سوره توبه آیه ۲۸ | جلسه ۱۹
تفسیر سوره توبه آیه ۲۸ | چهارشنبه ۱۳۹۵/۰۹/۱۰ | جلسه ۱۹ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هٰذَا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ(۲۸)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! مشرکان نجس هستند پس نباید بعد از امسال به مسجد الحرام نزدیک شوند و اگر از فقر میترسید، خداوند اگر بخواهد به زودی شما را از فضل خویش بینیاز میکند. خداوند دانا و حکیم است.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هٰذَا؛ در ابتدای سوره توبه خدای تعالی اعلام بیزاری از مشرکان کرد و به آنها مهلت چهارماهه برای پذیرش اسلام داد. حال در اینجا میفرماید آنان نباید وارد مسجد الحرام شوند؛ چراکه نجس هستند.
«نجس» به معنای پلید است. در این که منظور از نجاست در اینجا اعم از ظاهری و باطنی است ـ مثل سایر اعیان نجس؛ از جمله خون، بول و غائط ـ یا خیر، اختلاف نظر وجود دارد؛بر خی علمای شیعه معتقدند نجاست ظاهری منظور نیست و فقط از نظر باطنی و معنوی پلید هستند. البته از نظر فقهی، طبق نظر تمام فقها، مشرکان یعنی کسانی که برای خدا شریک قرار میدهند و سنگ، چوب، حیوانات یا ماه و ستاره را همتای او میدانند و میپرستند، از نظر ظاهری هم نجس هستند. غیر از مشرکان، ناصبیها (دشمنان اهل بیت) نیز نجس محسوب میشوند، حتّی طبق روایات آنها از سگ نجسترند. درباره اهل کتاب، اختلاف نظر وجود دارد. در فقه شیعه؛برخی آنها را طاهر و برخی دیگر نجس میدانند و معتقدند آنها نیز مثل مشرکانند.
خداوند در این آیه، مشرکان را به خاطر پلیدی و نجاستشان از ورود به مسجد الحرام منع میفرماید. شرک نوعی پلیدی است که درون شخص مشرک وجود دارد. این حکم، منحصر به مسجد الحرام نیست و شامل تمام حرم میشود. منظور از حرم، مکه و پیرامون آن است که خداوند برای ارج نهادن به آن، حکم آن را همچون حکم مکه قرار داده است. بعضی ویژگیهای مسجد الحرام درباره حرم نیز وجود دارد.
وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاء؛ «عیله» به معنای فقر و نیاز است. با منع ورود مشرکان به مسجد الحرام ممکن است مشکلاتی برای مردم مکه پیش آید و چه بسا تجارت آنها بدین جهت خسارت ببیند؛ زیرا مکه شهری تجاری بود؛ امکان زراعت و دامداری در آن وجود نداشت و مردمانش، جز تجارت درآمد دیگری نداشتند. ممنوعیت ورود مشرکان به مسجد الحرام و مکه، به معنای کم شدن مشتری و کسادی بازار بود. لذا اهل مکه از کسادی و فقر ترسیدند، امّا خدا فرمود اگر از فقر میترسید، به زودی خداوند شما را از فضل خود بینیاز میکند و تا امروز هم خداوند اهل مکه را بینیاز کرده است.
«انْ شاء» یعنی دست خدا بسته نیست؛ فضل خود را شامل حال هر کس بخواهد، میکند، ولی اجباری هم برای او وجود ندارد. درست است که خداوند قول داد اهل مکه را به فضل خویش بینیاز کند، ولی این بدان معنا نیست که حتماً باید به آن عمل کند؛ هر گاه بخواهد میتواند طور دیگری عمل کند.
إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیم؛ خداوند داناست؛ در حکمی که میکند، همهی جوانب را میداند، و حکیم است؛ به مصلحت و حکمت همه چیز آگاه است.
آموزه آیه
حرم و مسجد الحرام بسیار محترم و محل امن پروردگارند. خداوند آنجا را محترم شمرده، قبله مسلمانان و محل توجه همهی آنها قرار داده است، امّا حقیقت حرم و مسجد الحرام، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام هستند. این بدان معنا نیست که رو به امام معصوم نماز بخوانیم؛ ایشان خود رو به قبله میایستادند و از این جهت فرقی با دیگران ندارند. منظور این که اگر خداوند به مسجد الحرام اهمیت داده، آن را مأمن ساخته است، همین اهمیت و امنیت را به پیامبر و اهل بیت معصوم ایشان هم داده است. همان طور که مشرکان از ورود به حرم منع شدهاند، ما نیز از برکت امامان خود از شرک جلی رستهایم، امّا از شرک خفی در امان نیستیم و هنوز شرکهایی درونمان وجود دارد. ما، یقیناً از برکت معصومین علیهم السلام مورد نظر خدای تعالی و لطف موالی خویش هستیم و از آتش دوزخ، به شفاعت اهل بیت در امانیم، امّا لازم است چیزهای خاصی از سوی ایشان به ما عنایت شود؛ مثل جناب سلمان، ابوذر، مقداد و اصحاب خاص ائمه اطهار علیهم السلام که مورد عنایت ویژه ایشان قرار گرفته بودند. برای حصول این عنایت لازم است ریشه همهی شرکها از درون ما کنده شود و هیچ نوع شرکی درون ما نباشد.
