سوره توبه آیه ۵۳ و ۵۴ | جلسه ۳۵
تفسیر سوره توبه آیه ۵۳ و ۵۴ | یکشنبه ۱۳۹۵/۱۱/۲۴ | جلسه ۳۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فَاسِقِینَ (۵۳)
بگو: چه با رغبت، چه با اکراه انفاق کنید، هرگز از شما پذیرفته نمیشود؛ چراکه شما قوم فاسقی هستید.
وَ مَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لاَ یَأْتُونَ الصَّلاَهَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسَالَى وَ لاَ یُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کَارِهُونَ (۵۴)
چیزی مانع پذیرش انفاق آنها نشد، مگر این که به خدا و پیامبرش کافر شدند و جز با حال کسالت نماز به جا نمیآورند و جز با کراهت انفاق نمیکنند.
قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُم؛ جد بن قیس، که از رفتن به تبوک سرپیچی کرد، بهانه آورد که من وقتی زنان را میبینم، نمیتوانم صبر کنم و مفتون و دلباخته آنها میشوم. حاضرم با مال خود به شما کمک کنم و در جنگ حاضر نشوم؛ پس این آیه نازل شد.
خداوند در پاسخ او میفرماید: شما اگر پولی هم بدهید، با میل و رغبت نیست، امّا هر طور هم انفاق کنید؛ چه با رغبت و چه با کراهت، پذیرفته نیست؛ چراکه قوم فاسقی هستید و با بهانههای مختلف از دستور پیامبر سرپیچی کردید.
در قصه هابیل و قابیل میخوانیم خدا به آدم علی نبیّنا و آله و علیه السلام وحی کرد یکی از آن دو را وصیّ خود قرار دهد. پروردگار فرمود هر کدام یک قربانی بیاورند؛ هر کدام پذیرفته شد، وصی جناب آدم است.
هابیل دامدار بود و یکی از بهترین گوسفندانش را برای پروردگار عرضه کرد، امّا قابیل که کشاورز بود، مقداری گندم معیوب آورد. در نهایت قربانی هابیل پذیرفته شد؛ قابیل حسد برادر خود را برداشت و او را تهدید به قتل کرد ـ در حالی که بهتر بود توبه میکرد تا از او نیز پذیرفته شود ـ هابیل در پاسخ او فرمود:
﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾[1]
«خداوند فقط از اهل تقوا قبول میکند.»
در واقع قابیل اهل تقوا نبود؛ چون آن قدر حسد و غضب داشت که به خاطر پذیرفته نشدن قربانیاش تصمیم به قتل برادر خود گرفت، در حالی که هابیل هیچ گناهی نداشت و سرانجام نیز او را کشت. خدای تعالی در آیات ۲۷ تا ۳۱ سوره مائده به قصه آنها اشاره میفرماید.
إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فَاسِقِین؛ خداوند علت پذیرفته نشدن انفاق منافقان را فسق آنها بیان میفرماید؛ یعنی شما با سرپیچی از پیامبر، از دایره دین بیرون رفتید.
«فاسق» کسی است که اصلاً دین ندارد و از جاده ایمان بیرون است، امّا قسم دیگر فاسق، کسی است که گناه میکند و از عدالت ساقط میشود؛ چنین کسی را «فاسق فقهی» میخوانند. فاسق فقهی، متّقی نیست و فسقش مانع قبولی اعمالش میشود، ولی آیا اعمالی که انجام میدهد از او رفع تکلیف میکند یا خیر؟ اگر کسی عقایدش صحیح باشد و آلوده شک و انکار نشده باشد، تکلیف از او ساقط میشود؛ یعنی با وجود گناهانی که دارد، اگر نماز بخواند، تکلیفش را انجام داده، جزء بی نمازان شمرده نمیشود، مشروط بر این که گناهانش موجب نشود بی ایمان از دنیا برود؛ چراکه وقتی گناه زیاد میشود، انسان در خدا، پیامبر و قیامت شک میکند و اگر با همین حال، بدون توبه بمیرد، کارش سخت میشود.
﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أساوُا السُّوأى أنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِوُنَ﴾[2]
«سرانجام آنان که به کار زشت پرداختند این شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به تمسخر گرفتند.»
شخص دروغگو، غیبت کننده یا ظالمی که خدا را قبول دارد؛ نماز میخواند؛ روزه میگیرد و هنوز شک و تردید سراغش نیامده یا به تعبیر دیگر، کسی که محبّت اهل بیت در دل دارد و دیندار است، امّا گناه میکند، کارهایش پذیرفته است، امّا به خاطر گناهانش گرفتار میشود، مگر آن که خدا او را ببخشد یا شفاعت اهل بیت نجاتش دهد، امّا به هر حال حقّ الناس خیلی سخت است.
خدای تعالی در سوره مدثر میفرماید:
﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ إِلاَّ أَصْحَابَ الْیَمِینِ فی جَنّاتٍ یَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمینَ ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ وَ کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ﴾[3]
«هر کسى در گروِ کردار خویش است، بجز اهل بهشت؛ در بهشت از مجرمان مىپرسند: چه چیز شما را به دوزخ افکند؟ مىگویند: ما از نمازگزاران نبودیم و به بینوایان غذا نمىدادیم و با اهل باطل همراه بودیم و قیامت را دروغ مىشمردیم.»
