سوره توبه آیه ۹۲ | جلسه ۶۱
تفسیر سوره توبه آیه ۹۲ | چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۴/۲۸ | جلسه ۶۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
وَ لا عَلَى اَلَّذِینَ إِذٰا مٰا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ اَلدَّمْعِ حَزَناً أَلاّ یَجِدُوا مٰا یُنْفِقُونَ (۹۲)
و نیز گناهی نیست بر کسانیکه چون نزدِ تو آمدند تا سوارِ مرکبشان کنی، گفتی چیزی ندارم که شما را بر آن سوار کنم، برگشتند، درحالیکه چشمانشان از غصه اشکبار بود که چرا چیزی ندارند (در راه جهاد) هزینه کنند.
وَ لا عَلَى اَلَّذِینَ إِذٰا مٰا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ؛ درپیِ آیۀ قبل که فرمود: بر ضعیفان و مریضان و کسانیکه چیزی برای خرجِ راهِ جهاد ندارند، گناهی نیست که در جنگ شرکت نکنند، در اینجا نیز میفرماید: کسانیکه مرکبی ندارند تا قدم در راه جهاد بگذارند، گناهی نکردهاند.
کسانیکه نزد پیامبر میآمدند تا اذنِ ترکِ جهاد بگیرند، دو دسته بودند؛ یک دسته از هرنظر توانایی داشتند و فقط بهانه میآوردند. اینها خوشحال بودند که از پیامبر اجازه گرفتهاند در خانه بنشینند و به خیالِ خود کلاه سرِ پیامبر گذاشتهاند. خداوند این گروه را توبیخ و شماتت کرده است. امّا دستۀ دیگر کسانی بودند که عذرِ موجه برای نیامدنشان داشتند؛ یا بیمار بودند یا خرج و مرکبِ راه نداشتند یا نفقۀ خانواده را در مدتی که نیستند، نداشتند. آنها نزد پیامبر میآمدند و اعلامِ آمادگی برای حضور در جنگ میکردند، امّا توانایی لازم را نداشتند و پیامبر هم از طرفِ خدا به آنها اجازه میداد در شهر بمانند، بااینحال غمگین و گریان بودند که چرا سعادتِ شرکت در جهاد و رسیدن به فوزِ شهادت را ندارند. خداوند این افراد را مدح کرده، در زمرۀ «محسنین» بهحساب میآورد، حتی آنان را در ثوابِ مجاهدان شریک میفرماید؛ لذا وقتی پیامبر از تبوک بازگشتند، در نزدیکی مدینه گفتند: برخی مؤمنان که نتوانستند با شما بیایند، بدون اینکه راهی طی کرده یا گرسنگی و خستگی کشیده باشند، در ثوابهای شما شریک هستند. اصحاب تعجب کردند. حضرت فرمود: چون عذرِ موجه داشته، از نیامدنِ خود اندوهگین بودند و واقعاً طلبِ شهادت داشتند؛ پس در این ثواب شریکند.
تعدادِ مسلمانان در غزوۀ تبوک بیشاز سیهزار نفر بود. رفت و بازگشت آنان یک ماه طول کشید و جنگی درنگرفت.
آموزۀ آیه
بعضی افراد بعداز آنکه مدتی از عمرِ خود را در گناه گذراندند، توبه میکنند و بهسوی خدا بازمیگردند، درحالیکه بهخاطرِ سالهای ضایع شدۀ عمرشان میسوزند و افسوس میخورند از اینکه نتوانستند آنطور که باید، بندۀ خدا باشند و بههمینجهت همیشه استغفار میکنند، امّا نه استغفاری که گناهِ خود را فراموش کنند. یقین به رحمتِ خدا و امید به بخششِ او دارند، ولی دائم خود را در پیشگاهِ خداوند شرمنده میبینند؛ مثلِ کسیکه دزدی یا خیانت در امانت کرده یا حق مردم را برده است و حالا چیزی ندارد، جبران کند.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت از قول آیتاللّه انصاری سرگذشتِ علی گندمی را نقل میکردند که دزد بود و پساز مدتی توبه کرد و هرچه داشت به کسانیکه میشناخت پس داد. وقتی دیگر چیزی نداشت، با حالِ پشیمانی و اندوه در مساجد میرفت و از مردم طلبِ حلالیت میکرد.
وقتی برای زیارت امیرالمؤمنین به نجف رفت، قبلاز ورود به حرم، به مولا علی علیهالسلام عرض کرد: «یاعلی! من علی گندمی هستم و شما علی مرتضی هستید؛ همینجا جانِ مرا بگیرید که روی آمدن به حرم را ندارم». همانجا دعایش مستجاب شد و جان سپرد، امّا طوری خداوند به او عنایت کرد که جمعیتِ انبوهی او را بهعنوانِ یکی از اولیای خدا تشییع کردند.
منظور اینکه خدای تعالی اینگونه با شخصِ خطاکارِ پشیمان معامعله میکند؛ لذا در روایت است از امام صادق علیهالسلام: «گناهی که انسان را شرمنده کند، بهتر از عبادتی است که او را خودپسند سازد». این بهمعنای اباحۀ گناه نیست، بلکه یعنی آنچه نزد خدا ارزش دارد، دلِ شکسته و شرمندگیِ نزد خداست.
