سوره توبه آیه ۵ | جلسه ۴
تفسیر سوره توبه آیه ۵ | یکشنبه ۱۳۹۵/۰۶/۲۰ | جلسه ۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
فَإذَا انْسَلَخَ الأشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإنْ تابُوا وَ أقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ(۵)
پس چون ماههای حرام پایان یافت، مشرکان را هر جا یافتید بکشید و آنان را بگیرید و محاصره کنید و در هر کمینگاهی به کمین آنها بنشینید. پس اگر توبه کردند و نماز برپاداشتند و زکات دادند، رهایشان کنید. خدا آمرزنده و مهربان است.
هنگامی که پیامبر اسلام به رسالت رسید، در مدت سیزده سالی که در مکه بودند، مسلمانان تحت آزار و ستم شدید مشرکان قرار داشتند. سه سال آخر نیز در شعب ابیطالب در محاصره اقتصادی کفار بودند و روزهای سختی را سپری میکردند، امّا بر دین خود استقامت کردند.
سرانجام با هجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه، شکنجههای سخت کفار پایان یافت و مردم مدینه که به انصار معروف شدند مهاجرین را در سرزمین خود جای دادند. بیشتر مسلمانان مکه، خانه و زندگی خود را رها کرده، به مدینه هجرت کردند، برخی هم نتوانستند دل بکنند و همان جا ماندند.
شبه جزیره عربستان در جاهلیت حکومت متمرکزی نداشت و مردم به صورت قبیلهای زندگی میکردند. بعد از هجرت، پیامبر در مدینه حکومت اسلامی تأسیس کرد و خود رهبری آن را در دست گرفت، امّا کفار دست بردار نبودند و هر از چندی آتش جنگی برپا میکردند و گاه یهودیان نیز آتشبیار معرکه میشدند.
کفار و مشرکان نه تنها با جنگافروزیها و شبیخونهای ناجوانمردانه ضرباتی بر مسلمانان وارد کرده، تعدادی را به شهادت رساندند، بلکه مانع گسترش اسلام نیز بودند و اجازه نمیدادند طوایف و قبایل مختلف عرب مسلمان شوند.
این در حالی بود که همهی آنها قرآن را شنیده بودند و میدانستند این کلام بشر نیست، به علاوه معجزات بسیاری از پیامبر دیده بودند، امّا همواره با اسلام دشمنی میکردند و به پیامبر تهمتهای ناروا میزدند. به راستی با چنین مردم لجوج و عنودی چه باید کرد؟
پیامبر هشت سال در برابر آنها دفاع کرد و هرگز به مکه حمله نکرد تا آنکه در سال هشتم هجری مکه بدون خونریزی فتح شد، امّا بعد از آن هم مشرکان دست از دشمنی و عهدشکنیهای خود برنداشتند. سرانجام در سال نهم هجری خدای تعالی ضربالأجل چهارماهه برای آنان تعیین کرد که یا به دین اسلام تن دهند یا کشته شوند. همچنین عهدهای آنان را نیز باطل اعلام کرد، مگر عهد کسانی از آنان که نقض عهد نکرده بودند.
فَإذَا انْسَلَخَ الأشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ؛ «أشهُرُ الحُرُم» از دهم ذیحجه آغاز میشود و تا دهم ربیع الثانی ادامه دارد. خداوند این چهار ماه را به مشرکان مهلت داد و فرمود هنگامی که این ماهها سپری شد، مشرکان را هر کجا یافتید بکشید، مگر اینکه توبه کنند؛مسلمان شوند؛ نماز بخوانند و زکات بدهند.
هر مشرک و کافری هر زمان ایمان بیاورد، طبق قاعده «الاسلام یَجُبُّ ما سبق» (پذیرش اسلام، گذشته را جبران میکند) نیازی به قضای نماز و روزه ندارد و تکالیف گذشته از او ساقط میشود.
عمل به تأویل آیه بعد از پیامبر
بعد از رحلت رسول گرامی اسلام، حکومت اسلامی واقعی فقط در زمان مولا علی علیه السلام شکل گرفت و مردم هم آن را پذیرفتند؛ لذا ایشان در دوران خلافت خود، از نظر ظاهری و باطنی رهبر مردم بودند.
