سوره توبه آیه ۴۷ و ۴۸ | جلسه ۳۲
تفسیر سوره توبه آیه ۴۷ و ۴۸ | یکشنبه ۱۳۹۵/۱۱/۱۰ | جلسه ۳۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مَا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلاَلَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَهَ وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (۴۷)
اگر با شما خارج میشدند، جز اضطراب بر شما نمیافزودند و به سرعت در میان شما فتنهجویی میکنند و در بین شما جاسوسانی دارند و خداوند به ستمکاران داناست.
لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَهَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ کَارِهُونَ (۴۸)
پیش از این نیز فتنهجویی میکردند و کارها را بر تو وارونه کردند تا این که حق آمد و فرمان خدا آشکار شد، در حالی که آنها ناخرسند بودند.
لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مَا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلاَلَکُم؛ «خَبال» به معنای اضطراب است. صحبت درباره منافقانی بود که از جنگ تبوک سرباز زدند. امّا همان بهتر که با مسلمانان به جنگ تبوک رهسپار نشدند؛ زیرا اگر میآمدند، اضطراب و تردید در میان مسلمانان میپراکندند و برای سایر منافقان و حتّی چه بسا رومیان جاسوسی میکردند.
یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَهَ وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُم؛ «بغی» در اصل به معنای ظلم است، ولی در اینجا معنای «طلب کردن» میدهد. «سَمّاع» یعنی گوشی، دهنبین و جاسوس. منافقان در بین مسلمانان القاء شبهه و شایعهپراکنی میکردند و برخی افراد جاسوس نیز خبر عکس العمل مسلمانان را به آنان میرساندند.
لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَهَ مِنْ قَبْلُ؛ «مِنْ قَبل» اشاره به جنگ اُحد دارد که منافقان در سپاه مسلمانان فتنهانگیزی کردند و رئیس آنان، عبد اللّه بن اُبیّ حدود سیصد نفر (یک سوم مسلمانان) را از جنگ بازداشت و از میان راه بازگرداند.
وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ؛ منافقان کارها را برای پیامبر به هم ریختند و اجازه ندادند سیر طبیعی امور طی شود.
سخنچینی یکی از عوامل فساد اجتماعی
در هر جنگی فرماندهان باید مراقب باشند افرادی در میان آنها نفوذ نکنند که دل رزمندگان را خالی و در آنان ایجاد اضطراب و تردید کنند. در طی جهاد مقدس هشت ساله ما نیز دوستان رزمنده مراقب این مسأله بودند؛ هرچند در اواخر، برخی نفوذ کردند، امّا به خاطر شور و حرارت رزمندگان اسلام کار زیادی پیش نبردند.
در میان خانوادهها و در کل جامعه، صفات ناپسندی وجود دارد که یکی از آنها «سخنچینی» است. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمودند:
ألا اُنَبِّئُکُم بِشِرارِکُم؟ قالوا بلی یا رسول اللّه. قال صلّی اللّه علیه و آله: «المَشّاؤُنَ بِالنَمیمَه المُفَرِّقونَ بَینَ الأحِبَّه الباغونَ للبُرَاء المَعایب»[1]
آیا به شما خبر دهم از بدترینتان؟ گفتند: بله یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله. فرمود: «کسانی که به سخنچینی راه میروند؛کسانی که بین دوستان جدایی افکنند و آنها که برای مردمان پاکدامن عیبجویی کنند».
در یک خانواده، فرزندان نباید بین پدر و مادر سخنچینی کنند و باعث دعوا شوند؛ این کار موجب زحمت آنها و زیاد شدن فکر و خیالشان میشود و رنجیده خاطر میشوند. سخنچینی صفتی از صفات منافقان است
یا مثلاً برادر و خواهر، بی اجازه به موبایل هم سرک میکشند و چیزهای بدی میبینند؛ در اینجا دو کار میتوانند انجام دهند؛ یکی این که با افراد عاقل و امین مشورت کند تا راهحلی برای این مسأله بیابد. دوم این که از روی سخنچینی ماجرا را به پدر و مادر گزارش دهد که گاه باعصبانیت پدر، وضع پیچیده میشود و نه تنها اصلاحی رخ نمیدهد بلکه فساد هم به بار میآید و حتّی ممکن است فرزند را از دین بری کند.
ممکن است سخنچینی میان دوستان باشد؛ مثلاً یک نفر پشت سر دوستش غیبت کند؛ یک نفر دیگر سخنچینی کرده، چند نفر را به هم بریزد و دعوا و قهر به وجود آید.
در اجتماع هم سخنچینی می تواند موجب ناراحتی و زد و خوردهایی شود. در مسجد، میان مؤمنان یا در بین طلّاب یا افراد جلسات مذهبی، یکی از چیزهایی که میتواند این جمعهای دوستانهای را که همه با هم خوبند و رفاقت دارند، از هم بپاشد، سخنچینی است. گاه این کار، آگاهانه و عامدانه انجام میشود که بسیار زشت و ناپسند است. اگر کسی پشت سر دیگری حرفی زد، بهتر است او را نصیحت کنند، نه آن حرف را این طرف و آن طرف نقل کنند و فتنه و فساد به بار آورند. گاهی هم این کار از سر نادانی و بدون توجه به عواقب آن انجام میشود.
