سوره توبه آیه ۱۰۶ | جلسه ۷۲
تفسیر سوره توبه آیه ۱۰۶ | یکشنبه ۱۳۹۶/۰۷/۳۰ | جلسه ۷۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۱۰۶)
و گروه دیگری انتظار امرِ خدا را میکشند؛ یا عذابشان میکند یا توبهشان را میپذیرد و خدا دانا و حکیم است.
این آیه همانطور که در تفسیر گفته شده، دنبالۀ آیۀ ۱۰۲ است؛
﴿وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾
و گروهی دیگر به گناهانِ خود اعتراف کرده، عملِ صالح و گناه را درآمیختهاند. امید است خداوند بهسوی آنها بازگردد (توبۀ آنان را بپذیرد). بهراستی خدا آمرزنده و مهربان است.
در اینجا (آیۀ ۱۰۶) میفرماید گروه دیگری انتظارِ امرِ خدا را دارند، ولی اعتراف به گناهانشان ندارند؛ یعنی مسلمان هستند، امّا گناهانی دارند که از آنها توبه نکردهاند و اعتراف هم نمیکنند. چنین کسانی معلوم نیست خدا چطور با آنها عمل کند؛ آیا عذابشان میکند یا بخشیده میشوند؟ در آخر هم بهنحوِ تردید میفرماید: «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» هم عالم است و میداند چه کند و هم کارهایش بر مبنای حکمت است.
وقتی انسان به گناه خود اعتراف میکند و میگوید بد کردم؛ کارِ خوبی نکردم، معنایش این است که قصدِ عرضِ اندام در مقابلِ پروردگار را ندارد و آمادۀ توبه است. در اینجا دو شکل متصور است؛ گاه اعتراف میکند و آمادۀ بازگشت است، در عینِحال میگوید: «خدایا من زورم به خودم نمیرسد. میدانم بد کردم، ولی چه کنم؟ خدایا قدرتی به من بده که دیگر این گناه را انجام ندهم». این خوب است و اگر واقعاً از خدا بخواهد، خدا کمکش میکند و میتواند گناه را ترک کند. اگر باز هم گناه کرد، باز از خدا کمک بخواهد و خداوند کمکش میکند.
مشکلی که در اینجا ممکن است پیش آید، ناامیدی است؛ یعنی بگوید: «من هرچه میگویم، خدا کمکم نمیکند؛ پس هرچه میتوانم، گناه کنم!» این خیلی بد است. ناامیدی از هر گناهی بدتر است. از کلامِ پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام و قرآن است که ناامیدی بدترین گناه است؛ لذا مؤمن هرگز از درگاه پروردگار ناامید نمیشود و اگر شد، بداند ایمانش کمکم رنگ میبازد و معلوم نیست بماند. یقیناً اگر کسی بخواهد و رها نکند، خدا کمکش میکند؛ هرچه باشد. خدای تعالی هم میبخشد و هم کمک میکند.
شکلِ دیگر این است که اعتراف به گناه دارد، امّا بنا ندارد دست بردارد. نه اینکه از دستِ خودش عاجز باشد، اصلاً از خدا نمیخواهد کمکش کند و اگر باز هم زمینه مساعد شود، مرتکبِ گناه میشود، حتی بدتر از این، چهبسا بنا دارد گناه کند و نمیخواهد دست بردارد.
دربارۀ گروه اول روایاتِ زیادی داریم و در قرآن هم اشاره شده که همین اعتراف و پشیمانی از گناه، در حکمِ توبه است و خدای تعالی از او قبول میکند، البته کسیکه شیعۀ علی ولیاللّه و دوستِ ائمۀ اطهار علیهمالسلام است، باید متوجه باشد که خدای تعالی و حضرات معصومین علهیمالسلام او را میبینند و به چشمِ دل از خصوصیاتِ همۀ بشر، بهخصوص مؤمنان و شیعانشان آگاهاند. این، هم در قرآن است و هم در روایاتِ بسیار.
ما که توجه به خدای تعالی داریم؛ نماز میخوانیم و روزه میگیریم، اگر خواستیم خلافی انجام دهیم، باید بدانیم که خدای تعالی میبیند و حاضر و ناظر است؛ پس چشم بر هم نگذاریم و گناه کنیم! هر مؤمنی به اندازۀ خود ملتفت است که خدای تعالی همراهش است؛ میداند پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهمالسلام الآن حاضر و ناظرند. این یک امرِ تکوینی است؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم، آنها التفات دارند.