اولین و مهمترین شرکها، خود ما هستیم؛ هر کدام از ما میگوید: «من هستم» . حضرت آیت الله العظمیٰ نجابت فرمودند: در یکی از جلسات که آقای انصاری درباره توحید و فعالیت مطلق خدای تعالی سخن میگفتند، ناگهان کسی برخاست و گفت: «پس من چه؟!»
وجود ما از خداست و همه مختاریم، ولی «من یکی، خدا هم یکی» غلط است. شخص طالب باید در معرفت پروردگار به جایی برسد که مورد نظر خاص حضرات معصومین علیهم السلام قرار بگیرد؛ وارد سرّ خدای تعالی شود و چیزهای معنوی واقعی را ملتفت شود؛ نه صرف مکاشفات، خوابهای خوب، کرامات و استجابت دعا. چیزهای مهمتر از اینها مراد است. برای این منظور، ابتدا باید بفهمد در مقابل خدای تعالی هیچ است؛ یعنی بفهمد هر چه دارد، از خداست. همه میگویند: «روح ما از خداست؛ نفس، بدن و فهم ما از خداست.» امّا گفتن، با قرار گرفتن فهم آن در جان، فرق دارد.
اگر کسی واقعاً بفهمد، مثل حضرت زین العابدین علیه السلام میگوید: «انا ذرّه بل أقلّ من ذرّه». ادعا کردن؛ «من من» گفتن و دائم دم زدن از «قدرت من، علم من، ثروت من، آبروی من و…» با این معنا فرق میکند. شخص مدعی، خود را در مقابل خدای تعالی مستقل میبیند، ولی اهل معرفت خود را در مقابل خدا و حضرات معصومین علیهم السلام کوچک میبینند؛ اصلاً چیزی از خود نمیبینند و همه را از خدا میدانند؛ مثل خود معصومین علیهم السلام. تا زمانی که بت «من» در انسان وجود دارد، نمی تواند وارد جرگه اولیای خاص؛ مثل سلمان، ابوذر و مقداد شود و از آنچه نصیب ایشان شد، بهرهمند شود.
راه فهم این معنا و رسیدن به آن «طلب» است؛ یعنی باید دائم از خدا بخواهد تا ملتفت شود، ولی این ملتفت شدن، چیز آسانی نیست؛ سختیهایی در این راه پیش میآید که هر کسی طاقت آن را ندارد. قهراً کسی که هنوز به این مرتبه نرسیده، آلوده شرک است، نمیتواند به حرم نزدیک شود؛ یعنی نمیتواند به قلب مقدس پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام وارد شود و استفاده خاص از ایشان کند؛ «فَلاَ یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ». اینها تفسیر آیه نیست، بلکه انتقال به ذهن، از آیه است.
همهی ما، حضرات معصومین علیهم السلام را دوست میداریم و خاک پای ایشان را طوطیای چشم میکنیم، ولی نزدیک شدن و استفاده خاص از ایشان، به نحوی که همواره همراه آنان باشیم، کار آسانی نیست، مگر آن که انسان عمر خود را در این راه بگذارد و همهی شرایط را با جان و دل بخرد. شاید در هر دورهای یکی دو نفر پیدا شوند و کسی هم نمیتواند آن را ادعا کند.
همهی ما به خوبی میفهمیم که وقتی کسی مورد عنایت خدای تعالی قرار میگیرد و به اندازه خود به خدا و ائمه اطهار علیهم السلام وصل میشود، دنیا و متاع آن در نظرش بیارزش میشود، با این حال، آن فهم چیز دیگری است.
کسی که میخواهد در این راه قدم بگذارد تا خداوند چنین عنایتی نصیبش کند، همین که تصمیم گرفت، وسوسههای مختلفی در ذهنش میآید؛ فقر، بلا، مصیبت و سختیهای راه همه در نظرش میآیند. در اینجا کسی که خود را به خدا سپرده، آستین طلب بالا زده و کمر همّت را محکم بسته، یقیناً بهرهمند از یاری خداوند میشود و پروردگار عالم از فضل خود به او عنایت بیحد ظاهری و باطنی میکند؛ «فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه».
اگر کسی آستین همّت بالا زد و طالب این معنا شد، خداوند از طلبش آگاه است و طبق حکمت خود و بسته به استقامتی که نشان میدهد به او عنایت میکند؛ هر چه طلب و استقامت بیشتر باشد، عنایات خداوند نیز بیشتر است.
﴿اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ ألّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾[1]
«کسانى که گفتند: پروردگار ما خداست، سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآیند که نترسید و غمگین نباشید. بشارت باد بر شما بهشتى که وعده داده مىشدید.»
آن که طلب کند؛استقامت ورزد و بگوید خدا و لا غیر، ملائکه بر او نازل می شوند. نزول ملائکه؛ یعنی انس با عالم ملکوت؛انس با ارواح و ملائکه. چنین کسی دیگر ترسی از مرگ ندارد؛ انسش با افراد ملکوتی است و از اهل دنیا فرار میکند.
اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم