سوره توبه آیه ۸ | جلسه ۷
تفسیر سوره توبه آیه ۸ | یکشنبه ۱۳۹۵/۰۷/۲۵ | جلسه ۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
کَیْفَ وَ اِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فیکُمْ اِلّاً وَ لا ذِمَّهً یُرْضُونَکُمْ بِأفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ وَ أکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ(۸)
چگونه؟ [برای مشرکان عهدی باشد] حال آن که اگر به شما دست یابند، نه خویشاوندی را رعایت میکنند و نه عهدی را. شما را با زبانشان راضی میکنند، ولی دلهایشان (شما را) نمیخواهد و بیشتر آنان منحرفند.
کَیْفَ وَ اِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فیکُمْ اِلّاً وَ لا ذِمَّهً؛ «اِلّاً» یعنی خویشاوندی «ذِمَّه» یعنی عهد؛ آنچه به ذمه گرفته میشود. مشرکان مکه با مسلمین پیمان بسته بودند که با یهود، نصارا و سایر مشرکان علیه آنان همدست نشوند. خدای تعالی در آیات پیشین فرمود: تا وقتی آنان به عهد خود پایبند هستند، شما هم باشید، ولی اگر عهدشکنی کردند، شما هم بعد از اعلان به آنها، عهد خود را بشکنید و قطع رابطه کنید. در این آیه میفرماید: چگونه برای مشرکان عهدی باشد، در حالی که اگر بر شما غالب شوند، ملاحظه هیچ خویشاوندی و عهدی را نمیکنند.
یُرْضُونَکُمْ بِأفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُم؛ به طور کلی مشرکان، بتپرستها و همهی کسانی که اسلام را قبول ندارند ـ و بنای تحقیق درباره آن را هم ندارند ـ اگر عهدی با مسلمانان بستند، به آن وفادار نمیمانند. اگر ضعیف باشند، چربزبانی میکنند، ولی همین که قدرت بگیرند، میخواهند بر شما مسلط شوند.
وَ أکْثَرُهُمْ فاسِقُون؛ فسق در اینجا به معنای بیدینی نیست، بلکه یعنی شکستن عهد و پیمان و خارج شدن از انسانیت. قرآن کریم میفرماید: «بیشترشان فاسقند» یعنی همهی آنها این طور نیستند.
در جهان سیاست، فرقی بین آمریکا، روسیه، چین، ژاپن و دیگران نیست. هر کدام به قدرت برسند، اگر خلاف میلشان عمل کردی، همه چیز را زیر پا میگذارند. تا بود چنین بوده و تا هست چنین است.
قواعد بشری
طبق قاعده فطرت، انسان حتّی اگر دین هم نداشته باشد، باید به چیزهایی پایبند باشد. پس هر کس، اگر به خاطر تربیت و آموزش صحیح یا به حساب مسائل دنیایی، کمی از حیوانیت جدا شده باشد و بتوان او را انسان نامید، به این مسائل پایبند است. این، مربوط به انسانیت انسان است و ربطی به عقاید او ندارد؛ عهد و پیمان، آزادگی و امانتداری از جملهی این امورند. خدای تعالی میفرماید: بیشتر مشرکان مکه به عهد خود وفادار نیستند؛ یعنی انسانیت ندارند.
امام حسین علیه السلام فرمود:
«یا شیعَهَ آلِ أَبی سُفْیانَ اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ المَعادَ فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُم»
«ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمیترسید، در دنیایتان آزادمرد باشید.»
هر انسانی قبول دارد که وقتی امانتی به اوسپرده میشود، نباید در آن خیانت کند و اگر کرد، همه حتّی کفار به او اعتراض میکنند.
عوامل سرکوب انسانیت
چرا آدمی به وضعی گرفتار میشود که حتّی خصوصیات انسانی را هم فراموش کرده، انسانیت خود را زیر پا میگذارد؟
یکی از دلایل این امر، قدرت و ریاست است. نفس آدمی چنان است که وقتی به قدرتی میرسد، اگر بسیار متّقی و دیندار باشد؛ مثل مولا علی علیه السلام یا اولیای خدا که واقعاً مهذب بودند، میتواند خود ر ا نگه دارد؛ هرچند برای آنها هم خیلی سخت است، در غیر این صورت اگر مانعی پیش روی خود نبیند، طغیان میکند.
)کَلّا اِنَّ اَلإنْسانَ لَیَطْغىٰ أَنْ رَآهُ اِسْتَغْنىٰ([1]
«چنین نیست؛ به یقین انسان سرکشی میکند؛ چون خود را بینیاز ببیند!»
یکی دیگر از عوامل این امر، مال فراوان است. وقتی انسان در ثروت، سرآمد شهر یا کشورش میشود، دیگر اعتنایی به هیچ کس ندارد و ثروت تمام قلبش را پر میکند.
