سوره توبه آیه ۱۲۲ | جلسه ۸۳
تفسیر سوره توبه آیه ۱۲۲| چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۹/۲۳ | جلسه ۸۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (۱۲۲)
و نباید همۀ مؤمنان برای جهاد کوچ کنند. پس چرا از هر فرقهای، گروهی کوچ نمیکنند تا در دین فقیه شوند و هنگامی که بازگشتند، قومِ خود را بترسانند، شاید حذر کنند!
وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً؛ «ما» در اینجا نافیه است؛ یعنی نباید مؤمنان اینطور باشند که «لِیَنْفِرُوا کَافَّهً» نَفْر یعنی حرکت کردن از جایی به جای دیگر؛ کوچ کردن. «أنْ» در تقدیر است. «کَافَّهً» یعنی همگی. نباید همۀ مؤمنان با هم حرکت کنند و شهر یا منطقۀ خود را خالی کنند.
این آیه بعداز آیاتِ مربوط به جهاد است. باتوجه به اینکه در جنگِ تبوک، عدهای از دستورِ پیامبر تخلف کردند و آیاتی دربارۀ آنها نازل شد -که بعضی منافق بودند و بعضی دیگر توبه کردند- ترسی در مؤمنان افتاد که از آنپس وقتی جنگی پیش میآمد، همه آمادۀ رفتن میشدند و مدینه خالی میشد؛ لذا آیه نازل شد که همه نباید برای جهاد بروند و شهر را خالی کنند؛ عدهای بمانند و عدهای بروند.
فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّین؛ چرا از هر فرقه، طایفهای کوچ نمیکنند؟ مثلاً اگر طایفه دههزار نفرند، ده، بیست یا سی نفر کوچ کنند تا در دین فقیه شوند. «فقه» در لغت بهمعنای فهم است؛ «الفقه هو الفهم». این لغت در زمانِ نزولِ آیه بهمعنای اصطلاحی امروزی نبود.
منظور اینکه در زمان پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله از هر شهر یا طایفه، عدهای به مدینه بیایند و آنچه راجعبه دینشان است؛ اعم از اصولِ دین، فروعِ دین (احکام) و اخلاقیات را بیاموزند. قهراً مدتی که نزد پیامبر میمانند، وضعِ روحیشان هم عوض میشود و درصددِ تهذیبِ نفس و زائل کردنِ بدیهای درونِ خود برمیآیند و خود را به اخلاقِ خوب متخلق میکنند.
وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِم؛ این گروه وقتی به قومِ خود بازگشتند، کارشان این است که مردم را بترسانند؛ یعنی به آنها بگویند نماز، روزه، حج، جهاد و… واجب است و هرکس آنها را ترک کند، طبقِ آیاتِ قرآن و گفتارِ پیامبر چنین و چنان میشود یا این چیزها حرام است و هرکس انجام دهد، سرانجامش این میشود یا کسانیکه مخالفِ کتاب و سنّت عمل میکنند، جایگاه بدی دارند.
لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون؛ قهراً همه مثل هم نیستند؛ ممکن است بعضی از این گوش بشنوند و از آن گوش بیرون کنند، ولی عدهای واقعاً بنا دارند حرف بشنوند و عمل کنند. اینها کسانی هستند که «حَذْر» دارند؛ یعنی بر آنها تأثیر دارد؛ لذا میفرماید: «لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون» به این امید که بترسند و خود را جمع و جور کنند.
شأن نزولِ دیگر آیه
در زمانِ امام معصوم کسانی که در دیگر نقاطِ بلادِ اسلامی هستند، باید خدمتِ امام بیایند تا اولاً: ایشان را بهعنوانِ ولیِّ امر و وصیِّ پیامبر اکرم بشناسند و ثانیاً: آنچه راجعبه اصولِ دین، احکام و تهذیبِ نفس است از امام بگیرند و چون به شهر و دیارِ خود بازگشتند، هم خود عمل کنند و هم مردم را بدان دعوت نمایند.
از امام صادق علیهالسلام سؤال شد: آیا براى مردم رواست که چون امامى بمیرد، امامِ بعداز او را نشناسند؟
فرمود: براى اهلِ این شهر -یعنى مدینه- روا نیست (زیرا باید فوراً سؤال کنند و وصى امام را بشناسند) و برای شهرهاى دیگر، معذوریتِ آنها به اندازۀ رسیدن به مدینه است. خداوند میفرماید: «وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ».[1]
پس یکی از مصادیقِ آیه، ضرورتِ شناختِ امام معصوم است که حضرت به این آیه استشهاد میکنند.
قَد رُویَ عَنِ النَّبِیِّ صلّیاللّهعلیهوآله أَنَّهُ قَالَ: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً»[2]
از پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله روایت شده: «هرکس بمیرد و امام زمانِ خود را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است».
