سوره توبه آیه ۳ | جلسه ۲
تفسیر سوره توبه آیه ۳ | یکشنبه ۱۳۹۵/۰۶/۱۴ | جلسه ۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
وَ أذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اِلَى النّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأکْبَرِ أنَّ اللّهَ بَریءٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ وَ رَسُولُهُ فَإنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ اِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَ بَشِّرِ الَّذینَ کَفَرُوا بِعَذابٍ ألیمٍ ۳
و این اعلامی است از خدا و رسولش به مردم در روز حج اکبر که خدا و پیامبرش از مشرکان بیزارند (تعهدی به آنان ندارند) پس اگر توبه کنید برای شما بهتر است و اگر رو گردانید، بدانید شما خدا را درمانده نخواهید کرد و کسانی را که کافرند به عذابی دردناک بشارت ده!
تفسیر قمى در ذیل آیه «بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» مىنویسد:
ابى الصباح کنانى از امام صادق علیه السلام برایم حدیث کرد که این آیه بعد از بازگشت رسول خدا صلّی اﷲ علیه و آله از جنگ تبوک که در سال نهم هجرت اتفاق افتاد، نازل شد.
آن گاه فرمود: رسول خدا صلّی اﷲ علیه و آله بعد از آنکه مکه را فتح کرد، در آن سال از زیارت مشرکان جلوگیرى نفرمود. از سنتهاى زیارتى مشرکان یکى این بود که اگر با لباسی وارد مکه مىشدند و با آن دور خانه خدا طواف مىکردند، دیگر آن را به تن نمىکردند، بلکه باید آن را صدقه میدادند؛ لذا براى اینکه لباسهایشان را از دست نداده باشند، قبل از طواف از دیگران لباسى را عاریه و یا کرایه مىکردند و بعد از طواف به صاحبانشان بر مىگرداندند. در این میان اگر کسى به لباس عاریه و اجاره دست نمىیافت و خودش هم فقط یک دست لباس همراه داشت، براى آنکه آن را از دست ندهد، ناچار برهنه مىشد و لخت مادرزاد به طواف مىپرداخت.
وَ أذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اِلَى النّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأکْبَر؛ طی این آیه، خداوند ضمن اعلام بیزاری از مشرکان، دستور برچیدن بتها و ممنوعیت طواف عریان در کعبه را صادر فرمود همچنین عهدی برای مشرکان عهدشکن باقی نماند و دیگر تأمین جانی نداشتند. فقط عهدهای گروهی از مشرکان که نقضعهد نکرده بودند تا سرآمد زمان خود محترم شمرده شد و اگر هم زمان انقضا نداشتند، تا چهار ماه پا برجا بود.
منظور از «حج اکبر» روز عرفه یا روز عید قربان است. تفسیر المیزان روایات زیادی از مفسران اهل تسنن درباره حج اکبر مطرح کرده، همچنین بحثهای مفصلی آورده درباره این که آیا عز ل ابوبکر و نصب امیر المؤمنین علیه السلام برای اعلام این سوره، فضیلتی برای مولا علی علیه السلام یا تنقیص ابوبکر حساب میشود یا خیر.
فَإنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ؛ اگر توبه کنید و به سوی خدا بیایید، برای شما بهتر است، ولی اگر اصرار بر بتپرستی و شرک داشته باشید، نمیتوانید خدا را عاجز و درمانده کنید یا اراده او را درباره گسترش اسلام در هم بشکنید.
وَ بَشِّرِ الَّذینَ کَفَرُوا بِعَذابٍ ألیمٍ؛ مشرکان را به عذاب دردناک دنیا و آخرت بشارت ده.
عهد
قراردادهایی که حکام اسلامی با مشرکان میبندند برای این است که میانشان صلح برقرار باشد و طبق قرآن منظور از صلح این است که جنگی با هم نداشته باشند و آنها هم مانع تبلیغ اسلام در کشور خود نشوند.
رفت و آمد با کشورها هم مانعی ندارد، مشروط بر این که نتیجه ارتباط، تسلط کفار بر مسلمین و منافع آنها نشود و نتوانند افکار و نظریات خود را در میان مسلمانان پیاده سازند. در سوره انفال، توبه و سورههای دیگر به این موضوع اشاره شده است.
آموزههای آیه
خداوند در این آیه به دو نکته مهم اشاره میکند: عهد و شرک. همهی ما مسلمان و شیعه دوازده امامی هستیم و در جامعه اسلامی زندگی میکنیم. در کشور ما شرک و کفر نیست؛ بتکده نیست و ما هم بتپرست نیستیم، اما این آیات هشداری به همهی ما و همچنین درباره سجده کردن برای غیر خداست. منظور از سجده برای غیر خدا، خضوع برای مادیات و توجه تمام قلب به دنیاست.