ممکن است کسی از اول عمر سعی کرده گناهی انجام ندهد؛ واجبی را ترک نکند، امّا صحبت در این است که این کارها به چه حساب است؟ آیا به حساب بندگی است یا طلبکار خدا هستیم؟ آیا میتوانیم شکرِ این همه نعمت که به ما داده، بهجا آوریم؟ انسان اگر شبانهروز هم یادِ خدا باشد، آیا میتواند این همه نعمتِ ظاهری و معنوی او را شکر کند؟ پس اینها، شکرِ نعمت است، نه طلبکاری. خداوند نیز به فضلِ خود برای شما که بندگی میکنید و حرف میشنوید، این نعمتها را فراهم کرده است، امّا وای بر کسیکه خود را طلبکارِ خدا بداند؛ یعنی بگوید: «من این همه زحمت کشیدم، خدا باید این چیزها را به من بدهد!» لذا امام صادق علیهالسلام فرمود: گناهی که انسان را شرمنده کند، بهتر از عبادتی است که او را مُعجب سازد.
خداوند وعده داده و به وعدۀ خود عمل میکند، ولی ما باید شرمندۀ او باشیم؛ چون هیچکس آنطور که باید، او را پرستش نکرده است.
«ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِک[1]
«آنطور که شایستۀ عبادتی، تو را عبادت نکردیم.»
امام باقر علیهالسلام از ضعفِ پدرش، امام سجاد علیهالسلام بهخاطرِ عبادتهای زیاد به گریه افتاد. حضرت فرمود: برخیز دفترِ عبادتهای جدّت علی علیهالسلام را بیاور و ببین چه کسی میتواند مثل علی علیهالسلام باشد. چگونه حضرت زینالعابدین ساعتها در سجده اشک میریختند، بهطوریکه وقتی برمیخواستند، محل سجدهشان گِل شده بود یا عبادتهای حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام در زندان.
همۀ معصومین علیهمالسلام خود را شرمندۀ پروردگار میدیدند. دعاهای ایشان سرشار از این حال است. قطعاً حالِ ایشان چنین بود و با آنکه محورِ آسمان و زمین بودند، بهراستی اینقدر خود را در برابر خدا کوچک میدیدند. قرار بندگی همین است.
بنابراین آنچه نزد خدا پسندیده است شرمندگی و کوچک دیدنِ خویش است، امّا شیطان نمیگذارد و نفس مجال نمیدهد. وقتی کارِ خوبی انجام میدهد، به خود غرّه میشود و خود را با دیگران مقایسه میکند، درحالیکه چهبسا ارزشِ آنها نزد خدا بیشتر از او باشد. گاه انسان بهخاطرِ عُجبش بسیار زیان میکند.
﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمٰالاً ۞ اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[2]
«بگو آیا شما را به زیانکارترینِ مردم آگاه کنیم؟ کسانیکه تلاشهایشان در زندگی دنیا تباه شد، امّا گمان میکنند کارِ نیک انجام میدهند.»
یکی از مصادیقِ آیه عُجب است.
شیخالأئمه
امام صادق علیهالسلام در ۱۷ ربیعالاول سال ۸۴ هجری همزمان با سالگردِ میلادِ رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله متولد شدند و در ۲۵ شوالِ سال ۱۴۸ به دست منصور دوانیقی به شهادت رسیدند.
عمرِ شریفشان ۶۵ سال بود که بعد ار حضرت صاحب الزمان عجّلاللّهتعالیفرجه طولِ عمرشان از سایر معصومین بیشتر بود. امام باقر و امام صادق علیهماالسلام باتوجه به شرایطِ زمانِ خود توانستند احکام اسلام را از قرآن کریم و سنّت پیامبر بازگو کنند. «کتبِ اربعه» چهار کتابِ معتبرِ شیعه از روایات معصومین بهخصوص امام صادق علیهالسلام است.
اصحابِ امام در محضرِ ایشان روایات را میشنیدند و بعضی در همان مجلس آنها را مینوشتند. سپس از این دستنوشتهها، نسخهبرداری میکردند. بدینترتیب حدود چهارصد رساله از روایات اهل بیت جمعآوری شد. اصحاب ممارست زیادی بر این روایات داشتند و مراقب بودند آنها را بهدستِ افراد مورد اعتماد بسپارند. این بود تا شیخ طوسی، کلینی و صدوق که هر سه «محمّد» نام داشتند، آنها را در چهار کتاب (تهذیب، استبصار، کافی و من لایحضره الفقیه) جمعآوری کردند. با همۀ احتیاطاتی که بهکار میبردند، باز برخی جاسوسان در بین آنها رخنه کرده، گاه در بعضی روایت دست میبردند، البته این اتفاق بسیار کم میافتاد و فقها میتوانند تا مقدار زیادی این دستکاریها را تشخیص دهند.
شاگردان امام صادق علیهالسلام از شیعه و سنی بودند. یکی از آنها عنوان بصری بود که تا سنِّ ۹۴سالگی با مالک بن انس رفتوآمد داشت. پسازآنکه امام صادق علیهالسلام در مدینه به نشرِ علم و فضیلت مشغول شد، در خدمتِ آن جناب حاضر مىشد و از محضر پرفیضش بهرهمند مىگردید.
ابوحنیفه هم از شاگردان امام صادق علیهالسلام بود، امّا کنار کشید و برای خود دستگاه جداگانهای ساخت. بعضی اوقات که مسألهای برایش پیش میآمد، از محمّد بن مسلم -یکی از شاگردان امام صادق علیهالسلام- میپرسید. خودش میگفت: من از کلماتِ پیشپاافتاده امام صادق علیهالسلام مسأله بیرون میکشم. شافعی هم شاگرد امام بود.
[1] ـ بحارالأنوار، ۸، ۱۹۲.
[2]ـ کهف، ۱۰۳ و ۱۰۴.