سوره توبه آیه ۸۶ تا ۸۸ | جلسه ۵۸
تفسیر سوره توبه آیه ۸۶ تا ۸۸ | یکشنبه ۱۳۹۶/۰۴/۱۸ | جلسه ۵۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
وَ إِذٰا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَ جٰاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اِسْتَأْذَنَکَ أُولُوا اَلطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قٰالُوا ذَرْنٰا نَکُنْ مَعَ اَلْقٰاعِدِینَ (۸۶)
و چون سورهای نازل شود که به خدا ایمان آورید و همراهِ پیامبرش جهاد کنید، توانگرانشان از تو اجازه میخواهند و میگویند: بگذار ما با خانهنشینان باشیم.
رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ اَلْخَوٰالِفِ وَ طُبِعَ عَلىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاٰ یَفْقَهُونَ (۸۷)
راضی شدند که با جاماندگان باشند و بر دلهایشان مُهر زده شد بههمینجهت نمیفهمند.
لٰکِنِ اَلرَّسُولُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جٰاهَدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولٰئِکَ لَهُمُ اَلْخَیْرٰاتُ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (۸۸)
امّا پیامبر و کسانیکه با او ایمان آوردند، با مال و جانِ خود جهاد کردند و خیرات فقط برای آنهاست و رستگاران همانهایند.
وَ إِذٰا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّه؛ هنگامیکه سورهای نازل میشود و به مردم اعلام میکند به خدا ایمان آورید و همراه پیامبر در راه خدا جهاد کنید، قدرتمندان و ثروتمندانِ آنها (منافقان) اجازه میگیرند و میگویند: ما را رها کن تا با خانهنشینان (کسانیکه از جهاد معافند) باشیم.
«اللّه» اسم است برای ذاتی که مُستجمعِ جمیعِ اسماء و صفاتِ حسناست. هزار اسمی که در دعای جوشنِ کبیر میخوانیم، همه ازآنِ خداست. وقتی میفرماید به «اللّه» ایمان بیاورید، یعنی به کسی معتقد باشید که خالق، رازق، مُحی و مُمیت شماست و همه نوع نعمتهای ظاهری و باطنی به شما داده است. نعمتهای ظاهری؛ یعنی آنچه لازمۀ زندگی دنیاست و نعمتهای دیگری که قرآن فراوان به آنها اشاره میکند. نعمتهای باطنی؛ یعنی روح، فطرت و فهمی که امورِ معنوی را درک میکند؛ به این خدا ایمان بیاورید؛ به او معتقد باشید و قبولش کنید. چطور قبول کنیم؟ مختصری با صحبتکردن و فکرکردن و مابقی با فطرتی که خدا درونِ همه قرار داده است؛ این میشود ایمان و اعتقادِ قلبی به خدای تعالی که زبان آن را اظهار میکند.
قاعدۀ ایمان این است که بفهمیم خداوند بیهوده ما را خلق نکرده است. هدف این است که انسان بهوسیلۀ جهاد با نفس و شیطان، پیشرفت کند و استعدادهای معنویِ درونش ظاهر شود.
هر دانشآموزی برای رسیدن به مدارجِ بلندِ علمی باید اولاً استعداد داشته باشد و ثانیاً درس بخواند و کوشش کند. استعدادهای معنویِ خداشناسی هم درون انسان وجود دارد [که باید آنها را شکوفا کند.] همۀ هدف، طیِ مراتبِ علمی دنیوی نیست که دکتر و مهندس و فقیه شود؛ اینها لازم است، امّا نباید از درونِ خود غافل شد! نتیجۀ شناختنِ استعدادهای درونی این است که انسان تبدیل به انسانِ کامل میشود که در دنیا راحت است و آرامش داد؛ از مرگ نمیترسد و برای آن آماده است. در عالمِ برزخ هم زنده است؛ حیات دارد؛ یعنی همانطور که خدا در دنیا هدایتش کرد، در عالمِ برزخ هم هدایتش میکند و چیزهای معنوی که برایش مهیا کرده، نشانش میدهد.
وَ جٰاهِدُوا مَعَ رَسُولِه؛ به منافقان گفتند به خدا ایمان آورید و همراه پیامبرش جهاد کنید -در جنگِ تبوک- امّا جهاد منحصر به آن نیست. بیشترِ جنگهای زمانِ پیامبر جنبۀ دفاعی داشت، فقط فتحِ مکه «جهادِ ابتدایی» بود که آنهم بسیاری از مرمِ مکه آمادۀ پذیرشِ اسلام بودند.
