سوره توبه آیه ۹۷ و ۹۸ | جلسه ۶۶
تفسیر سوره توبه آیه ۹۷ و ۹۸| یکشنبه ۱۳۹۶/۰۵/۱۵ | جلسه ۶۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
اَلْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاّٰ یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اَللّهُ عَلىٰ رَسُولِهِ وَ اَللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۹۷)
بادیهنشینانِ عرب کفر و نفاقشان بیشتر است و به ندانستنِ حدود و احکامی که خدا بر پیامبرش نازل کرده سزاوارترند و خدا دانا و حکیم است.
وَ مِنَ اَلْأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ مٰا یُنْفِقُ مَغْرَماً وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ اَلدَّوائِرَ عَلَیْهِمْ دائِرَهُ اَلسَّوْءِ وَ اَللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۹۸)
و گروهی از اعرابِ بادیهنشین آنچه را انفاق میکنند خسارت میشمارند و انتظارِ پیشامدهای بد برای شما دارند. پیشامدِ بد برای خودشان باد و خدا شنوا و داناست.
اعراب در لغت جمعِ عرب است. عرب، اولادِ حضرت اسماعیل هستند. شهرنشینان آنها را عربی و بادیهنشینانشان را اعرابی میخوانند و منظور از اعراب در این آیه و دو آیۀ دیگر بادیهنشینان است که معمولاً بهخاطرِ دوری از شهر و مراکزِ علمی طوری بار میآیند که حدود و احکام شرع را نمیآموزند.
«اَجدَر» یعنی سزاوارتر. «مَغرَم» از غُرم به معنای بدهی است؛ چراکه بردوشِ بدهکار سنگینی میکند. چون انفاق برای بعضی سخت و سنگین است، قرآن کریم آن را مغرم میخواند، گویی میخواهند خسارت و تاوان بپردازند، درحالی که نمیفهمند هرچه دارند مالِ خداست، نه مالِ خودشان. «دوائر» جمعِ دایره و کنایه از بلاست. وقتی بلایی میآید، دور انسان میچرخد و او را احاطه میکند.
دهاتی و بادیهنشین
در گذشته چنین بود که اهل بادیه و دهات، چون از شهر و مراکز جمعیت دور بودند و به مراکزِ علمی و آموزشی دسترسی نداشتند، وضع دنیا و آخرتشان در سطح پایینی بود. اگر کسی بر آنها مسلط میشد، تابعِ او شده، اطاعتش میکردند و تسلیمش میشدند. همچنین بهخاطرِ آنکه چیزی از احکام دین نمیدانستند، اگر شخصِ کافر یا منافقی بر آنها مسلط میشد، شدیدتر و بیشتر از مردمِ شهر کافر و منافق میشدند.
البته امروزه دیگر تفاوت زیادی بین شهر و دهات نیست، بلکه این تمثالی است از جانبِ خداوند که هرکس، چه شهری، چه بادیهنشین و دهاتی، اگر از علم و عمل دور باشد و خود را از هادیانِ الهی کنار بکشد، اعرابی میشود و اگر کسی بتواند با سیاستِ قوی یا پولِ هنگفت آنها را به دورِ خود جمع کند، اطرافش جمع میشوند و دنبالش میروند؛ چراکه نه از خصوصیاتِ معنوی و روحی خود باخبرند و نه از قرآن و سنّت چیزی میدانند، فقط درپیِ صدایی میروند که میشنوند، حتی چه بسا با لباسِ دین آنها را از دین دور کنند.
بنابراین همۀ ما وظیفه داریم از دو جهت خود را رشد بدهیم تا گرفتار کسانی نشویم که درونشان پوک است و فقط با ظاهری آراسته مردم را دور خود جمع میکنند تا مال و ریاستی بههم بزنند. در ادوارِ مختلفِ تاریخ، شاهان و حاکمان بسیاری با مردمِ این کشور این کار را کردند.
یکی اینکه جهل را از خود دور کنیم؛ یعنی سعی کنیم و از خدا بخواهیم ما را به مراکزی وصل کند که از جهلِ عقیدتی نجات یابیم؛ یعنی با مراجعه به افرادِ خوبی که در وجدان و باطنِ خود خوبی آنها را میفهمیم واجبات، محرمات، اخلاقیات و قرآن را بیاموزیم. اینها همه علومِ ظاهری است. اگر کسی هم بتواند فقه، اصول و ادبیاتِ عرب بیاموزد تا از جهت علمی عمیقتر شود، چه بهتر. در کنار این کار -که بسی مهمتر از این است- اخلاق و صفاتِ خود را اصلاح کنیم. ممکن است کسی فقیه و فیلسوف شود، امّا مهذب نشود؛ یعنی خلقیاتِ درونش تبدیل نشده باشد و همچنان متکبر، حسود، بخیل، دنیاطلب و کینهتوز باشد. عالمی که مهذب نباشد، به تعبیرِ روایت راهزن است.
