افکند و به مدینه آمد.
چون به مدینه رسید، شب را در مسجد گذراند و نماز صبح را پشتسر پیامبر خواند. وقتی رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله چشمش به عبداللّه افتاد، فرمود: تو کیستی؟
او خود را معرفی کرد و پیامبر نامش را به عبداللّه تغییر داد. سپس فرمود در میان اصحاب صفّه سکنا گزیند.
او بهخاطرِ دو جامهای که بر تن داشت به عبداللّه ذوالبجادین یعنی صاحب دو لباس شهرت یافت.