غیراز جنگِ مسلحانه، جهادِ فرهنگی هم وجود دارد؛ یعنی همراه پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام جهاد فرهنگی کنید. امروز که امام زمان عجّلاللّهتعالیفرجه غائب هستند، روایات و آثارِ ایشان وجود دارد که باید آنها را آموخت و به دیگران یاد داد تا با خدا آشنا شوند. هرکس به اندازۀ خود باید دربارۀ اطرافیانِ خود؛ یعنی پدر و مادر، فرزندان، همسر، برادر، خواهر و دیگران این جهاد را انجام دهد. جهادِ فرهنگی در همۀ آیاتی که دربارۀ جهاد آمده، گنجانده شده است و هم امر به معروف و نهی از منکر است و هم جهاد. ازآنجهت جهاد است که بیشتر از امر به معروف و نهی از منکر زحمت دارد. باید هرکس به اندازۀ خود مایه بگذارد و وقت صرف کند. طلاب پرچمدارِ این راه هستند، ولی منحصر به آنها نیست. هیچ فرقی بین زن و مردن وپیر و جوان و حوزوی و دانشگاهی وجود ندارد. اول هوای نفسِ خود را کنترل کنید و بعد هم دیگران را. نمیشود گفت «به من چه» اگر در مدرسه، در بازار، در اداره یا هر جای دیگری هستید، باید جهاد فرهنگی کنید!
قسمِ دیگرِ جهاد، جهادِ اقتصادی است که هرکس به اندازۀ خود باید وارد شود؛ حکومت به یک شکل و مردم هم به یک شکل باید جهاد کنند. جهادِ مردم در عرصۀ اقتصادی، تأمینِ نفقه و مایحتاجِ خود و خانوادهاش است، با علم به اینکه خدا رازق است و کسب و کار وسیله است. لازم هم نیست همه دانشگاه بروند و دکتر و مهندس شوند؛ برخی کارِ فنی بلد هستند، برخی کارگرند تا برسد به کسیکه میتواند عدهای را جمع کند و کارگاه یا کارخانهای راه بیندازد؛ هرکس بهحسابِ شرایطِ روزگارِ خود باید کاری انجام دهد [تا هم معاش خود را تأمین کند و هم چرخِ جامعه را بچرخاند،] البته با درنظرگرفتنِ احکامِ الهی؛ یعنی از قرآن و سنّت بیرون نرود.
اِسْتَأْذَنَکَ أُولُوا اَلطَّوْلِ مِنْهُم؛ بعضی افرادِ پولدار، [از جهاد میگریزند؛] یعنی حاضر نیستند سرمایهای را که دارند، در اختیار دیگران بگذارند؛ قرضالحسنه بدهند یا انفاق کنند تا دیگران هم از پولهایشان استفاده کنند.
جهاد این نیست که انسان پولِ خود را در کاری بیندازد که از قِبَلِ آن، عدهای فقط نانِ شب گیرشان بیاید و خودش دائم پول بر پولش اضافه شود. جهاد این است که پا بر نفست بگذاری و پولت را صرفِ کمک به تنگدستان کنی!
امّا میگویند: ما میخواهیم در رفاه کامل باشیم و دیگران برایمان کار کنند. این صفتِ منافقان است و بسیار بد صفتی است که انسان فقط به فکرِ راحتی خود و خانوادهاش باشد.
اگر طلبه و وروحانی هم باشد، باید زحمت بکشد؛ یعنی با نفس خود مبارزه کند؛ متخلّق به اخلاقِ الهی شود؛ شبانهروزِ خودر را برای درس و تدریس بگذارد و عمرِ خود را به خواب و خوراک و بیهودگی تلف نکند. پس طلاب هم ازنظرِ جهاد با دیگران فرقی ندارند؛ همه باید جهاد کنند، همانطور که رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله و امیرالمؤمنین علیهالسلام اینطور بودند. وقتی میانِ مسلمانان مینشستند، هیچ فرقی با آنها نداشتند و کسیکه وارد میشد ایشان را نمیشناخت.
رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ اَلْخَوٰالِف؛ «خوالِف» مثل «قاعدین» به کسانی گفته میشود که از جنگ کنارهگیری کردند و خوشحال شدند در خانه بنشینند.
وَ طُبِعَ عَلىٰ قُلُوبِهِم؛ دراثرِ کنارهگیری از جهاد -با همۀ اقسامِ آن که ذکر شد- بر قلبهاشان قفل زدهشد.
در ابتدای سنِ تکلیف، حتی با آنکه انسان هنوز چیزی یاد نگرفته، بسیاری از خوبیها و بدیها را میفهمد. وقتی او را نصیحت میکنند، میفهمد و میپذیرد. در سنینِ پانزده، شانزده سالگی چیزهای جدیدی میفهمد. این قلب است؛ فهمِ خدایی انسان است. شناختِ خوبیها و دوری از بدیها خصوصیتِ این فهم است. وقتی به او تذکر میدهند، میفهمد که حق است؛ میفهمد ریختن آبروی مردم، کار بدی است؛ فاش کردنِ سرّ دیگران بد استِ حتی برملا کردن عیبِ مخفی مردم ناپسند است و فرقی با کشتن او ندارد. میفهمد نمازخواندن چقدر لذتبخش است، ولی اگر اعتنا نکند و غفلت کند، پساز مدتی میبیند از نماز بیزار است؛ غیبت و ریختن آبروی مردم برایش شیرین است و ظلمکردن برایش آسان است؛ این میشود «طبع» یعنی قلبش قفل خورد. قلب معنوی و روحانی قفل میشود؛ این نتیجۀ عمل و خواستِ خودِ شخص است و نتیجۀ آن نافهمی است.