نهیب ایمان
«ابوخیثمه» مردى قوى و داراى دو همسر و دو آلاچیق بود. همسران وى آلاچیقهایش را آب پاشى کرده، در آن آب آشامیدنى خنکى فراهم نمودند و طعامى تهیه کردند. در همین بین که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مسلمانان را دستور حرکت داد، او سرى به آلاچیقهاى خود زد و در جواب هواى نفس خود که او را به استفاده از آنها دعوت مىکرد، گفت: نه! به خدا سوگند این انصاف نیست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله با اینکه خداى تعالى از گذشته و آینده او در گذشته، حرکت کند و در شدت حرارت و گرد و غبار، با سنگینى سلاح راه بپیماید و در راه خدا جهاد کند، آن گاه ابوخیثمه که مردى نیرومند است در سایه آلاچیق و در کنار همسران زیباى خود به عیش و لذت بپردازد. نه به خدا سوگند که از انصاف به دور است!
این بگفت و از جا برخاست؛ شتر خود را آورد و اثاث سفر را بر آن بار کرد و به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله ملحق شد. مردم وقتى دیدند سوارى از دور مىرسد، به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله گزارش دادند. حضرت فرمود: باید ابوخیثمه باشد. ابوخیثمه نزدیک شد و جریان خود را به عرض رساند. حضرت جزاى خیر برایش طلب نمود و براى او دعاى خیر فرمود. [2]
گاه انسان مردد می شود واجبی را رها کند و خوش بگذراند یا خوشی را کنار بزند و واجب را انجام دهد. گاه شیطان حرامی را پیش میکشد و میگوید: این گناه را بکن و بعد هم توبه کن، امّا شخص مؤمن خطاب به خود میکند که شاید در همین حال مرگم فرا برسد؛ لذا خواهش نفس را کنار میزند و گناه را انجام نمیدهد.
شوق محبّت
ابوذر نیز سه روز از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله تخلف کرد. جریان کار او این بود که شترش ضعیف و لاغر بود و در بین راه از پا درآمد. ابوذر ناگزیر شد اثاث خود را از پشت شتر پایین آورده، به دوش خود بکشد. بعد از سه روز مسلمانان دیدند مردى از دور مىرسد. به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله گزارش دادند، حضرت فرمود: باید ابوذر باشد. گفتند: آرى، ابوذر است. حضرت فرمود به استقبالش بروید که او بسیار تشنه است. مسلمانان آب برداشته، به استقبالش شتافتند.
ابوذر خود را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله رساند، در حالى که طرفى آب همراه داشت. پیامبر فرمود: آب داشتى و تشنه بودى؟ عرض کرد: بلى. فرمود: چرا؟
عرض کرد: در میان راه به سنگ گودى برخوردم که در گودى آن آب باران جمع شده بود. وقتى از آن چشیدم، دیدم آب بسیار گوارایى است. با خود گفتم از این آب نمىخورم، مگر بعد از آنکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از آن بیاشامد.
حضرت فرمود: اى اباذر! خدا رحمتت کند، تو تنها زندگى مىکنى؛ تنها میمیری؛ تنها محشور میشوی و تنها به بهشت خواهى رفت. اى اباذر! مردمى از اهل عراق به وسیله تو سعادتمند مىشوند، آنان به جنازه تو برمىخورند؛ تو را غسل و کفن کرده، بر جنازهات نماز مىخوانند و دفن مىکنند.[3]
وقتی انسان میخواهد خلاف نفس کند، چه بسا در همان حال دچار ناراحتیهایی شود و وسوسههایی برایش پیش آید، امّا باید در مقابل آنها محکم بایستد و دائم بگوید: «خدایا کمکم کن تا از شرّ این نفس طغیانگر که مرا به خلاف و گناه سوق میدهد، بایستم.»
یکی دیگر از صفات بد «غضب» است فراموش نکنید که غضب، کمتر از سخنچینی نیست. گاه بر سر یک ناراحتی کوچک، شروع به کتک زدن همسر یا سایر افراد خانواده میکند و چه بسا از شدت خشم، او را بکشد.
کسی گمان نکند که چون مشغول جهاد با نفس شده، بر آن غلبه یافته است. این نفس و شیطان هرگز انسان را رها نمیکنند. یکی از دوستان شهید آیت اللّه دستغیب در خواب یا مکاشفه دید در جای بلندی ایستاده و شیطان ناگهان مجسم شد. به شیطان گفت: من دیگر پیر شدهام، نمیخواهی دست از سرم برداری؟
شیطان گفت: به این دره عمیق زیر پایت نگاه کن! اگر دستم به تو برسد، از همین جا میاندازمت پایین. هیچ دلسوزی در من نیست.
تا وقتی انسان در این دنیاست، همین است. هر کس به حساب خود؛ جوان، میانسال، پیر، زن، مرد همه باید از شرّ شیطان و نفس به خدا پناه ببرند. این دو دشمن درونی و بیرونی، دستبردار نیستند؛ لذا باید دائم از خدا کمک بخواهیم؛
الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
[1] ـ کافی، ۲، ۳۶۹.
[2] ـ ترجمه المیزان، 9، 403.
[3] ـ ترجمه المیزان، 9، 403.