سوره توبه آیه ۱۰۳ و ۱۰۴ | جلسه ۷۰
تفسیر سوره توبه آیه ۱۰۳ و ۱۰۴ | یکشنبه ۱۳۹۶/۰۷/۲۳ | جلسه ۷۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۱۰۳)
از اموالشان صدقهاى بگیر تا بهوسیلۀ آن پاکشان سازى و رشدشان دهى و بر آنها صلوات فرست که صلواتِ تو مایۀ آرامشِ آنهاست و خداوند شنوای داناست.
أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (۱۰۴)
آیا ندانستند که خداست همو که توبۀ بندگانش را میپذیرد و صدقات را میگیرد و خداست او که بسیار توبهپذیر و مهربان است؟
خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَه؛ دربارۀ معنای «صَدَقَهً» روایاتِ مختلف رسیده است. ازنظرِ شیعه منظور از آن «زکات» است. امّا منحصر به این نیست و عمومیتِ آن شاملِ صدقاتِ مستحبی و کفّارات هم میشود. پس به عقیدۀ ما این آیه دربارۀ زکات است و خصوصیاتِ آن را بعداً بیان میفرماید.
بعضی مفسران میگویند چون آیه در بینِ آیاتِ مربوط به جنگِ تبوک است، دربارۀ کسانی نازل شده که از جنگ تخلف کردند -تعدادِ آنها ۳ و ۱۰ نفر ذکر شده است- آنها خواستند توبه کنند؛ از همین رو اموالی نزد پیامبر آوردند تا توبهشان قبول شود. حضرت فرمودند چیزی در این باره بر من نازل نشده است، امّا طولی نکشید که این آیات نازل شد. البته منافاتی ندارد که آیه، هم دربارۀ این مورد و هم دربارۀ زکات باشد. روایتی هم از امام باقر علیهالسلام رسیده مبنی بر اینکه آیه دربارۀ شخصی بهنام ابولبابه است، امّا قضیۀ او مربوط به جنگِ خیبر است و بیشترِ فقها این آیه را دربارۀ زکات دانستهاند که به پیامبر دستور داده شد آن را بهعنوانِ صدقه از مسلمانان بگیرد.
قرآن کریم سفارشِ زیادی دربارۀ زکات کرده، معمولاً آن را در کنار نماز آورده است. زکات در نُه چیز واجب است. این هم که فرمود «از اموالشان» یعنی منحصر به یک چیز نیست و شاملِ طلا، نقره، گاو، گوسفند، شتر و غَلّات اربعه یعنی گندم، جو، مویز و خرما میشود. هرکدام از اینها نصابی دارد که در رسالههای عملیه ذکر شده است.
پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله ازطرفِ خدای تعالی مأمورِ دریافتِ زکات شدند. «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَه». مولا امیرالمؤمنین و سایر ائمۀ اطهار علیهمالسلام نیز زکات میگرفتند. گاه بعضی افراد را برای جمعآوری زکات به اینطرف و آنطرف میفرستادند و دستوراتی به آنها میدادند. آنها هم اموالِ دریافتی را خدمتِ ایشان میآوردند. گاهی هم خودِ افراد زکاتِ مالشان را میآوردند و تقدیم میکردند.
تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا؛ «تُطَهِّرُهُم» یعنی چرکهاشان را پاک میکنی. «تزکیه» در لغت یعنی رشد و نمو دادن؛ یعنی با گرفتنِ زکات، آنها را طاهر و تزکیه میکنی. درواقع پرداختِ زکات و صدقه موجب میشود مقداری از گناهانِ انسان بخشیده شود و از جهتِ قلبی هم پاک شود. وقتی قلب، از صفاتِ بد، مخصوصاً بخل که بسیار مرضِ بدی است و در قرآن و روایات از آن به بدی یاد شده، پاک شود، در فلاح و رستگاریِ بزرگی قرار میگیرد.
آثاری که برای صدقه وجود دارد و روایاتی که دربارۀ آن ذکر شده، در کتابِ دعا و توسل نگاشته شده است و دوستان عزیز میتوانند به آن مراجعه کنند.
اینجا که خدای تعالی میفرماید: «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ» یعنی پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله مردم را پاک و تزکیه میکنند، امّا ایشان مستقل از خدای تعالی نیستند و هر کاری میکنند، به اذناللّه است. روح و قلبِ شریفِ ایشان متصل به پروردگار است؛ لذا در آیۀ بعد میفرماید این خداست که توبه را قبول میکند و صدقات را میگیرد. در حقیقت دستِ پیامبر، دستِ خداست؛ قبولِ پیامبر، قبولِ خداست و تزکیۀ پیامبر، تزکیه از ناحیۀ پروردگار است. این بهخاطرِ ارتباطِ تنگاتنگی است که رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله با خدای تعالی دارند.
وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُم؛ صلوات یعنی درود. در روایت است وقتی صدقه برای پیامبر میآوردند، میفرمود: «صلّیاللّهعلیک» یعنی صلواتِ خدا بر شما باد، و قبول میفرمود. خدای تعالی میفرماید: «وقتی تو بر آنها صلوات و درود میفرستی، برایشان مایۀ آرامش است». معلوم میشود صلواتِ پیامبر، صرفاً یک لفظ نیست و عنایتِ خاصِ پروردگار را درپی دارد؛ لذا همین سخنِ حضرت آرامشبخش است.
وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم؛ خدای تعالی میشنود یعنی علم به شنوایی دارد. «علیم» ازنظرِ معنایی «سمیع» را هم در بر میگیرد، ولی به حسابِ مردمِ عادی یعنی هر حرفی میزنید، خدا میشنود، ولی بدون گوش. این عامِ بعداز خاص است.
این منحصر به پیامبر اکرم نیست. همۀ ائمۀ اطهار علیهمالسلام همینطور هستند. ایشان هم وقتی زکات و صدقات را میگرفتند، چه واجب و چه مستحب، برای پرداخت کننده صلوات میفرستادند و دعا میکردند. یقیناً دستِ ایشان باعث تطهیر و تزکیۀ شخص بود؛ چون آن بزرگواران ارتباطِ تنگاتنگ با خدا دارند.
از این آیه میتوان استفاده کرد که هرچه متعلق به خدا باشد؛ از صدقاتِ مستحب تا خمس و سهمِ امام که انسان به افرادی میدهد که دور از ائمۀ اطهار علیهمالسلام نباشند، مورد نظرِ پروردگار است.
کسانیکه فقه و اصول خواندهاند و مجتهد هستند، باید نماد و نمایشی از ائمۀ اطهار علیهمالسلام داشته باشند، یقیناً چنین افرادی چون ارتباط با امام زمان دارند -باید این طور باشد- وکلای حضرت محسوب میشوند. در قصّۀ حاج علی بغدادی -اگر نخواندهاید، بخوانید و اگر خواندهاید باز هم بخوانید- وقتی حضرت صاحبالزمان را میبیند، میگوید مبالغی از خمس گردنِ من بود و به فلانیها دادم (چهار نفر از مراجعِ تقلیدِ زمانِ خودش) حضرت میفرماید: «بله به وکلای ما پرداخت کردی و قبول شد آنچه را دادی». معلوم میشود حضرت قبول کردند؛ یعنی کسی میتواند وکیلِ حضرت باشد که خودِ حضرت قبولش داشته باشند. پیشاز آن، خدای تعالی او را قبول کرده باشد؛ یعنی باید ظاهر و باطنش پاک باشد؛ ظاهرش از اعمال بد و باطنش از خلقیاتِ بد پاک باشد. خدا به چنین کسی عنایت میکند و قهراً دست او، دست خداست.
از امام باقر علیهالسلام نقل شده وقتی صدقه به فقیر میدهید، دستِ خود را ببوسید؛ چون این صدقه اول به دستِ خدای تعالی میرسد. گویی دستِ شما به دستِ خدا میخورد. نه اینکه این دستِ خداست! این یک اشارۀ معنوی است. وقتی صدقهای به فقیر داده میشود، مخصوصاً وقتی مخفی و قربهالیاللّه باشد، درواقع شما با خدا معامله میکنید. یعنی باطن و روحِ شما آنقدر به خدا نزدیک میشود که گویی او با دستِ خود دستِ شما را میگیرد.
کسانیکه موفق به پرداختِ صدقه هستند، علاوهبر اینکه بلاها و مرضها را از بین میبرد و بسیار تجربه شده، درون را هم پاک میکند، مخصوصاً بخل را از بین میبرد و بیشترِ کثافاتِ درون را میزداید. مستحب است فقیری هم که صدقه را میگیرد، برای صدقه دهنده دعا کند.
وقتی مالی از دلِ انسان کَنده میشود، خدای تعالی، پیامبر، امام و مؤمنان برای او دعا میکنند. نفسِ همین دعا موجبِ آرامش است؛ یعنی شخص حس میکند سبک شده است. اگر حواسش جمع باشد و دقیق و تیز باشد، این سبکی را در خود حس میکند. این هم یکی از اسبابِ تقرّب است. مثلِ نماز که وسیلۀ قُرب است. وقتی نماز میخوانیم -باید اثرِ نماز این باشد- در خود احساس آرامش و سبکی میکنیم. گویی بارِ سنگینی از دوش برداشتهایم. تقرّب به خدا اینطور است؛ تجرد است؛ انسان را از مادیات میکَند؛ از علاقههایی که درونش است، کَنده شود. این چیزِ آسانی نیست، ولی ممکن است. با تکرارِ نماز و از خدا خواستن، میشود. حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت میفرمود: آیتاللّه قاضی آنقدر به نماز عشق داشت و از آن کیف میکرد که میفرمود: خدا کند در بهشت هم نماز باشد.