این را هم جوانان و نوجوانانِ عزیز بدانند که اگر گناه زیاد شود، بر عاقبتِ انسان تأثیر میگذارد؛ لذا تا گناهی کردند، زود استغفار کنند؛ «أستغفر اللّه الذی لا اله الّا هو الحی القیوم و اتوب الیه».
امام باقر علیهالسلام فرمود: حضرت آدم به خداوند گفت: پروردگارا! شیطان را بر من چیره ساختی و چون خون بر من روانش کردی؛ پس برای من هم چیزی مقرّر بفرما.
خطاب شد: ای آدم! برای تو مقرّر کردم که هرکدام از فرزندانِ تو قصدِ گناهی کند، بر او نوشته نشود و اگر گناه کرد، فقط همان یک گناه را برایش بنویسند، امّا هرگاه قصدِ ثوابی کند، برایش یک حسنه نوشته شود و اگر آن را انجام داد، ده حسنه برایش منظور گردد.
حضرت آدم عرض کرد: پروردگارا برایم بیفزا!
خطاب شد: برای تو مقرّر کردم که هرکدام از بنیآدم گناهی کند و پشیمان شود و طلبِ آمرزش کند، او را میآمرزم.
حضرت آدم گفت: پروردگارا برایم بیفزا!
خطاب شد: برای آنها توبه را مقرّر داشتم تا وقتی که نفسشان به گلوگاه برسد.
آدم گفت: پروردگارا همین برای من بس است.
راه نفوذِ شیطان
از جمعِ روایات استفاده میشود که اگر کسی بر خوراکش مواظب نباشد؛ نانِ حرام یا شبههناک بخورد یا حتی برای بعضی افرادِ مؤمن، اگر بسماللّه نگوید و همۀ حواسش به غذا باشد، شیطان در خونش حرکت میکند؛ لذا در ماه رمضان چون خورد و خوراک کمتر است و پرخوری نیست، شیطان در غُل و زنجیر است. کسیکه مراقب خوراکش است؛ حرام نمیخورد و اگر به غذای شبههناک برخورد، نیّت میکند ردِّ مظالم بدهد و از طرفِ امام زمان میخورد، شیطان راهی در جریانِ خونش ندارد.
شیطان جنّ است و میتواند در خون وارد شود، ولی در قلب، خیر. شبهه میاندازد، امّا نمیتواند خللی در ایمان ایجاد کند و به آن دست بزند. نهایتِ کارِ او فقط وسوسهگری است و هرچقدر هم نفس کمکش کند، نمیتواند کسی را به زور وادار به کاری کند.
کسیکه به خدای تعالی توجه دارد و سعی میکند نماز بخواند؛ واجب انجام دهد و حرام را ترک کند تا شیطان وسوسهاش کرد، میگوید خدایا نجاتم بده.
﴿وَ قُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ ۞ وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ﴾[1]
«و بگو: پروردگارا! به تو پناه میبرم از وسوسههای شیاطین ۞ و به تو پناه میبرم پروردگارا که [در بدنِ من] حاضر شوند.»
توبه پیشاز مرگ
در اصول کافی، باب توبه، از حضرت رسول اللَّه صلّیاللّهعلیهوآله نقل شده که فرمودند:
هرکس یک سال پیشاز مرگش توبه کند، خدا توبهاش را میپذیرد. سپس فرمود: نه، یک سال زیاد است؛ هرکس یک ماه پیشاز مرگش توبه کند، خدا توبهاش را میپذیرد. سپس فرمود: نه، یک ماه زیاد است؛ هرکه یک هفته پیشاز مرگ توبه کند، خدا میپذیرد. سپس فرمود: نه، یک هفته زیاد است؛ هرکس یک روز پیش از مرگ توبه کند، خدا از او میپذیرد. سپس فرمود: نه یک روز زیاد است؛ هرکس پیشاز دیدارِ آخرت و ملکالموت توبه کند، خدا توبهاش را میپذیرد.