به عبارت دیگر همان طور که بتپرستها معتقد بودند بتها عامل نزول باران و فراخی رزق و غیره هستند، برخی هم میگویند: این شخص یا این پول یا این مقام کار کن و مؤثر است. یا میگویند خدا این اسباب را قرار داده، خودش کنار رفته است. این حرف حتی اگر درباره پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام هم گفته شود، غلط و شرک است.
هرگز پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام بدون اذن و اراده خدای تعالی کاری نمیکنند. پیامبر از طریق وحی و ائمه اطهار علیهم السلام از راه الهاماتی که به آنان میشود رضای خدا را متوجهاند. ایشان بنده خدا هستند و خود را در برابر او هیچ میبینند؛ بنابراین مؤثر دانستن کسی منهای خدای تعالی، شرک به خداست و فرقی هم بین پیامبر، امام، فقیه یا شاه نیست.
کسی مورد تقدیر قرآن و روایات است که بنده خدا باشد؛ یعنی خود را هیچکاره بداند و در قلب و عمل ملتزم به احکام قرآن و سنت باشد. هیچ کس نمیتواند بدون اعتنا به احکام الهی و با عمل به نظر یا عقل خود راهی به سوی خدای تعالی داشته باشد.
نوع دیگر شرک که ممکن است دامنگیر مؤمنان شود، این است که کسی یا چیزی را چنان دوست بدارد که همهی قلبش را فرا بگیرد به طوری که در همه حال، حتی در رکوع و سجود، آن کس یا آن چیز در نظرش آید. چنین نمازی باطل نیست و این شخص همراه مشرکان محشور نمیشود، ولی این دینداری برخلاف راهی است که قرآن نشان میدهد.
توضیح بیشتر: فرض کنید کسی همسر و فرزندش را بسیار دوست میدارد به طوری که اگر یکی از آنها را از دست بدهد، بر خدا میشورد و دیگر نماز هم نمیخواند. از اینجا معلوم میشود این همسر یا فرزند شریک خدا و بلکه مقدم بر خدا بوده است؛ چراکه همهی دلش را دوستی آنها فرا گرفته بود یا مثلاً کسبش از رونق افتاد و بدهکاری بالا آورد، اگر خشمگین شود و به خدا اعتراض کند که چرا چنین شد؛ چرا دعاهای مرا اجابت نمیکنی! بعد هم بتدریج نمازهایش را رها کرد، این علامت شرک است.
خدای تعالی در همین سوره توبه می فرماید:
﴿قُلْ اِنْ کانَ آباؤکُمْ وَ أبْناؤکُمْ وَ اِخْوانُکُمْ وَ أزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أحَبَّ اِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ﴾[1]
«بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و بستگانتان و اموالى که به دست آوردهاید و تجارتى که از کسادى آن بیم دارید و خانههاى دلخواهتان در نظر شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه خدا محبوبتر است، منتظر باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خدا هرگز فاسقان را هدایت نخواهد کرد.»
راهکار
اما چه باید کرد که به این روز نیفتاد و درمان این درد چیست؟ مبادا بعد از عمری خداپرستی متوجه شویم مشرک بودیم! مبادا ناگهان بفهمیم فرزند، مال، مقام و… را از خدای تعالی بیشتر دوست میداشتیم!
راه حل رهایی از این شرک، اول خواستن از خداست؛ یعنی بگوید خدایا تو مرا خلق کردی؛ هدایتم کردی ـ چون شخص مؤمن طبق فطرت اولیه حق را دنبال کرد، خداوند هم راه را نشانش داد ـ پس بگوید: خدایا مرا ثابت بدار در این که بفهمم غیر تو مؤثری نیست و نیز بگوید: خدایا کمک کن دوستی غیر تو در دلم نباشد.
خواستن از خدا، اولین و مهمترین قدم در راه خلاصی از شرک و هدایت به توحید پروردگار است. بیشتر آیاتی که عبارتهایی نظیر «یَهدی مَنْ یَشاء وَ یُضِلُ مَنْ یَشاء» دارد، ناظر به خواست و اراده خود شخص است.
بعد از خواستن، خوب است انسان خود را در بوته آزمایش بگذارد. اولین آزمایشی که در دسترس همه قرار دارد، نماز است. نماز، هم طاعت و عبادت خدای تعالی است و هم آزمایش درون. باید ببیند از اول «اﷲ اکبر» تا آخر سلام، چه چیزهایی در ذهنش میآید. باید توجه به خدای تعالی چنان باشد که هیچ چیز غیر از او در ذهن نیاید، جز همین کلمات نماز یا معانی آن.
در روایت است هر گاه که بنده در موقع نماز رویش را از قبله به سوى دیگر متوجّه سازد، خداوند عزّ و جلّ او را ندا فرماید که اى بنده! به که مینگرى که از من برایت بهتر باشد؟ پس اگر سه بار این عمل را تکرار کند و توجّه خود را به جاى دیگر معطوف دارد، خداوند عزّ و جلّ نظر خود را از او بگرداند و پس از آن هرگز به او نظر نکند (او را به خود واگذارد)[2].
امتحان دیگر، استقامت در سختیهاست. قرآن کریم میفرماید:
﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأمْوالِ وَ الأنفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ الَّذینَ اِذا أصابَتْهُمْ مُصیبَهٌ قالُوا اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ﴾[3]
«و به یقین شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و کم شدن اموال و جانها و محصولات امتحان مىکنیم و صبر کنندگان را بشارت ده. آنان که چون مصیبتى به ایشان رسد، گویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او باز مىگردیم.»
این خیلی مهم است که در سختیها و ناراحتیها چه چیزی در دل انسان میآید؛ چه میگوید و چه در فکرش تجلی میکند.
شرک هم مثل همهی صفات بد، باید از درون ما زائل شود! جز معصومین، همه گرفتار حیوانیت هستند و هیچ کس نمیتواند ادعا کند از صفات بد مبراست. ممکن است بعضی صفات در طبع برخی به صورت خوب قرار داده شده باشد، اما باز هم صفات حیوانی وجود دارند که باید تبدیل شوند؛ یعنی باید «تهذیب» شد. شرک هم یکی از این صفات است.
مرتبه لطیفتر زوال شرک
شرک دیگری که اهل معرفت زوال آن را از خدا میخواهند، شرکی است که مانع توجه خاص و دائمی به خدای تعالی میشود.
این کار مشکلی است؛ شاید بتوان ساعاتی از شبانه روز بر آن تمرین کرد، اما توجه دائمی کار آسانی نیست و باید مراحلی را طی کرد تا رسید به این که «اینما تولوا فثم وجه اﷲ»؛ یعنی به هر جا رو کند وجه خدا را ببیند.
«وجه» یعنی آثار پروردگار؛ یعنی ظهور تجلی او. این دیدن به چشم دل است. این نیست که کوه و در و دشت را خدا ببیند. یک خدا بیشتر نیست، اما وجه او و ظهور او تمام عالم را پر کرده است.
شاید هر کسی طالب این مقام نباشد، ولی اگر کسی به راستی طالب شود، خداوند به او عنایت میکند و بتدریج برایش حاصل میشود. آرزویمان این است که خدای تعالی عنایت کند و چنین فهمی نصیب شود.
روایت
امام جواد علیه السلام میفرمایند:
«القَصْدُ اِلی اﷲِ بِالقلوب أبلَغُ مِن اِتعابِ الجوارح بِالأعمال»[4]
«آهنگ خدا کردن با قلب، رسانندهتر به خداست تا در سختی قرار دادن اعضا و جوارح با اعمال.»
قصد یعنی نیت، تصمیم، طلب، همّ و غمّ. تصمیم و طلبی که از روح، باطن و حقیقت شخص ظاهر شود، رساتر و رسانندهتر به خداست از این که اعضا و جوارح را به سختی بیندازد.
ممکن است آدمی شبها تا صبح عبادت کند؛ قرآن بخواند؛ نماز بخواند؛ روزها روزه بگیرد؛ ذکر بگوید و سالها ریاضت بکشد، اما چیزی از معیت خدای تعالی نفهمد و حتی چه بسا بعد از چند سال زحمت و ریاضت، گرفتار عجب و غرور شده، بگوید: «مگر بهتر از من هم پیدا میشود؟» شاید این حرف برایش خوشایند نباشد، اما به هر حال در ذهنش میآید.
ولی آن فهم و قصد به سوی خداوند، فهمی است که هدف خلقت است؛ یعنی میفهمد در برابر خدا هیچ مطلق است و هیچ ندارد. این یک واقعیت است؛ هیچ چیز ما، مال خودمان نیست؛ از بدن، روح، نفس و… این را باید فهمید! این که بگوییم و تکرار کنیم، فهمی که ظهور داشته باشد، نمیشود؛ لذا دست آخر میگوید «خودم». اگر ریاستی پیش آید و عدهای اطرافش را گرفتند یا پول زیادی گیرش آمد، خودش را میبیند و به پول و مقامش میچسبد.
بنابراین از همهی اعمال بهتر «فهم» است. نماز، روزه و اعمال صالح، همه خوبند؛ حرفی در لزوم واجبات و مستحبات نیست، اما باید متوجه بود بهرهای که از همهی اینها باید نصیب شود، فهم است؛ یعنی در اثر این اعمال بتدریج بفهمد که چیزی ندارد. اگر امتحانات را به خوبی از سر بگذراند، معلوم میشود قصد واقعی داشته، با «قلب» متوجه خدا شده است یعنی خواسته ملتفت شود.
[1] ـ توبه، 24.
[2] ـ من لا یحضره الفقیه، 1، 303.
[3] ـ بقره، ۱۵۵ و ۱۵۶.
[4] ـ منتهی الآمال.