در اینجا نیز منظوراز امام، امامِ معصوم است؛ یعنی عذری نزد خدای تعالی ندارد، مگر اینکه در جستجو بوده و دنبال میکرده تا امام را بشناسد. اگر در این ضمن بمیرد، خدای تعالی هدایتش میکند.
طبقِ همین آیه، در زمان غیبت نیز باید عدهای در مراکزِ دینی تعلیم ببینند و بازگردند تا در بینِ خود آنچه راجعبه دین است به مردم ابلاغ کنند؛ همانطور که از زمان غیبت کبری تاکنون بوده است. از بعداز غیبتِ امام زمان، شیعیان در مراکزی که بزرگانِ دین بودند و به قرآن و سنّت آشنایی داشتند، تعلیم میگرفتند و میآمدند در بینِ قومِ خود تبلیغ میکردند.
برخی مفسران بهدرستی از این آیه استفاده کردهاند که کوچ کردن و آموزش دیدن، منحصر به علومِ دینی نیست، بلکه دربارۀ هر چیزی که به نحوی به دینِ مردم بازگشت میکند، لازم است؛ مثلاً اگر در شهری پزشک نباشد تا معالجهشان کند، چهبسا غیر مستقیم ضررهایی به دینشان بخورد؛ لذا لازم است افرادی باشند که در مراکزِ مربوط آموزش ببینند و احتیاجاتِ مردم را تأمین کنند.
امام کاظم علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله وارد مسجد شد، دید جماعتى گِردِ مردى را گرفتهاند، فرمود: چه خبر است؟ گفتند: علّامه است. فرمود: علّامه یعنى چه؟ گفتند: داناترین مردم است به انسابِ عرب و نبردهاى آنها و ایامِ جاهلیت و اشعارِ عرب و علومِ عربیت.
فرمود: این علمى است که ندانستنِ آن زیانى ندارد و دانستنش سودى ندهد. سپس فرمود:
«إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَهٌ؛ آیَهٌ مُحْکَمَهٌ أَوْ فَرِیضَهٌ عَادِلَهٌ أَوْ سُنَّهٌ قَائِمَهٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ»
«علم سه چیز است: آیۀ محکم، فریضۀ عادله، سنّت پابرجا و غیرِ اینها فضل است»[3]
دربارۀ اینکه منظور از «آیَهٌ مُحْکَمَهٌ أَوْ فَرِیضَهٌ عَادِلَهٌ أَوْ سُنَّهٌ قَائِمَهٌ» چیست، بحثهای زیادی مطرح شده است. بعضی گفتهاند: «آیهٌ محکمه» یعنی آنچه دربارۀ اصولِ عقاید، ذات و صفاتِ خدای تعالی، پیامبر و صفاتِ ایشان، امامت و قیامت است (اصولِ پنجگانۀ دین). «فریضهٌ عادله» احکام است و «سنّهٌ قائمه» دربارۀ اخلاقیات است.
تفسیرِ تسنیم با عنایت به چند روایت، معتقد است عنوانِ فقه و تدبر، شامل همۀ موارد عقیدتی، اخلاقی، فقهی و حقوقی اسلام است. بعد توضیح میدهد که فریضه عادله، میتواند همۀ علومی باشد که جامعۀ اسلامی به آن احتیاج دارد و منحصر به احکامِ دین نیست.
لزومِ فهیم شدن در دین از منظرِ روایات
حضرات معصومین علهیمالسلام اصرارِ فراوانی بر تفقّه (فهیم شدن) در دین به شیعیان و دوستانشان کرده، گاه به همین آیه استناد نمودهاند؛
عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام یَقُولُ:« تَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ مِنْکُمْ فِی الدِّینِ فَهُوَ أَعْرَابِیٌ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»[4]
علی بن ابیحمزه گوید: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود: «در دین فقیه (فهیم) شوید؛زیرا هرکس دین را خوب نفهمد اَعرابی است. خداوند در کتابش میفرماید: «تا در دین فقیه شوند و هنگامی که بازگشتند، قومِ خود را بترسانند، شاید حذر کنند!»
اَعرابی کنایه از کسی است که فکرش پایین است. [به اعرابِ صحرانشین اعرابی میگویند.]
عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیهالسلام یَقُولُ: «عَلَیْکُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِی دِینِ اللَّهِ وَ لَا تَکُونُوا أَعْرَاباً فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فِی دِینِ اللَّهِ لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ لَمْ یُزَکِّ لَهُ عَمَلًا»[5]
مفضّل بن عمر از امام صادق علیهالسلام نقل میکند: «بر شما باد دین خدا را بفهمید و بیابانى نباشید؛ زیرا هرکه دینِ خدا را خوب نفهمد، خداوند در قیامت به او نظر نکند و اعمالش را پاک نسازد».
عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیهالسلام قَالَ: «لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِی ضُرِبَتْ رُؤُوسُهُمْ بِالسِّیَاطِ حَتَّى یَتَفَقَّهُوا»[6]
از امام صادق علیهالسلام: «دوست دارم تازیانه بر سرِ یارانم بزنند تا دین را بفهمند.»
کنایه از اینکه آنقدر دوستشان دارم که میخواهم این مهم را ترک نکنند.
قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام: «ثَلَاثٌ بِهِنَّ یَکْمُلُ الْمُسْلِمُ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ التَّقْدِیرُ فِی الْمَعِیشَهِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّوَائِبِ»[7]
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «سه خصلت است که مسلمان با آنها کامل مىشود: بصیرت در دین، قناعت در زندگى و صبر بر پیشامدها.»
منظورِ روایات از تفقّه در دین، فقه اصطلاحی امروزی نیست که یعنی شیعیان همه صرفمیر و لمعه و درسِ خارج بخوانند و بعد هم بتوانند استنباط کنند. در گذشته هم اینطور نبوده است.
توحید لازمۀ فقه
آنچه در زمانِ نزولِ آیه -و امروز هم به نحو دیگری- صادق است این است که همۀ مردم نمیتوانند بهطورِ گسترده برای آموختنِ دین وقت بگذارند و شبهاتی که هر روز مطرح میشود، پاسخ دهند؛ پس عدهای باید که هم در اصول و فروعِ دین مجتهد باشند و هم شبهات را جواب دهند. اجتهاد یعنی مسائلِ دین را از قرآن و سنّت بیرون آوردن تا هم خود بفهمند و هم دیگران راملتفت کنند. دربارۀ اخلاقیات و تهذیب هم همینطور.
قهراً چنین کسانی باید فقیه (فهیم) باشند؛ یعنی در دینِ خود فهم داشته، زیرک باشند. زیرکی و فهم در دین، این است که در اولین قدم، خود را مطابقِ قرآن و سنّت کنند، امّا چگونه؟
آنچه قرآن کریم از اول تا آخر بر آن تأکیدِ بسیار دارد و حکایتها در بابِ آن نقل میکند، این است که اول از همه باید وحدانیتِ خدای تعالی را در خود مستقر کرد و شرک را از خود دور نمود. این همه حکایاتِ اقوامِ گذشته، عذابهای مردمِ بتپرست و تذکراتِ پیامبران به مردم، بهخاطرِ این است که نفسِ آدمی به سادگی زیرِ بارِ وحدانیتِ خدای تعالی نمیرود و میگوید «خودم». خودم عالم هستم؛ خودم این کار را کردم؛ خودم این هنر را دارم و… .
باید در تمامِ طولِ روز یا یک ساعت یا حداقل در نماز، حواسِ خود را جمع کرد و متوجه بود که خدای تعالی حاضر و ناظر است و حضورش از همه بیشتر است. ﴿هُوَ مَعَکُم أَینَ ما کُنتُم﴾[8] این اولین چیزی است که شخصِ فقیه و کسیکه میخواهد فقیه شود، [باید به آن توجه کند.] پس اول خودت را متوجه کن! باید کمی متوجه وحدانیتِ خدا باشیم و بدانیم کارهای نیستیم؛ خداست همهکارۀ ما و اوست که ما را میچرخاند.
اگر این در جانِ آدمی قرار نگیرد، وقتی نماز میخواند، طلبکارِ خدا میشود. میگوید: «خدایا اینهمه نماز خواندم و روزه گرفتم، چه میخواهی به من بدهی؟ از اولِ جوانی تا آخر، واجبات را انجام دادم و حرام را ترک کردم، پس قطعاً جایم در بهشت است!» اگر به زبان هم نیاورد، در دلش همین است. ملتفت نیست آنکه تعلیم و توفیقش داده، خداست؛ این نیرو، این بدن و این روح، همه از خداست. حواست باشد! نه اینکه خدا نماز خوانده؛ تو خواندی، ولی حواست باشد خداست که توفیق میدهد. به مددِ او این شرک و این «من» از انسان دور میشود.
مهمترین اثرِ فقه باید این باشد. بله باید درس بخواند؛ از اصولِ عقاید، احکام و اخلاقیات، امّا فرض کنید کسی، فقیه نمره یک شد؛ میتواند تمامِ شبهات را جواب دهد؛ اصول عقاید را به زیبایی بیان میکند؛ در فلسفه بسیار متبحر است؛ در احکام استعدادِ فراوان دارد و اخلاقیات را کاملاً یاد گرفته، ولی اگر پشتِ سرش حرفی زدند یا جلوی پایش بلند نشدند، عصبانی میشود و میگوید: «عجب آدمهای نافهمی هستند؛ نمیدانند من که هستم؛ چرا جلویم بلند نمیشوند؟» این فقه چه فایدهای دارد؟ این همه خواندی، امّا نتوانستی خود را ملتفت کنی که هیچی!