روایاتِ زیاد و معتبری داریم که اگر انسان حینِ مرگ هم پشیمان شود و واقعاً توبه کند، بهطوریکه آماده باشد اگر صد سالِ دیگر هم عمر کند، گناه نکند، خدا او را میبخشد، امّا صحبت این است که انسان از کجا بداند حینِ مرگ چطور میشود؟ شاید ناگهانی مُرد. شاید آنقدر گناه کرد که از همهچیز روگردان شد و موفق به توبه نشد. امّا بههرحال این یک واقعیت است که اگر کسی مستضعف باشد و با آنکه دلش میخواست خوب باشد، به راه بد رفت، اگر حینِ مرگ هم بیاید، خدا قبول میکند.
معاویه بن وهب روایت گوید: بهسوى مکّه بیرون رفتیم و همراه ما پیرى بود بهغایت حقپرست و بسیار عبادت مىنمود و در عرضِ راه نماز را تمام مىکرد. پسربرادرى داشت مسلمان که با او بود؛ پس من به پسرِ برادرش گفتم: کاش این امر -یعنى امر امامت- را بر عمویت عرضه مىدادى، شاید که خداى عزّوجلّ او را خالص گرداند و شیعه شود.
پس همۀ ایشان گفتند که این پیر را واگذارید که بر حالى که دارد، بمیرد؛ زیرا که او بر حالِ خوبی است. پسرِ برادرش هیچ صبر نکرد تا آنکه به او گفت: اى عمو! بهدرستى که مردم بعداز رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله مرتد شدند و از دین برگشتند، مگر جماعتى اندک. از براى على بن ابىطالب علیهالسلام طاعت بود، آنچه براى رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله بود. بعداز رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله حق و طاعت براى آن حضرت بود.
راوى مىگوید: پس آن پیر آه سردى کشید و گفت: من بر این اعتقاد و مذهبم، و جان داد.
بعداز آن بر امام جعفر صادق علیهالسلام داخل شدیم و على بن سرّى این کلام را بر حضرت صادق علیه السلام عرضه داد، فرمود: آن پیرمرد اهلِ بهشت است».
على بن سرّى عرض کرد: او چیزى از این امر را نشناخت، غیراز یک ساعت که در آن بود.
فرمود: «دیگر چه چیز از او مىخواهید؟ به خدا سوگند که داخل بهشت شد».[2]
کسی حینِ مرگ بازمیگردد که در زندگی دشمن اهلبیت نبوده باشد، نه کسیکه اگر حق برایش ظاهر میشد، حاضر به قبول آن نبود؛ مثل آن شخص که میگفت: اگر خدا هم بگوید دومی ناحق است، من قبول نمیکنم. چنین کسی را چکارش میشود کرد؟
«مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» کسانی هستند که به گناهانشان اعتراف نکردند، ولی اینطور هم نیست که مقابلِ خدای تعالی ایستاده باشند. میدانند گناهانی دارند، امّا نه اعتراف میکنند و نه توبه. خداوند میفرماید: شاید آنها را ببخشد و شاید هم نبخشد؛ بسته به مشیت و خواستِ خودش است؛ «إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ» و البته مشیتِ او مطابقِ علم و حکمت است؛ «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»
حسابرسیِ اعمال
ازجمله صفاتِ مؤمن حسابرسی از خویش است. دوستانِ ما در اوایلِ انقلاب این خصیصه را داشتند و شبانهروز از خود حساب میکشیدند که امروز چه کردم؛ چه گناهی انجام دادم؛ چه عبادتی بهجا آوردم. اگر گناهی داشتند، استغفار میکردند و اگر موفق به خیری میشدند خدا را شکر میکردند.
«حاسِبوا أنْفُسَکُم قَبْلَ أنْ تُحاسَبوا»
«قبلاز اینکه به حسابتان برسند، به حسابِ خود برسید!»
شهید آیتاللّه دستغیب اصرارِ زیادی داشتند بر اینکه انسان هر روز حسابِ خودش را بکند، ببیند نمازهایی که خوانده، چطور بوده؛ چقدر حواسش جمع بوده؟ این ناامیدی نیست. وقتی رسول گلبن شهید شد، دفترِ حساب و وصیتنامهاش را آوردند. در دفترش حسابِ خود را کرده بود و هرروز صفحاتی مینوشت.