«یا داود لا تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّکَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإنَّ أُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ الْمُرِیدِینَ اِنَّ أدْنَى مَا أنَا صَانِعٌ بِهِمْ أنْ أنْزِعَ حَلاوَهَ مُنَاجَاتِی عَنْ قُلُوبِهِمْ»[1]
«ای داود! بین من و خودت عالمِ فریفتۀ دنیا را واسطه قرار مده که تو را از راه دوستىِ من باز میدارد؛ زیرا اینان راهزنانِ بندگانِ جویاى من هستند. کمترین کارى که با آنها مىکنم، این است که شیرینى مناجاتم را از دلشان بیرون مىکنم.»
هرکس در هر شغلی باشد، میتواند ساعاتی از شبانهروز را به آموختنِ احکامِ دین و مسائلِ عقیدتی اختصاص دهد.
دوم اینکه باید درصدد باشیم فهمِ خود را نسبت به خود و خدای تعالی بیشتر کنیم. آموختنِ واجبات و محرمات و قرآن غیر از فهم است. باید حقیقتِ خود را بشناسیم و بدانیم چکارهایم. این فهم را خداوند بهطورِ فیالجمله و مختصر در همه قرار داده است، امّا کسیکه اعتقاداتش صحیح است و ایمان دارد، اگر میخواهد فهمش زیاد شود تا در مواقعِ خاص گول نخورد باید از خدا بخواهد؛ یعنی بگوید: خداوندا یا خودت به من عنایت بفرما یا کمک کن عالم و راهنمایی پیدا کنم که به من راه نشان دهد؛ عالمی که هم خودش فهیم باشد و هم بتواند چیزی به من بفهماند.
امّا بعضی با زیرکی ،خود را چنان موجه نشان میدهند که میتوانند دیگران را فریب دهند و به خود جذب کنند. راه شناختِ این افراد چیست و کسی را که میخواهد قلب و دینش را به او بسپارد، از کجا بشناسد؟ یقیناً اگر کسی از خدا بخواهد، خداوند متوجهاش میکند.
﴿وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾[2]
«و هرکس به خدا ایمان آورد، خداوند قلبش را هدایت میکند.»
امّا برای اینکه ملتفت شود کسیکه جلو افتاده، راهزن است یا راهنما، باید بعداز مدتی خود را با گذشته مقایسه کند، ببیند دربارۀ آنچه خدا نمیپسندد و در لسانِ قرآن و روایات مذموم شده، چگونه است؛ مثلاً محبّتِ دنیا با محبّتِ خدا نمیسازد و به تعبیرِ روایت، انسان را از همهچیز ساقط میکند. حال ببیند آیا محبّتِ دنیا دارد یا خیر؟ اگر پولِ زیادی گیرش آمد، آیا برایش سجده میکند و قربانش میشود یا به اندازۀ نیازش خرج میکند و مابقی را انفاق میکند؟ آیا میداند این فقط یک وسیله است و نه خدای او؟
اگر عاشقِ زنی شد و هرچه او میگفت، گوش میکرد، حتی اگر میگفت نماز نخوان، نمیخواند، حال پساز آشنایی با افرادِ خوبی که احکامِ دین را رعایت میکنند و خصوصیاتِ باطنی دارند، آیا باز هم طوری به حرفهای او گوش میکند که از همه چیزساقط شود؟ این میشود فهم.
روایت از امام صادق علیهالسلام نقل شده که میفرماید:
«تَفَقَّهوا فی دینِ اللّهِ وَ لاتَکُونُوا أعْراباً فإنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فی دینِ اللّهِ لَمْ یَنْظُرِ اللّهُ إلیهِ یَومَ القیامَهِ وَ لَمْ یُزَکِّ لَهُ عَمَلاً»[3]
«در دینِ خود فقیه شوید و اعرابی نباشید. کسیکه در دین فقیه نشود، خداوند روز قیامت به او نظر نمیکند و عملش پاک نیست.»