یکی دیگر از عوامل سرکوب انسانیت، شهوت است. کسی که شبانه روز در پی شهوترانی است و کاری به حلال و حرام آن ندارد، دیگر انسانیتی برایش باقی نمیماند. البته در شهوات حلال، خدای تعالی شخص را حفظ میکند؛ هرچند آن هم زحمت زیاد دارد.
این سه چیز انسان را همردیف حیوانات قرار میدهد و انسانیت و آزادگی او را از بین میبرد؛ ریاست از او یک چکمهدار بیرحم میسازد؛ ثروت او را متکبر میکند و شهوت، در جرگهی حیوانات قرارش میدهد. در تاریخ نظایر فراوانی از این افراد وجود دارد. در بین خلفای اموی و عباسی، در میان پادشاهان مختلف و آنها که سودای کشورگشایی داشتند، از این دست بسیارند.
وقتی انسانیت انسان از بین میرود و به هیچ چیز اعتنا نمیکند، تبدیل به حیوان میشود. برای شیر و گرگ و پلنگ فرقی ندارد شما سید و مؤمن و نمازخوان باشی یا نباشی؛ او فقط میخواهد شکم خود را سیر کند. افراد ریاستطلبی که خوی درندگی دارند، این گونهاند. فرعون و نمرود نوزادان تازه متولد شده را سر میبریدند، حتّی گاهی شکم مادران را میدریدند تا طفل آنان را بکشند. این اوج خباثت و درنده خویی است. فرعون تمام ساحرانی را که به حضرت موسی ایمان آوردند، دار زد، در حالی که گناه آنان همین ایمان آوردنشان بود. بعضی تعداد آنان را تا چهار صد نفر گفتهاند.
آغا محمّد خان قاجار که به ظاهر مسلمان هم بود، در تعقیب لطفعلی خان زند کرمان را محاصره کرد. وقتی بر آن شهر تسلط یافت، به جرم این که مردم به لطفعلی خان پناه داده، از او حمایت کرده بودند، بیست هزار[2] نفر را کور کرد، به طوری که شهر را «کورمان» میخواندند. چطور ممکن است انسان صفتی پیدا کند که به کوچک و بزرگ رحم نکند؟
متوکل که مولا علی علیه السلام او را کافرترین خلیفه بنی عباس نامید و درباره او فرمود: «عاشرُهُم أکْفَرُهم» (کافرترین خلیفه عباسی، دهمین آنهاست) دستور داد قبر امام حسین علیه السلام را ویران کنند و جای آن گندم و جو بکارند، ولی هنگام شخم زدن، هر حیوانی نزدیک قبر شریف سید الشهدا میرسید، از حرکت میایستاد و هر چه او را میزدند، جلو نمیرفت تا زیر تازیانه جان میسپرد. هر کس به زیارت امام حسین علیه السلام میرفت، فرمان قتلش صادر میشد. از آن سو، شخصی میگوید روزی دیدم جمعیت زیادی پشت جنازهای حرکت میکنند و متوکل هم پیشاپیش همه، پا برهنه، بر سر زنان و گریه کنان راه میرود. پرسیدم چه شده؟ گفتند: کنیز محبوب متوکل و معشوقه او از دنیا رفته است. ریاست این گونه انسان را خبیث میکند.
یکی دیگر از عوامل سرکوب انسانیت، لقمه حرام است.
شریک بن عبد اﷲ، مسلمان عابد و زاهدى بود که در زمان مهدى عباسى زندگى مىکرد و کارى با او و درباریانش نداشت. روزى مهدى عباسى به زور او را به قصر دعوت کرده، پیشنهاد کرد منصب قضاوت را بپذیرد و قاضى القضات شود. شریک نپذیرفت.
مهدى گفت: پس تعلیم فرزندانم را بپذیر و معلم آنها شو!
شریک این پیشنهاد را هم رد کرد. هر چه خلیفه اصرار کرد، فایدهاى نداشت و شریک گفت: من نه تو را قبول دارم و نه خلافتت را.
هنگامى که شریک خواست برخیزد، مهدى به او گفت: باید یکى از این سه کار را بپذیرى یا قضاوت یا تعلیم فرزندان و یا یک وعده میهمان ما باشى.
شریک پیشنهاد سوم را پذیرفت. مهدى دستور داد غذاى لذیذى از مال حرام تهیه کنند و به خورد آن بیچاره داد. وقتی به خانه آمد، با خود فکر کرد چه مانعى دارد قاضى شوم و گره از کار مسلمانى باز کنم؟ بعد هم گفت چه مانعى دارد معلم دربار شوم و وجهه و مقامى پیدا کنم؟ صبح فردا پیش مهدى رفت؛ هم قضاوت و هم معلمى را پذیرفت.