نتیجۀ حسابرسی این است که آدم مغرور نمیشود و خودش را بالا نمیگیرید؛ کمی افتاده میشود و میگوید من هم یک بندۀ ضعیفی هستم و احتیاج به ترحمِ خدای تعالی دارم. اینکه سرش را بلند کند و بگوید من دیگر از از صراط گذشتهام، چه فایدهای دارد؟ عابد و زاهدی که سینه جلو انداخته، خود را بالا میگیرد و میگوید چه کسی بهتر از من است؛ مگر میشود خدا مرا جهنّم ببرد؛ مگر میشود در بهشت راهم ندهد؟ بهشت پشتِ قبالهام است! این، اگر نگوییم اهلِ جهنّم است، در معرضِ خطرِ بزرگ قرار دارد. حسابرسی لااقل او را وامیدارد در کارِ خود دقیق شود و بداند چکار کرده است. اگر هم خودش را به اعمالِ مولا علی علیهالسلام عرضه بدارد که جز شرمساری برایش نمیماند.
امّا چرا آدمی ناگهان خودش را گم میکند؛ خبر از وضعِ درونِ خود ندارد؛ ضعف و بیچارگی خود را از یاد میبرد و فراموش میکند هر آن ممکن است مرگش برسد؟ یکی از عواملِ این مسأله حبّ دنیاست؛ «حُبُّ الدُنیا رَأسُ کُلُّ خَطیئَه» ممکن است کسی فقیر باشد، ولی دنیا را دوست بدارد و به دلش چسبیده باشد. یکی دیگر، حبّ نساء است، البته مرد باید به عیالش احترام بگذارد؛ با او حرف بزند؛ مواظبش باشد. حبّ نساء یعنی حبّ شهوات؛ یعنی دیگر خدا و پیامبر و نماز و همه چیزش این شود. این بد است.
علتِ دیگر، حبّ ریاست است و از آثارِ آن این است که اگر کسی عیبش را گفت، جنجالی بهپا میکند. بهجای این کار، بنشیند فکر کند و بگوید خدایا کمک کن عیبهایم را برطرف کنم! ببیند اگر آنکه عیبش را گفته، راست میگوید، خودش را اصلاح کند، اگر هم اشتباه میکند، برایش آمرزش بخواهد. این احتمال را بدهد که شاید او برای خدا گفته است، در این صورت دیگر نباید با او پرخاش کرد.
یکی دیگر از چیزهایی که موجب غرور میشود، تعریفِ دیگران است. لذا لازم نیست مقابلِ افراد از آنها تعریف کرد. امام خمینی رحمهاللّه میگفت تعریف مرا نکنید که من هم نفس دارم. راست هم میگفت. ترس داشت. در روایت است که در صورت مداحان خاک بریزید.
أمَرَنا رسولُ اللّهِ صلّیاللّهعلیهوآله أن نَحثُوَ فی وُجوهِ المَدّاحِینَ التُّرابَ.[3]
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمود: در صورتِ مدحگویان خاک بپاشیم.
معلوم میشود تعریف کردن از کسی در مقابلِ او خیلی برایش خطرناک است. نفسِ بشر اینطور است که ناگهان خودش را گم میکند. لذا میگوییم حسابرسی از خود غرورِ انسان را میخواباند.
طلّاب جوان مواظب باشند اگر احیاناً کسی احترامشان میکند، شکر خدا کنند و از خود نبینند. مهم نیست اگر فقیرند، یقیناً خدا کمک میکند؛ توسعه میدهد و نمیگذارد در فقرِ شدید باشند، ولی این فقر عنایتی است از جانبِ خدای تعالی تا بادِ نفس کم شود.
اگر کسی دعا کرد و مستجاب شد؛ اگر هرچه خواست، انجام شد، بداند که این خیلی خطرناک است، برعکس اگر دعا کرد و نشد، خدا را شکر کند؛زیرا برایش ذخیره میشود. یقیناً خدا دعاهای شما را فراموش نمیکند؛ همه را حساب میکند، ولی اگر هر دعایی کردید، مستجاب شد، ممکن است گمان کنید مستجابالدعوه شدهاید و این خیلی خطرناک است. کسیکه چنین حرفی میزند، یعنی من از مقرّبین هستم.
[1] ـ مؤمنون، ۹۷ و ۹۸.
[2] – تحفهالأولیاء (ترجمه اصول کافى)، ۴، ۲۴۱.
[3] ـ سنن ابن ماجه، 2/1232.