سوره توبه آیه ۱۲ | جلسه ۱۰
تفسیر سوره توبه آیه ۱۲ | چهارشنبه ۱۳۹۵/۰۸/۰۵ | جلسه ۱۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
وَ اِنْ نَکَثُوا أیْمٰانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقٰاتِلُوا أَئِمَّهَ اَلکُفْرِ اِنَّهُمْ لا أیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ (۱۲)
اگر قسمهای خود را بعد از عهدشان شکستند و به دینتان طعنه زدند، با پیشوایان کفر بجنگید که آنها هیچ پیمانی ندارند؛ شاید دست بردارند.
وَ اِنْ نَکَثُوا أیْمٰانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ؛ «نُکْثْ» یعنی شکستن و نقض کردن. «اَیمان» جمع یمین به معنای قسم است. مشرکان مکه با مسلمانان عهد بسته بودند علیه آنان با قبایل دیگر همدست نشوند و نجنگند ولی بر عهد خود وفادار نماندند.
اصولاً کافران کسانی نیستند که بتوان بر انسانیتشان حساب کرد؛ حتّی اگر در رفتارهای اجتماعی، قانونگرا و منضبط باشند، ولی این رفتارها ملاک دینداری نیست. آنچه باید ملاحظه شود این است که اگر گروهی مؤمن در سرزمین آنها بخواهند زندگی کنند، آیا حقوقشان رعایت میشود؛ به اموال و عقایدشان احترام گذاشته میشود و آیا میتوانند آزادانه شعائر دین خود را حفظ کنند یا خیر؟ اگر چنین نباشد، مشمول آیه قرار میگیرند و به عهدشان اعتباری نیست.
وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُم؛ خطاب آیه به کسانی است که به مسلمانان در دینشان طعنه زده، اجازه نمیدهند مؤمنان آرامش عقیدتی داشته باشند و مدام به آنها اشکال و شبهه وارد میکنند. همچنین «طعنه» در اینجا به معنای اشکالتراشی برای کسانی است که در صدد پذیرش اسلام هستند.
فَقٰاتِلُوا أَئِمَّهَ اَلکُفْرِ؛ همهی مردم از دین گریزان نیستند، معمولاً عدهای جلو افتاده، دیگران را علیه دین وسوسه و تشویق میکنند و قهراً عدهای هم به دنبال آنان میافتند. قرآن کریم میفرماید: با این جلوداران بجنگید که منشأ فتنه آنهایند.
اِنَّهُمْ لا أیْمانَ لَهُمْ؛ هیچ قسم و عهدی برای این کافران نیست؛ زیرا نه خدا و قیامت را قبول دارند نه بویی از انسانیت بردهاند. آنان میخواهند یاغی و طاغی باشند و بر دیگران سروری کنند. به همین جهت خداوند فرمان جهاد با آنها میدهند.
لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ؛ منظور آیه این نیست که به آنان حمله کنید؛ بجنگید و کشتار و خونریزی راه بیندازید، بلکه این دستور، برای بازدارندگی آنهاست تا از کار خود دست بردارند. بله، اگر بخواهند شما را اذیت کنند؛ دینتان را ضایع و اموالتان را چپاول نمایند و به حقوق و حدود شما تجاوز کنند، دفاع لازم است.
بحث روایی
قَالَ أمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَوْمَ الجَمَل: وَ اللّهِ مَا قَاتَلْتُ هَذِه الفِئَهَ النَّاکِثَهَ اِلّا بِآیَهٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ اللَّهُ «وَ اِنْ نَکَثُوا أیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُم» اِلَى آخِرِ الآیَهِ.[1]
مولا علی علیه السلام فرمود: «من با این گروه ناکثین نجنگیدم، مگر با آیهای از کتاب خدای عزّ و جلّ که میفرماید: « اگر قسمهای خود را بعد از عهدشان شکستند و به دینتان طعنه زدند، با پیشوایان کفر بجنگید که آنها هیچ پیمانی ندارند؛ شاید دست بردارند.»
از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
عدهاى از اهل بصره نزد من آمدند و از من حال طلحه و زبیر را پرسیدند، گفتم: از پیشوایان کفر بودند؛ زیرا على علیه السلام در روز جنگ بصره بعد از صفآرایى یاران خود، به آنان فرمود:
«بر این مردم پیشدستى مکنید! بگذارید من میان خودم و خدا و میان ایشان قطع عذر کنم. سپس برخاست و در برابر لشکر بصره فریاد زد: اى اهل بصره! آیا از من ستمى در قضاوت سراغ دارید؟ گفتند: نه. فرمود: آیا حیف و میل در بیت المال و در نحوه تقسیم آن سراغ دارید؟ گفتند: نه. فرمود: آیا شیفتگى به دنیا از من دیدهاید که مال دنیا را به خودم و خاندانم اختصاص داده و به شما نداده باشم، از این جهت است که از در ستیزه درآمده، بیعت مرا مىشکنید؟ گفتند: نه. فرمود: آیا حدود خدا را در شما جارى نموده، در دیگران اجرا نکردهام؟ گفتند: نه. فرمود: پس چرا بیعت من شکسته مىشود و بیعت دیگران (خلفای گذشته) شکسته نمىشود؟ من آغاز و انجام این کار را بررسى کردم و جز کفر یا شمشیر، چیز دیگرى نیافتم (باید یا خلاف قرآن عمل کنم یا با شما بجنگم).