یکبار که برای دریافت حقوق خود مراجعه کرد، به خاطر شلوغی، اوقاتش تلخ شد و سر مأمور پرداخت فریاد زد.
مأمور گفت: مگر چیزی نزد ما داری که این گونه فریاد میزنی؟
شریک گفت: آری؛ دینم را گرو گذاشتهام.
اگر از لقمهی حرام نطفه بسته شود، فرزندی که به وجود میآید، یکی مثل پدر و مادرش میشود و بعید است روی رستگاری ببیند.
معاویه، مولا علی علیه السلام را خوب میشناخت همان طور که امام حسن و امام حسین علیهما السلام را خوب میشناخت. یزید پلید هم امام حسین علیه السلام را میشناخت. عمر سعد، ابن زیاد، شمر و همهی دشمنان امام حسین علیه السلام ایشان را میشناختند. در صحرای کربلا، آن قدر امام و یارانش با مردم صحبت کردند که جای تردید برای هیچ کس باقی نماند و حجت بر همه تمام شد. همه میدانستند امام بنای جنگ ندارد؛ آمده تا اصلاح کند و به مردم بفهماند کسی چون یزید قابلیت حکومت و جانشینی رسول اﷲ را ندارد.
صبح عاشورا، بعد از طلوع آفتاب، امام حسین علیه السلام عمامه پیامبر را بر سر نهاد؛ عبای پیامبر را بر دوش انداخت؛ عصای ایشان را در دست گرفت و با آنها صحبت کرد، ولی چرا هیچ تأثیر نداشت؟ چون به فرموده خود سید الشهدا شکمهای آنان از لقمه حرام پر شده بود.
روز یازدهم، آن حیوانات انساننما بر کشتگان خود نماز خوانده، آنها را دفن کردند، ولی یاران امام حسین علیه السلام و ذریّه رسول اﷲ صلّی اﷲ علیه و آله را بر زمین رها کردند و در این حال خود را مسلمان میدانستند، حتّی برخی از آنها امام جماعت بودند؛ عمر سعد امام جماعت لشکرش بود.
قدرت، لقمه حرام، عشق به مال و مظاهر دنیا و شهوت، انسان را بیچاره میکند. نصیحتی که این آیه برای همهی ما دارد، این است که مراقب باشیم و از خدا بخواهیم گرفتار ریاستهای این چنینی نشویم. اگر مقام و منصبی قبول کردید، از خدا بخواهید خلافی از شما سر نزند؛ گرچه این کار آسانی نیست. وقتی پول و ثروت زیاد به انسان رو میکند، باید حقوق واجب و مستحب خود را بپردازد و نگذارد جمع شود که اگر جمع شد، دیگر نمی تواند از آن دل بکند. مراقب شهوات هم باید بود، حتّی شهوت حلال. اگر موقعیت ازداوج برای جوانّها فراهم نشد، صبر و تقوا پیشه کنند. یقیناً اگر بر خدا توکل داشته باشند، خداوند اسباب ازداواج را فراهم میکند. خدای تعالی میفرماید:
)وَ أنْکِحُوا الأیامىٰ مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمائِکُمْ اِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ([3]
«مردان و زنان بىهمسر و نیز غلامان و کنیزان درستکار خود را همسر دهید. اگر فقیر باشند خدا از فضل خویش بىنیازشان مىکند و خدا گشایشگر و داناست.»
شخصی نزد امام صادق علیه السلام آمد و پرسید: آیا این روایت صحیح است که روزی مردی نزد رسول خدا صلّی اﷲ علیه و آله آمد و از فقر شکایت کرد، حضرت به او فرمود: «ازدواج کن». فردا دوباره آمد و اظهار فقر کرد. حضرت مجدداً فرمود: «ازدواج کن». روز سوم نیز به همین ترتیب آمد و همین جواب را شنید؟
امام صادق علیه السلام فرمود: بله، چنین است.
توقع نداشته باشید به محض آن که ازدواج کردید، خیلی زود خانه و وسایل فراهم شود. اینها کمکم تأمین میشود، ولی نباید منتظر نشست تا همه چیز درست شود و بعد اقدام به ازدواج کرد. خداوند رزق هر کس را به اندازه گذران زندگی میرساند. در امور دنیا نباید به بالادست خود نگاه کرد. دنبال این نباشید که همردیف این و آن قرار بگیرید. هرگز افسوس دیگران را نخورید. حسرت به دل نباشید و دائم «ای کاش» نگویید.
[1] ـ علق، ۶ و ۷.
[2] ـ برخی این تعداد را تا هفتاد هزار نفر هم گفتهاند.
[3] ـ نور، 32.