حضرات معصومین علهیمالسلام هم نماز را بسیار دوست داشتند و بر آن تأکید میکردند. رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله میفرمود نماز نورِ چشمِ من است. چون وقتِ نماز وارد میشد به بلال میفرمود: «ارِحنا یا بلال». یعنی اذان بگو و شادی به ما بده. از خدا میخواهیم که اولاً: نمازمان ترک نشود و بعد هم این کیف را نصیبمان کند.
روزها همینطور میگذرد و صبح و ظهر و شام میشود و همه در افکارِ بیهوده میگذرد؛ برای چه؟ صبح بخور؛ ظهر بخور؛ شب بخور؛ امروز، فردا، پسفردا… آرامآرم جوانی میگذرد؛ ایامِ میانسالی میآید و بعد هم پیری میرسد. بعداز آن هم که باید بمیرد. حیف است عمر همینطور بگذرد و آدمی از خدای خود هیچ خبری نداشته باشد؛ نفهمد خدایی که همراه من است چگونه است. بله؛ خدا با ماست (هو معکم این ما کنتم) ولی چطور؟ «ما از رگِ گردن به انسان نزدیکتریم» یعنی چه؟ حیف است عمری از انسان بگذرد و ملتفت نشود! مخصوصاً جوانها که اولِ سنّشان است. نمیگوییم همۀ کارشان را رها کنند و دنبالِ خدا بیفتند. باید درس بخوانند، خوب هم بخوانند، ولی این چیزِ بزرگی است که باید آن را از خدای تعالی خواست و یقیناً خدا هم میدهد، برای همین ما را خلق کرده است.
مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید:
«رَحِمَ اللَّهُ امرَأً عَرَفَ مِن أینَ و فی أینَ و إلى أینَ»
«خداوند رحمت کند کسی را که دانست از کجاست و در کجاست و بهسوى کجاست!»
این درست که اولمان خاک بود؛ نطفه بود و الآن هم پر از کثافات هستیم. بعد هم میمیریم و خاک میشویم، امّا منظورِ حضرت این نیست؛ این را که همه میدانند. علم یعنی بداند از خداست؛ همان که در قرآن میفرماید «انّا للّه و انّا الیه راجعون». ما از خدا هستیم و روحِ ما از اوست؛ خدایی که اینهمه عظمت دارد، روح ما پیوسته به اوست؛ این یعنی چه؟
از این گذشته، خدایی که همراه ماست، از ما چه میخواهد؟ البته نماز و روزه جای خود، ولی بیشاز اینها از ما میخواهد و برای بیش از اینها ما را خلق کرده است. اینهمه اسماء که خداوند در تکتکِ ما قرار داده و از آن هیچ نمیدانیم، کی باید ظهور پیدا کند؟ بعد هم «الیه راجعون» است. این نیست که در قبر برود و تمام شود.
به خدای تعالی میگوییم: خدایا فهممان بده تا بیشتر ملتفت شویم. اینکه دائم بگوییم این چطور شد؛ آن کجا رفت؛ چرا رفت و… چه فایدهای دارد، جز خستگیِ روحی و ذهنی و قلبی؟ باید به فکرِ خودمان باشیم؛ به فکر باشیم چه کردهایم؛ چکاره هستیم و چهطور هستیم!
مهم این است که از خودمان چیزی ملتفت شویم، قبلاز این که از دیگران چیزی بفهمیم. چه لزومی دارد بنده بفهمم شما چه خیالی در سر دارید یا در قلبتان چیست یا دیشب چکار کردید؟ مگر بیکارم؟ اینها چیزهای بچهگانه است. اول خودت را بشناس؛ ببین چه مرضهای قلبی داری؛ یکییکی آنها را بشمار! ببین این زندگیات چگونه گذشته؛ شب و روزهایت چقدر به یادِ خدا بودی؟ بعد هم ببین رابطهات با خدای تعالی چگونه است.
تعارفات را بگذار زمین! این تعارفات چه فایدهای دارد؟ مگر آدم همانجایی است که دیگران تعریفش کردهاند؟ هرگز نیست. یا اگر یکی تکذیبت کرد، همانطور میشوی؟ نه آقا؛ این چیزها نیست. مهم این است که خودِ شخص بفهمد در چه وضعی است. این تعریف و تکذیبها هیچکدام فایدهای ندارند.