آنان چون ایمان نداشتند، قهراً نماز نمیخواندند؛ به مساکین کمک نمیکردند و شبانه روز به فکر دنیا بودند، ولی از این که سه خصوصیت را پیش از ایمان نداشتن آورده، معلوم میشود این خصوصیات باعث میشود انسان قیامت را هم تکذیب کند و قهراً کارش سخت شود.
إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِه؛ منافقان فاسق فقهی نیستند؛ آنها باطناً ایمان ندارند و همهی کارهایشان به حساب ظاهر است؛ لذا در روایت است:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ شَیءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِکَ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ»[4]
امام صادق علیه السلام فرمود: «به طول دادن رکوع و سجود مرد ننگرید؛ زیرا به آن عادت کرده، اگر ترک کند، وحشت میکند، امّا به راستى گفتار و اداء امانتش بنگرید.»
منافق ممکن است نماز بخواند؛ روزه بگیرد و کارهای خوب انجام دهد، امّا دروغگوست؛ امانتدار نیست؛ اگر بیت المال دستش بیفتد، هر طور بخواهد خرج میکند. اگر در حضورشان به معصومین توسل پیدا کنند و یا زهرا و یا حسین بگویند، چیزی میپرانند. در زمان شاه بعضی ساواکیها این طور بودند.
بعضی افراد هم به خاطر گناهان زیادی که کردهاند، وقتی به آنها می گویی چرا این کارها را میکنی؟ از خدا بترس! توهین میکنند و به خدا هم نسبت زشت میدهند.
وَ لاَ یَأْتُونَ الصَّلاَهَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسَالَى؛ مؤمن باید به نماز اهمیت بدهد؛ نه آن که بخواهد آن را سریع بخواند و تمام کند. نماز ستون دین است؛ وقتی اذان میگویند، باید بر همه چیز مقدم شود؛ نباید رکوع و سجودش، مثل نوک زدن کلاغ بر زمین باشد.
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلّی اللّه علیه و آله جَالِسٌ فِی الْمَسْجِدِ إِذْ دَخَلَ رَجُلٌ فَقَامَ یُصَلِّی فَلَمْ یُتِمَّ رُکُوعَهُ وَ لَا سُجُودَهُ فَقَالَ صلّی اللّه علیه و آله: «نَقَرَ کَنَقْرِ الْغُرَابِ لَئِنْ مَاتَ هَذَا وَ هَکَذَا صَلَاتُهُ لَیَمُوتَنَّ عَلَى غَیْرِ دِینِی»[5]
امام باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در مسجد نشسته بود که مردى وارد شد و به نماز ایستاد، امّا نه رکوع او کامل بود و نه سجدههایش. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «مثل کلاغ نوک بر زمین مىزند و بر مىدارد. به خدا سوگند اگر این مرد با همین روش بمیرد، بر آیین من نمرده است».
اهمیت دادن به نماز، انسان را نگه میدارد، به شرط آن که برای خدا بخواند، نه برای ریاکاری. کسی که خدا و قیامت را قبول دارد، باید به نماز اهمیت بدهد، نه این که در حال نماز همهی حواسش این طرف و آن طرف باشد و به این و آن نگاه کند؛ این طور نماز خواندن هم جزء «کسالیٰ» است. کسالت به معنای خوابآلودگی نیست، بلکه به معنای بیاعتنایی است.
باید احکام نماز را آموخت و آن را اول وقت خواند، البته حال توجه را خدا باید عنایت کند، ولی خود شخص هم باید سعی کند. ممکن است خیالات هجوم بیاورند؛ این دست خود انسان نیست، ولی اگر خدا کمک کند، توجه حاصل میشود. اگر هم با کمک خدا، چنان توجهاش به نماز زیاد شود که هیچ خیالی سراغش نیاید، مشمول عنایت خاص خدای تعالی شده است.
وَ لاَ یُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کَارِهُون؛ در روایت است طوری انفاق کنید که وقتی با دست راست چیزی میدهید، دست چپتان نفهمد. شخص منافق گاهی ناچار میشود پولی انفاق کند تا نگویند بخیل است یا میدهد تا بگویند اهل خمس و زکات است؛ دست و دل باز است.
کسی که میخواهد مالش را برای خدا صرف کند، باید نیّتش، رضای خدا و کارش طبق فرامان او باشد؛ وقتی میخواهد خمس و زکات بدهد یا نفقه اهل و عیالش را بپردازد، نباید منّت بگذارد؛ نباید پول را جلوی همسرش بیندازد یا بگوید چقدر میخورید! پرداخت نفقه بر مرد و اجب است؛ باید نیاز خانوادهاش را به اندازه شأنشان تأمین کند و اگر ندهد، علاوه بر این که گناه کرده، به همسر خود بدهکار است.
معمولاً آنچه مانع انفاق میشود، بخل است. در روایت است: کافر سخاوتمند به بهشت نزدیکتر است تا مؤمن بخیل؛ یعنی مؤمن بخیل از بهشت خیلی دور است. اگر این صفت ناپسند در کسی باشد، باید از خدا کمک بخواهد تا آن را زائل کند. همچنین مخفیانه انفاق کند. اگر کسی بخواهد، یقیناً خدا کمکش میکند.
[1] ـ مائده، 27.
[4] ـ کافی، 2، 105.
[5] ـ کافی، 3، 268.