«فقیه» بنابر معنای اصطلاحی یعنی انسان در اثرِ ممارست بر قرآن، سنّتِ پیامبر، روایاتِ اهلبیت و فتاوای فقهای گذشته نیرویی پیدا کند که بتواند حکمِ خدا را استنباط کند، امّا فقه در لغت یعنی فهم؛ «الفقه هوَ الفَهم». همین معنا در روایاتِ معصومین و آیات قرآن مدِ نظر است. پس «تَفَقَّهوا فی دینِ اللّه» یعنی در دینِ خدا فهیم شوید. یعنی بفهمید که چرا خداوند این دین را برای شما آورده و از شما چه خواسته است.
هدف این است که شما روز به روز و سال به سال خدای تعالی را بهتر بشناسید و ملتفت شوید رابطهتان با او چگونه است؛ پس «لاتَکُونُوا أعْراباً» یعنی جایی که هیچ آثاری از دین نیست، نمانید؛ زیرا کسیکه در دینِ خود فهم نداشته باشد، موردِ نظرِ خدای تعالی نیست؛ «مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فی دینِ اللّهِ لَمْ یَنْظُرِ اللّهُ إلیهِ یَومَ القیامَه».
وقتی انسان کمفهم میشود -به همین معنایی که گفته شد- بهدنبالِ هر صدایی حرکت میکند؛ دنبالِ هر جمعیتی راه میافتد؛ اگر پول و مقامی باشد، دنبال میکند و دیگر کاری به دین ندارد. میگوید: من زن و بچه دارم؛ میخواهم زندگیام بگذرد؛ احتیاج به پول دارم؛ این روزها همه همینطورند و ما هم باید در این جامعه بچرخیم.
چنین کسی فهیم نیست و فهمی که قرآن و روایت میفرماید، ندارد. یعنی پول و زندگی میخواهد. شاید نمازی هم بخواند و دعای هم بکند. میگوید: مهم این است که زندگیام خوب باشد، هرطور شد، شد. بهقولِ معروف کاری به کسی نداشته باش؛ نمیخواهد در همهچیز دخالت کنی؛ نانی گیرت میآید، بخور و دنبال کارت برو.
امام در ادامۀ روایت میفرماید: «وَ لَمْ یُزَکِّ لَهُ عَمَلاً» چنین کسی عملِ پاکی ندارد. عملِ پاک موقعی است که درونِ شخص پاک باشد؛ یعنی اول از همه حبّ دنیا نداشته باشد. «حُبُّ الدنیا رَأسُ کُلُ خَطیئه». حبّ دنیا یعنی همینکه بگوید من فقط زندگیِ راحتی میخواهم؛ نانی و خانهای و اسبابی و… قهراً وقتی دنبال همین باشد و آن را مهم بداند، کاری ندارد به درونِ خودش یا کسیکه دنبالش است. واجبات را هم انجام میدهد و حرام را ترک میکند، ولی فقط بهدنبالِ زندگی ظاهری است.
خلاصۀ این دو آیه با روایتی که خواندیم و آنچه بیان شد، برای همه مخصوصاً جوانها و نوجوانها این است که اولاً: واجبات و محرمات را بشناسند و اگر شبهاتی در ذهنشان میآید، بپرسند و رفع کنند تا شبههای در ذهنشان نماند. شبهه قابل رفع است.
ثانیاً: مراقبِ معاشرتهاشان باشند و بدانند در معاشرتها قهراً تأثیر میگیرند. هرکس به اندازۀ خود فکر کند و در خود فرورود تا بفهمد. خدای تعالی نیرویی به انسان داده که میتواند صفاتِ خوب و بد را بشناسد. اگر کمی تأمل کند، آثار این صفات را خدا به او میفهماند و هدایتش میکند؛ پس سعی کنید کسانی را که در قرآن و سنّت نادانند، اطاعت نکنید و جلودارِ خود قرار ندهید. اگر هم کسی را پیدا کردید که قرآن و سنّت را میداند، مواظب باشید و او را تحلیل کنید که آیا این شخص با آنچه میفهمید، مطابق است یا خیر؛ صفاتی را که میشناسید، دارد یا خیر؟
دراینصورت بهتدریج فهمِ انسان زیاد میشود؛ به اندازۀ خود در دینش فقیه میشود و دیگر اعرابی نیست، بهعلاوه، موردِ نظرِ خدای تعالی خواهد بود و عملش پاک میشود؛ یعنی درخشش مییابد. نمازش، نمازِ جدیدی میشود و روزه و عبادات و کارهای خوبش درخششِ دیگری پیدا میکند.
[1] ـ کافى، 1، ۴۶.
[2] ـ تغابن، ۱۱.
[3] ـ بحارالأنوار، ۱، ۲۱۴.