فَهُمْ لاٰ یَفْقَهُونَ؛ «فقه» یعنی فهم. کسیکه فهمِ خدایی ندارد، خوبیها را بد میبیند و بدیها را خوب. میگوید: «باید زنم را کتک بزنم؛ فرزندم را کتک بزنم.» هرچه بزرگتر میشود و مقامش بالاتر میرود، بدتر میشود.
فقیه یعنی دانا، بافهم؛ کسیکه درونش ملتفت است. به عالِم هم که فقیه میگویند، بهخاطرِ آن است که روایت را میفهمد.
لٰکِنِ اَلرَّسُولُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَه؛ درمقابلِ کسانیکه در آیات قبل ذکر شد، پیامبر و مؤمنان هستند. رسول، شاملِ ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم میشود. همچنین در زمان غیبت، فقها و علما را هم دربر میگیرد و در یک کلام یعنی بزرگان دین.
عبارتِ «وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَه» یعنی کسانیکه در زمان پیامبر به ایشان ایمان آوردند و در زمان هر امامِ تابعِ او بودند. در زمانِ غیبت هم یعنی مؤمنانی که از فقیه عادلِ جامعالشرایط تقلید میکنند. فقها اگر با هم یکدل باشند، هر چند نفر هم باشند، هیچ دشمنی و ضدیتی با هم ندارند، ولو همدیگر را نبینند؛ چون متوجه خدا هستند؛ با نفسِ خود مجاهده کردهاند؛ گناه نمیکنند و به کسی ظلم نمیکنند. همانطورکه بیامبران این طور بودند؛ گاه چند پیامبر با هم در یک زمان بودند.
مؤمنان هم همینطورند. اگر چند مؤمن در یک جا باشند، همه با هم یکی هستند؛ چراکه همه یک هدف دارند و آن خداست؛ نمیخواهند از هم جلو بیفتند؛ تکبری برای هم ندارند و چونوچرای بیهوده با هم نمیکنند.
جاهَدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِم؛ این عالمان و مؤمنان همیشه با جان و مال خود درحالِ جهاد در راه خدا هستند؛ اموالشان را ذخیره نمیکنند؛ اگر چیزی زیاد بیاورند، در راه خدا صرف میکنند؛ با نفس خود مبارزه میکنند؛ چشم، گوش، زبان، فکر و قلب خود را نگه میدارند، حتی سعی میکنند مکروهات را ترک و با امیال خود هم مخالفت کنند.
وَ أُولٰئِکَ لَهُمُ اَلْخَیْرٰات؛ نتیجۀ این جهادِ همیشگی و همهجانبه این است که همۀ خوبیها برای آنهاست. اولین خوبی این است که اعمال و عباداتشان در پیشگاه خداوند پذیرفته شده، نزدِ او صاحبِ ارزش میشوند و عروج میکنند؛ یعنی ازمادیات بیرون میروند. علامتِ این پذیرش و عروج این است که اولاً: از گناه پرهیز میکنند؛ یعنی همانطورکه نماز از فحشا و منکر بازمیدارد، روزه، زکات، قرآن و همۀ خیرات هم این اثر را دارند. ثانیاً: آرامشِ درون مییابند و از قرآن و نماز و عبادات لذت میبرند و میخواهند از این به بعد همینطور باشند. ثالثاً: اشخاصی را که باطناً مهذبند، دوست میدارند و معاشرت با آنها را غنیمت میدانند. چیزهای دیگری هم میتوان برشمرد که میتوانید بر آن فکر کنید.
وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُون؛ «مُفلِح» کسی است که از ماده بیرون آمده، سرش در آخورِ دنیا نیست. از نماز و روزه و عبادت لذتی میبرد که از لذات مادی مثل خواب و خوراک و نکاح بالاتر است. انسانِ بیایمان وقتی مثلاً به سفرۀ رنگینی میرسد که انواعِ غذاهای لذیذ در آن است، چنان خوشحال میشود که گویی همۀ دنیا را به او دادهاند، ولی شخصِ مؤمن موقع نماز که میرسد، چنان فرحی مییابد که گویی صاحبِ همۀ دنیا شده است. فلاح یعنی این.
این اشخاص وقتی وارد عالم برزخ میشوند، اعمالشان و جهادهایی که کردند، برایشان نور میشود همینجا هم نور است، امّا ظاهر نیست. منظور از نور، فرح و شادمانیِ زایدالوصفی است که هرکدام به شکلی هستند و نور هر عمل یک طور است.