ما شیعهی داوزده امامی هستیم و بعد از پیامبر، مولا علی علیه السلام و یازده فرزند ایشان تا حضرت صاحب الزمان عجل اللّه تعالی فرجه را امام و جانشین بر حق پیامبر میدانیم و معتقدیم اسلام واقعی همین است؛ پس کسانی که حق ایشان را غصب کردند و به جای آنان حکومت را در دست گرفتند غاصبند. با این حال در زمان عمر ایران فتح شد و ایرانیان با اختیار خود اسلام را پذیرفتند.
صرف پذیرش اسلام و شهادت به یگانگی پروردگار و رسالت پیامبر، کافی است تا کسی را مسلمان بنامند؛ گرچه هنوز ایمان در دلش راه نیافته باشد؛ یعنی ولایت ائمه اطهار علیهم السلام را نپذیرفته باشد.
ایرانیان تا پیش از اسلام، زرتشتی بودند و حتی اگر زرتشت را پیامبر بدانیم ـ در قرآن نام مجوس آمده است و این امر احتمال نبوت زرتشت را تقویت میکند ـ با ظهور پیامبر اسلام دین زرتشتی نیز مانند یهودیت و مسیحیت ملغی شد. پس این صحیح نیست که بگوییم دین آباء و اجداد ما زرتشنی بوده و ما هم باید زرتشتی باشیم.
با آغاز خلافت ظاهری امیر المؤمنین برخی مسلمانان در مقابل ایشان ایستادند و لشکر جمع کردند. حتی شهرهایی را نیز تصرف کردند و معلوم بود در مقابل ایشان داعیه حکومت دارند؛ لذا مولا علی علیه السلام با آنان جنگید و به تأویل این آیه عمل کرد. «فاقتلوا المشرکین». به طور قطع آنان همه مشرک بودند؛ زیرا نه تنها از بیعت با مولا علی علیه السلام سر باز زدند یا آن را شکستند، بلکه با شمشیر مقابل حضرت ایستاده، محارب گشتند و این نوعی شرک است.
در جمهوری اسلامی نیز منافقان همین طور بودند. آنان حاضر نشدند به اسلام واقعی که مرجع تقلیدی چون امام خمینی مبلّغ آن بود، تن بدهند و تعریف جدیدی از پیش خود، از اسلام و اصول و فروع آن ارائه کردند؛گویی دین جدیدی آوردهاند. دست آخر هم رو به ترور آوردند و بسیاری از بزرگان کشور و مردم بیگناه را به شهادت رساندند. آنان مصداق قطعی محارب بودند و عقایدشان شرکآلود بود.
در زمان ظهور امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه نیز نظیر این افراد خواهند بود. حضرت صاحب الزمان مردم را از حق آگاه میسازد و خود را به عنوان امام حق به همه میشناساند، لکن هر کس بعد از اتمام حجت زیر بار نرود و دست از دشمنی برندارد، حضرت طبق همین آیه با او برخورد و قتال میکند.
آموزه آیه
همهی ما به لطف پروردگار از اسلام گذشته، مراتب اولیه تقوا؛ یعنی انجام واجبات و ترک محرمات را داریم و از گناهان خود توبه میکنیم. بعضی هم خدا نصیبشان کرده، مراحل بالاتری رفتهاند. همچنین «موحد» هستیم؛ یعنی توحید پروردگار را قبول داریم، امّا چنین نیست که کاملاً از شرک پاک شده باشیم و هیچ نوع شرکی در ما نباشد؛ تا هنگامی که این نفس کاملاً تسلیم نشود، شرک در نهاد آدمی وجود دارد.
تسلیم شدن نفس در مقابل خدای تعالی و احکام شرع، به تعبیر بزرگان یعنی «کالمیت بین یدی الغَسّال» (مثل مرده، پیش روی غسّال).