آن گاه متوجه اصحاب خود شد و فرمود: خداى تعالى در کتابش مىفرماید: «وَ اِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ اِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُون».
سپس امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: به خدایى که دانه را مىشکافد و آفریدگان را مىآفریند و محمّد صلّی اﷲ علیه و آله را به نبوت برگزید، این قوم مشمول این آیه هستند و از روزى که نازل شده تا کنون جز این مردم با هیچ قومى به عنوان مشمول آن جنگ نشده است.[2]
آموزههای آیه
آیات قرآن همیشه کارآ و اثرگذارند. حرفی نیست که ائمه اطهار علیهم السلام به تأویل آیات آگاهند، لکن تفکر بر آنها مطالب مختلفی به ذهن منتقل میکند.
همهی مؤمنان باید مراقب باشند به اعمال خوب یکدیگر طعنه نزنند؛ نه در مقابلشان و نه پشت سرشان. به عنوان مثال گاه میگویند: «فلانی از روی عادت به مسجد میآید؛ چون از قبل میآمد، حالا هم میآید؛ به خاطر دوستانش میآید». اگر کسی به خاطر جهاتی دیگر نیامد، او را سرزنش کرده، میگویند: ترسید، یا میگویند: باید معلوم شود ترسو کیست و غیر ترسو کیست. اینها طعنه زدن در دین است و مخصوصاً برای مؤمنان و اهل تقوا صحیح نیست. ایشان باید بیشتر از دیگران مراقب حرفهایشان باشند.
در سطح جامعه نیز گاه برخی افراد به کسانی که میخواهند دیندار باشند، طعنه و کنایه میزنند. برخی، مراقب حرفّهایشان نیستند. این حرفها گاه باعث استهزاء مؤمن میشود و خطراتی برای انسان در پی دارد. بعضی اوقات یکی جلو میافتد و بقیه نوچههایش میشوند. این کارها صحیح نیست و در مراتب پایین، مشمول آیه میشود.
خوب است هنگام بیان حرفهای بیربط ، یاد این حکایت افتاد؛
خواجه امام ابوبکر صابونی به مدرسه مرو همشاگردی وشریک شیخ ابو سعید بود. چون شیخ را حالت بدان درجه رسید، روزی خواجه امام ابوبکر نزد شیخ آمد وگفت: ای شیخ ما هر دو در یک مدرسه شریک بودیم و یک علم با هم آموختیم. چگونه خدای تعالی تو را بدین رتبه ودرجه رساند، در حالی که من در دانشمندی و عالمی بماندم؟ سبب چیست ؟
شیخ گفت: یاد داری فلان روز استادما این حدیث را به ما املا کرد وآموخت: «مِنْ حُسْنِ اِسْلَامِ المَرْءِ تَرْکُهُ مَا لَا یَعْنِیهِ»[3] هر دو بنوشتیم. چون به خانه رفتی چه کردی؟
گفت: من آن را حفظ کردم و به طلب علوم دیگر شدم.
شیخ گفت: ما چنین نکردیم. چون به خانه شدیم، هر چه ما را از آن چاره و گریز بود، از پیش خود برداشتیم و اندیشه آن از دل بیرون کردیم و آنچه ناگزیر بود، آن را فرا گرفتیم و دل به اندیشه آن تسلیم کردیم و آن حدیث حق است، همچنانکه خدای تعالی نیز خبر داد: ﴿قُل اﷲ ثُمَ ذَرهُمْ فی خُوضِهِم یَلْعَبون﴾
ملتزم شدن و عمل کردن به این روایت، کاری سخت و مستلزم جهاد با نفس است. خندیدن و خنداندن مردم و حرف لغو زدن از جمله امور بیفایدهای است که طبق روایت باید آن را ترک کرد.
این نیز بسیار مهم است که وقتی انسان چیزی میآموزد، بدان عمل کند. از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
«مَنْ تَعَلَّمَ العِلمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلّهِ وَ عَمِلَ لِلّهِ وَ عَلَّمَ لِلّهِ»[4]
«هر کس براى خدا علم بیاموزد و بدان عمل کند و به دیگران بیاموزد، در مقامهاى بلند آسمان عظیمش خوانند و گویند: آموخت براى خدا؛ عمل کرد براى خدا و تعلیم داد براى خدا.»
[1] ـ تفسیر قمی، 1، 283.
[2] ـ تفسیر عیاشی، 2، 77.
[3] ـ تحف العقول، 395.
[4] ـ کافی، 1، 35.