همۀ ما باید دنبالِ این باشیم و از خدا بخواهیم که بفهمیم هیچکارهایم و آنکه همهکاره است، خداست. اگر کسی دنبال باشد، خداوند بهتدریج به او میفهماند. هرکس هم هر ادعایی در این راه کرد، [بیاعتبار است.] بهقولِ حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت: اگر کسی مدعی شد عارف است؛ گفت: معرفتِ خدا نصیبم شده و همهچیز را میدانم، باید بر سرش بزنند که ای بیچاره هیچ نمیفهمی!
ادعا یعنی روی کار آمدنِ «من» درحالی که خداوند حتی به پیامبرش میفرماید:
﴿إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ﴾[9]
«تو نمیتوانی هرکس را دوست داری، هدایت کنی، بلکه خدا هرکه را بخواهد هدایت میکند.»
﴿لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَلٰکِنَّ اللهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ﴾[10]
«هدایتِ آنها بر تو نیست، بلکه خدا هرکس را بخواهد هدایت مىکند.»
همواره به پیامبر یادآوری میکند که هدایت دستِ خداست. «به در میگوید، دیوار بشنود».
به همۀ دوستان عزیز، از کوچک و بزرگ، زن و مرد عرض میکنیم که هیچکدام از ما نباید مدعی باشیم. اول بنده هیچ مدعی نیستم که بگویم آدم میشناسم؛ این کار را میکنم و آن کار را میکنم! هیچ ادعای از برکت امام زمان ندارم. فقط تکلیفی است که خدا توفیق داده و انجام میدهیم. از خدا هم میخواهیم فقط برای او باشد. اگر آمد و رفتها برای غیرِ خدا باشد، هیچ است. شما هم اگر رفیقِ ما میشوید، رفیقِ مقصدی که داریم، باشید؛ این حرفها و آمدنها و رفتنها باید برای این باشد که چند رفیقِ خدایی پیدا کنیم؛ این خوب است، نه اینکه منبر برویم و نمازِ جماعت بخوانیم و درس بدهیم تا بگویند: شما مرجع تقلید هستی و پول خمس بگیریم. هرکس پولی میدهد و خمسی میآورد، خداست که عنایت میکند و به دلش میاندازد؛ کاری به اشخاص ندارد.
پس نه بنده مدعی هستم و نه شما باشید. ما صحبتی میکنیم و شما گوش میدهید. هر دو از خدا میخواهیم که هم بر خودمان تأثیر بکند و آیندۀ بهتری داشته باشیم و هم بر شما. هم اینجا رفیق داشته باشیم و هم آن دنیا. رفاقتِ آن دنیا هم باید همینطور باشد.
چند سالِ پیش، نزدیکِ سالگردِ حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت خواب دیدم ایشان با عدهای از رفقا نشستهاند و صحبت میکنند. یعنی آنجا هم همین است؛ آنجا هم هدفی که دارند، دنبال میکنند. هدف، از خدا حرف زدن و یادِ خدا کردن است. بهشت برای کسانیکه معرفتِ خدا نصیبشان شده، این است که همیشه یادِ خدا باشند. برای آنها اینجا و آنجا فرقی ندارد؛ لذتشان این است که یادِ خدا باشند؛ از خدا حرف بزنند و در فکرِ خدا باشند.
امیدواریم همۀ ما روی همین خط حرکت کنیم و رفقای خدایی نصیبمان شود. رحمتِ خدا به شهید آیتاللّه دستغیب. سالها در این مسجدِ جمعه چه گریهها کرد و چقدر مردم را با دعاهای کمیل و ابوحمزه و موعظهها و مصائبی که میگفت، به گریه میانداخت! ایشان رفت و بسیاری از آن مردم هم رفتند، ولی آثارِ اعمالشان در آن دنیا باقی است. هرکس از ایشان حرف شنید و عمل کرد، بُرد کرد؛ هرکس هم نه، نه.
[1] ـ کافی، ۱، ۳۷۹.
[2] ـ بحارالأنوار، ۳۲، ۳۳۱.
[3] ـ کافی، ۱، ۳۲.
[4] ـ کافی، ۱، ۳۱.
[5] ـ همان.
[6] ـ همان.
[7] ـ خصال، ۱، ۱۲۴.
[8] ـ حدید، ۴.
[9] ـ قصص، ۵۶.
[10] ـ بقره، ۲۷۲.