وقتی مرده را غسل میدهند، به هر طرف آن را میاندازند، هیچ مقاومتی نمیکند و اعتراضی ندارد. تسلیم شدن نفس یعنی آدمی در مقابل افعال پروردگار و آنچه شبانه روز برایش پیش میآید، هیچ مقاومت و اعتراضی نداشته باشد.
بنابراین دو چیز مطرح است؛ اول اینکه هر فعل خوب و بدی را از خدا میبیند و تسلیم است؛ پس اگر کسی غیبتش کرد، تلافی نمیکند و چیزی در دل نمیگیرد، فقط میگوید خدا او را ببخشد. دوم اینکه در سر دیگر کار بد، فاعل آن را میبیند و از او منزجر است.
یعنی اگر مالش را بردند، در پی پس گرفتن آن میرود، ولی اگر نشد، خدا را شکر میکند و راضی است. بارها این مثال را گفتهایم: صحنهای در تلوزیون پخش شد که رزمندهای تیر خورد. در لحظهی آخر ابتدا صدامیان را لعن و سپس خدا را شکر کرد و گفت خدایا قبولم کن. انسان تسلیم، در همهی ساعات این گونه است. این معنای «مسلمان» واقعی است؛ چنین کسی «موحد» است و هیچ نوع شرکی در او نیست. «فناء فی اﷲ» که اهل معرفت میگویند، مراتب عالی همین تسلیم است.
این به معنای سکوت در مقابل ظلم نیست. دفع خطر و دفاع در برابر متجاوز لازم است، ولی اگر در این دفاع پیروزی حاصل نشد، شخص موحد یک سر کار را از خدا میبیند و شکر او میکند؛ مثل امام حسین علیه السلام و اصحاب ایشان که تا آخرین نفس جنگیدند و شهادت در راه خدا را با اشتیاق پذیرفتند.
ما هم میتوانیم چنین راهی را طی کنیم و اولین قدم، از خدا خواستن است. اگر طلب باشد، میتوان به چنین مراحلی دست یافت. البته خوب است در جوانی چنین طلبی حاصل شود، نه بعد از آن که نصف عمر به بطالت گذشت.
در دعای عرفه به تعلیم امام حسین علیه السلام میخوانیم:
«أنْتَ الَّذِی أکْمَلْتَ أنْتَ الَّذِی رَزَقْتَ أنْتَ الَّذِی أعْطَیْتَ أَنْتَ الَّذِی أَغْنَیْتَ أَنْتَ الَّذِی أَقْنَیْتَ أَنْتَ الَّذِی آوَیْتَ أَنْتَ الَّذِی کَفَیْتَ أَنْتَ الَّذِی هَدَیْتَ أَنْتَ الَّذِی عَصَمْتَ أَنْتَ الَّذِی سَتَرْتَ أَنْتَ الَّذِی غَفَرْتَ»
«تویی که کامل کردی؛ تویی که رزق دادی؛ تویی که عطا کردی؛ تویی که بینیاز کردی؛ تویی که پناه دادی؛ تویی که کفایت نمودی؛ تویی که هدایت کردی؛ تویی که نگه داشتی؛ تویی که پوشاندی؛ تویی که بخشیدی»
حال مؤمنی که تسلیم خداست چنین است که همه چیز خود را از خدا میبینند. البته تکلیف خود را انجام میدهد؛ نماز میخواند و مثل برخی درویشها نمیگوید: «نماز ما را علی خوانده است». بعد از انجام واجبات و ترک محرمات، از خدا میخواهد شرک از او بیرون رود و موحد شود. هر کس اصرار کرد؛ بر سر طلب خویش ایستاد و در سختیها استقامت کرد، قطعا خداوند به او عنایت خواهد کرد.
کسی که مؤمنی را مسخره میکند، البته کارش صحیح نیست و باید او را در این باره نصیحت کرد، امّا همین امر میتواند برای شخص مسخره شده، تمرینی باشد برای تسلیم در برابر پروردگار.
خداوند همهی ما را موفق کند تا موحد واقعی شویم؛ این شرک از روحمان بیرون رود و نفسمان تسلیم او شود.